شماره 224
تهران، 29 مرداد 1330.
افزایش اخیر در اعتبار سیاسی - آیت الله کاشانی
خلاصه: آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، آخوند متعصب و ملی گرا ایرانی، اخیراً به طور فزاینده ای در امور سیاسی ایران برجسته شده است. دوران طولانی او یکی از مخالفت های دائمی با مداخله بریتانیا در امور داخلی ایران است. موضوع ملی شدن نفت که ماهیتی ضد انگلیسی و به شدت ملی گرایانه دارد، فضایی را در این کشور به وجود آورده است که به راحتی خود را در معرض استثمار چنین مردی قرار می دهد. اخیراً از طریق تبلیغاتی که در مطبوعات خارجی به او داده شده است و اعتباری که به واسطه این واقعیت که او در میان رهبران مذهبی به تنهایی از آقایان دبلیو.اورل هریمن و آقای ریچارد استوکس تماس گرفته است، در ارتقای خود به جایگاهی برجسته کمک شده است.
توهمات عظمت او با حوادثی که او را در کانون توجه یک امر سیاسی محلی با پیامدهای بین المللی قرار داده است، برجسته شده است. اگر چه در شرایط کنونی، او به موقعیت نفوذی دست یافته است، اما این موقعیت بر اساس شرایط گذرا استوار است. تردید وجود دارد که او بتواند از هر بخش بزرگی از مردم حمایت پایدار داشته باشد. او نه از حمایت و نه اعتماد همکاران مذهبی خود برخوردار است و ادعاهای او تحت یک حمله مصمم بسیار برتر از توانایی های اوست.
مقدمه:
اخیراً آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی در روابط عمومی ایران بیش از پیش مطرح شده است. نفوذ جاه طلب، فرصت طلب، متعصب کاشانی در درجه اول به حمایت طبقات فقیرتر و جاهل تر مردم ایران و عناصر متعصب تر بازار بستگی دارد. کاشانیهای زیر میتوانند از این میان کسانی را که مرتکب اعمال خشونتآمیز میشوند برای ارتکاب جرایم واقعی یا خیالی علیه دین اسلام به خدمت بگیرند. او در چندین ترور و قتل دست داشته است.
قدرت او از این عناصر سرچشمه می گیرد و مراقب است که نفوذ خود را بر آنها حفظ کند. کاشانی با چنین حمایتی توانسته است بسیاری از کسانی را که در غیر این صورت با اهدافی که به هر دلیلی که او برای حمایت از آن انتخاب کرده مخالفت میکردند، به سکوت محتاطانه بترساند. در حال حاضر، موضوع رایج - که به محبوبیت آن کمک کرد و اکنون از آن به نفع خود استفاده می کند - موضوع ملی شدن نفت است. موضوع و نگرش مردمی و هیستریک تودههای عظیم مردم ایران نسبت به آن، کاملاً مناسب است تا «استعدادهای» آیتالله کاشانی را بهوسیله تربیت، تجربه و گرایش به نمایش بگذارد.
پس زمینه:
کاشانی در خانواده ای بسیار مذهبی و مسلمان بزرگ شد. پدرش از رهبران مذهبی شهر مقدس شیعیان نجف عراق بود که عمده فعالیتهای آن، بهویژه در دوران جوانی کاشانی و حتی امروز، حول محور زائران شیعه بود که برای زیارت قبر امام علی، داماد پیامبر (ص) میآمدند. او که تحت تعلیم آخوندها بود، خودش در سنین پایین به یکی از این افراد تبدیل شد. پدرش در جنگ جهانی اول با انگلیسیها در عراق مخالفت کرد و کاشانی هنوز جوان خود را در جنگ مقدسی دید که پدرش و دیگر رهبران مذهبی علیه همه مسیحیان اعلام کردند. پدرش در نبردی که در پی فرود بریتانیا در خلیج فارس رخ داد، کشته شد. از آن زمان او آزادانه «جنگ مقدس» را با حداقل تحریک تهدید میکند و نفرت او از انگلیسیها، که با حوادث بعدی تشدید میشود، در مرز افراد روانپریشی قرار میگیرد.
او تا چند سال پس از جنگ جهانی اول به مخالفت با دخالت انگلیس در امور ایران ادامه داد، اما حتماً رضاشاه را قویتر از خود میدانست، زیرا علیرغم سیاستهای ضدروحانی که در دوران سلطنت او و ادامه بهرهبرداری از نفت ایران توسط انگلیسیها انجام میشد، با احتیاط از سر راه آن پادشاه دوری میکرد.
پس از آغاز جنگ جهانی دوم و کناره گیری رضاشاه، کاشانی بار دیگر وظیفه مخالفت با فعالیت های انگلیس را بر عهده گرفت. هنگامی که متفقین ایران را اشغال کردند، انگلیسی ها به رغم مخالفت هایی که توسط وزیر وقت ایالات متحده، دریفوس مطرح شد، بی درنگ او را زندانی کردند. جانبداری نسبی او نسبت به ایالات متحده به آن زمان برمی گردد.
