شماره 224
تهران، 29 مرداد 1330.
افزایش اخیر در اعتبار سیاسی - آیت الله کاشانی
خلاصه: آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، آخوند متعصب و ملی گرا ایرانی، اخیراً به طور فزاینده ای در امور سیاسی ایران برجسته شده است. دوران طولانی او یکی از مخالفت های دائمی با مداخله بریتانیا در امور داخلی ایران است. موضوع ملی شدن نفت که ماهیتی ضد انگلیسی و به شدت ملی گرایانه دارد، فضایی را در این کشور به وجود آورده است که به راحتی خود را در معرض استثمار چنین مردی قرار می دهد. اخیراً از طریق تبلیغاتی که در مطبوعات خارجی به او داده شده است و اعتباری که به واسطه این واقعیت که او در میان رهبران مذهبی به تنهایی از آقایان دبلیو.اورل هریمن و آقای ریچارد استوکس تماس گرفته است، در ارتقای خود به جایگاهی برجسته کمک شده است.
توهمات عظمت او با حوادثی که او را در کانون توجه یک امر سیاسی محلی با پیامدهای بین المللی قرار داده است، برجسته شده است. اگر چه در شرایط کنونی، او به موقعیت نفوذی دست یافته است، اما این موقعیت بر اساس شرایط گذرا استوار است. تردید وجود دارد که او بتواند از هر بخش بزرگی از مردم حمایت پایدار داشته باشد. او نه از حمایت و نه اعتماد همکاران مذهبی خود برخوردار است و ادعاهای او تحت یک حمله مصمم بسیار برتر از توانایی های اوست.
مقدمه:
اخیراً آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی در روابط عمومی ایران بیش از پیش مطرح شده است. نفوذ جاه طلب، فرصت طلب، متعصب کاشانی در درجه اول به حمایت طبقات فقیرتر و جاهل تر مردم ایران و عناصر متعصب تر بازار بستگی دارد. کاشانیهای زیر میتوانند از این میان کسانی را که مرتکب اعمال خشونتآمیز میشوند برای ارتکاب جرایم واقعی یا خیالی علیه دین اسلام به خدمت بگیرند. او در چندین ترور و قتل دست داشته است.
قدرت او از این عناصر سرچشمه می گیرد و مراقب است که نفوذ خود را بر آنها حفظ کند. کاشانی با چنین حمایتی توانسته است بسیاری از کسانی را که در غیر این صورت با اهدافی که به هر دلیلی که او برای حمایت از آن انتخاب کرده مخالفت میکردند، به سکوت محتاطانه بترساند. در حال حاضر، موضوع رایج - که به محبوبیت آن کمک کرد و اکنون از آن به نفع خود استفاده می کند - موضوع ملی شدن نفت است. موضوع و نگرش مردمی و هیستریک تودههای عظیم مردم ایران نسبت به آن، کاملاً مناسب است تا «استعدادهای» آیتالله کاشانی را بهوسیله تربیت، تجربه و گرایش به نمایش بگذارد.
پس زمینه:
کاشانی در خانواده ای بسیار مذهبی و مسلمان بزرگ شد. پدرش از رهبران مذهبی شهر مقدس شیعیان نجف عراق بود که عمده فعالیتهای آن، بهویژه در دوران جوانی کاشانی و حتی امروز، حول محور زائران شیعه بود که برای زیارت قبر امام علی، داماد پیامبر (ص) میآمدند. او که تحت تعلیم آخوندها بود، خودش در سنین پایین به یکی از این افراد تبدیل شد. پدرش در جنگ جهانی اول با انگلیسیها در عراق مخالفت کرد و کاشانی هنوز جوان خود را در جنگ مقدسی دید که پدرش و دیگر رهبران مذهبی علیه همه مسیحیان اعلام کردند. پدرش در نبردی که در پی فرود بریتانیا در خلیج فارس رخ داد، کشته شد. از آن زمان او آزادانه «جنگ مقدس» را با حداقل تحریک تهدید میکند و نفرت او از انگلیسیها، که با حوادث بعدی تشدید میشود، در مرز افراد روانپریشی قرار میگیرد.
او تا چند سال پس از جنگ جهانی اول به مخالفت با دخالت انگلیس در امور ایران ادامه داد، اما حتماً رضاشاه را قویتر از خود میدانست، زیرا علیرغم سیاستهای ضدروحانی که در دوران سلطنت او و ادامه بهرهبرداری از نفت ایران توسط انگلیسیها انجام میشد، با احتیاط از سر راه آن پادشاه دوری میکرد.
پس از آغاز جنگ جهانی دوم و کناره گیری رضاشاه، کاشانی بار دیگر وظیفه مخالفت با فعالیت های انگلیس را بر عهده گرفت. هنگامی که متفقین ایران را اشغال کردند، انگلیسی ها به رغم مخالفت هایی که توسط وزیر وقت ایالات متحده، دریفوس مطرح شد، بی درنگ او را زندانی کردند. جانبداری نسبی او نسبت به ایالات متحده به آن زمان برمی گردد.
در طول بیست و هشت ماه بعد از عدم فعالیت اجباری، او هرگز ارتباط خود را با پیروان خود قطع نکرد و پس از آزادی به سرعت به نقشه های خود بازگشت. این بار فعالیت های او علیه نخست وزیر قوام بود که او را به استان ها تبعید کرد. در اوایل سال 1949، پس از سوء قصد به ترور شاه، به عنوان یک اقدام احتیاطی، نخست وزیر محمد ساعد، با کمک و مشاوره رئیس ستاد ارتش، علی رزم آرا، کاشانی را دوباره به خارج از کشور فرستاد.
تأثیری که او دارد زمانی که او در حالی که هنوز در تبعید بود به مجلس راه یافت نشان داده شد. او در سال 1950 به همراه دوستش دکتر مصدق به عنوان معاون جبهه ملی انتخاب شد.. هر دوی آنها تمام کاستی ها و بدبختی های ایران را ناشی از دخالت انگلیس در ایران می دانند. زمانی که رزم آرا به نخست وزیری رسید، کاشانی برای حمایت از سیاست های جبهه ملی، به ویژه در حمله به مردی که هم او و هم مصدق معتقد بودند مطیع نفوذ انگلیس بود و در ایجاد آخرین تبعید او نقش داشت، کار سختی نداشت.
رویدادهای اخیر:
در این میان، اختلاف امتیاز نفت انگلیس به یک جنبش مردمی تبدیل شد که تمام انرژیهای تهاجمی مردم ایران ناشی از دههها سرخوردگی در آن آزاد شد. انگلیسی ها از طریق شرکت نفت تنها عامل همه مشکلاتی بودند که ایرانیان به طور جمعی و فردی در آن قرار گرفتند. هیستری سراسری بر سر ملی شدن نفت، فضایی را ایجاد کرد که برای یک رهبر مذهبی مرتجع ساخته شده بود و شعله ای برای دسیسه های سیاسی داشت. او سعی کرده از آن نهایت استفاده را ببرد. البته باید به این نکته اشاره کرد که بر خلاف آنچه در حال حاضر میگوید، حداقل تا ژوئن سال گذشته با موافقتنامه تکمیلی نفتی پیشنهادی و مورد بحث در آن زمان AIOC مخالفت نکرده بود.
با این وجود، وقایع ادامه یافت و او نیز با آنها حرکت کرد. کاشانی با کمک های ناخواسته مطبوعات خارجی در ترکیب با احساسات برانگیخته و نافرجام مردم ایران ارتقا یافت و با زیرکی کمک کرد تا خود را به جایگاهی تأثیرگذار در امور سیاسی ایران برساند. دکتر مصدق به محض اینکه نخست وزیر شد مراقب بود که با او تماس بگیرد و از آن زمان به طور منظم با او در تماس بوده است. کاشانی نیز به نوبه خود از نخست وزیر حمایت کرده است. ایشان در تمام لحظات حساس پیام هایی به مردم مبنی بر لزوم رهبری دکتر مصدق در موضوع حیاتی ملی شدن نفت صادر کرده اند.
چند ماه پیش آیت الله کاشانی تصمیم گرفت در انظار عمومی ظاهر نشود. او از حضور در کرسی مجلس خودداری کرده است و مدعی است که این کار باعث کاهش اعتبار او می شود. او هرگز با کسی تماس نمی گیرد، اما همه را در مخاطب خصوصی - در محیط اطرافش - پذیرایی می کند. پیام های او برای مجامع عمومی ضبط و برای مخاطبان پخش می شود. کاشانی در خصوص کرسی مجلس خود گفت که فقط در مواقع ضروری به مجلس می رود. شاید او منتظر یک موقعیت مناسب است. در فضای متشنج حاکم و بر سر موضوع ملی شدن نفت، اگر کاشانی تصمیم به حضور در انظار عمومی بگیرد، بیشک تودهای از مردم را گرد هم میآورد.
به پیشنهاد دکتر مصدق دو هفته پیش، دبلیو اورل هریمن با کاشانی تماس گرفت. همانطور که کاشانی در مطبوعات منتشر کرد، این مصاحبه عملاً یک مونولوگ کاشانی بود. چند نکته مرتبط از نسخه منتشر شده این مصاحبه به شرح زیر است:
آقای هریمن باید صراحتاً به شما بگویم که پنجاه سال است که توسط شرکت نفت سابق تحت ظلم و ستم و غارت هستیم. . . . اکنون چهارصد (ملیون) مسلمان امید خود را به کشور ما بستهاند، همه کشورهای مسلمان از ما انتظار دارند که زنجیرهای را که استثمار امپریالیستی انگلیس روی پایمان گذاشته است، بشکنیم... اگر دکتر مصدق مصالحه کند، حمایت صمیمانه ای را که اکنون از مردم دریافت می کند، از دست خواهد داد. . . . من اکنون برای اتحاد ملتهای مسلمان و همچنین برای اتحاد ملتهای شرق تلاش می کنم، همانطور که به شما گفتم تمام تلاشم را می کنم تا چهارصد میلیون برادر مسلمان خود را متحد کنم که باید متحد باشند و بی طرفی کامل را حفظ کنند.
مدت کوتاهی پس از مصاحبه هریمن، کاشانی به تلاش های شدیدتری تشویق شد. او اکنون با اقتدار بیشتر صحبت می کرد. وی در پیامی خطاب به مردم خوزستان از وطن دوستی و کمک آنها قدردانی کرد:
«انتظار دارم برای حفظ نظم... و حمایت از دولت جناب آقای دکتر مصدق و کمیته تخصیصی که به نفع کارگران خوزستان فعالیت می کند، تمام تلاش خود را به کار گیرد و از خداوند متعال سلامتی، سعادت و آرامش را به برادران عزیزم عنایت فرماید و اینجانب دستان بی رحمانه تهران را به دست بی رحمان بیگانه برگرداند. جناب حسین مکی معاون محترم تهرانی موقت و فقط جهت مداوا به زودی برمی گردد.
کاشانی سپس با ارسال پیامی به نهرو نخست وزیران هند و لیاقت علی خان پاکستان، از آنها خواست تا مناقشه کشمیر را دوستانه حل و فصل کنند. او پاسخی از هر دو نخست وزیر دریافت کرد.
