- 37. یادداشت از دستیار مدیر دفتر برآوردهای ملی (لانگر) به مدیر اطلاعات مرکزی اسمیت- (آمریکا)
واشنگتن، 6 ژوئیه 1951.(۱۴ تیر ۱۳۳۰)
موضوع :تحولات ایران
1 در صورتی که بریتانیا یا ایالات متحده سیاست هایی را اتخاذ کنند که جریان نفت ایران به غرب را حفظ کند، این خطر وجود دارد که ایران مجبور شود برای کمک به اتحاد جماهیر شوروی متوسل شود یا دچار فروپاشی اقتصادی شود. در هر صورت، ایران احتمالاً ظرف چند ماه تحت سلطه کمونیست ها قرار می گیرد.
2. در حال حاضر به نظر میرسد که بریتانیا آماده است تا تأسیسات AIOC شرکت نفت در ایران را ببندد، همه پرسنل بریتانیا را از ایران خارج کند و نفت ایران را تحریم کند تا اینکه تابع شرایط ایران باشد. بعید است که این تاکتیک ها ایران را به پذیرش یک راه حل سازش ترغیب کند.
3. ظاهراً شرکتهای نفتی ایالات متحده قصد ندارند به کمک ایران بیایند، اما مانند شرکتهای نفتی بریتانیا، در حال برنامهریزی اصلاحاتی برای تأمین منابع جایگزین برای بازارهایی هستند که قبلاً نفت ایران تامین می کرد . ایالات متحده یک کمیته تامین نفت خارجی را به نمایندگی از 19 شرکت بزرگ آمریکایی فعال در خارج از کشور برای این منظور ایجاد کرده است. فعالیتهای این نهاد و نهادهای مشابه در بریتانیا و اروپای غربی، یافتن نفتکشها برای حمل و نقل و مشتریان برای خرید نفت خود هستند که کار را برای ایران دشوار میسازد، حتی اگر(ایران) تکنسینهای فردی از کشورهای مختلف برای حفظ تولید به دست آورد. جریان نفت از ایران ممکن است تا حدودی حفظ شود، اما احتمالاً بخش کوچکی از جریانی است که توسط AIOC حفظ می شود و احتمالاً درآمد کمتری نسبت به دریافتی از AIOC برای ایران فراهم می کند. اگر صنعت نفت ایران برای مدتی به طور کامل تعطیل شود، بازپس گیری بازارهای سابق ایران تقریبا غیرممکن خواهد بود. در صورت قطع نفت خام ایران، اروپا می تواند تقریباً بلافاصله با گسترش در سایر میادین و محصولات پالایش شده آن پس از حدود شش ماه با ساخت پالایشگاه های دیگر در اروپای غربی جایگزین شود.
4. اگر ایران نتواند نفت خود را به جهان غرب بفروشد، ممکن است برای کمک به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مراجعه کند. به دلیل مشکلات حمل و نقل، اتحاد جماهیر شوروی احتمالاً نمی تواند برای مدتی بیش از بخش کوچکی از تولید بالقوه ایران استفاده کند. با این حال، با وجود تکنسین های روسی در میادین نفتی جنوب، ایران در مقابل غرب از دست خواهد رفت. و تثبیت ایران به عنوان یک اقمار شوروی فقط در طول زمان مشخص خواهد شد.
5. سیاست فعلی ایالات متحده در حمایت از شاه، گسترش کمک های نظامی، اقتصادی و فنی، و اعمال نفوذ ما بر ایران و بریتانیا در مناقشه نفتی، به سختی برای بهبود وضعیت مناسب به نظر می رسد. اگر ثبات ایران (و در نتیجه آسیب پذیری آن در برابر فشار کمونیست ها) به ادامه جریان نفت آن به غرب بستگی داشته باشد، سیاست گذاران ایالات متحده با سؤالات اساسی زیر مواجه می شوند:
(الف) آیا میتوانیم اجازه دهیم انگلیسیها ایران را رها کنند و اجازه دهیم صنعت نفت تعطیل شود، زیرا میدانیم که حتی در شرایط ایدهآل، احیای آن چندین ماه طول میکشد و در این بین ممکن است ایران مجبور شود برای کمک به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مراجعه کند. یا ممکن است در داخل فرو بریزد؟
ب) اگر، همانطور که اکنون محتمل به نظر میرسد، انگلیسیها ایران را ترک کنند، تا کی میتوانیم به مصدق اجازه دهیم قبل از اینکه به کمک او بیاید «در آب خودش بپزد»؟
ج) آیا به نفع ماست که به ایران کمک کنیم تا صنعت نفت خود را حفظ کند، حتی اگر چنین کمکی طبق شرایط فعلی مصدق باشد؟
د) آیا اقدامات کنونی مصدق در واقع از نظر یک صاحب امتیاز خارجی کاملاً غیر منطقی و غیراقتصادی است؟
هـ) در صورت وجود، آیا به نفع ایالات متحده است که به یک شرکت نفتی آمریکایی برای اداره صنعت نفت ایران یارانه و کمک بدهد؟
(و) آیا بهتر است چنین روشی اتخاذ شود تا اینکه در تاریخ بعدی مجبور به استفاده از زور در ایران برای سرکوب قیام کمونیستی شویم؟
6. همه این سوالات مشکلات جدی را در رابطه با روابط ایالات متحده و بریتانیا ایجاد می کند. به نظر می رسد زمان به سرعت نزدیک می شود، اما زمانی که باید به آنها پاسخ داده شود، مگر اینکه غرب آماده باشد: (1) مبارزه برای حفظ آنچه در ایران به نظر می رسد با مذاکره قادر به حفظ آن نیست. یا (2) واگذاری ایران به کمونیسم.