در طول بیست و هشت ماه بعد از عدم فعالیت اجباری، او هرگز ارتباط خود را با پیروان خود قطع نکرد و پس از آزادی به سرعت به نقشه های خود بازگشت. این بار فعالیت های او علیه نخست وزیر قوام بود که او را به استان ها تبعید کرد. در اوایل سال 1949، پس از سوء قصد به ترور شاه، به عنوان یک اقدام احتیاطی، نخست وزیر محمد ساعد، با کمک و مشاوره رئیس ستاد ارتش، علی رزم آرا، کاشانی را دوباره به خارج از کشور فرستاد.
تأثیری که او دارد زمانی که او در حالی که هنوز در تبعید بود به مجلس راه یافت نشان داده شد. او در سال 1950 به همراه دوستش دکتر مصدق به عنوان معاون جبهه ملی انتخاب شد.. هر دوی آنها تمام کاستی ها و بدبختی های ایران را ناشی از دخالت انگلیس در ایران می دانند. زمانی که رزم آرا به نخست وزیری رسید، کاشانی برای حمایت از سیاست های جبهه ملی، به ویژه در حمله به مردی که هم او و هم مصدق معتقد بودند مطیع نفوذ انگلیس بود و در ایجاد آخرین تبعید او نقش داشت، کار سختی نداشت.
رویدادهای اخیر:
در این میان، اختلاف امتیاز نفت انگلیس به یک جنبش مردمی تبدیل شد که تمام انرژیهای تهاجمی مردم ایران ناشی از دههها سرخوردگی در آن آزاد شد. انگلیسی ها از طریق شرکت نفت تنها عامل همه مشکلاتی بودند که ایرانیان به طور جمعی و فردی در آن قرار گرفتند. هیستری سراسری بر سر ملی شدن نفت، فضایی را ایجاد کرد که برای یک رهبر مذهبی مرتجع ساخته شده بود و شعله ای برای دسیسه های سیاسی داشت. او سعی کرده از آن نهایت استفاده را ببرد. البته باید به این نکته اشاره کرد که بر خلاف آنچه در حال حاضر میگوید، حداقل تا ژوئن سال گذشته با موافقتنامه تکمیلی نفتی پیشنهادی و مورد بحث در آن زمان AIOC مخالفت نکرده بود.
با این وجود، وقایع ادامه یافت و او نیز با آنها حرکت کرد. کاشانی با کمک های ناخواسته مطبوعات خارجی در ترکیب با احساسات برانگیخته و نافرجام مردم ایران ارتقا یافت و با زیرکی کمک کرد تا خود را به جایگاهی تأثیرگذار در امور سیاسی ایران برساند. دکتر مصدق به محض اینکه نخست وزیر شد مراقب بود که با او تماس بگیرد و از آن زمان به طور منظم با او در تماس بوده است. کاشانی نیز به نوبه خود از نخست وزیر حمایت کرده است. ایشان در تمام لحظات حساس پیام هایی به مردم مبنی بر لزوم رهبری دکتر مصدق در موضوع حیاتی ملی شدن نفت صادر کرده اند.
چند ماه پیش آیت الله کاشانی تصمیم گرفت در انظار عمومی ظاهر نشود. او از حضور در کرسی مجلس خودداری کرده است و مدعی است که این کار باعث کاهش اعتبار او می شود. او هرگز با کسی تماس نمی گیرد، اما همه را در مخاطب خصوصی - در محیط اطرافش - پذیرایی می کند. پیام های او برای مجامع عمومی ضبط و برای مخاطبان پخش می شود. کاشانی در خصوص کرسی مجلس خود گفت که فقط در مواقع ضروری به مجلس می رود. شاید او منتظر یک موقعیت مناسب است. در فضای متشنج حاکم و بر سر موضوع ملی شدن نفت، اگر کاشانی تصمیم به حضور در انظار عمومی بگیرد، بیشک تودهای از مردم را گرد هم میآورد.
به پیشنهاد دکتر مصدق دو هفته پیش، دبلیو اورل هریمن با کاشانی تماس گرفت. همانطور که کاشانی در مطبوعات منتشر کرد، این مصاحبه عملاً یک مونولوگ کاشانی بود. چند نکته مرتبط از نسخه منتشر شده این مصاحبه به شرح زیر است:
آقای هریمن باید صراحتاً به شما بگویم که پنجاه سال است که توسط شرکت نفت سابق تحت ظلم و ستم و غارت هستیم. . . . اکنون چهارصد (ملیون) مسلمان امید خود را به کشور ما بستهاند، همه کشورهای مسلمان از ما انتظار دارند که زنجیرهای را که استثمار امپریالیستی انگلیس روی پایمان گذاشته است، بشکنیم... اگر دکتر مصدق مصالحه کند، حمایت صمیمانه ای را که اکنون از مردم دریافت می کند، از دست خواهد داد. . . . من اکنون برای اتحاد ملتهای مسلمان و همچنین برای اتحاد ملتهای شرق تلاش می کنم، همانطور که به شما گفتم تمام تلاشم را می کنم تا چهارصد میلیون برادر مسلمان خود را متحد کنم که باید متحد باشند و بی طرفی کامل را حفظ کنند.