برای لحظه ای منحرف شدن در این مرحله، زمانی که رضاشاه تصمیم به شکستن قدرت روحانیت در ایران گرفت، یکی از اولین اقدامات او ضربه زدن به امور مالی آن بود. وی اموال مذهبی را مصادره کرد و مدیران املاک را مأموران مدنی وزارت آموزش و پرورش کردند. در سالهای اخیر، علیرغم نفوذ روزافزون روحانیت، هنوز هیچ تلاشی از سوی آن روحانیت برای بازنگری در قوانین اساسی ذهنی رضاشاه که قدرت آن را سلب کرده بود، انجام نداده است. اکنون کاشانی خطاب به وزیر آموزش و پرورش است. کاشانی در نامه ای به وی از وزیر امور خارجه خواست تا تغییراتی را در جهت انطباق با موازین اسلام انجام دهد. نامه بسته می شود:
از جناب عالی تقاضای دستورات سریع در خصوص موارد فوق را دارم و انتظار دارم هر تصمیمی که در این زمینه اتخاذ می کنید به ما اطلاع دهید.
حرکت بعدی این بود که انتظار داشت اقای استوک(نماینده شرکت نفت) او را ملاقات کند. او نیز مانند آقای هریمن، تحت تاثیر تبللیغات طولانی مدت قرار گرفت. درخواست های مکرر او برای اجازه خروج در حین صحبت کاشانی نادیده گرفته شد. در این گفت و گو بود که کاشانی به این موضوع اشاره کرد:
- حتی دکتر مصدق که از حمایت همگانی مردم برخوردار است، اگر از قانون 9 ماده عدول کند، نه تنها اعتبار خود را از دست می دهد، بلکه به سرنوشت رزم آرا دچار می شود.
از نظر کاشانی این به معنای انحراف از مسیر ملی شدن که اکنون توسط کاشانی تعیین شده است، «در خطر است که به سرنوشت رزم آرا دچار شود».
پس از رضایت از مصاحبه او با آقای استوکس، ممکن است جریان دیگری از "پیام ها" قابل انتظار باشد. اولی قبلا ظاهر شده است. این پیام کاشانی به پاکستان به مناسبت چهارمین سالگرد استقلال این کشور است. پیام چنین به پایان می رسد:
... در خاتمه از این فرصت استفاده میکنم و قویاً به مقامات، ملت و مطبوعات پاکستان توصیه میکنم که به سیاست قبلی دوستی خود با همسایه هندی خود ادامه دهند و هیچ گامی که راهحل رضایتبخش اختلافات موجود را تضعیف کند، برندارند.»
روزنامه کیهان تهران، 25 مرداد، به عنوان شاهدی بر گسترش فعالیتهای وی، چنین گزارش میدهد:
خبرنگار روزنامه المصری گزارش داده است که حاجی امین الحسینی مفتی اعظم فلسطین از حامیان سرسخت آیت الله کاشانی است و نماینده ایشان آقای سید عبدالجلیل انکار اکنون برای دیدار با آیت الله کاشانی به تهران آمده و نامه هایی از مفتی خطاب به ایشان آورده است.
نتیجه گیری: در کارنامه کاشانی رشته نازکی از ثبات وجود دارد. او در سراسر جهان با دخالت انگلیس در امور ایران مخالفت کرده است. قوام به همین جا ختم می شود، به جز فرصت طلبی او. CAS (بخشی از سازمان امنیتی آمریکا) گزارش می دهد که او می تواند رشوه بگیرد. او حداقل در یک مورد به سفارت آمریکا در اینجا برای حمایت مالی مراجعه کرده است که در ازای آن، احتمالاً از سیاست های ایالات متحده حمایت می کند.
او توهمات خارق العاده ای از عظمت دارد که تا همین اواخر پایه و اساس کمی در واقعیت داشت. وقایع اما به نفع او پیش رفته است. جایگاه سیاسی او به دلیل تبلیغاتی که در مطبوعات خارجی به او داده شد و اعتباری که به خاطر تماس آقای هریمن و استوکس به او داده شد، افزایش یافته است. از مصاحبه های آنها حداکثر بهره برداری کاشانی شده است.
اگرچه در چند ماه گذشته قد و قامت او افزایش یافته است، اما کاشانی به آن نفوذی که فکر میکند دارد و میخواهد دیگران باور کنند که دارد، دست نیافته است. علیرغم برجستگی کنونی او در امور سیاسی ایران، شکی نیست که ادعاهای او بسیار فراتر از توانایی هایش است. همانطور که اشاره شد که برجستگی به واسطه شرایطی به وجود آمد که فقط با شخصیت او رابطه تصادفی داشت و کمتر با اعتقادات سیاسی شخصی. بنابراین، مبنای کمی برای آن وجود دارد. او به محض برداشتن پایه های نازک آن از موقعیت نسبتاً تأثیرگذار خود سقوط می کرد.
شهرت او به عنوان یک رهبر مذهبی مورد حمایت همکارانش نیست که تأثیر آنها در محافل تحصیل کرده بسیار بیشتر از کاشانی است. در حالی که بمباران و تهدیدهای او در فضای متشنج کنونی مؤثر است، احتمالاً او در برابر حمله قاطعانه هیچ دولتی با حمایت رهبران مذهبی معتبر که سطحی بودن مرد و شخصیت اغراق آمیز ادعاهای او را افشا می کند، نمی تواند مقاومت کند.[1]
از طرف سفیر: - آرتور ال ریچاردز
رایزن سفارت
---------------
[1] منبع: آرشیو ملی، RG 84، پرونده های سفارت تهران، 1950–1952، اسناد عمومی طبقه بندی شده، کادر 24. سری. پیش نویس توسط Cuomo. این ارسال در ابتدا به عنوان یک یادداشت به تاریخ 17 آگوست تهیه شد و سپس در 20 اوت به عنوان یک ارسال ارسال شد.↩
سفارت شماره 382 22 ژوئن 1950. [پاورقی در اصل است. ارسال 382 از تهران همانجا، RG 59، Central Files 1950–1954، 788.00/6–
1. رئیس پلیس راهور فراجا با ارائه آخرین آمار تصادفات نوروزی ۱۴۰۴، اعلام کرد که در بازه ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ تا ۱۴ فروردین ۱۴۰۴(در عرض ۱۹ روز) مجموعاً ۹۷ هزار و ۱۴۴ فقره تصادف در سطح جادههای کشور به ثبت رسیده است که ۶۹۸ فقره تصادف فوتی داشتیم که در مجموع ۸۳۸ نفر از هموطنان جان خود را از دست دادهاند، ۱۵ هزار و ۱۷۶ فقره تصادف جرحی که منجر به مجروح شدن ۱۹ هزار ۱۶۶ نفر و ۸۱ هزار و ۵۷۱ فقره تصادف خسارتی که تنها منجر به خسارت مالی شده است.
سردار حسینی در ادامه افزود: بررسی علل وقوع تصادفات فوتی نشان میدهد ۴۴ درصد تصادفات به دلیل عدم توجه به جلو، ۱۵ درصد به دلیل عدم توانایی در کنترل وسیله نقلیه و ۱۴ درصد ناشی از تغییر مسیر ناگهانی رانندگان بوده است.( به نقل از تابناک – ۱۵ فروردین ۱۴۰۴-چند نفر در تصادفات نوروز ۱۴۰۴ جان باختهاند؟)
سازمان پلیس راهور ایران این تصادفات را به مشکلات عملی رانندگان نسبت می دهد که در جای خود مناسب است اما مشکل اساسی در رانندگی در کشور ما و سایر کشورهای همتراز ما مسئله فرهنگی است. و نه میکانیکی.
2. طبق آخرین آمار سالانه حدود 16 میلیون پرونده به دستگاه قضایی ایران وارد میشود این آمار برای یک کشور 80 میلیونی زیاد است چون به عنوان نمونه هند با بیش از یک میلیارد نفر جمعیت سالانه با یک میلیون و 200 هزار پرونده قضایی روبروست.(ایسنا ۳۰ بهمن ۱۳۹۷)
جرم انگاشتن موضوعات مختلف در ایران باعث شده بیش از دو هزار عنوان مجرمانه در کشور تعریف شده باشد، این رقم در مقایسه با میانگین جهانی که بین 60 تا 90 عنوان را شامل میشود بسیار زیاد است؛ البته بحث فقط این نیست، برخی رفتارهای زننده هم وجود دارد که در بسیاری از کشورهای جهان جرم است اما در ایران جرم محسوب نمیشود، این یعنی قانون از واقعیتهای جامعه عقب مانده است.
3. رتبه ایران در شاخص جهانی «حاکمیت قانون» در سال ۲۰۲۱ بدون تغییر با سال۲۰۲۰ ثبت شد. جدیدترین آمار شاخص جهانی «حاکمیت قانون» نشان میدهد، ایران در سالجاری میلادی در بین ۱۳۹کشور جهان در رتبه ۱۱۹ قرار دارد. البته رتبه ایران در بین ۸ کشور مستقر در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا ۷ است.
این رتبه نشان میدهد که جایگاه ایران در این زمینه اصلا مطلوب نیست. از نگاه تحلیلگران، دلیل این جایگاه ناشی از امتیاز و رتبه پایین ایران در رکنهای «دولت باز» و «حقوق بنیادی» است. البته درباره سایر ارکان شاخص جهانی حاکمیت قانون نیز ایران از وضعیت مناسبی برخوردار نیست و تنها در دو رکن «نظم و امنیت» و «عدالت مدنی» به ترتیب با رتبههای ۶۶ و ۶۵ عملکرد نسبتا بهتری را داشته است.
درحالی که ایران شرایطش نسبت به سال گذشته در زمینه شاخص حاکمیت قانون رشد نکرد و بلکه در بسیاری ارکان این شاخص افت کرده است، سایر کشورهای دنیا درحال تقویت این شاخص هستند. در حالحاضر ۹ کشوری که بالاترین بهبود در مقایسه با سال ۲۰۲۰ را داشتهاند شامل کشورهای زیر است: کشور مولداوی با ۱۶ پله صعود نسبت به سال ۲۰۲۰ توانسته در سال ۲۰۲۱ رتبه ۷۳ جهان را به خود اختصاص دهد. پس از مولداوی، کشورهای ازبکستان و الجزایر در سال ۲۰۲۱ به ترتیب با صعود ۱۴ پلهای و ۸ پلهای در مقایسه با سال۲۰۲۰ در رتبههای ۸۵ و ۸۲ جهان قرار گرفتهاند. از میان کشورهای مذکور، ۵ کشور را کشورهای آفریقایی تشکیل میدهند. (دنیای اقتصاد ۲۸/۷/۱۴۰۰).
بنا بر این بر اساس این آمارها مردم کشور ما یکی از ناسازکارترین افراد در احترام به قوانین هستند. این به اعتنایی و عدم رعایت قانون در میان مردم ما نهادینه شده است. و یکی از دلایل عمده عقب ماندگی ما هم همین بی اعتنایی به قوانین و ضوابط است. چرا جامعه ما گرفتار چنین بلیه خانمان سوز شده است؟
1. پایداری سنت. در تاریخ ایران هیچگاه قاعده و قانونی برای رعایت حق مردم در حکومت های دیرینه نداشته است. قانون آن هم قانونی که حقی برای مردم در دل خود داشته باشد در قانون اساسی مشروطه جای داده شده است.