- ویلیام ال. لانگر
- منبع: آژانس اطلاعات مرکزی، فایلهای NIC، شغل 79R00904A، جعبه 1، پوشه 2، یادداشت برای DCI (1951) (محتوا). راز هیچ اطلاعات پیش نویسی در مورد تفاهم نامه وجود ندارد.↩
NSC 107/2. پاورقی در اصل است. NSC 107/2 سند 35 است.]↩
چاپ شده از نسخه ای که دارای امضای تایپ شده لانگر است.↩
----------------------------------------------------------------------------------------------
خاطره و نوشته ای از سفیران انگلستان در مورد رضا خان. پهلوی
در میان خاطرات فرخ نقل جالبی نیز از نخستین برخورد او با رضاشاه وجود دارد. فردای کودتاست و به دستور سردار سپه افرادی از رجال معروف ایران در عمارت بالای ساختمان مجلس محبوس شدهاند: «مستر نرمن سفیر انگلستان نزد رضاشاه آمد و متکبرانه گفت: جناب آقای نصرتالدوله را کی آزاد میکنید؟ رضاخان شانههایش را بالا انداخت و به چکمههایش خیره ماند. مستر نورمن بار دیگر خطاب به ماژور مسعودخان (که در اینجا نقش مترجم را به عهده گرفته بود) گفت: به ایشان بگویید آقای نصرتالدوله بایستی هرچه زودتر آزاد شوند. رضاشاه پرسید: چرا...؟ چرا بایستی نصرت الدوله زودتر آزاد شود؟ سفیر پاسخ گفت: برای آنکه آقای نصرت الدوله دارای نشانی از طرف دولت انگلستان است و وظیفهی ماست که از ایشان در هر حال حمایت بکنیم...! رضاخان در حالیکه پاهایش را به زمین میکوبد فریاد زد: خوب اینکه چیزی نیست، بروید نشان خودتان را از او پس بگیرید… مستر نرمن در حالی که رنگش را باخته بود، آهسته زمزمه کرد: بالاخره معلوم نیست چه وقت ایشان آزاد خواهند شد؟ رضاخان با دیگر شانههایش را بالا انداخت و با تندی گفت: هر وقت که نتوانند اتومبیل هشت سیلندر سوار شوند… من و همه حاضرین از ایستادگی این مرد در برابر جناب سفیر حیرت کردیم. حال و روز سفیر بهتر از ما نبود.....»[1]
سر پرسی لورن - وزیر مختار انگلیس که پس از هرمان نرمن روی کار آمد و در سالهای منتهی به پادشاهی رضاشاه در ایران خدمت کرد - گزارشی در مورد سردار سپه دارد که همت رضاخان را در ایجاد ارتش نوین نشان میدهد: «وابسته نظامی ما از پیشرفت آموزش و انضباط و رفتار قشونی که رضاخان در حال ایجاد آن است، مرا مرتب مطلع کرده است. گزارشهای او بهبود زیاد و سریعی را در قشون نشان داده است که مسلما مربوط به شخصیت قوی رضاخان و قدرت رهبری اوست. روز قبل از عزیمت شاه، در میدان بزرگ وسط شهر از حدود ششهزار نفر نیروهای مستقر در پایتخت یک سان و رژه نظامی به افتخار اعلیحضرت انجام شد، که در آن نمایندگان خارجی و کادر دفتر آنها دعوت داشتند. در نتیجه من فرصت بافتم که واحدهای قشون، و افواج که [پیش از آن] تشکیل میشد از عدهای پارهپورهی بدقواره (The rag-tag and bob-tail) را شخصا ببینم و قضاوت کنم. به زحمت میتوانستم باور کنم که با چشمان خود نظامیان جدید ایرانی را میبینم که با اسلحهی کامل، در حال اجرای حرکات نظامی، تغییر آرایشها، حرکات و مشق با تفنگ هستند، آن هم با ظرافتی که میشد بهخوبی آن را با ارتشهای درجه دوم اروپایی مقایسه کرد. تنها شخصی که در تمام مدت عملیات به نظر میآمد که کاملا حوصلهاش سر رفته است، اعلیحضرت بود. او در طول بازدید از نظامیان حاضر نشد حتی یک کلمه هم خطاب به افسری یا به یکی از شرکتکنندگان در سان بگوید. از آیندهی رضاخان مشکل میتوان به طور یقین و مسلم چیزی گفت، رویهمرفته او یک مرد بلندپرواز است و قصد دارد تمام قدرتها را در دست خود بگیرد. بعضیها معتقدند آرزوهای او تا حد تخت سلطنت میباشد. من فقط میتوانم بگویم که او اتفاقا تاکنون همه دلبستگیهای دیگر خود را تابع مصالح قشون تحت فرماندهی خویش قرار داده، و اقتدار واقعی خود را با میانهروی و مدارا توسعه داده است. موقعی که کابینه قوامالسلطنه سقوط کرد او اگر میخواست بدونشک میتوانست رئیسالوزراء بشود، ولی تشخیص داد که با این کار از برنامهی خود دور میگردد. رفتار او نسبت به مجلس یک بردباری مغرورانه است. او مجلسیان را جماعتی خستهکننده و رویهمرفته پرحرف و بیضرر میداند. فکر میکنم او واقعا مشتاق است که میهن خود را مدرن و ایستاده روی پای خود ببیند. اما میترسم به قشون زیاد تکیه نماید و آن را اهرم تجدید حیات کشور کند، و به علت نداشتن تحصیلات عمومی و تجربه، عوامل اصلی دیگر را عملا کماهمیت بگیرد. به عقیدهی من بسیار غیرعاقلانه است که به رضاخان پشتیبانی (کمک) خودمان را عرضه نماییم...»[2]
و آیرونساید در خاطرات خود می نویسد:. او طی دورهای که سردار همایون فرماندهی اسمی قوای قزاق را داشته است بارها از اردوی آنان بازدید میکند و به این نتیجه میرسد که «رضاخان مسلماً بهترین است» و «فرمانده قزاقها (سردار همایون) مخلوقی بیفایده و ضعیف است».
ماجرا چنین بود که با ورود آیرونساید و اخراج روسها، روزی آیرونساید همه فرماندهان ایرانی را جمع میکند و به کمک مترجم به آنان «توصیه» میکند که خلع سلاح شوند. در جوی که همه فرماندهان از صلابت این دستور سکوت اختیار کرده بودند، رضاخان برمیخیزد و با صدای رسا یادآوری میکند که آنان تنها تحت امر پادشاهشان (احمدشاه) هستند و گوشزد کرد که فرماندهان هرگز این دستور را از یک افسر انگلیسی اجرا نخواهند کرد.( تاریخ بیست ساله ایران. حسین مکی. نشر ناشر. ۱۳۶۳ تهران)
خیام فیلسوفی خرد گرا که به شاعری نامدار شده است.
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
ابوالفتح الدین عمربن ابراهیم نیشابوری مشهور به خیام از برجسته ترین حکما و ریاضی دانان جهان اسلام در 28 اردیبهشت ۴۲۷ هجری شمسی در نیشابور دیده به جهان گشود، خیام فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و رباعی سرای ایرانی در دوره سلجوقی است. ۲۸ اردیبهشت ماه بزرگداشت حکیم عمر خیام است، همه ساله چنین روزی به عنوان روز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی داشته می شود.