مدت کوتاهی پس از مصاحبه هریمن، کاشانی به تلاش های شدیدتری تشویق شد. او اکنون با اقتدار بیشتر صحبت می کرد. وی در پیامی خطاب به مردم خوزستان از وطن دوستی و کمک آنها قدردانی کرد:
«انتظار دارم برای حفظ نظم... و حمایت از دولت جناب آقای دکتر مصدق و کمیته تخصیصی که به نفع کارگران خوزستان فعالیت می کند، تمام تلاش خود را به کار گیرد و از خداوند متعال سلامتی، سعادت و آرامش را به برادران عزیزم عنایت فرماید و اینجانب دستان بی رحمانه تهران را به دست بی رحمان بیگانه برگرداند. جناب حسین مکی معاون محترم تهرانی موقت و فقط جهت مداوا به زودی برمی گردد.
کاشانی سپس با ارسال پیامی به نهرو نخست وزیران هند و لیاقت علی خان پاکستان، از آنها خواست تا مناقشه کشمیر را دوستانه حل و فصل کنند. او پاسخی از هر دو نخست وزیر دریافت کرد.
برای لحظه ای منحرف شدن در این مرحله، زمانی که رضاشاه تصمیم به شکستن قدرت روحانیت در ایران گرفت، یکی از اولین اقدامات او ضربه زدن به امور مالی آن بود. وی اموال مذهبی را مصادره کرد و مدیران املاک را مأموران مدنی وزارت آموزش و پرورش کردند. در سالهای اخیر، علیرغم نفوذ روزافزون روحانیت، هنوز هیچ تلاشی از سوی آن روحانیت برای بازنگری در قوانین اساسی ذهنی رضاشاه که قدرت آن را سلب کرده بود، انجام نداده است. اکنون کاشانی خطاب به وزیر آموزش و پرورش است. کاشانی در نامه ای به وی از وزیر امور خارجه خواست تا تغییراتی را در جهت انطباق با موازین اسلام انجام دهد. نامه بسته می شود:
از جناب عالی تقاضای دستورات سریع در خصوص موارد فوق را دارم و انتظار دارم هر تصمیمی که در این زمینه اتخاذ می کنید به ما اطلاع دهید.
حرکت بعدی این بود که انتظار داشت اقای استوک(نماینده شرکت نفت) او را ملاقات کند. او نیز مانند آقای هریمن، تحت تاثیر تبللیغات طولانی مدت قرار گرفت. درخواست های مکرر او برای اجازه خروج در حین صحبت کاشانی نادیده گرفته شد. در این گفت و گو بود که کاشانی به این موضوع اشاره کرد:
- حتی دکتر مصدق که از حمایت همگانی مردم برخوردار است، اگر از قانون 9 ماده عدول کند، نه تنها اعتبار خود را از دست می دهد، بلکه به سرنوشت رزم آرا دچار می شود.
از نظر کاشانی این به معنای انحراف از مسیر ملی شدن که اکنون توسط کاشانی تعیین شده است، «در خطر است که به سرنوشت رزم آرا دچار شود».
پس از رضایت از مصاحبه او با آقای استوکس، ممکن است جریان دیگری از "پیام ها" قابل انتظار باشد. اولی قبلا ظاهر شده است. این پیام کاشانی به پاکستان به مناسبت چهارمین سالگرد استقلال این کشور است. پیام چنین به پایان می رسد:
... در خاتمه از این فرصت استفاده میکنم و قویاً به مقامات، ملت و مطبوعات پاکستان توصیه میکنم که به سیاست قبلی دوستی خود با همسایه هندی خود ادامه دهند و هیچ گامی که راهحل رضایتبخش اختلافات موجود را تضعیف کند، برندارند.»
روزنامه کیهان تهران، 25 مرداد، به عنوان شاهدی بر گسترش فعالیتهای وی، چنین گزارش میدهد:
خبرنگار روزنامه المصری گزارش داده است که حاجی امین الحسینی مفتی اعظم فلسطین از حامیان سرسخت آیت الله کاشانی است و نماینده ایشان آقای سید عبدالجلیل انکار اکنون برای دیدار با آیت الله کاشانی به تهران آمده و نامه هایی از مفتی خطاب به ایشان آورده است.
نتیجه گیری: در کارنامه کاشانی رشته نازکی از ثبات وجود دارد. او در سراسر جهان با دخالت انگلیس در امور ایران مخالفت کرده است. قوام به همین جا ختم می شود، به جز فرصت طلبی او. CAS (بخشی از سازمان امنیتی آمریکا) گزارش می دهد که او می تواند رشوه بگیرد. او حداقل در یک مورد به سفارت آمریکا در اینجا برای حمایت مالی مراجعه کرده است که در ازای آن، احتمالاً از سیاست های ایالات متحده حمایت می کند.