2. در مقطعی از تاریخ ( ۱۳۰۰ش) دو حاکم در دو کشور همسایه تلاش کردند با وضع قوانین مترقی، سبک زندگی جامعه را تغییر دهند؛ در ایران رضا شاه شکست خورد و قلدر خوانده شد و در ترکیه مصطفی کمال پاشا آتاتورک ــ پدر تورکها ــ لقب گرفت. به نظر شما آیا قانون موظف به فرهنگسازی است و چرا اقدامات یکسان این رهبر سیاسی با نتیجهی عکس روبهرو شد؟
3. در علم حقوق مفهومی به نام دینامیسم اجتماعی وجود دارد که به روند تاریخیِ میزان پویایی و کنش و واکنش میان نیاز و پذیرش جامعه با قوانین حاکم بر آن اشاره میکند. بر این مبنا میتوان دید که یک جامعه و قوانیناش تا چه اندازه ظرفیت و آمادگی دارند که بر یکدیگر تأثیر بگذارند و تغییر ایجاد کنند. در واقع، باید میان قانون و نیاز جامعه نوعی نظام عرضه و تقاضای متناسب شکل بگیرد. مثلاً این که بسیاری از ایرانیان میگویند قوانین جمهوری اسلامی متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش است، از همین عدم تناسب ناشی میشود. در گذشتهای نه چندان دور در بریتانیا دگرباشان جنسی با مجازات زندان و حتی اعدام روبهرو میشدند اما امروز دگرباشی جنسی در بریتانیا نه تنها جرم نیست بلکه دگرباشان به صورت قانونی ازدواج میکنند و حتی متعرضان به آنها تحت پیگرد قرار میگیرند. یعنی در این کشورها دینامیسم اجتماعی درست عمل میکند و قوانین تابع خواست شهروندان اصلاح میشود. در حالی که در ایران هر چند دگرباشان جنسی جزئی از جامعهی ما هستند اما وقتی از رئیس جمهور وقت ایران ــ محمود احمدینژاد ــ در دانشگاه کلمبیا درباره وضعیت همجنسگرایان در ایران که پرسیدند، در کمال ناباوری پاسخ داد که «ما در ایران همجنسباز نداریم!» این سخن و طرز فکر پنهان آن نشان میدهد که در ایران قوانین و حاکمیت ــ به معنای روش حکمرانی ــ با نیازهای مردم هماهنگی ندارد و آنها را به رسمیت نمیشناسد. در نتیجه دینامیسم اجتماعی معیوب است و درست کار نمیکند.
4. بر همین اساس در تاریخ ایران میتوان به وضع قوانینی اشاره کرد که در نگاه اول و به طور انتزاعی مدرن و مفید به نظر میرسد اما به دلیل ناهمسویی و ناهماهنگی با بستر و نیازهای وقت جامعه، کارآمد نبوده و نتوانسته جایگاهی مناسب پیدا و مردم را با خود همراه کند. ضمن این که چنین عدم تناسبی به چرخهی عرضه و تقاضا میان نیازهای مردم با خواست حاکمان نیز آسیب میزند. وقتی اختلاف طبقاتی افزایش پیدا میکند، قوانین کشور دینامیسم اجتماعی خود را از دست میدهد و تناسب میان قوانین حاکمیت با نیازهای مردم از بین میرود.
رابطه قانون و جامعه یک رابطهی دو سویه است. یعنی به همان میزان که قانون تابع عرف جامعه پیش میرود، نیازهای مردم هم میتواند با وضع قوانین مترقی رشد کند. برای مثال، خودرو از بدو آفرینش بشر وجود نداشت اما امروزه قانونگذار به کمک وضع قوانین و آموزش مناسب موفق شده که نظر مردم را به رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی به منظور ایجاد نظم ترافیکی جلب کند؛ بنابراین، دینامیسم اجتماعی دو سویه است. در همین مورد در کشور ما قوانین وجود دارند ولی آموزش جایگاهی ندارد. بدون آموزش و اصلاح فرهنگ های ناسازگار نمی توان قوانین را به صورت مناسب به کار گرفت. این آموزش است که می تواند ارزش و جایگاه قانون را در جامعه اعتبار دهد. نه جریمه و زندان.
نکته کلیدی ای که در این جا وجود دارد این است که قوانین زمانی می توانند کارکردهای مثبت و مطلوبی داشته باشند که جنبه ها و ابعاد انسان شناختی، روان شناختی، جامعه شناختی، فلسفی و حتی تاریخی انسان و جامعه با دقت هر چه تمام تر مدنظر قرار گیرند.
قانون را برای انسان و جامعه می نویسند، پس ضرورت تام دارد که در خدمت انسان و جامعه باشد تا سبب ارتقاء سطح زندگی شان بشود و اگر غیر از این باشد، عدمش به زِ وجود!!
بیان این موضوع ضرورت دارد که در جهان سنتیِ پیشین این «عرف» هر جامعه بود که سبب ایجاد نظم اجتماعی و بسامان نمودن امور زندگی مردمان می شد و در جهان مدرن «قانون» جای عرف را گرفته و ایجاد نظم و سامان اجتماعی بدون قانون کم و بیش امکان پذیر نیست.
روشن است که شهروندان هر جامعه ای از آن جا که می دانند پیروی از قوانین می تواند ضامن نظم و سامان اجتماعی باشد و لازمه دستیابی به یک زندگی مطلوب گردن نهادن به قوانین است، لذا در صورتی که قوانین را مطابق با نیازها و خواسته های واقعی شان بدانند آن ها را مورد پذیرش قرار می دهند و این به معنای مشروعیت بخشی قوانین است.
در واقع، پشتوانه اصلی قوانین مشروعیت بخشی از سوی شهروندان آن جامعه است و البته ضمانت اجرای آن نیز برخی اجبارها مانند ورود پلیس و ضابطین مربوطه است.
می ماند این نکته اساسی که قانونگذاران هر جامعه ای مانند قوّۀ مقننه (مجلس) و سایر نهادهای قانونگذاری ضرورت تام دارد که مبتنی بر ابعاد فلسفی، روان شناختی، انسان شناختی و جامعه شناختی انسان و جامعه از یک سو، و مطابق با مصالح و نیازهای واقعی شهروندان و به منظور ایجاد و حفظ نظم اجتماعی از سوی دیگر، اقدام به تنظیم قوانین در زمینه های مختلف کنند.
لذا هر اقدامی غیر از این، برای قانونگذاری اقدامی نادرست و غیرعقلانی و خلاف مصالح عمومی جامعه بوده و در نتیجه نتایج و پیامدهای ناگواری هم برای جامعه خواهد داشت.
قوانینی که منافع و مصالح همگانی در آن لحاظ شود، حتماً مورد پذیرش همگان نیز خواهد بود و اگر اقلیتی از شهروندان جامعه از این قوانین پیروی نکنند، مستلزم مجازات خواهند بود، چرا که منافع و مصالح عمومی را رعایت نکرده اند.
اما در مقابل قوانینی که منافع و مصالح اکثریت در آن ها نباشد خودبخود مورد پذیرش قرار نخواهند گرفت و لذا اِعمال هرگونه مجازات برای افراد بی معنا و بی وجه خواهد بود و نوعی اِعمال زور و اجبار تلقی می شود.
به کار بردن قوّۀ قهریه برای جاری و ساری ساختن قانون زمانی معنادار و قابل پذیرش است که آن قانون از یک سو، از پشتوانه حداکثری شهروندان برخوردار باشد و از سوی دیگر، منافع و مصالح همگانی را در پی داشته باشد.
نقش سازمان جاسوسی و امنیتی آمریکا - سی آی ا در دوران دولت دکتر مصدق در ایران -
یادداشت از معاون برنامه ریزی، آژانس اطلاعات مرکزی (دالز) به مدیر اطلاعات مرکزی اسمیت
واشنگتن، 28 مارس 1951. اسنفد ماه ۱۳۳۰
موضوع : نقش سیا در ایران
1. من یادداشت ضمیمه2 را در رابطه با نقش سیا در ایران بررسی کرده و با همفکری آن را ارسال کرده ام. با این حال، می خواهم تأکید کنم که اقداماتی که سیا به تنهایی می تواند در این شرایط برعهده گیرد احتمالاً روند نزولی کنونی را تغییر نخواهد داد و برای اینکه واقعاً اقداماتش مؤثر باشد باید با یک برنامه کلی در زمینه های اقتصادی، مالی و نظامی ترکیب شود. . این به معنای برنامه ریزی هماهنگ است.
2. با روند کنونی، احساس میکنم که ایران در 12 ماه آینده ممکن است از جرگه غربیان خارج شود و بر این باورم که یک برنامهریزی و انجام اقداماتی اساسی که ممکن است این روند را تغییر دهد و از این موقعیت حیاتی در خاورمیانه محافظت کند، ضروری است.
آلن دبلیو دالس
پیوست: گزارش نقش سیا در ایران
نقش سیا در ایران
1. با توجه به جدی بودن وضعیت ایران، سیا در تلاش است تا آنچه در توان دارد انجام دهد تا احتمال سقوط کشور به دست شوروی را کاهش دهد و به ایجاد یک صف پایدار طرفدار غرب کمک کند. با این حال، شرایط موجود به گونهای است که همه عملیات سیا را بهطور استثنایی دشوار و نتیجه آن نامشخص است. از میان عوامل مختلف محدودکننده، جدیترین آنها بیاعتمادی فزاینده (مردم ایران) به غرب، از جمله ایالات متحده است، که ارسال عوامل مخفی اضافی به کشور را تقریباً غیرممکن میکند، تحرکات و کارآمدی کسانی را که قبلاً در آنجا هستند نیز محدود میکند، و تعداد افراد همکار را به شدت کاهش می دهد. ایرانیهایی که مایل به همکاری با آمریکا در عملیاتهای مخفیانه هستند و مردم را به طور کلی نسبت به اقدامات آمریکا، اگر نه کاملاً خصمانه، ولی به صورتی نمیپذیرند. سیاست ایالات متحده نتوانسته است به ایرانیان نشان دهد که ایالات متحده واقعاً به کشور آنها علاقه دارد یا آنها را متقاعد کند که نجات آنها در همسویی محکم با غرب است و نه در نزدیکی با اتحاد جماهیر شوروی و نه در یک مسیر بی طرفی غیرقابل دفاع.
2. اعتقاد بر این است که شرایط ذکر شده در بالا تا زمانی که کمک های ایالات متحده به ایران به میزان فعلی یا با به مقدار که به طور قابل ملاحظه ای قوی تر از فعلی نباشد، همچنان برقرار خواهد بود. جای سوال است که آیا برنامه ارائه شده در NSC 1073 حتی در صورت اجرای کامل و سریع برای معکوس کردن روند نامطلوب کافی است یا خیر؟. در این شرایط، سیا می تواند کاری جز تشدید جنگ روانی-سیاسی خود در تلاش برای جلوگیری یا به تعویق انداختن وخامت بیشتر وضعیت ایران انجام دهد. به طور خاص، سیا در حال حاضر در حال افزایش برنامه های موجود زیر در ایران است:
آ. پیش بینی افزایش یارانه روزنامه ها، برای روابط عمومی.
پیش بینی افزایش یارانه روزنامهها، خرید انحصاری کاغذ روزنامه یا امکانات چاپ و (در صورت اقتضای شرایط) تأسیس روزنامههای جدید. این اقدامات برای مبارزه با تمایل بخشهای با نفوذ مطبوعات ایران برای تشویق و حمایت از شوونیسم و تعصب مذهبی که تأثیر فلجکنندهای بر حکومت ایران دارد، طراحی شدهاند.