((حکیم ابولفتح عمر خیام نیشابوری))سخنور بی نظیر و شاعر نامدار و فیلسوف عالیقدر ایران که بنا بانچه در تواریخ ذکر شده در علوم نجوم و اختر شناسی و ریاضی منسبی والا داشته است و بصورتی که بافسانه بیشتر شبیه است ولیعهد را که گرفتار مرض آبله بوده از چنگال شوم عفریت مرگ نجات می بخشد.
لیکن در پیرامون این شخصیت فناناپذیر و آثار و اندیشه رجاوندی به اجمال نمی توان سخن گفت هر چند که دهها کتاب نیز نمی تواند سیمای تابناک و روشن کسی را که روز به روز نورانی تر. می شود نشان دهد.
خیام زمانی پا به عرصه جهان نهاد که شعر یک وسیله تجملی و وسیله ای برای مدیحه سرایی بود. لیکن فن قصیده سرایی در اوج کمال قرار داشت و هنر و شعر در خدمت خداوندان زور و زر و اغراق گویی اشراف و نظام نابسامان پرداخته اشراف و حکام بود لیکن خیام با روح عصیانگر خود راهی برگزید که برای ما ناباورانه است.
او علیه دریوزگی مداحی و نظام بی انتظام روزگار خویش و علیه خرافات جهل بی دانشی و سنن و پیرایه هایی که برای تضعیف مذهب بدست روحانی نمایان دروغین به نام مذهب بسته شده بود از جهتی دیگر و بطور کلی علیه پوچی حیات تقدیر مشئوم آدمی یک تنه تنها و با قدرتی شگفت آور تنها به یاری اندیشه و خرد و به کمک قدرت کلمات به نبرد برخاست وی در این نبرد تنها با خویش و خویشتن خود صمیمی و دمساز بود و اندیشه های عالی و شگفت آور خود را بدون شائبه و خود فریبی در زیباترین شکلی که تصور آن ممکن است بیان می کرد.
خیام با دیدی شگفت آور و جهان بینی فوق العاده ای نظام خلقت را محکوم می کند و با نیشخندی دردناک فانتزیهای ذهنی آدمیان را که فریبی بیش نیست به بازی می گیرد او در حالی که ماهیت این کهنه رباط تیره را می شناسد بخود قبولانده است که شراب فی النفسه زیباست و می باید از آن لذت برد او در زیر خنده های رعشه آور از لبخند جام می لذت می برد و در حالی که ایمان دارد هیچ موجودی قادر به حل رمز حیات نیست با تردید از دنیای دیگر یاد می کند.
گویند بهشت و حور عین خواهد بود
وانجا می ناب و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوقه گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار همین خواهد بود.
و کاملا معتقد است که افکار ما که پدیده ای مادی است نمی تواند بر اوج مافوق خود به معنویت دست یابد.
ای دل تو بادراک معما نرسی
در نکته زیرکان دانا نرسی
اینجا زمی ناب بهشتی می ساز
کانجا که بهشت است رسی یا نرسی
مهمترین موضوعی که خیام قصد داشت از آن مسیر به فلسفه خود بپردازد، مرگاندیشی بود. خیام چنان مرگ را نزدیک میدید که گویا هر دم در کمین بشر است؛ ولی او برخلاف اندیشههای مسیحی زمانه خود که مرگ را بهانهای برای زندگیگریزی و توسل به دین میدانستند، از مرگاندیشی برای روی آوردن انسان به خود زندگی استفاده کرد. در واقع خیام با یادآوری مرگ، زندگی را پیش چشم انسان مقدم و ارزشمند میشمرد. اینگونه بود که خیام غنیمت شمردن زمان کنونی را، عینیترین و قطعیترین سهم بشر از زندگی میدانست. خیام یک انسان گرای ارزشمند بود که نظیرش کمتر یافت می شود..
او از سرابی تیره که حیات نام دارد بهشتی روشن می سازد و از زیبایی و لطف و کمال پرده از دیبای زرین بر دنیای خفقان آور می کشد کلام او با محتوی عظیمی که از فلسفه در بردارد با لطافت خیال و زیبایی ادغام شده و درخشش عجیب یافته است و همین راز عظمت و زندگی جاویدان وی در قلوب میلیونها انسان در سراسر گیتی است.
سیمای خیام با رباعیات او می درخشد و با تحقیق دقیق تر و فاضلانه مرحوم صادق هدایت در مقدمه رباعیات خیام ثابت کرده است اغلب رباعیاتی که در دواوین مختلف آمده برخی درست مقابل اندیشه های خیام است و اغلب مشکوک و منسوب به این نابغه بزرگ است و تنها توانسته 80 تا 160 رباعی را اصیل بشناسد رباعیات خیام صدها بار به زبان فارسی و هشت بار با ترجمه ادوارد فیتز جرالد شرق شناس شاعر و نویسنده بزرگ به زبان انگلیسی و چندین بار به زبانهای فرانسه و آلمانی و عربی در ملیونها نسخه به طبع رسیده است.
خیام زنده جاویدان به سال 526 هجری از مرز حیات در می گذرد جسم وی را در صحن امام زاده محروق که در اطراف نیشابور قرار دارد به خاک می سپرند و به قول نظامی عروضی خود او پیش بینی کرده بود که هر بهار گور او شکوفه باران خواهد شد.
فلسفه خیام هیچوقت تازگی خود را از دست نخواهد داد. چون این ترانههای در ظاهر کوچک اما پرمغز تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی را که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری را که جبراً به او تحمیل شده و اسراری را که برایش لاینحل مانده مطرح میکند. خیام ترجمان این شکنجههای روحی شده: فریادهای او انعکاس دردها، اضطرابها، ترسها، امیدها و یأسهای میلیونها نسل بشر است. گوینده رباعیات خیام تمام مسائل دینی را با تمسخر نگریسته و از روی تحقیر به علماء و فقهایی که از آنچه خودشان نمیدانند دم میزنند حمله میکند. خیام مانند اغلب علمای آنزمان بقلب و احساسات خودش اکتفا نمیکند، بلکه مانند یک دانشمند بتمام معنی آنچه را که در طی مشاهدات و منطق خود بدست آورده میگوید. جنگ خیام با خرافات و موهومات محیط خودش در سرتاسر ترانههای او آشکار است و تمام زهرخندههای او شامل حال زهاد و فقها و الهیون میشود و بقدری با استادی و زبردستی دماغ آنها را میمالاند که نظیرش دیده نشده.