او توهمات خارق العاده ای از عظمت دارد که تا همین اواخر پایه و اساس کمی در واقعیت داشت. وقایع اما به نفع او پیش رفته است. جایگاه سیاسی او به دلیل تبلیغاتی که در مطبوعات خارجی به او داده شد و اعتباری که به خاطر تماس آقای هریمن و استوکس به او داده شد، افزایش یافته است. از مصاحبه های آنها حداکثر بهره برداری کاشانی شده است.
اگرچه در چند ماه گذشته قد و قامت او افزایش یافته است، اما کاشانی به آن نفوذی که فکر میکند دارد و میخواهد دیگران باور کنند که دارد، دست نیافته است. علیرغم برجستگی کنونی او در امور سیاسی ایران، شکی نیست که ادعاهای او بسیار فراتر از توانایی هایش است. همانطور که اشاره شد که برجستگی به واسطه شرایطی به وجود آمد که فقط با شخصیت او رابطه تصادفی داشت و کمتر با اعتقادات سیاسی شخصی. بنابراین، مبنای کمی برای آن وجود دارد. او به محض برداشتن پایه های نازک آن از موقعیت نسبتاً تأثیرگذار خود سقوط می کرد.
شهرت او به عنوان یک رهبر مذهبی مورد حمایت همکارانش نیست که تأثیر آنها در محافل تحصیل کرده بسیار بیشتر از کاشانی است. در حالی که بمباران و تهدیدهای او در فضای متشنج کنونی مؤثر است، احتمالاً او در برابر حمله قاطعانه هیچ دولتی با حمایت رهبران مذهبی معتبر که سطحی بودن مرد و شخصیت اغراق آمیز ادعاهای او را افشا می کند، نمی تواند مقاومت کند.[1]
از طرف سفیر: - آرتور ال ریچاردز
رایزن سفارت
---------------
[1] منبع: آرشیو ملی، RG 84، پرونده های سفارت تهران، 1950–1952، اسناد عمومی طبقه بندی شده، کادر 24. سری. پیش نویس توسط Cuomo. این ارسال در ابتدا به عنوان یک یادداشت به تاریخ 17 آگوست تهیه شد و سپس در 20 اوت به عنوان یک ارسال ارسال شد.↩
سفارت شماره 382 22 ژوئن 1950. [پاورقی در اصل است. ارسال 382 از تهران همانجا، RG 59، Central Files 1950–1954، 788.00/6–
31. گزارش پیشرفت تهیه شده برای شورای امنیت ملی
واشنگتن، 31 مه 1951. (۹ خرداد ۱۳۳۰)
موضوع دومین گزارش پیشرفت شورای امنیت ملی 107، «موضع ایالات متحده در قبال ایران» NSC 107 به عنوان خط مشی دولتی در 14 مارس 1951 تصویب شد. درخواست می شود که این گزارش پیشرفت، از 24 مه، برای اطلاع اعضای شورا توزیع شود.
الف - وضعیت عمومی اوضاع ایران از زمان ارائه اولین گزارش پیشرفت در 24. آوریل وخیم تر شده است در 28 آوریل، دولت حسین علا، نخست وزیر میانه رو، با دولت به ریاست دکتر محمد مصدق، رهبر ملی گرایان افراطی، جایگزین شد. بلافاصله پس از انتصاب وی، مجلس ایران به اتفاق آرا به اجرای فوری ملی شدن شرکت نفت انگلیس و ایران رای داد و دولت ایران تاکنون تمامی تلاشهای دولتهای انگلیس و آمریکا برای حل و فصل موضوع از طریق مذاکره را قاطعانه رد کرده است. دولت ایران به صراحت اعلام کرده است که ملی شدن شرکت را یک عمل انجام شده می داند. در حالی که اغتشاشات در دوره مورد بررسی تا حدی کاهش یافته است، جو در ایران همچنان انفجاری است. دولت کنونی ایران نه تنها هیچ کاری برای بازگرداندن آرامش انجام نداده است، بلکه نشان داده است که میخواهد مردم ایران را در یک نقطه عاطفی بالا در مورد مسئله نفت نگه دارد تا مبادا مشورت عاقلانهتر و در نتیجه حل و فصل مناقشات پیروز شود و در آن صورت، سقوط دولت اجتناب ناپذیر خواهد بود، دولت بریتانیا به ایالات متحده اطلاع داده است که آماده مذاکره با ایرانیها برای حل و فصل توافقی است که در صورت تحقق سایر شرایط، نوعی ملیسازی را در پی خواهد داشت. به طور شفاهی از سوی نمایندگان بریتانیا به وزارت امور خارجه اطلاع داده شده است که این تمایل برای پذیرش اصل ملی شدن در تاریخ 29 اردیبهشت توسط سفیر انگلیس در تهران به وزیر امور خارجه ایران ابلاغ شده است. دولت انگلیس همچنین به ایالات متحده اطلاع داده است که بدون مشورت قبلی با ایالات متحده به استفاده از زور در ایران فکر نمیکند، مگر در مواردی که برای حفاظت از جان اتباع بریتانیا ضروری باشد.