ب گسترش راهنمایی و حمایت مالی از افراد، گروه ها و احزاب متخاصم با ملی گرایان افراطی، تروریست های متعصب و گروه های طرفدار شوروی.
ج. بررسی امکان تأسیس احزاب سیاسی جدید، که ممکن است شامل یک حزب مذهبی مترقی، یک حزب میانه رو «سوسیالیست» برای دور کردن لیبرال ها از حزب توده، و حزبی با نمایندگی قوی و طرفدار غرب در مجلس باشد.
د برداشتن گامهای مثبت برای بیاعتبار کردن و در صورت امکان برهم زدن نیروهای مخالف منافع امنیتی آمریکا از طریق براندازی و هدایت تبلیغات سیاه علیه شوونیستها، متعصبان و کمونیستهای پیشرو.
ه. بررسی امکان تأسیس یک ایستگاه رادیویی [کمتر از 1 خط غیر طبقه بندی نشده] برای پخش مخفیانه به زبان آذربایجانی. این برنامهها (برخلاف برنامههای ایستگاه «آذربایجان آزاد» شوروی) میتوانست به مناطق خاصی از ایران پخش شود، اما نه آنقدر مؤثر که گویی ایستگاه در ایران قرار دارد، که در شرایط کنونی به سختی امکانپذیر است.
و. تجهیز امکانات برای جمعآوری و ارائه اطلاعات بیشتر مورد نیاز در ارتباط با این فعالیتهای مختلف. اهداف "نرم" نسبتاً آسان برای اهداف اطلاعاتی شامل [1½ خط از طبقه بندی نشده] (به ویژه زیر ملا کاشانی)، [1 و نیم خط از طبقه بندی خارج نشده است]. اهداف "سخت" که برای نفوذ به عملیات های دوربرد نیاز دارند، حزب توده است، [1 و نیم خط از طبقه بندی خارج نشده].
ز. سه و نیم سطر در این بند g از طبقه بندی خارج نشده است.
3. به دلایلی که در بند 2 در بالا ذکر شد، بدیهی است که نمی توان به این تلاش ها برای جلوگیری از فروپاشی احتمالی رژیم کنونی اعتماد کرد. بر این اساس، سیا شروع به شناسایی و برقراری ارتباط با رهبران قبیله ای، نظامی و مدنی کرده است که در صورت استقرار یک دولت متخاصم در ایران، به طور مؤثر از برنامه مقاومت (در برابر آن دولت) حمایت می کنند. هنگامی که با این رهبران توافق حاصل شود، سیا کمک های مادی مورد نیاز آنها را تعیین خواهد کرد و شروع به تهیه و ذخیره مواد در نقاط مناسب خواهد کرد.
4. اگر آمریکا تصمیم بگیرد که از سیاست کمک همه جانبه به ایران، چه آشکار و چه پنهان، تبعیت کند، چشم انداز حفظ ایران در دوران جنگ سرد می تواند به طور بی اندازه بهبود یابد. پوشش بیشتری در دسترس خواهد بود و فضا برای تقویت و گسترش عملیات سیا به طوری هموار میشود، که میتواند در حمایت از برنامهای که به طور مثبت در جهت ارتقای ثبات و همکاری فعال با غرب است را به جای وضعیت فعلی که حفظ موقعیتی است که از وضعیت بدتر شدن از شرایط بد فعلی است که از بدتر شدن بر بازسازی ایران و ایجاد مصونیت در برابر براندازی شوروی و الهام گرفته از شوروی تأکید میشود مناسب تر خواهد بود و در صورت حمله و اشغال نیروهای شوروی به ایران، میتوان برنامههایی را برای اجرای عملیات بهطور مؤثرتری طراحی کرد.
5. تحت برنامه کمک های همه جانبه ایالات متحده، عملیات سیا می تواند شامل موارد زیر باشد:
آ. بازنگری کلی در سرویس های اطلاعاتی و امنیتی ایران. این برنامه شامل کمک های مادی خواهد بود. آموزش افسران کلیدی در تکنیک های مدرن؛ و اصرار (حداقل تا حدی) بر رعایت رهنمودهای سیا در چنین موضوعاتی. هدف ایجاد سازمانی کارآمد خواهد بود که سیا بتواند با آن کار کند و برای کمک به جلوگیری از نفوذ خصمانه به ادارات کلیدی دولتی و اجرای عملیات علیه حزب توده، تأسیسات شوروی و خود اتحاد جماهیر شوروی بسیار مفید باشد.( احتمالا تشکیل ساواک ایران که در سال ۱۳۳۵ قانون آن به تصویب مجلس رسید تحت این برنامه پیش بینی شده بود. م)
ب - نفوذ بیشتر بر مطبوعات ایران یارانه در صورت نیاز افزایش خواهد یافت. نشریات خصمانه ممکن است مجبور به ترک کار شوند. و هدایت برخی از مقالات تأثیرگذار در واقع به طور کامل در دست گرفته می شود.
ج. در صورت امکان، یک ایستگاه پخش مخفی در ایران راه اندازی شود. این ایستگاه که ادعا میکند که در داخل اتحاد جماهیر شوروی است، تبلیغات سیاهی را که برای بیاعتبار کردن اتحاد جماهیر شوروی و کمونیسم شوروی طراحی شده بود و بهویژه آذربایجانیها و دیگر تزلزلگران را هدف قرار داده، و منتشر خواهد کرد. این ایستگاه می تواند ابزار قدرتمندی در تقویت ایران در برابر نفوذ خصمانه از بیرون و درون باشد.
د - تشدید شدید فعالیت های پنهان سیاسی در حمایت از افراد و گروه های مطلوب و کارشکنی و معرفی افراد و گروه های نامطلوب. در صورت لزوم، خود دولت یا مقامات کلیدی آن می توانند برای ارتقای منافع امنیتی ایالات متحده یارانه دریافت کنند. اعطای یارانه به سیاستمداران و احزاب سیاسی از دیرباز در ایران رایج بوده است و گام های موثری برای تشویق به جدایی در حزب توده و ایجاد گروه های جدید پرشور که فعالانه از منافع ایالات متحده حمایت می کنند، برداشته می شود.
ه. افزایش تلاشهای ، با چشمانداز بهتر موفقیت، برای سازماندهی گروههای مقاومت برای فعالیت در صورت تهاجم و اشغال شوروی. این برنامه شامل تلاش های اساسی تر برای آماده سازی گروه های عشایری و بخش هایی از ارتش برای انجام فعالیت های چریکی علیه واحدها و تاسیسات شوروی خواهد بود. حتی ممکن است برای تقویت قصد اعلام شده شاه برای عقب نشینی به کوه ها و ایجاد حکومت در آنجا امکان پذیر باشد.
بند و (6 سطر) از طبقه بندی خارج نشده است)
363شماره سند منتشر شده. تفاهم نامه تهیه شده در ریاست برنامه ریزی، سازمان اطلاعات مرکزی
واشنگتن، 8 مارس 1954دوشنبه ، ۱۷ اسفند[ حوت ] ۱۳۳۲.
کمپین برای نصب دولت طرفدار غرب - در ایران
مرجع: تصویب شده توسط رئیس جمهور، وزیر امور خارجه، و DCI در 11 ژوئیه 1953. NSC 136/1.2
هدف: نخست وزیر مصدق و دولتش
اهداف:از طریق روشهای قانونی یا شبه قانونی برای تأثیرگذاری بر سقوط دولت مصدق. و برای جایگزینی آن با یک دولت طرفدار غرب به رهبری شاه و زاهدی به عنوان نخست وزیر آن
اقدام سیا
برنامه عملیاتی در چهار مرحله اجرا شد:
1. از طریق فشار مستقیم، اعمال شده توسط نمایندگان سیا در ایران، برای تقویت اراده شاه برای اعمال قدرت قانونی خود و امضای آن احکام لازم برای برکناری قانونی مصدق از نخست وزیری.
2. تلاشهای آن دسته از جناحهای سیاسی در ایران را که با مصدق مخالف بودند، از جمله روحانیون با نفوذ قدرتمند، برای جلب حمایت و حمایت آنها از هرگونه اقدام قانونی که شاه برای برکناری مصدق انجام میداد، با هم جوش داد و هماهنگ کرد.
3. با افشای همکاری وی – دکتر مصدق - با کمونیست ها و دستکاری او در اختیارات قانون اساسی برای خدمت به جاه طلبی های شخصی خود برای قدرت، یک کمپین تبلیغاتی فشرده با هدف افسون کردن مردم ایران از افسانه میهن پرستی مصدق راه اندازی کرد.
همزمان، «جنگ اعصاب» را علیه مصدق به راه انداخت تا به مصدق و عموم مردم نشان دهد که کمکهای اقتصادی ( دولت آمریکا) افزایش نمییابد و ایالات متحده با نگرانی به سیاستهای مصدق مینگرد:
الف مجموعه ای از اظهارات علنی مقامات بلندپایه ایالات متحده که نشان می دهد امید چندانی وجود ندارد که مصدق بتواند انتظار افزایش کمک های ایالات متحده را داشته باشد.
ب مطبوعات و مقالات مجلات ایالات متحده که از او و روش های او انتقاد می کردند. و
ج غیبت القایی سفیر آمریکا، به این تصور که اعتماد آمریکا به مصدق و دولتش از دست داده است، اعتبار می بخشد.
4. به طور مخفیانه و مستقل یک دستگاه نظامی در ارتش ایران ایجاد کرد که میتوان روی آن برای حمایت از هرگونه اقدام قانونی شاه برای برکناری مصدق حساب کرد.
نتایج -- زمانی که مصدق از طریق افشاگری در دستگاه مخفی نظامی ما از این طرح مطلع شد، برنامه اولیه D-Day که توسط سیا تنظیم شده بود، نادرست اجرا شد و برای خنثی کردن این طرح اقدام متقابل فوری انجام داد.
یک کمپین تبلیغاتی فشرده، مهندسی و هدایت شده توسط سیا، در دوره میانی بین اولین و آخرین روز D آغاز شد تا مردم ایران را با این واقعیت آشنا کند که با توجه به انحلال مجلس (که توسط مصدق در مراحل اولیه برای جلوگیری از رای دادن به عزل او از قدرت انجام شد) و فرمان شاه که مصدق به عنوان نخست وزیر مصدق را برکنار کرد، ادامه اعمال قدرت توسط مصدق بود. غیرقانونی و اختیار اداره مردم فقط و به طور کامل در دست شاه بود.
ناسیونالیست ها و کمونیست ها در این دوره ناخواسته از طریق تلاش های زودهنگام خود برای ترویج یک حکومت جمهوری خواه به آرمان ما کمک کردند. این مضمون برخلاف افکار عمومی بود که همدردی با شاه داشتند. فرار چشمگیر شاه به خارج از کشور باعث تشدید احساس وفاداری مردمش به او شد.
این اقدامات به شورش واقعی مردم منجر شد، که تظاهرات خیابانی آنها تحت تأثیر کمک های مخفی سیا قرار گرفت. نیروهای نظامی و امنیتی به مردم پیوستند، رادیو تهران تصرف شد و مصدق در 17 اوت 53.4 مجبور به فرار شد.
سرنگونی مصدق در 19 اوت 1953- ۲۸ مرداد ۱۳۳۲- با موفقیت انجام شد.