خیام پیدایش و مرگ انسان را همانقدر بیاهمیت میداند که وجود و مرگ یک مگس. در نتیجه مشاهدات و تحقیقات خودش خیام باین مطلب برمیخورد که فهم بشر محدود است. هیچکس به اسرار ازل پی نبرده و پی نخواهد برد و یا اصلاً اسراری نیست و اگر هست در زندگی ما تأثیری ندارد. به عقیدهی خیام طبیعتِ کور و کر گردش خود را مداومت میدهد. آسمان تهی است و بفریاد کسی نمیرسد. چرخ ناتوان و بیاراده است. اگر قدرت داشت خودش را از گردش بازمیداشت. خیام به قضا و قدر مذهبی اعتقاد نداشته زیرا که علیه سرنوشت شورش میکند و از این لحاظ بدبینی در او تولید میشود. شکایت او اغلب از گردش چرخ و افلاک است نه از خدا. در نزد خیام بدبینی یک جنبه عالی و فلسفی دارد. وجود زن و ساقی یکنوع سرچشمه کیف و لذت بدیعی و زیبائی هستند. خیام یکنفر پرستنده و طرفدار زیبائی بوده و با ذوق بدیعیات خودش چیزهای خوشگوار، خوشآهنگ و خوشمنظر را انتخاب میکرده. او از مردم زمانه بری و بیزار بوده و اخلاق، افکار و عادات آنها را با زخم زبانهای تند محکوم میکند و بهیچوجه تلقینات جامعه را نپذیرفته است. باید دانست هرچند خیام از ته دل معتقد به شادی بوده ولی شادی او همیشه با فکر عدم و نیستی توأم است. موضوع شراب در رباعیات خیام مقام خاصی دارد. شراب برای فرونشاندن غم و اندوه زندگی است. خوش باشیم، کیف بکنیم، این زندگی مزخرف را فراموش بکنیم. مخصوصاً فراموش بکنیم، چون در مجالس عیش ما یک سایه ترسناک دور میزند.
خیام شاعر
رباعی
کوجکترین وزن شعری است که انعکاس فکر شاعر را با معنی تمام برساند. خیام رباعی را
به سنتها درجه اعتبار و اهمیت رسانیده و این وزن مختصر را انتخاب کرده، در صورتیکه
افکار خودش را در نهایت زبردستی در آن گنجانیده است. ترانههای خیام بقدری ساده،
طبیعی و بزبان دلچسب ادبی و معمولی گفته شده که هر کسی را شیفته آهنگ و تشبیهات
قشنگ آن مینماید و از بهترین نمونههای شعر فارسی بشمار میآید. خیام در شعر پیروی
از هیچکس نمیکند. زبان ساده او بهمه اسرار صنعت خودش کاملا آگاه است و با کمال
ایجاز، به بهترین طرزی شرح میدهد. طرز بیان، مسلک و فلسفه خیام تأثیر مهمی در
ادبیات فارسی کرده میدان وسیعی برای جولان فکر دیگران تهیه نموده است. حتی حافظ و
سعدی اشعاری سرودهاند که تقلید مستقیم از افکار خیام است. تأثیر خیام در ادبیات
انگلیس و امریکا، تأثیر او در دنیای متمدن امروزه، همه اینها نشان میدهد که گفتههای
خیام با دیگران تا چه اندازه فرق دارد.
شب
مهتاب، ویرانه، مرغ حق، قبرستان، هوای نمناک بهاری در خیام خیلی مؤثر بوده. او با
لطافت و ظرافت مخصوصی که در نزد شعرای دیگر کمیاب است طبیعت را حس میکرده و با یک
دنیا استادی آنرا وصف میکند. خیام در وصف طبیعت تا همان اندازه که احتیاج دارد با
چند کلمه محیط و وضع را مجسم و محسوس میکند. آنهم در زمانی که شعر فارسی در زیر
تأثیر و تسلط عرب یکنوع لغتبازی و اظهار فضل و تملقگویی خشک و بیمعنی شده بوده
و شاعران کمیابی که ذوق طبیعی داشتهاند برای یک برگ و یک قطره ژاله بقدری اغراق
میگفتهاند که انسان را از طبیعت بیزار میکردهاند. سادگی زبان خیام بر بزرگی مقام
او میافزاید. او نه تنها به الفاظ ساده اکتفا کرده، بلکه در ترانههای خود
استادیهای دیگری نیز بکار برده. برای مثال با کنایه و تمسخر لغات قلنبه آخوندی را
گرفته و بخودشان پس داده. مثلاً در این رباعی:
گویند
بهشت و حورعین خواهد بود/ آنجا می ناب و انگبین خواهد بود.
اول نقل قول کرده و اصطلاحات آخوندی را در وصف جنت بزبان خودشان شرح داده، بعد جواب میدهد:
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک/چون عاقبت کار همین خواهد بود
گاهی با لغات بازی میکند، ولی صنعت او چقدر با صنایع لوس و ساختگی بدیع فرق دارد. در آخر بعضی رباعیات قافیه تکرار شده، شاید بنظر بعضی فقر لعت و قافیه را برساند مثل:
دنیا دیدی و هر چه دیدی هیچ است… (رباعی 102)
بنگر ز جهان چه طرف بستم؟ هیچ (رباعی 107)
ولی تمام تراژدی موضوع در تکرار «هیچ» جمع شده.
خیلی طبیعی¬ است که روح سرکش و بیزار خیام، آمیخته با زیبائی و ظرافتها که از اعتقادات خشن زمانه خودش سرخورده، در خرافات عامیانه یک سرچشمه تفریح و تنوع برای خودش پیدا بکند. سرتاسر کتاب نوروزنامه که کتاب دیگری از خیام است میل ایرانی ساسانی، ذوق هنری عالی، ظرافت¬پرستی و حس تجمل مانوی را بیاد میآورد. نگارنده پرستش زیبائی را پیشه خودش نموده، همین زیبائی که در لغات و در آهنگ جملات او بخوبی پیداست.
خیام نماینده ذوق خفه شده، روح شکنجه دیده و ترجمان ناله¬ها و شورش یک ایران بزرگ، باشکوه و آباد قدیم است که در زیر فشار فکر زمخت سامی و استیلای عرب کم کم مسموم و ویران شده . است و همچنان تا کنون ادامه دارد.