ب-اقدامات انجام شده توسط ایالات متحده
1. دولت انگلیس اکنون به این نتیجه رسیده است که نمیتوان خواست ایرانیان برای ملی کردن منابع نفتی خود را با موفقیت انکار کرد و مایل به مذاکره است. بنابراین به نظر می رسد که حمایت از بریتانیا با تمام ابزارهای مناسب به نفع منافع ملی ایالات متحده است. بر این اساس دارای:
الف بارها از دولت ایران چه در تهران و چه از طریق نمایندگان دیپلماتیک خود در واشنگتن بر ضرورت مذاکره تاکید کرده و به مشکلات بزرگی که ایران در تلاش برای بهره برداری از میادین نفتی و پالایشگاه در صورت حذف شرکت انگلیسی با آن مواجه خواهد شد، اشاره کرده است. همچنین بر مخالفت شدید خود با لغو یک جانبه قراردادهای معتبر و تلاش دولت ایران برای حل یکجانبه یک مناقشه جدی بین المللی تاکید کرده است. به دولت ایران گفته شده است که این موضع به معنای مخالفت ایالات متحده با تمایل ایران برای کنترل منابع خود نیست.
ب موضع خود را در این مورد از طریق انتشار در مطبوعات در تاریخ 18. مه اعلام کرد
ج به دولت بریتانیا بر ضرورت اقدام با احتیاط و اعتدال تاکید کرد.
2. با توجه به وضعیت عمومی ایران، ایالات متحده:
الف . به سفیر آمریکا در ایران دستور داد که حمایت آمریکا از او را برای شاه روشن کند. این حمایت با کمکهای ملموس در قالب کمکهای اقتصادی، نظامی و فنی مستمر نشان داده خواهد شد و سفیر این اختیار را داشت که با اطمینان کامل به شاه در مورد گنجاندن کمک مالی پیشنهادی اقتصادی به ایران در برنامههای خارجی آتی اطلاع دهد. لایحه کمک برای سال مالی 1952 با این درک روشن که در دسترس بودن آن به اقدام کنگره بستگی دارد.
ب - با گسترش برنامه کنترل ملخ که در گزارش پیشرفت قبلی ذکر شد، تهیه برنامه کنترل مالاریا و ترتیبی برای اعزام زودهنگام تیمهایی از کارشناسان بهسازی روستایی به ایران، برنامه کمکهای فنی خود را در چارچوب اصل چهار تسریع خواهد کرد.
ج - نسبت به دولت کنونی نخست وزیر مصدق موضع بی طرفی خواهد داشت. با توجه به وضعیت بسیار عاطفی کنونی مردم ایران، توصیه می شود که ایالات متحده به طور علنی با او مخالفت نکند و در عین حال هیچ اقدامی که بتواند به عنوان حمایت از او، دولت یا برنامه او تلقی شود، انجام ندهد. د . یاید بر سیاست خود تاکید کرد که تداوم استقلال و تمامیت ارضی ایران باعث نگرانی عمیق ایالات متحده است.
امضاء: جیمز ای. وب
- منبع: آرشیو ملی، RG 273، سوابق شورای امنیت ملی، صورتجلسه رسمی 1947–1961، کادر 13، جلسه 93. فوق سری. این گزارش با یادداشتی از وب به لای ارسال شد.↩ سند 21.↩
56. تلگرام از سفارت (آمریکا) در ایران به وزارت امور خارجه1
تهران، 7 آبان 1330، ساعت 19.
1984. لطفا گزارش را برای بریتانیایی فاش نکنید.
1. میدلتون، کاردار بریتانیا، امروز در شرایط سیاسی بسیار با اطمینان با من صحبت کرد. گفت که طبق دستور او قصد دارد در چند روز آینده شاه را ببیند تا به خطرات ایران از فعالیتهای کمونیستی اشاره کند. اطلاعات دست اول بریتانیا حاکی از آن است که کمونیست ها و همراهانشان سازمان خود را بسیار بهبود بخشیده اند و به برخی آژانس های غیرنظامی و نهادهای نظامی ایران نفوذ کرده اند. بریتانیا نگران است، مگر اینکه این فعالیت ها بررسی شود، می تواند خطر واقعی کودتای کمونیستی ایجاد کند.
2. با عطف به وضعیت سیاسی، میدلتون گفت سفارت بریتانیا نگران است که اگر مصدق طرحهایی را برای نتیجه «انتخابات آزاد» اجرا کند، حذف عناصر میانهرو از مجلس و مملو شدن مجلس از افراطگرایان ملی عاطفی و جاهل و گروههایی است که مایلند به روسیه برای رهبری نگاه کنند.