توجه داشته باشید
این یک پروژه [کمتر از 1 خط از طبقه بندی خارج نشده] ایالات متحده [کمتر از 1 خط غیر طبقه بندی خارج نشده] بود. رئیسجمهور و وزیر امور خارجه در تعیین سیاست ایالات متحده برای اعمال در این مورد، قبل از تصویب نهایی برنامه اقدام، در مورد موارد زیر درخواست اطمینان دادند:
1. اینکه انگلیسی ها در رویکرد خود نسبت به حکومتی که پس از مصدق در مورد مسئله نفت مربوط می شود، انعطاف پذیر باشند. و
2. اینکه مقدار کافی از کمک های اقتصادی موقت ایالات متحده به دولت جانشین (مصدق ) ارائه شود.
هزینه ها
هزینه های عملیاتی
فاز اولیه: از شروع پروژه در اواسط اردیبهشت 1332 تا نصب زاهدی.
به عنوان نخست وزیر در 19 اوت 1953 $ [مبلغ دلار از طبقه بندی خارج نشده است]
مرحله پیگیری: تحکیم مواضع شاه و زاهدی دلار [مبلغ دلار از طبقه بندی خارج نشده است]
مصلحت سیاسی
فاز اضطراری: بلافاصله پس از تصدی نخست وزیری زاهدی و پر کردن خلأ مالی
تا زمانی که بودجه رسمی ایالات متحده ممکن باشد از طریق سیا که در اختیار دولت جدید ایران – زاهدی ـ قرار گرفت، کمک بلاعوض به زاهدی برای هزینههای دولتی فوری ضروری (مبلغ دلار از طبقهبندی نشده) به زاهدی اعطا کرد.
کل کل: 5,330,000 دلار
اطلاعات دریافت شده از جان والر، رئیس، NE/4 در 5 مارس 54.5
-------------------------
منبع: آژانس اطلاعات مرکزی، فایلهای DDO، Job 80–01701R, Box 3, Folder 11, Misc. مکاتبات TPAJAX. فوق محرمانه.↩
به سند 225 مراجعه کنید. NSC 136/1 سند 147 است.↩
در این مرحله کلمات "خاموش" با دست در اینجا درج شده است.↩
این جمله با دست اصلاح شد. در ابتدا چنین میخواند: «نظامیان مجبور شدند برای سرکوب شورشها وارد عمل شوند و با شتاب اوضاع در حمایت از شاه قدرت گرفتند»
یک یادداشت دستنویس در پایان یادداشت نشان میدهد که در 8 مارس تجدید نظر شده و در همان روز توسط والر امضا شده است.↩
گفتم ای مسند جم، جام جهان بینت کوـ
گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
حافظ
عوامل موثر و سازنده وضعیت کنونی
برای شناخت عوامل موجد وپدیدآورنده وضعیت موجود در کشور ایران با سابقه ای دو هزار و پانصد ساله نیاز به شناخت جامعه ایرانی در گذر تاریخ هستیم و شناخت رویدادهای تاریخی به ما کمک می کند که اثر رویدادهای مختلف را بر باور و برداشت مردم این سرزمین که مسئول اصلی وضعیت کشور بوده اند و هستند، شناسایی و تحلیل کنیم.؟
اندیشه مداری و خرد ورزی کلید و سر منشاء توسعه و پیشرفت است. »کفیت خردورزی در یک جامعه » پدیدها ی استتاریخی، فرایندو تکاملیکهدربسترفرایند زندگیاجتماعی و مناسباتبرآمدهازآن و بهمرور زمان شکلمیگیرد و بر این پایه است که کیفیت خود را بروز می دهد. به سخن دیگر، تجزیه و تحلیل خرد ورزی جامعه و ارزیابی درستی از آن، امری است که با کنکاش و رویکردی تاریخی به گونه ای مناسب تر می توان پاسخ در خوری برای کیفیت و چالش های مربوط به آن به دست آورد. چون در هر حال وقایع اجتماعی و پدیده های امروزی قابل مشاهده ریشه در گذشته دارند.
تحلیل خرد ورزی ایران با بهره گیری از جامعه شناسی تاریخی، می تواند مهمترین رویدادهای موثر بر جریان های فکری در دوران تاریخی ایران را پس از ورود اعراب را شناسایی و بازخوانی کرده و نتایج و اثرهای آن ها را بر پرورش و آموزش ایرانیان تحلیل و بررسی نماید. این نوشته کنکاشی است بر: رویدادهای سیاسی، آموزه های فقهی، تجاوزات و جنگ های نظامی، نظام آموزش ، مکاتب و تحولات فکری، ادبیات، صوفی گری، خرافه پرستی و تقلید گرایی است که چگونه این عوامل توانسته اند، اندیشه مداری و خرد گرایی جامعه را به رکود و یا تعطیل بکشاند و در مجموع فرهنگی، پدید آورده است که ایرانیان با پدیده کم مایگی خرد ورزی رو به رو ساخته است.
بسیاری از محققان بر این نظر هستند که : توسعه هنگامی آغاز می شود که تحولی در باورها و رفتارهای مردمان پدید آید .
شاید اول اقدام برای انتخاب راه های مناسب برای دسترسی و دستیابی به پیشرفت و توسعه :« شناسایی کژ راهه های پیشین برای سرکوبی خرد و اندیشه است »
عدم توجه به باز شناسی فرهنگی، نوسازی و توانمند سازی این فرهنگ قدیمی و نا کارآمد، سبب خواهد شد که زمینه های اجتماعی رشد عقلانیت جامعه ایرانی برای پیشرفت و توسعه با مشکلات متعدد و بسیار جدی رو به رو شود.در راستای این کاووش ها ابتدا به سراغ فرهنگ ایران می رویم و از باورهای بنیادی آن شروع می کنیم.
فرهنگ در اصطلاح جامعه شناسی و مردم شناسی ترجمه واژه کولتر فرانسوی و کالچر(Culture)انگلیسی است. این واژه که از ریشه لاتینی گرفته شده است، در اصل به معنای کشت و کار، آباد کردن، کاشتن زمین و بارور ساختن بود که به تدریج مفهوم آن در ادبیات و علوم راه یافت و در قرن ۱۸ نویسندگان آن را به معنی پرورش روانی و معنوی به کار می بردند. از این تاریخ فرهنگ براساس تعریف فرانسوی آن به معنی پرورش روح و جسم به کار برده شد.
به طور کلی، مفهوم فرهنگ در حوزه های مختلف علوم انسانی با معانی بسیار متفاوت و متنوعی مورد استفاده قرار گرفته است. در این نوشتار هدف این است که گفته شود در ادبیات توسعه، منظور از فرهنگ چیست؟ به این اعتبار فرهنگ در ادبیات توسعه به معنی «مجموعه ای از آرا و عقاید است مشروط بر این که این آرا و عقاید مورد پذیرش اکثر افراد جامعه باشد و پذیرش این آرا و عقاید الزاماً در گرو اقناع کردن یا شدن در یک بحث و بررسی علمی نباشد» برای مثال نوع غذا و نوع لباس مورد استفاده و نحوه رابطه با دیگران همه ناشی از این باورها و اعتقادات می باشد. در بحث های توسعه هر گاه از فرهنگ سخن به میان می آید منظور مجموعه این باورهاست.
- واژهٔ فرهنگ در پهلوی ساسانی به صورت «فره هنگ» آمدهاست که از دو جزء «فره» به معنای پیش و فرا؛ و «هنگ» به معنای کشیدن و راندن، ساخته شدهاست. در نتیجه «فرهنگ» به معنای پیشکشیدن و فراکشیدن است. به همین سبب است که فارسیزبانان فرهنگ را سبب پیشرفت میدانند. در گذشته اعتقاد بر این بود که تا فرهنگ وجود نداشته باشد، آدمی نمیتواند قدمی مثبت در زندگی بردارد. از همین روست که فردوسی، فرهنگ را برتر از گوهر و نژاد میداند. [1]
- فردوسی در بیتهایی میگوید: «یکی داستان زد بر او پیلتن/ که هر کس که سر برکشد ز انجمن؛
هنر باید و گوهر نامدار/ خرد یار و فرهنگش آموزگار».
او در اینجا از چهار چیز سخن میگوید: هنر، گوهر، فرهنگ و خرد. فردوسی میگوید که آدمی دارای گوهر است و نهاد و طبیعتی دارد که با دیگر آفریدهها، تفاوت میکند. گوهری که فردوسی از آن سخن میگوید، همان نهاد و سرشت آدمی است؛ اما اگر این سرشت دگرگون نشود، بارور نیز نخواهد شد. پس باید هنری باشد که نهاد آدمی را دگرگون کند.
او میگوید: «گهر بیهنر ناپسند است و خوار/ بدین داستان زد یکی هوشیار». بدینگونه، هنر آن توانمندی است که میتواند از درون و سرشت آدمی، تواناییهای او را به مرحله آفرینش برساند. این حرکت درونزا، در پیوند با نیروی دیگری است که خرد نامیده میشود:
«خرد مرد را خلعت ایزدی است/ سزاوار خلعت نگه کن که کیست؛
خرد افسر شهریاران بود/ خرد زیور نامداران بود».
پس بایستی به وسیلهی گوهر، سرشت آدمی را به سوی خردورزی ببریم. در چنین صورتی است که دستآوردی خواهیم داشت که همانا دانش است: «خرد همچو آب است و دانش زمین/ بدان کآن جدا وآن جدا نیست زین». روشن است که این فرهنگ خردورزانه را میتوان از نسلی به نسل دیگر رسانید.[2]
در انسانی نوعی از تفکر، احساسات و طرحی مشخصی برای حرکات را در درون خود حمل می کند که حاصل اندوخته های زندگی اوست. بخش قابل توجه ای از این اندوخته را انسان در سالیان کودکی زندگی فرا می گیرد چرا که این دوران بهترین زمان برای فراگیری همه چیز است. زمانی که انسان در دوره ای دیگر در سیر رشد تحولی خود با مسائل جدیدی برخورد نموده و مجبور به فراگیری مطالب جدید است که در تقابل با ارزش هائی است که در دوران پیشین و یا سنین کودکی فراگرفته، دچار حیرانی می شود زیرا پشت سر گذاشتن و به دست فراموشی سپردن ارزش های اولیه فراگرفته شده برای انسان کار چندان آسانی نیست. ریشهء بسیاری از سردرگمی های سیاسی – اجتماعی در جامعه امروزین ایران چه در داخل و چه در خارج همین امکان پشت سر گذاشتن داده های قدیمی و مستعمل و فراگرفتن داده های نوین و پذیرش آنها تا رسیدن داده های تازه تر است.
شناخت
فرهنگ بدون شناخت روابط و نهادهای اجتماعی و بدون شناخت تجربۀ زندگی روزمرة مردم
در جامعه ناممکن است. در نظر دورکم (جامعهشناس بزرگ
قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم است. به عقیده بسیاری، دورکیم بنیانگذار جامعهشناسی بهشمار
میرود.)،
فرهنگ پدیدهای مستقل یا صرفاً تولید ذهن افراد جامعه نیست. فرهنگ و پدیدههای
فرهنگی رابطهای جدی و انداموار با سبک زندگی ما دارند و از آن متأثرند و در عین
حال که به شیوۀ زندگی ما معنا میدهند سبب تداوم یا تغییر آن نیز میشوند.