وقتی جوان هستید، شما هم مانند بسیار از مردم دیگر، احساس می کنید که والدین برایتان موجودات شکست ناپذیر و جاودانه هستند. اما با افزایش سنتان رفته رفته متوجه می شوید که والدین هم مثل دیگران جاودانه و همیشگی نیستند. تماشای ضعیفتر شدن والدین میتواند دلخراش باشد چون که یادآور مرگ و میر همه از جمله، خودتان می شود.
یکی از کاربران اینترنتی خود را مخاطب قرار داده و می نویسد: این زوج مغرور و شجاع (اشاره به پدر و مادر) که شما را امروز به فردی عاقل و بالغ تبدیل کرده اند، اکنون به پایان چرخه زندگی خود رسیده اند. همان دوران ناشناخته ی پیری که همه در طول زمان شتابان به سوی آن میرویم. یا وجه دیگری – برعکس تماشای رشد و بزرگ شدن بچه ها هم می تواند یادآور و چالش بر انگیزگذشت زمان و بزرگ شدن آنها باشد.
درک این موضوع که کودک ناتوانتان که اینک، بچه ای پرسر و صدا ست که با گذشت زمان نوجوان و سپس جوان شده و قادر خواهد بود که راه خود را در این دنیای پر سر و صدا باز کند نیز اغلب تلخ و شیرین است.
بسیاری از افراد مسن نیاز به تکیه بیشتر به فرزندان خود را ناراحتکننده میدانند، به خصوص زمانی که احساس نوستالژی (حسرت توام باشادی) نسبت به زمانهای گذشته خود دارند.. تصور کنید که در اخبار آمده است که اختراع جدیدی پدید آمده که در ده سال آینده مورد استفاده قرار خواهد گرفت. اگر شما مسن و سالخورده باشید، متوجه می شوید و این احساس به شما دست می دهد آیا ممکن است که عمر من باقی به دنیا باشد و چنین پیشرفتی را مشاهده کنم؟ یا این که نوه تان از برنامه های بعد از دانشگاه خود برایتان سخن گوید، شما با خود می گویید آیا من تا آن زمان زنده خواهم بود؟
و ممکن است که این اولین باری باشد که شما متوجه می شوید که دارید به پایان داستان زندگی می رسید.
با بالا رفتن سن، همه اطرافیان ما نیز دگرگونه می شوند.خانواده و دوستان نیز بزرگتر می شوند و کسی باید آخرین فرد باقی مانده باشد. همانطور که یکی از مفسران اجتماعی توضیح می دهد:« چگونه می توان آخرین نفر از یک گروه بود که زنده می ماند.» این بخش دردناک ترین قسمت از زندگی پیری است که هیچ کس خوش ندارد راجع به آن سخن گوید. تماشای مرگ عزیزان، دوستان، آشنایان، بخشی از ناراحت کننده ترین دوره پیری است که بسیاری از آن می ترسند.
گرچه همه می دانند که روزی خواهند مرد، اما نزدیک شدن به مرگ، طیفی از احساسات بر می انگیزد که غالبا شامل: ترس، غم، پشیمانی، خشم، گناه، حسرت و .... سایر احساسات اغلب نا خوش آیند هستند.
گرچه بسیاری از افراد مسن ، مدعی هستند و می گویند که احساس جوانی می کنند، اما وقتی در آینه به خود نگاه می کنند، دیگر خود را هم نمی شناسند،صورت تکیده، موها سفید شده، غب غب فرو افتاده، چشم ها گود رفته و ...... سبب حسرت گذشته را خوردن می شود. به جای داشتن فرصت برای تجربه های جدید به مروز تجربه های گذشته می پردازد، و می داند که دیگر فرصت ها گذشته است، که چقدر پذیرش آن سخت است.
هم چنان که جهان دگرگون می شود و هرروز در دنیا چیز تازه ای عرضه می شود. گذشته ها، گذشته اند و کسی کاری با آن ها ندارد، آینده است که همه به دنبال آن هستند. سالخوردگان بخشی از گذشته هستند به همین سبب در جامعه نامربوط و نامریی می شوند. چون که تازه واردان – جوانان – علاقه ای به دانستن این که جهان قبل از آن ها چگونه بوده است را ندارند و در پی شناخت آن هم نیستند. سالخوردگان بخشی از جهان سپری شده قبلی هستند.
به یک باره با این واقعیت رو به رو می شوید، که دیگر جوان نیستید که با دوستان جوان خود باشید و این احساس به شما دست می دهد که ناگهان در جامعه قدیمی و تا حدودی منسوخ و متروک شده اید. کسی وقت برای دیدن و شنیدن سخنان شما ندارد؟؟
خواسته ها و دلخوشی های شما، سبب ناخرسندی اطرافیان می شود. شما دوستدار موسیقی سنتی دوران خود هستید و با آن بزرگ شده و در آن آمیخته هستید. در حالی که اطرافیان جوان شما به این موسیقی کهنه شده علاقه ای ندارند و برایشان آزار دهنده است. فیلم های دوره شما که عاشق آن ها بودید دیگر ارزشی برای تازه واردان ندارد. شما هم به تماشای فیلم ها تازه و جدید علاقه ای در خود احساس نمی کنید. نویسندگان دوران گذشته که گویندگان و نویسندگان دوره شما بودند، تازه میدان داران مسخره می کنند. دیگر قفسه کتابخانه تان کتاب جدید به خود نمی بیند، تازه واردان کتاب ها را در تلفنشان قفسه بندی می کنند که شما را به آن ها دسترسی نیست!!
بیاد می آوری روزی را که سکته کرده بودی و در بیمارستان از تو خواستند که تلفن یکی از نزدیکانت را بدهی، تلفن پسرت را دادی ولی آن روز خبری از آمدن او نبود. فردا بعد از وقت اداری به دیدنت آمد، گفتی که بیمارستان دیروز به شما اطلاع داده بود، گفت بله پدر ولی دیروز روز پدر بود و برای تبریک گفتن به خانه پدر زنم رفته بودیم. وقت نشد که به دیدنت بیایم!!
روز پدر هم از برایت دست نیافتی می شود. عجب روزگاری خواهی داشت. این است دنیای سالمندان که همه آرزوها، امیدها و انتظارات همچنان رویای دست نیافتنی خواهند شد؟؟؟ کسی دوست ندارد که از آن ها سخن گوید.