انتخابات احتمالاً ظرف ده روز خواهد بود و مگر اینکه موقتاً کاری برای جایگزینی مصدق انجام شود، ایجاد حکومت معقول در آینده قابل پیشبینی اگر نه (تاکید می شود. نه) غیرممکن، بسیار دشوار خواهد بود. آینده برای ایران تحت نظارت کنونی آنقدر تاریک به نظر می رسد که او فکر می کرد باید از گفتگوی آینده خود با شاه استفاده کند تا به موقعیت گرانش اشاره کند و پیشنهاد کند که زمان اقدام شاه برای جایگزینی مصدق فرا رسیده است. او قصد داشت فوراً تلگرافی به عدن بفرستد و از مقامات درخواست کند که چنین اقدامی را انجام دهد، اما قبل از انجام این کار میخواست مطمئن شود که نگرش ایالات متحده چگونه خواهد بود. او فکر می کرد که شاه ممکن است در انجام اقدامات لازم تردید کند، مگر اینکه متقاعد شود که هم انگلستان و هم ایالات متحده معتقدند که باید انجام شود. آیا حاضرم از پیشنهادهای او به شاه برای ایجاد تغییر در حکومت حمایت کنم؟
3. در پاسخ به پرسشهای من، میدلتون گفت، اگرچه بریتانیاییها مشتاق قوام نیستند، اما همچنان فکر میکردند که دومی با تجربه سیاسی و پیروان سازمانیافتهاش شانس بیشتری برای جایگزینی مصدق نسبت به هر رهبر سیاسی دیگری دارد. او معتقد نبود قوام در درخواست گذرنامه خود برای خروج از کشور جدی است. به نظر او قوام صرفاً در صدد وادار کردن شاه به تصمیم گیری در مورد حمایت یا عدم حمایت او بود.
4. من به میدلتون گفتم هیچ )(تکرار می کنم – هیچ) به این معنی است که مطمئناً این امر به نفع مشترک ما خواهد بود که ایالات متحده در این برهه زمانی به بریتانیا بپیوندد تا شاه را تحت فشار قرار دهد تا اقداماتی را برای تغییر دولت انجام دهد. اگر هر دو بر شاه فشار بیاوریم و تغییر با موفقیت انجام شود، مخالفت جبهه ملی با دولت جدید احتمالاً هم ضد آمریکایی و هم ضد انگلیسی خواهد شد. ممکن است آن ها بتوانند با همکاری هواداران کمونیست، تلاشها و مأموریتهای کمکرسانی نظامی و غیرنظامی ما را برای دستیابی به اهداف خود مسدود کنند و حتی ممکن است ادامه چنین مأموریتهایی را در کشور دشوار نمایند. همچنین ممکن است در برانگیختن احساسات ضد غربی حتی بیشتر از آنچه اکنون وجود دارد موفق شوند. اگر تحت فشار ما شاه تلاش کند ولی شکست بخورد، ممکن است تاج بهعنوان عامل تثبیتکننده از زندگی عمومی ایران حذف شود ونظر دولت جبهه ملی نسبت به آمریکایی ها به اندازه انگلیسیها بدبینانه و تلخ شود و هر نفوذ تعدیلکنندهای که اکنون داریم نیز از بین برود. من همچنین از حمایت از قوام که سوابق گذشتهاش تردیدهایی در مورد اینکه زمانی که قدرت را به دست میآورد چه میتواند بکند، ایجاد کرده است، خوشحال نیستم.
5. میدلتون گفت ایده این نیست که به شاه پیشنهاد شود که از اختیارات قانون اساسی خود فراتر رود. بلکه به او پیشنهاد شد که به طور خصوصی به حکمت، رئیس مجلس اطلاع دهد که فکر میکند زمان رفتن مصدق فرا رسیده است و اگر حکمت طوماری خطاب به او(شاه) با امضای اکثریت نمایندگان مجلس مبنی بر تعویض مصدق به دست آورد، می تواند اقدامات لازم و فوری را انجام دهد. میدلتون گفت که او فکر میکند که اگر حکمت به اعضای مجلس بگوید که از چه طریق و چه کسانی به شاه نزدیک شده است، شانس زیادی برای دستیابی به تعداد لازم امضا وجود خواهد داشت. میدلتون گفت شاید بتوان حکمت را به جای قوام متقاعد کرد تا دولت را سازماندهی کند. گفتم قطعاً فکر میکنم حکمت از نظر افکار جهانی ، او نامزد بهتری از قوام برای جایگزین مصدق است. با این حال من نمی دانستم که آیا حکمت حاضر است چنین کار دشواری را انجام دهد یا اینکه بتواند در مدت کوتاهی سازمانی را برای اداره کشور در مواجهه با مخالفت هایی که مطمئن باشد به طور مؤثر لازم است. ساماندهی کند؟. میدلتون گفت که او همچنین نمیدانست که آیا حکمت مایل و آماده است تا ریاست دولت را برعهده بگیرد، این موضوعی است که باید بین شاه و حکمت حل و فصل شود. با این حال، چیزی که میدلتون دوست داشت بداند این بود که اگر بریتانیا متعهد شود شاه را متقاعد کند تا دولت را تغییر دهد، آمریکاییها همراهی میکنند یا حداقل مخالفت نمیکنند.