بنابراین، فرهنگ در این نگرش پدیدهای بسیار مهم و تاثیرگذار بر جامعه محسوب میشود
و بهرغم اینکه پدیدهای مستقل نیست، اما میتواند در همبستگی جامعه نقش بسیار
مؤثری داشته باشد و بنابراین، باعث پدید آمدن تعاون و شادمانی شود. در حالی که
این ظرفیت را نیز دارد که به ایجاد بحران، آشفتگی و بیثباتی دامن بزند.[3]
در هر فرهنگ ملی، صرفنظر از اینکه این فرهنگ در سطح یک استان بوده و یا در سطح یک کشور با مرزهای جغرافیایی مشخص، چرا که فرهنگ ها در بسیاری از موارد مرز جغرافیایی بخود نمی شناسند و با عبور از این قید و بندهای امروزین جغرافیایی – سیاسی بال و پر خود را فراتر از آن گسترانده و یا در آینده خواهند گستراند.
پایه گذاری و شکل گیری فرهنگ در انسان ها به شرایط و امکانات و باورهای مختلف بستگی دارد از جمله:
رابطه یک فرد با قدرت حاکمه در جامعه اش به نسبت بسیار زیاد ریشه در خانواده دارد. تقریبا همه انسان ها در یک خانواده به دنیا می آیند و بلافاصله پس از تولد مغز آنها در یک پروسه برنامه ریزی قرار می گیرد. در وحله اول این پروسه با بزرگترها که بخش اعظم برنامه ریزی را مسئولند در خانواده آغاز می گردد و کودک این افراد را بعنوان نمونه های قابل اعتماد برای تقلید بدون چون و چرا می پذیرد.
در کشورهای که فاصله قدرت و مردم زیاد است انتظار می رود که بچه اطاعت بدون چون و چرا از والدین و بزرگترها در فامیل را رعایت نماید. در مواردی حتی تقسیم قدرت در بین کودکان یک خانواده نیز وجود دارد. بدین ترتیب که فرزندان ارشد نمونه و سرمشق کوچکترها هستند. در این گونه فرهنگ ها استقلال فردی و اعتماد به نفس مفهومی زشت و نکوهیده است.
اما بر عکس کشورهایی که فاصله بین قدرت و مردم کم است کودکان در خانواده به عنوان یک فرد و مستقل تربیت شده و هر فرزندی در یک خانواده بطور مساوی از مواهب خانوادگی برخوردار است. هدف از تربیت در خانواده این است که بچه دارای احساس استقلال فردی شود و بتواند در آینده با اعتماد به نفس در جامعه به عنوان یک فرد مستقل عملکردی مناسب و معقول داشته باشد.
بعد از خانواده نوبت به نقش مدرسه در کودک مطرح می شود. در آنجا مرحله بعدی پروسه برنامه ریزی مغز کودک انجام می گیرد. در این مرحله در فرهنگ های با فاصله زیاد قدرت – مردم نقش اطاعتی پدری – فرزندی جای خود را به معلم – دانش آموز می دهد. از آنجائی که معلم و سایر دانش آموزان در آن کلاس و مدرسه و روستا و یا شهر از همان فرهنگ با فاصله زیاد بین قدرت-مردم تربیت شده اند، پروسه برنامه ریزی مغز کودک در مدرسه نیز تابعی از کلیت همان فرهنگ اطاعتی شده و به پیش می رود. در فرهنگ های با فاصله زیاد قدرت-مردم معلم با احترام بیش از حد از طرف دانش آموزان برخوردار است. در این فرهنگ ها وقتی معلم وارد کلاس می شود دانش آموزان از جای برخواسته و سپس با ندای معلم بر جای خود می نشینند. همچنین پروسه آموزشی در این فرهنگ ها بر محوریت معلم بعنوان منبع سواد و اطلاعات استوار بوده و دانش آموز همیشه بایستی تابع باشد.
این در حالیست که در فرهنگ های با فاصله کم قدرت-مردم دانش آموز در مرکز توجه است و توانایی و خواست او در زمینه فراگیری نقش تأیین کننده در روند فراگیری از طرف دانش آموز و فرادهی از طرف معلم را دارد. برنامه ریزی هر فصل تحصیلی در این فرهنگ ها بعلاوه قوانین آماده نوشته شده بوسیله روانشناسان تعلیم و تربیت (پداگوژها) به صورت "روش آموزگاری"، "فن تعلیم"،با مشارکت والدین و دانش آموزان نیز قابل تغییر و تحول است.
بعد از طی دوران تحصیل مرحله کار و محیط کار و تأثیر گذاری فرهنگ فاصله زیاد قدرت-مردم برای انسان ها در جامعه پیش می آید. در این مرحله روابط اطاعتی پدری-فرزندی و معلم-دانش آموز جای خود را رئیس و مرئوس، کارفرما-کارگر می دهد. در اینجا نیز به دلیل فرهنگ غالب که متأثر از رابطه غلط و نابرابر قدرت با مردم است، روابطی نابرابر و اطاعت گونه برقرار می گردد. در این نوع از فرهنگ تمامی تصمیم ها از بالا به پأیین دیکته شده و بایستی از طرف کارمند و یا کارگر انجام گردد به همین خاطر ابتکار عمل فردی هرگز امکان به نمایش گذاشتن خود به منصه ظهور را نداشته و جو بی تفاوتی در مقابل تغییرات وارد بر محیط کار و رابطه پیش رفت کار و یا پس رفت کار بوجود می آید.
درجه کمی و یا زیادی فاصله قدرت-مردم در یک فرهنگ ملی تنها بدینجا ختم نمی گردد. در فرهنگ های با فاصله زیاد بین قدرت و مردم همیشه جو بی اعتمادی در بین مردم نسبت به حاکمان برقرار بوده و مردم خود را سهیم در تصمیم گیری ها نمی دانند. در اینجا نیز همچنان همان پروسه از بالا به پایین بدون چون و چرا در حال شدن است و نقش مردم بنا به اقتضأ فرهنگ نقش اطاعتی است. در این فرهنگ ها قدرت و حفظ قدرت بیش از حقوق مردم اهمیت دارد.
نقطه مقابل آن فرهنگ با فاصله کم بین قدرت و مردم است که با شرکت مردم در برنامه ریزی سیاسی و تغییر مسیر بسوی رفاه عمومی-اجتماعی خود را در خوب و بد قدرت سهیم دیده و این شراکت به وجود قدرت رسمیت ملی-اخلاقی می بخشد. (باید توجه داشت که نابرابری و پذیرش نابرابری یکدیگر را تقویت و بازتولید میکنند.)
مفهوم کلمه جمع گرائی را نباید با تسلط قدرت حاکمه بر جامعه و افراد تداخل کرد. در اینجا منظور از فرهنگ جمع گرایی نقش تسلط جویانه جمع است بر فرد در درون یک جامعه. اولین جمعی که ما پا به درون آن می نهیم و شاید در آنجا نیز برای اولین بار چشم بر جهان می گشاییم، خانواده است که در بخش قبلی تاثیرات آن را در یک فرهنگ با فاصله زیاد و کم در رابطه قدرت-مردم بررسی کردیم.
نباید فراموش کرد که ساختمان خانواده در جوامع مختلف گوناگون است. یک خانواده که در یک فرهنگ جمع گرائی زندگی می کند تنها متشکل از یک پدر و مادر و یا برادر و یا خواهر نیست. در این خانواده به دلیل غلبه فرهنگ جمع گرائی معمولا پدربزرگ (پدری و یا مادری و یا هر دو)، مادربزرگ (پدری و یا مادری و یا هر دو)، عمه ها، عموها، خاله ها و حتی خدمه خانه در خانواده های مرفه نقش تأثیرگذار در برنامه ریزی داده های ارزشی پایه گذاری دانسته های کودک را دارند که کودک در بسیاری موارد این ارزش ها تا آخرین لحظات حیات با خود حمل می کند.
نقطه مقابل این فرهنگ- فرهنگ فردگرائی ست که تقریبا همیشه خانواده متشکل است از پدر و مادر و احتمالا یک برادر و یا یک خواهر. این نوع خانواده را در اصطلاح جامعه شناسی هسته خانواده می نامند. در فرهنگ فردگرایی کودک طوری تربیت می شود که تا زمان بلوغ “من” خود را دریابد و هویت و شخصیت خود را بر اساس دانسته های خود و مفاهیم بدست آورده از آن داده ها بدست آورد. این هویت و شخصیت به هیچ عنوان لازم نیست متأثر از سایرین بوده باشد. بل اینکه بایستی هویتی باشد شخصی با مشخصه های خود آن فرد.
در اینجا چنانچه ما نگاهی به جوامع با فرهنگ جمع گرا و با فاصله زیاد بین قدرت- مردم بیافکنیم می بینیم که تمامی این جوامع با سیستم های سیاسی دیکتاتوری اداره می گردند. این بدین مفهوم است که ارتباطی تنگاتنگ و غیر قابل جدائی بین این نوع فرهنگ ها و سطح پذیرش رژیم های دیکتاتوری می باشد.(مانند غالب کشورهای توسعه نیافته)
در سمت دیگر این نگاه جوامع با فرهنگ فردگرائی و فاصله کم بین قدرت- مردم است. در اغلب این جوامع که مثال زنده آن اغلب کشورهای اروپائی و از آن میان کشورهای اسکاندیناوی است، رژیم های دموکراتیک و مردمی در رأس هرم قدرت هستند. معمولا ثروت ملی نیز در جوامع فردگرا از یک تقسیم عادلانه تر برخوردار است تا جوامع با فرهنگ جمع گرا.
همانطور که بالاتر نیز توضیح داده شد در فرهنگ های جمع گرا نظر شخصی و استقلال فردی در تقابل با منافع جمع که می تواند متشکل از یک خانواده، فامیل بزرگ، قبیله، طایفه و …. باشد قرار گرفته در نتیجه غیر قابل مطرح کردن است. اما در جوامع با فرهنگ فردگرایی از همان ابتدا استقلال فرزند و نشانه این تربیت را در رفتار فرزند باعث افتخار خانواده تلقی کرده و نمونه رشد موزون و خوب فرزند می دانند.
همانطور که در بالا تأثیرات دو فاکتور فاصله قدرت-مردم و فردگرائی/ جمع گرائی را در فرهنگ ملی یک قوم و یا ملت مورد بررسی قرار دادیم و آن را از زوایای متنوع اجتماعی نگاه کردیم، مسئله نقش تفکری-فرهنگی مذکرگرائی/مؤنث گرائی نیز در سیر حرکتی یک ملت و فرهنگ ملی آن نقش تأیین کننده بازی می کند.
این فرهنگ همچون دو فاکتور برشمرده گذشته از خانواده نطفه گرفته به مدرسه و آموزش و پرورش عمومی کشیده شده و در محیط کار به ثمر می نشیند. این بخش از پروسه برنامه ریزی مغز انسان ها در فرهنگ های مختلف از خانواده شروع شده و تا اعماق اجتماع جایگزین می گردد. مشخصه ها و تأثیرات تفکر مذکرگرا می توان با نقش های که زنان و مردان در جوامع مختلف با فرهنگ های مختلف بر عهده می گیرند و یا بر عهده شان می نهند توضیح داد.
از مردان در فرهنگ های مذکرگرا انتظار می رود که مرد خشن جلوه کرده، حرف آخر را زده، جدی و واقع بین باشد. زنان درست بر عکس بایستی بدون هیچ انتظار و خواسته ای در مقابل جنس مقابل رفتار کرده، مهربان، آرام و صد در صد درگیر رونق دادن به بالا بردن کیفیت زندگی باشد. در جوامع با فرهنگ مؤنث گرا هر دوی این جنس ها در تداخلی متناسب با یکدیگر در فعالیت برای ساختن یک زندگی خوب با کیفیت بالا هستند.