.
بخشی از تاریخ معاصر ایران که بیش از همه ادوار دگرگونی ایران را نشان می دهد مربوط به دهه های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ می باشد. در این دوره کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رخ داده است و کشور مسیری دگر پیدا کرده است. هنوز با گذشت هفت دهه از آن ایام هنوز تاریخ نویسی به صورتی ادامه دارد و اسناد جدید منتشر شده اند که اطلاعات نوی در اختیار مورخ می گذارد. بخشی از این اسناد مربوط به دولت آمریکا ست که رهبری کودتا را در دست داشت. سند زیرین نوشته ای از سازمان سی آی ا آمریکا در مورد تلاش های آیت الله کاشانی برای جانشینی دکتر مصدق است که توسط دو دولت انگلیس و آمریکا مورد ارزیابی و گرازش قرار گرفته است.
181. یادداشت تهیه شده در دفتر اطلاعات و تحقیقات وزارت امور خارجه 1
شماره 1378
واشنگتن، 31 مارس 1953.)۱۱ فروردین ماه ۱۳۳۲)
ایران: شخصیت بالقوه یک دولت تحت سلطه کاشانی
جابجایی نخست وزیر محمد مصدق ایران توسط نزدیکترین رقیب سیاسی او، ملا ابوالقاسم کاشانی، به ضرر منافع غرب خواهد بود. کاشانی و مصدق هر دو فرصت طلب سیاسی هستند، اما در حالی که مصدق، علیرغم ناسیونالیسم پرشور خود، احترامی اساسی برای جنبه های خاصی از لیبرالیسم غربی قائل است، کاشانی مشکلات معاصر را از منظری محدود و از دیدگاه مسلمانی می بیند که به دلیل سال ها درگیری تلخ با اقتدار بریتانیا به شدت منحرف شده است. 2
پتانسیل های کاشانی برای کسب قدرت
اعتبار و مهارت سیاسی مصدق تا زمانی که نخست وزیر فعلی زنده و فعال سیاسی است، عملاً مانع از به قدرت رسیدن کاشانی می شود. با این حال، اگر مصدق بازنشسته شود یا بمیرد، کاشانی مدعی اصلی خواهد بود، زیرا او بیشترین آراء (پس از مصدق) را در مجلس دارد و بزرگترین نیروی بالقوه به جز حزب توده را برای تظاهرات عمومی و ارعاب فیزیکی در اختیار دارد. او قوی ترین مخالف نخست وزیر و قدرتمندترین فرد برای انتخاب نخست وزیر در مجلس است و بعید است که شاه با انتصاب کس دیگری که حمایت مجلس را نداشته باشد، انتخاب کند. چون احتمال تکرار حوادث انتخابی دوره قوام السلطنه خواهد بود.
با وجود این عناصر اولیه استحکام، جانشینی کاشانی را نمی توان یک گزاره مطلق و موفق تلقی کرد. انتخاب او به عنوان رئیس مجلس علیرغم مخالفت مصدق، نتیجه یک مانور تاکتیکی در آن لحظه بود و هیچ تضمینی برای حمایت مجلس از کاشانی برای نخستوزیری در دست نمی باشد. مخالفت با ملا، که بسیار شدید خواهد بود، از ملاحظات زیر ناشی می شود:
- (1) خودپسندی و جاه طلبی شخصی او برای قدرت، که همکاری با او را دلسرد می کند. (2) تردید در صحت علاقه اظهاری او به اصلاحات اجتماعی و سیاسی. (3) سابقه معروف او در بی وجدان بودن و فرصت طلبی. (4) خصومت آشکار او با شاه و ارتش. (5) حمایت صریح او از اعمال متعصبانه مختلف؛ (6) عدم تجربه تجاری او. و (7) فقدان تجربه اجرایی او در هر سطحی از حکومت.
در صورت به دست آوردن قدرت، دوره تصدی او ممکن است کوتاه باشد، به ویژه اگر متوسل شدن او به روش های خشونت آمیز منجر به ترور خودش شود.
یک جایگزینی دیگری باید در نظر گرفته شود و آن این است که کاشانی خواهان مسئولیت نخست وزیری نباشد. او احتمالاً قدرت بدون دفتر را ترجیح می دهد و در واقع ممکن است خود را به عنوان رئیس جمهور یا رئیس یک جمهوری ایرانی تصور کند.
استیناف کاشانی چیست؟
حمایت کاشانی از دو عامل ناشی می شود: (1) احساسات سیاسی و مذهبی و (2) منافع شخصی مادی. از زمان جنگ جهانی اول که پدرش گویا در اثر اقدام انگلیس در عراق جان خود را از دست داد و زمانی که کاشانی در اعلان جهاد علیه متفقین شرکت کرد، مکرراً درگیر مناقشات تلخی با مقامات انگلیسی بوده است. در طول جنگ جهانی دوم توسط ارتش بریتانیا بازداشت شد. این سابقه رنج در دست انگلیس، کاشانی را به یک قهرمان محبوب تبدیل کرده است - یک کهنه سرباز در مبارزه با "امپریالیسم" تحمیل شده توسط کشورهای نه تنها خارجی، بلکه مسیحی. او از این عامل مذهبی به نحو مؤثری برای جلب حمایت سیاسی شخصیت های متدین در سراسر جامعه ایران استفاده کرده است. او همچنین با ایجاد فرصتهای شغلی یا مادی برای پیروانش، حمایت خود را تضمین کرده است. فعالیت های سیاسی و بشردوستانه او به بودجه قابل توجهی نیاز دارد. گزارشهایی مبنی بر دریافت کمکهایی از ایرانیان از همه طبقات برای موهبتهای وعده داده شده یا دریافت شده، بدون شک درست است. اما قابل توجه است که این یک رویه معمول ایرانیان است که هیچ انگی به آن وارد نمی شود.
کاشانی - مانند مصدق - کار سیاسی خود را بر اساس فرصت طلبی بنا نهاده است، یعنی با بهره گیری از تحولاتی که او مسئول اصلی آن نبوده است. البته مهمترین آنها نارضایتی فزاینده از مداخلات و فشارهای خارجی در ایران در طی و پس از اشغال ایران توسط انگلیس و شوروی در سالهای 1941-1946 بود. کاشانی حرکت برای برکناری شرکت نفت انگلیس و ایران را رهبری نکرد، اما زمانی که مبارزه علیه این شرکت آغاز شد، سرمایه شخصی عظیمی از آن به دست آورد.