6. . گفتم موضع موقت من تا حدودی شبیه به این است: «اگر بریتانیا به شاه پیشنهاد بدهد و شاه یا علا نظر من را در این مورد بپرسند، نمیخواهم (تکرار می کنم نمی خواهم) مایه یاس ونا امید کننده داشته باشم، و مایل نیستم که به شاه هم برای انجام چنین اقدامی اصرار فشار وارد کنم. در گفتگو با علا ممکن است صحبت چند هفته پیش خود را به او یادآوری کنم که طی آن به من گفت که شاه تصمیم گرفته است که اگر مصدق پس از بازگشت به ایران از تغییر مشاوران و سیاستهای خود امتناع ورزد و بر انتخابات جدید تحت نظارت خود پافشاری کند. شاه احساس میکند که بدون توجه به عواقبی که میتواند داشته باشد، باید برای حذف مصدق قبل از اینکه کشور را به سمت ویرانی سوق دهد، اقداماتی انجام دهد. شاید بعد از یادآوری این گفتگو از او بپرسم که آیا به نظر او زمان تصمیم گیری او برای این شخصیت فرا رسیده است؟ من به میدلتون گفتم که البته، موقعیت سخصی من ممکن است با دستورالعمل هایی که از دولت خود دریافت کنم متفاوت و یا در رویدادهای بعدی تغییر کند. من نمی توانم (تکرار می کنم – نمی توانم ) خودم را مقید و متعهدکنم.
7. اگر وزارتخانه به من اطلاع دهد که آیا پاسخ من به میدلتون را تایید می کند، سپاسگزار خواهم بود. موضع فعلی در اینجا بسیار حیاتی است. از یک سو بدون شک این خطر بزرگ وجود دارد که «انتخابات آزاد» در زمان مصدق منجر به تشکیل مجلس تحت سلطه عناصر غیرمسئول شود. از سوی دیگر، ایالات متحده، در حالی که روابط ظاهری دوستانه با مصدق را حفظ می کند، به طور پنهانی برای اعمال فشار برای سرنگونی وی، آن را در موقعیتی شرم آور قرار می دهد، صرف نظر از اینکه سرنگونی مصدق انجام شود یا نه. ایفای نقش دو رویی در ایران به شهرت آمریکا نمی افزاید. اگر فکر میکنیم که سیاستهای مصدق آنقدر خطرناک است که باید علیه او کار کنیم، قبل از اقدام به او بگوییم که چه فکری میکنیم. به نظر من، به ویژه با توجه به اظهاراتی که دیروز توسط علا (امبتل 1983، 28 نوامبر 2013) به من داده شد، 2 شاه احتمالاً از تلاش برای جایگزینی مصدق خیلی زود پس از بازگشت مصدق به عنوان قهرمان ملی لذت نمی برد و در حالی که احتمال دومی بیشتر است. محبوبیت توده ها بیش از هر شخصیت سیاسی در سال های متمادی گذشته است.
هندرسون
-منبع: National Archives, RG 59, Central Files 1950–1954, 788.00/11–2851. فوق محرمانه؛ اطلاعات امنیتی؛ اولویت. به لندن تکرار شد. دریافت در ساعت 15:02↩
هندرسون در تلگرام 1983 از تهران، 28 نوامبر، ارزیابی علا را گزارش داد که مصدق اکنون مهارت های سیاسی قابل توجهی از خود نشان می دهد. تلاش های ملکه مادر برای دسیسه با احمد قوام، به حدس علا، احتمالاً نتیجه معکوس داشت. شاه به علا دستور داده بود که با مصدق صحبت کند، «کسی که خط ضد انگلیسی را به عنوان توجیه کامل سیاستهای خود مبنی بر عدم سازش و راهحل نفت تکرار کرد. . . علاوه بر این، نخست وزیر ابراز عقیده کرد که ایالات متحده به جای کمونیستی شدن ایران، کمک بودجه خواهد کرد، زیرا اگر هرج و مرج اقتصادی به ایران بیاید، هیچ شانسی برای دولت طرفدار انگلیس و کمونیسم حاصل نخواهد شد. (همان، RG 84، پرونده های سفارت تهران، 1950–1952، سوابق عمومی طبقه بندی شده، کادر 29)↩
- 37. یادداشت از دستیار مدیر دفتر برآوردهای ملی (لانگر) به مدیر اطلاعات مرکزی اسمیت- (آمریکا)
واشنگتن، 6 ژوئیه 1951.(۱۴ تیر ۱۳۳۰)
موضوع :تحولات ایران
1 در صورتی که بریتانیا یا ایالات متحده سیاست هایی را اتخاذ کنند که جریان نفت ایران به غرب را حفظ کند، این خطر وجود دارد که ایران مجبور شود برای کمک به اتحاد جماهیر شوروی متوسل شود یا دچار فروپاشی اقتصادی شود. در هر صورت، ایران احتمالاً ظرف چند ماه تحت سلطه کمونیست ها قرار می گیرد.