لازم به تذکر است که به همان مقدار که تعیین ملیت برای یک کودک امری غیر قابل کنترل است، جنسیت او نیز در همین زمره قرار می گیرد. هیچ انسانی در تعیین جنسیت خود نه نقش دارد و نه می تواند در تغییر آن تعیین کننده باشد. به همین خاطر تاثیرات دو پدیده ملیت و جنسیت در برنامه ریزی مغز انسان در فرهنگ های مختلف غیر خود خواسته و ناخودآگاهانه می باشد. این در حالی ست که هر دوی این فرهنگ ها آموختنی هستند و ما تاثیرات آن را در مراحل اولیه زندگی لمس می کنیم و درک از نتایج وارده از جنسیت در زمانی است که ما هنوز درکی از امکانات دیگر نداریم.
جوامع با فرهنگ مذکرگرا معمولا تمایل به حل مشکلات از طریق استفاده از زور را دارند. (امریکا). بر عکس آن جوامع با فرهنگ مؤنث گرا است که معمولا مشکلات و اختلافات را با گفتگو و سازش به نتیجه می رسانند. (سوئد). در این زمینه می توان مثال موضعگیری کشور سوئد در قبال جنگ بین امریکا/انگلیس بر علیه عراق را زد. سوئد که در صدر کشورهای با فرهنگ جنسیت مؤنثگرائی قرار دارد، درست مقابل تفکر امریکا/انگلیس که هر دوی این کشورها در سطوح مختلف فرهنگ مذکرگرا هستند قرار گرفت و مخالفت خود را با این جنگ اعلام نمود. این موضع گیری مخالفت در سطوح پائین اجتماعی به مراتب واضح تر نمود کرد. (تطاهرات مردمی قبل و در طول جنگ بر علیه جنگ).
فرهنگ تفکر وابسته به جنسیت گرا در حوزه های سیاست و برنامه ریزی اجتماعی نیز تأثیرات سرنوشت ساز دارد. نمود اختلاف بین فرهنگ جنسیت گرای مذکر تمایل به سخت گیری و سخت کوشی بیش از توان فرد را در حد ایده آل داشته ، حمایت از قدرتمندان و تشویقشان در پیشرفت بیشتر را خواستارند. در مقابل در فرهنگ جنسیت گرای مؤنث بر روی تحمل دیگران(Tolerans)، دستگیری از نیازمندان و کمک به آنها در حد توان جامعه تأکید می ورزند.
جالب توجه اینکه طبق تحقیقات انجام شده در فاصله سنی بین 25 تا 55 این موضع برتری جنسی در بین مردان و زنان در جوامع با فرهنگ مذکرگرا کاسته شده و به سطح پائینی کاهش می یابد.
شدت یافتن موضع عدم اطمینان به آینده می تواند تبدیل به افسردگی گردد. هر اجتماعی برای پیش گیری از وقوع این مرحله راه حل هائی اتخاذ می نماید. ابزار این راه حل جوئی ها در تکنولوژی، قانون گزاری و مذهب است. وجود تکنولوژی چه در سطح بالا و چه در سطح پائین در جوامع مختلف به انسان در یک نوع موضع اطمینان در مقابل اتفاقات طبیعی را می دهد. وجود قوانین در جامعه به انسان ها موضع اطمینان در مقابل رفتارهای دیگران را می دهد. وجود مذهب نیز به آن بخش از انسان هایی که در جوامع مختلف معتقد به این هستند که نیروهای بالاتر از انسان حیات انسان را تحت کنترل دارند کمک کرده تا بر احساسات عدم اطمینان خود غلبه کنند. در این میان مذهب به این نوع انسان ها کمک می کند که برای غلبه بر موضع عدم اطمینان خود پناه به دنیایی ماورای این دنیای مادی ببرند.اسانس موضع عدم اطمینان در واقع یک نوع حس مجازی می باشد.
موضع عدم اطمینان یک موضع شخصی که فقط مختص یک فرد باشد نیست. این موضع می تواند در بین یک گروه و یا افراد یک جامعه باشد. انسان ها در جوامع مختلف با سطوح مختلف این موضع را از روابط اجتماعی خود می آموزند. این موضع در فرهنگ اجتماع از نسلی به نسل دیگر به ارث می رسد و سازمان های پایه ای برای انتقال نسلی آن خانواده، مدرسه و حکومت ها هستند. این موضع در قالب رفتارهایی متشکل شده که این رفتارها و گفتارها در هر جامعه ای به شکل مشخص خود در جمع به نمایش در می آید. این قبیل شیوه های رفتاری دسته جمعی می تواند از یک جامعه به جامعه ای دیگر متفاوت بوده و برای یکدیگر غیر قابل فهم و غیر منطقی جلوه کند.
یکی از مشخصه های ابعادی موضع تقابل با عدم اطمینان این است که اعضای مشترک در یک فرهنگ تا حد زیادی خود را مورد تهدید و نا امنی حس می کنند. عکس العمل یک چنین احساسی در ابراز احساسات عصبی و نیاز به قابل پیش بینی بودن همه چیز و وجود قوانین نوشته و نانوشته جلوه می کند.
اضطراب که در شکل فشرده آن به افسردگی منتهی می شود وضعیتی است مثل هوای مه آلود که در آن دید انسان کم شده و موضع عدم اطمینان بوجود می آید. اضطراب و یا افسردگی نبایستی با وحشت اشتباه گرفته شود. چرا که وحشت یک ریشه خارجی در وجود چیزی (شئی) دارد زیرا انسان همیشه از یک چیزی به وحشت می افتد.
سطح آمار خودکشی در یک جامعه رابطه مستقیم با سطح بالای احساس اضطراب (یک دلیل) در یک جامعه دارد. همچنین سطح اضطراب در فرهنگ های مختلف متفاوت است.
در کشورهایی که سطح موضع تقابل با عدم اطمینان پائین است، سطح اضطراب نیز در بین شهروندان آن جوامع بسیار نازل است.
در جوامع با فرهنگ موضع قوی تقابل با عدم اطمینان طبقه بندی بین اینکه چه چیزهایی کثیف و چه موارد و چه چیزهایی خطرناک هستند بسیار واضح و مشخص است. کثیفی و خطرناکی تنها در رابطه با مواد، اشیأ و حیوانات نیست. این مفاهیم می نوانند حتی شامل حال انسان ها نیز بگردند. حتی عقاید دیگرگون نیز در چنین فرهنگ هایی می نوانند کثیف و خطرناک تشخیص داده شوند.
بچه ها در خانواده ها فرا می گیرند که بعضی از عقاید خوبند و و بعضی غیر قابل گفتگو و زننده هستند (تابو). در بعضی از فرهنگ ها سطوح مشخصه تفاوت بین عقاید خوب و بد بسیار مشخص است ( مثل تفکرات ضد کمونیستی در بین امریکاییان در قبل از سقوط جهان کمونیسم و جایگزینی آن با خطرناک دانستن مسلمانان در جهان امروز).
در این جوامع “حقیقت” همیشه کلمه ای است که با یک حالت خاص از آن یاد می شود. به همین خاطر عقایدی که غیر “حقیقی” باشند برای انسان خطرناک و آلوده کننده تشخیص داده می شوند. در این فرهنگ ها تقریبا جائی برای شک کردن و نسبی اندیشیدن وجود ندارد. بسیاری تصورشان بر این است که تابوها مختص جوامع سنتی-مذهبی و عقب افتاده است! اما اصلا چنین نیست. بسیاری از جوامع مدرن نیز در فرهنگ خود محل بزرگی برای تابوها و پیش قضاوت های متفاوت دارند.
لازم به تذکر است که سازمان پایه ای انتقال تابوها از نسلی به نسل دیگر خانواده ها هستند. حتی جوامع با فرهنگ ضعیف موضع تقابل با عدم اطمینان نیز طبقه بندی خاص خود را در رابطه با مفاهیم کثیفی و خطرناکی دارند. اما در این جوامع فضای بیشتری برای شک کردن و مورد سئوال قرار دادن وضعیت ها و حالات در رابطه با انسان ها و عقاید ناشناخته را دارند. حرکات متفاوت و ناشناخته به راحتی تهدیدی علیه فرهنگ خودی تلقی نمی گردد. اما بر عکس در جوامع با فرهنگ موضع قوی تقابل با عدم اطمینان “آنچه متفاوت است خطرناک است” را مد نطر دارند. در فرهنگ مقابل آن “آنچه متفاوت است جالب است” را برای بدست آوردن شناخت بیشتر از آن تفاوت برداشت می کنند.
در مدرسه نیز دانش آموزانی که در یک فرهنگ احسایی قوی تقابل با عدم اطمینان رشد می کنند خواستار این هستند که معلم به عنوان یک متخصص بتواند به همه سئوالاتشان جواب بدهد و هرگز درکی از پاسخ من جواب این سئوال را نمی دانم را ندارند.
در فرهنگ مقابل دانش آموزان از معلم قبول می کنند اگر او بگوید: من جواب این سئوال را نمی دانم باید بروم و در این زمینه تحقیق بکنم. در چنین فرهنگ هایی عدم توافق نظری بین استاد و دانش آموز بمثابه یک تلاش برای رسیدن به یک شناخت قوی تر برداشت می شود. و درست برعکس آن دانش آموز همیشه بایستی به معلم خود به عنوان منبع علم نگریسته و حق زیر سئوال بردن نظرات او را ندارد. در غیر این صورت آن دانش آموز مورد تنبیه قرار می گیرد.
وجود قوانین نوشته و نانوشته در فرهنگ موضع قوی تقابل با عدم اطمینان بسیار تعیین کننده است. وجود این قوانین و ضوابط بیشتر بر پایه روانشناسی همان فرهنگ بنا نهاده شده است تا منطق کار. به همین خاطر احساسات نقش تعیین کننده ای در وضع این قوانین دارند. بخصوص زمانی که این فرهنگ تداخلی از فاصله زیاد قدرت-مردم را نیز در خود داشته باشد، شدت موضع تقابل با عدم اطمینان بشکل قوانین بیش از حد دست و پاگیر بیشتر مشاهده می شود. در این فرهنگ مردم علاقه شدید به کارکردن زیاد دارند، یا دست کم همیشه باید مشغول به انجام موردی باشند. زندگی برای این انسان کوتاه جلوه کرده و وقت برایشان به مثابه طلا است.
بر عکس این فرهنگ مردم در جوامع با فرهنگ موضع ضعیف تقابل با عدم اطمینان نیز بسختی کار می کنند ولی اگر واقعا نیاز به آن باشد. اما آنها مرتبا در گردونه کار دائمی روزانه نیستند. آنها در مقابل هشت ساعت کار لذت فراوان از وقت آزاد خود را نیز می برند. در واقع زمان در فرهنگ موضع ضعیف تقابل با عدم اطمینان فضائی است برای دریافت و شناخت “من” هر شخص نه چیزی که دائما تحت تعقیب آن قرار داشته باشد.