کاشانی در ایجاد قدرت سیاسی از استعدادهای غیرعادی نمایشی خود نهایت بهره را برده و مهارتی استثنایی در بهره برداری از ارتباطات روستایی و منافع شخصی روحانیون ایران به نمایش گذاشته است و به حمایت تجار کوچک در مراکز شهری متوسل شده است. او در استفاده از موقعیت خود به عنوان عضوی از روحانیون مسلمان برای برانگیختن سوء ظن نهفته نسبت به غرب مسیحی تردیدی نداشته است و بسیاری از فعالیت های سیاسی او از الگوی رئیس بخش و گاه حتی یک گانگستر پیروی می کند.
حامیان سیاسی کاشانی و مصدق – و همچنین حامیان حزب توده که تحت تسلط کمونیست ها بودند – تقریباً از همان گروه های اجتماعی نشأت می گیرند. پیروان مصدق-کاشانی گروه جبهه ملی متمایل به سوسیالیستی را تشکیل می دهند که در سال 1950 از نظر سیاسی پرطرفدار شد و قدرت خود را از کارگران دولتی، نیروی کار ماهر، صاحبان املاک کوچک، معلمان، دانش آموزان و برخی روحانیون می گیرد. تمرکز آن در مناطق شهری که مشکلات سازماندهی و ارتباطی نسبتاً آسان است، بیشتر است. پیروانی که تمایلات مذهبی دارند، برای راهنمایی به کاشانی مراجعه می کنند. از سوی دیگر، اشراف و جوانان تحصیل کرده غرب که هسته سخت جبهه ملی را تشکیل می دهند، به طور کلی مصدق را ترجیح می دهند. مزیت مصدق در صداقت، کنترل فعلی او بر سازمان دولتی و زیرکی سیاسی او است. به جز مصدق، تنها رهبر جبهه ملی که اعتبارش به کاشانی نزدیک می شود، اللهیار صالح است که در حال حاضر سفیر ایران در آمریکا است.
اهداف اصلی سیاسی داخلی کاشانی - دربار، ارتش و اخیراً مصدق هستند. کینه او از دربار احتمالاً ناشی از (1) تخریب بیرحمانه قدرت روحانیت توسط رضاشاه فقید است. (2) اعتقاد به اینکه شاه کنونی تحت سلطه مستشاران بریتانیایی است. و (3) رنجش از اینکه مردی با شخصیت غیر مذهبی شاه باید مدافع عنوان و مروج مذهب شیعه باشد.
کینه او نسبت به ارتش احتمالاً ناشی از (1) نقش ارتش به عنوان ابزار سلطه رضاشاه و (2) رفتارهای غیرقانونی ای است که کاشانی به دست افسران ارتش پس از دستگیری و تبعید وی در زمان سوء قصد به قتل عمد شاه در فوریه 1947 [1949].رخ داد می باشد.
به نظر میرسد مخالفت کنونی کاشانی با مصدق ناشی از عصبانیت شخصی است که مصدق در انتصابها و سیاستها بیشتر در معرض اقناع یا هدایت کاشانی نیست. کاشانی همچنین نسبت به شهرت موجه بالاتر مصدق به خاطر صداقت و مطبوعات بهتر داخلی و خارجی او حسادت میورزد. به نظر میرسد تاکتیکهای کنونی کاشانی علیه مصدق بیشتر برای شرمسار کردن نخستوزیر و «کوچک کردن او» است تا تقویت شاه یا جایگزینی مصدق به عنوان نخستوزیر.
سیاست های احتمالی یک دولت تحت سلطه کاشانی
دولت تحت سلطه کاشانی احتمالاً سیاستهای کنونی جبهه ملی را دنبال خواهد کرد، هرچند با افزایش خشونت و حتی ترور برای کنترل مخالفان و توزیع آشکارتر غنایم سیاسی.
تا زمانی که کاشانی نتواند یک دیکتاتوری فوری برقرار کند – و در حال حاضر هیچ نشانه ای مبنی بر برخورداری از این توانایی وجود ندارد – آزادی عمل او به دلیل نیازش به متحدان سیاسی به شدت محدود می شود. از آنجایی که کاشانی از اعتماد عمومی و اعتباری که به مصدق اعطا شده بود برخوردار نمی شد، نیاز او به حمایت بیشتر و الزام به استفاده از زور قانع کننده تر بود.
نیروهای کاشانی و مصدق احتمالاً در برابر هرگونه تهدید جدی از سوی دربار یا حزب توده متحد خواهند شد. مخالفان بالقوه کاشانی، از جمله ارتش، احتمالاً متلاشی میشوند و محاسبه میکنند که شانس بقای آنها در نتیجه مذاکره با کاشانی بیشتر از این است که در مخالفت آشکار به دربار یا توده بپیوندند. احتمالاً مخالفت او آنقدر قوی خواهد بود که کاشانی را مجبور به انجام حداقل پیشرفتهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کند و از اجرای هر گونه تمایلی برای تبدیل ایران به یک کشور مذهبی جلوگیری کند.
کاشانی از سیاست های اساسی جبهه ملی ر حمایت قاطعانه داشته است از جمله: (1) ملی شدن صنعت نفت. (2) حذف نفوذ انگلیس در ایران. و (3) جایگزینی قدرت سیاسی گروههای سنتی حکومتی با قدرت «مردم» که از طریق یک مجلس «واقعاً ملی» بیان میشود. او همچنین به خط تبلیغاتی جبهه ملی و حزب توده پایبند بوده است که همه قدرت های بزرگ، به ویژه آمریکا و انگلیس، (1) از سیاست های امپریالیستی پیروی می کنند، (2) با یکدیگر توطئه می کنند، (3) سازمان های بین المللی را در اهداف امپریالیستی حمایت می کنند و (4) اتخاذ سیاست خارجی در قبال کشورهای ضعیف که مورد تایید افکار عمومی خودشان نیست.
کاشانی در دو موضوع بسیار فراتر از مصدق رفته است. او از همان ابتدا تاکید کرده بود که بهره برداری از منابع نفتی ایران به جای اینکه یک موهبت باشد، یک نفرین ملی بود، زیرا درآمدهای شرکت نفت ایران تا چه اندازه بر اقتصاد و عملیات دولت ایران تأثیر می گذاشت، به علاوه اینکه کنترل شرکت نفت انگلیس و ایران AIOC در دستهای کشورهای خارجی بود. .