دو فاکتور فاصله قدرت-مردم و درجه موضع تقابل با عدم اطمینان تقریبا دست در دست یکدیگر در یک فرهنگ ملی عمل می کنند. همان طور که قبلا توضیح داده شد در فرهنگ های با موضع قوی تقابل با عدم اطمینان، قوانین فراوان در همه رابطه ها وجود دارد. در رابطه با قدرت حاکمه نیز در این گونه فرهنگ ها مقامات رسمی از مردم فاصله فراوان داشته و قدرتشان بدون کنترل از جانب مقام و یا سازمانی و بسیار زیاد است. به همین خاطر مقامات دولتی و رسمی در این فرهنگ ها از مزایای مادی بیش از حد نسبتت به شهروندان خود برخوردارند و جایگاهشان نیز از قدیسیت خاصی در بین مردمانشان برخوردار است.
این قضایا در فرهنگ مقابل درست برعکس عمل می کند. بدیل انتخابی بودن ومقامات رسمی و حضور پرنفوذ دموکراسی در این فرهنگ ها مقامات وجهه خود را از قبل مردم دارند.
در کشورهای با فرهنگ فاصله زیاد قدرت-مردم و موضع قوی تقابل با عدم اطمینان مردم به مقامات به مثابه متخصص نگریسته و بر این عقیده اند که روابط بایستی چنین باشد. هم مقامات و هم مردم در این نوع فرهنگ ها در داشتن و اشاعه این احساسات مشترکند.
فاشیسم و نژادگرائی زمینه رشد تفکر خود را در ارزش هایی مثل موضع شدید تقابل با عدم اطمینان و فرهنگ مذکرگرائی دارند.
تأثیرات و شدت موضع تقابل با عدم اطمینان در یک جامعه بستگی به سطح فرهنگ فردگرائی/ جمع گرائی در یک جامعه را نیز دارد. کشورهائی با فرهنگ فردگرائی و موضع قوی تقابل با عدم اطمینان مثل آلمان بطور شدیدی وابسته به قوانین نوشته و نانوشته بسیار هستند.
قابل توجه است که تغییر گرایش از یک مذهب به مذهبی دیگر مبنایی برای تغییر در ارزیابی و ارزش گذاری جدید در یک فرد نمی شود. ارزیابی یک انسان در رابطه با فرهنگ ملی او و فاکتورهای چهارگانه ای است که در بالا ذکر شد و قوی تر از تعویض گرایش مذهب و متمایل شدن به یک مذهب دیگر عمل می کند.
سه آئین مذهبی یهود، مسیحی و اسلام بنا شده بر نُزول وحی از آسمان بر پیامبران آنهاست و هر سه این مذاهب در منطقه ای که خاورمیانه نامیده می شود به ظهور رسیده اند. آنچه که این سه آئین مذهبی را از آئین های مذهبی شرق دور (بودائی و …. ) متمایز می کند، احساس انحصار آنها در دربرداشتن “حقیقت محض” نسبت به آئین های دیگر است. سه مذهب بالا معتقد به قدرت نُزول وحی بر حقانیت آن هستند و آن را نقطه عطفی برای دربرداشتن “حقیقت محض” می دانند که باعث باز کردن و نشان دادن “حقیقت محض” به انسان گردیده و سایر آئین ها را تحت الشعاع خود قرار می دهد.
در کشورهائی با فرهنگ حساس قوی تقابل با عدم اطمینان این عقیده بسیار متداول است که “فقط یک حقیقت وجود دارد و آن آن چیزی است که ما بدان معتقد و آگاهیم”. سایرین در اشتباه کامل هستند. شناخت این حقیقت تنها راه رسیدن به آمرزش دنیوی و اُخروی است و این تنها تکاپوی انسان است که در سرتاسر زندگیش بایستی بدنبال آن باشد. نتایج حاصله از اینکه این انسان تنها آگاه به “حقیقت محض” و سایرین در غلطند این می شود که او یا سعی در تغییر دادن آنها می کند یا از آنها اجتناب کرده (آن کس که عقاید دیگرگون دارد خطرناک است) و یا خود را مُحق به ُکشتن آنها می داند.
در کشورهای غربی و یا سایر کشورهای دیگر که دارای فرهنگ با موضع ضعیف تقابل با عدم اطمینان هستند نیز بسیارند که معتقدند که آئین مذهبیشان دارای “حقیقت محض” است ولی نیازی در داشتن حق تمامیت نسبت به این “حقیقت محض” در خود احساس نمی کنند. این مردمان چنین می گویند: “فقط یک حقیقت محض وجود دارد و ما در جستجوی آن هستیم. دیگران نیز در جستجوی آن هستند و ما این جستجو را به عنوان راه های دیگر برای رسیدن به این حقیقت محض قبول داریم”. لازم به تذکر است که این تفکر چنین نیز می پندارد که بخشی از این حقیقت محض این را می گوید که آفریدگار نمی خواهد کسی بخاطر عقاید له یا بر له پذیرش او مورد تعقیب و آزار و اذیت قرار گیرد.
مذاهب کشورهای خاور دور کمتر علاقه مند به یافتن و یا در انحصار داشتن “حقیقت محض” هستند. ایده اینکه فقط یک “حقیقت محض” وجود دارد اصولا در دنیای فکری این مذاهب نیست. آئین بودائی تأکید بر این دارد که قدرت بدست آوردن دید قوی از زندگی برای تقابل با عدم اطمینان انسان از طریق مدیتیشن [4](درون گرایی) انجام پذیر است. افرادی که گرایش به آئین بودائی دارند قدرت جزبشان از سایر عقاید به مراتب بیشتر از سایر آئین های مذهبی است.
در رابطه با فلسفه و علم نیز معمولا آفرینش های بزرگی در این دو زمینه در کشورهائی رخ می دهد که موضع بسیار قوی تقابل با عدم اطمینان را دارند که نشان از محتوی طرح کلی فرهنگ آن جامعه را دارد. جستجو به دنبال حقیقت یکی از مهمترین و قوی ترین اهدافی است که یک فیلسوف را به دنبال خود می کشاند.
بعنوان مثال در اروپا دو کشور آلمان و فرانسه در داشتن تعداد فیلسوف به نسبت انگلیس و سوئد قابل مقایسه نیستند. (دکارت، کانت، هگل، مارکس، نیچه و سارتر). اما بر عکس فرهنگ هایی با موضع ضعیف تقابل با عدم اطمینان در تربیت افرادی که بیشتر از طریق مشاهده و تحقیق به نتایجی رسیده اند کوشا بوده اند تا براساس ساختن تفکر و فلسفه برای پاسخگوئی به ناشناخته شده ها در جهان. (نیوتون، لینه و داروین).
در پایان این بحث باید یادآوری کرد که فاکتورهای برشمرده بالا در تأیین خط فکری یک فرهنگ ملی در چارچوب مشخص جغرافیایی تأثیرات خود را بر روابط اقتصادی برآمده از شرکت های بزرگی که در سطح جهان با سایر کشورها در حال داد و ستد هستند نیز تأثیر می گذارد.
یک نمونه آن اینکه معمولا در کشورهای متأثر از فرهنگ با فاصله زیاد قدرت-مردم شرکت های بزرگی که از پدر به پسر رسیده و فراملیتی می گردند یا اصلا دیده نمی شود و یا بسیار نادر است. عدم اطمینان در سرمایه گذاری های طولانی مدت که رابطه مستقیم با قدرت حاکمه و رابطه آن با مردمش و به همان نسبت در جهان امروز که یک جهان جهانی شده است باعث اتخاذ تصمیم در سرمایه گذاری های کوتاه مدت می گردد. و یا اینکه معمولا این سرمایه گذاری ها پس از مدت کوتاهی به شخص و یا اشخاص دیگری فروخته شده و تمامی روابط کارگر و کارفرما تحت تأثیر حرکات جدیدی قرار گرفته که باعث کاهش راندمان کاری می گردد.[5]
بر اساس نوشته داریوش شایگان - باورهای فرهنگی کشورهای اروپای غربی – روسیه – آمریکای شمالی و کشورهای ژاپن – چین – کره جنوبی – تایوان – استرالیا که جزو ممالک توسعه یافته و پیشرفته هستند: همه ی آن ها در اداره امور ملی و بین المللی متکی بر فلسفه و علم هستند. در حالی که بر خلاف باور این کشورها که بر فلسفه و علم غربی که مطلقا بر عقل باوری تاکید دارد و از ایمان دینی منفک است، کشورهای عقب مانده دارای فلسفه و علم شرقی [6] مبتنی بر مکاشفه[7] و ایمان دینی است. جای گزینی عقل به جای مکاشفه – در غرب- نفی ارزش های متافیزیکی و جایگزینی جامعه مدنی به جای نظام مذهبی را به دنبال آورده است. داریوش شایگان - ریشه بحران معنوی غرب را نیز در همین مسئله می بیند. [8]
این علم شرقی که مبتنی بر مکاشفه و ایمان دینی است در میان مردم ما از کی آغاز شده و چگونه پدید آمده و به چه صورتی در پندار ما جای گرفته است؟ در نوشته پسین پی گیری می شوند.
[1] اردشیر بهمردی - ریشههای واژه فرهنگ در دوره میانه – خبرگذاری کتاب ایران
[2] کاربردهای واژه ی فرهنگ در شاهنامه - ناصر تکمیل همایون - امرداد نیوز
[3] فرهنگ و دموکراسی - علی میرسپاسی- ایران نامه سال ۲، شماره ۳، پاییز ۱۳۹۶
[4] مدیتیشن، مراقبه، ژرفپویی، خود پویی یا درونپویی (به انگلیسی Meditation) عملی است که در آن فرد از یک تکنیک - مانند ذهنآگاهی، یا تمرکز ذهن بر روی یک موضوع، فکر یا فعالیت خاص - برای آموزش توجه و آگاهی و دستیابی به یک حالت روان و آرام و پایدار ذهنی استفاده میکند.
[5] فرهنگ ملی چیست؟- سازمان ها و فرهنگ ها - نوشته: گیرت هافستد (هلندی)- ترجمه :کامران پیامانی
[6] منظور شایگان از فلسفه و علم شرقی مشخص نیست ولی معمولا: فلسفه شرق یا فلسفه آسیایی فلسفههای گوناگونی را شامل میشود که در شرق و جنوب شرقی آسیا ریشه دارند، از جمله فلسفه چینی، فلسفه ژاپن، فلسفه کره که در آسیای شرقی رواج دارند، همچنین فلسفه هندی (شامل فلسفه بودایی و هندوئیسم) در آسیای جنوبی و فلسفه زرتشت، یهودی و اسلامی در جنوب غربی آسیا رواج دارند.(ویکیدیا دانش نامه آزاد)
[7] خواجه عبدالله انصاری (پیر هرات) در کتاب منازل السائرین - آیه متناسب با مکاشفه را آیه 10 سوره نجم: «فَاوْحَی الَی عَبْدِهِ مَا اوْحَی» پس (خدا) به بنده خود وحی فرمود آنچه که هیچ کس درک آن نتواند کرد. میداند. استناد به این آیه در باب مکاشفه، به این معنا است که به اعتقاد وی، مکاشفه و وحی از یک سنخ می باشند.
مکاشفه از تجلیات ویژه روحی در حال خلسه و حالتی است بین خواب و بیداری که در آن شخص از امور متافیزیکی که مربوط به حواس ظاهری نیستند، با ادراکات روحی و معنوی آگاه میشود.(ویکی پیدیا دانش نامه آزاد)
[8] بروجردی مهرزاد – همان (صص ۲۳۰-۲۳۱).