از این رو، وی از (دولت) ایران خواسته است که منابع نفتی خود را فراموش کند و یک اقتصاد خودپایه و ساختار دولتی بدون وابستگی به نفت ایجاد کند. ثانیاً، کاشانی - برخلاف مصدق - از ابزارهای خشونتآمیز، از جمله تظاهرات و ترور سیاسی، برای رهایی ایران از چنگال آن رهبران - مانند نخستوزیر ترور شده علی رزمآرا - که کاشانی او را خائنانی میداند که به نفوذ بیگانه پاسخ میدهند را جایز می شمارد.
نگرش به غرب کاشانی، هیچ مدرک قانعکنندهای وجود ندارد که نشان دهد کاشانی (1) در تلاش برای کسب قدرت به دنبال کمکهای خارجی قابل توجه بوده است، (2) کمکهای خارجی قابل توجهی از هر منبعی دریافت کرده است، یا (3) اگر این کار را انجام میدهد،آ یا میتوانست به تعهدات خود عمل کند.
ممکن است به عنوان یک quid pro quo. (موازنه مثبت) در جنگ قدرت کنونی در ایران، آگاهی عمومی از پذیرش هرگونه کمک چه از سوی غرب و چه از بلوک شوروی، به سرعت قدرت کاشانی را از بین خواهد برد و این احتمال که چنین کمکهایی در جامعهای مانند ایران پنهان شود، عملاً صفر است.
بعلاوه، بعید به نظر می رسد که کاشانی در این زمان به نوع کمکی نیاز داشته باشد که هر منبع خارجی می تواند تامین کند. ابزارهایی که کاشانی باید با آن ها برخورد کند، مسلمانان و ایرانی است، همه به شدت ملی گرا هستند و بنابراین مشتاقند که از اتهام اطاعت از هر قدرت خارجی دوری کنند.
با توجه به اعتقادات و آرمانهای کاشانی و نیز نیروهای سیاسی که آزادی عمل وی را محدود میکنند، هیچ دلیلی برای این باور وجود ندارد که وی میتواند یا مایل به ارتقای روابط نزدیکتر بین ایران و انگلیس باشد، مگر اینکه با تسلیم بیشتر بریتانیا همراه باشد. قدرت یا اعتبار تا آنجا که او فعالیت های ایالات متحده را تلاش هایی برای بازگرداندن یا جایگزینی فعالیت های بریتانیا می دانست، احتمالاً با آنها مخالفت خواهد کرد.
در عین حال، او احتمالاً تلاش میکند تا روابط دوستانه با دولت ایالات متحده و آمریکاییها حفظ کند و در صورت وجود بدون رشتههای سیاسی غیرقابل قبول، از ایالات متحده کمک فنی و اقتصادی بخواهد. با این حال، کاشانی احتمالاً هرگونه تلاش خارجی برای پیشبرد جاهطلبیهای سیاسی یا شخصی خود را صرفاً ناشی از منفعت شخصی خود میداند، بنابراین نیازی به هیچ اقدامی از جانب او ندارد. هیچ احتمالی وجود ندارد که دولت تحت سلطه کاشانی سیاست بی طرفی کنونی ایران در مبارزه شرق و غرب را کنار بگذارد. یک دولت کاشانی ممکن است تلاش کند تا یک بلوک بی طرف مسلمان قوی ایجاد کند. تا زمانی که نفوذ غرب در این دو کشور قوی باقی بماند، تحت هدایت او، روابط ایران با ترکیه و عراق بهبود نخواهد یافت. منبع: آرشیو ملی بریتانیا، مکاتبات عمومی وزارت خارجه، FO 371/104565. راز؛ اطلاعات امنیتی. این تفاهم نامه ضمیمه یک برگه پوششی است که در آن آ.ک. روتنی از وزارت خارجه بریتانیا، اشاره کرد که جوزف پالمر از سفارت ایالات متحده در لندن ارزیابی را در اول ماه مه به وزارت خارجه ارائه کرده است. و همچنین، ما هیچ معنایی در کمک به او برای رسیدن به قدرت نمی بینیم.»↩ OIR این ارزیابی را در نتیجه گفتگوهای بین ادن و اسمیت و بایرود در واشنگتن در 6 مارس تهیه کرد. همانطور که در تلگرام 526 وزارت خارجه در 9 مارس ثبت شده است، ادن احتمال عمل کاشانی به عنوان جانشین مصدق را مطرح کرد. اسمیت پاسخ داد که با کاهش خطر درخواست مصدق برای فراخواندن هندرسون از تهران، ایالات متحده «دیگر به هیچگونه نیاز فوری برای یافتن جانشین مصدق فکر نمیکند. به نظر می رسید که نتیجه این است که ما نمی توانیم کاری مفید انجام دهیم و باید منتظر رویدادها باشیم. با این حال، ما توافق کردیم که احتمالات (الف) برخورد با کاشانی به عنوان جایگزین مصدق و (ب) استفاده از برخی واسطهها مانند سوئیس یا کامیل گات را بررسی کنیم. (همان، FO 371/104614)↩ در حاشیه سمت چپ یادداشت سوال دست نویس «عدم مخالفت مجتهدان؟» است. این سوال در یک دست ناشناخته است.↩
پرانتزها و تاریخ تصحیح روی نسخه اصلی موجود است.↩
وزارت امور خارجه (انگلستان) ارزیابی خود را از کاشانی ارائه کرد و آن را در 16 آوریل به سفارت ایالات متحده در لندن تحویل داد. این وزارتخانه به این نتیجه رسید که «کاشانی به عنوان جانشین دکتر مصدق به طور کلی برای ما هیچ فایده ای نخواهد داشت و تقریباً به طور قطع مانعی در یک توافقنامه برای حل مشکل نفت خواهد بود.» در یک یادداشت پوششی، A.D.M. راس از وزارت امور خارجه به هارولد بیلی، مشاور بریتانیا در واشنگتن، اطلاع داد که «در حالی که احتمالاً این امکان وجود دارد که او [کاشانی] بتواند با کمک های خارجی به قدرت برسد، هیچ احتمالی برای همکاری او با ما یا با ما وجود ندارد. انجام هر کاری که برای ایران سود واقعی داشته باشد. دوستان ما با نوشته این روزنامه موافق هستند.» (آرشیو ملی بریتانیا، مکاتبات عمومی وزارت خارجه، FO 371/104566)