2. در حال حاضر به نظر میرسد که بریتانیا آماده است تا تأسیسات AIOC شرکت نفت در ایران را ببندد، همه پرسنل بریتانیا را از ایران خارج کند و نفت ایران را تحریم کند تا اینکه تابع شرایط ایران باشد. بعید است که این تاکتیک ها ایران را به پذیرش یک راه حل سازش ترغیب کند.
3. ظاهراً شرکتهای نفتی ایالات متحده قصد ندارند به کمک ایران بیایند، اما مانند شرکتهای نفتی بریتانیا، در حال برنامهریزی اصلاحاتی برای تأمین منابع جایگزین برای بازارهایی هستند که قبلاً نفت ایران تامین می کرد . ایالات متحده یک کمیته تامین نفت خارجی را به نمایندگی از 19 شرکت بزرگ آمریکایی فعال در خارج از کشور برای این منظور ایجاد کرده است. فعالیتهای این نهاد و نهادهای مشابه در بریتانیا و اروپای غربی، یافتن نفتکشها برای حمل و نقل و مشتریان برای خرید نفت خود هستند که کار را برای ایران دشوار میسازد، حتی اگر(ایران) تکنسینهای فردی از کشورهای مختلف برای حفظ تولید به دست آورد. جریان نفت از ایران ممکن است تا حدودی حفظ شود، اما احتمالاً بخش کوچکی از جریانی است که توسط AIOC حفظ می شود و احتمالاً درآمد کمتری نسبت به دریافتی از AIOC برای ایران فراهم می کند. اگر صنعت نفت ایران برای مدتی به طور کامل تعطیل شود، بازپس گیری بازارهای سابق ایران تقریبا غیرممکن خواهد بود. در صورت قطع نفت خام ایران، اروپا می تواند تقریباً بلافاصله با گسترش در سایر میادین و محصولات پالایش شده آن پس از حدود شش ماه با ساخت پالایشگاه های دیگر در اروپای غربی جایگزین شود.
4. اگر ایران نتواند نفت خود را به جهان غرب بفروشد، ممکن است برای کمک به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مراجعه کند. به دلیل مشکلات حمل و نقل، اتحاد جماهیر شوروی احتمالاً نمی تواند برای مدتی بیش از بخش کوچکی از تولید بالقوه ایران استفاده کند. با این حال، با وجود تکنسین های روسی در میادین نفتی جنوب، ایران در مقابل غرب از دست خواهد رفت. و تثبیت ایران به عنوان یک اقمار شوروی فقط در طول زمان مشخص خواهد شد.
5. سیاست فعلی ایالات متحده در حمایت از شاه، گسترش کمک های نظامی، اقتصادی و فنی، و اعمال نفوذ ما بر ایران و بریتانیا در مناقشه نفتی، به سختی برای بهبود وضعیت مناسب به نظر می رسد. اگر ثبات ایران (و در نتیجه آسیب پذیری آن در برابر فشار کمونیست ها) به ادامه جریان نفت آن به غرب بستگی داشته باشد، سیاست گذاران ایالات متحده با سؤالات اساسی زیر مواجه می شوند:
(الف) آیا میتوانیم اجازه دهیم انگلیسیها ایران را رها کنند و اجازه دهیم صنعت نفت تعطیل شود، زیرا میدانیم که حتی در شرایط ایدهآل، احیای آن چندین ماه طول میکشد و در این بین ممکن است ایران مجبور شود برای کمک به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مراجعه کند. یا ممکن است در داخل فرو بریزد؟
ب) اگر، همانطور که اکنون محتمل به نظر میرسد، انگلیسیها ایران را ترک کنند، تا کی میتوانیم به مصدق اجازه دهیم قبل از اینکه به کمک او بیاید «در آب خودش بپزد»؟
ج) آیا به نفع ماست که به ایران کمک کنیم تا صنعت نفت خود را حفظ کند، حتی اگر چنین کمکی طبق شرایط فعلی مصدق باشد؟
د) آیا اقدامات کنونی مصدق در واقع از نظر یک صاحب امتیاز خارجی کاملاً غیر منطقی و غیراقتصادی است؟
هـ) در صورت وجود، آیا به نفع ایالات متحده است که به یک شرکت نفتی آمریکایی برای اداره صنعت نفت ایران یارانه و کمک بدهد؟
(و) آیا بهتر است چنین روشی اتخاذ شود تا اینکه در تاریخ بعدی مجبور به استفاده از زور در ایران برای سرکوب قیام کمونیستی شویم؟
6. همه این سوالات مشکلات جدی را در رابطه با روابط ایالات متحده و بریتانیا ایجاد می کند. به نظر می رسد زمان به سرعت نزدیک می شود، اما زمانی که باید به آنها پاسخ داده شود، مگر اینکه غرب آماده باشد: (1) مبارزه برای حفظ آنچه در ایران به نظر می رسد با مذاکره قادر به حفظ آن نیست. یا (2) واگذاری ایران به کمونیسم.
- ویلیام ال. لانگر
- منبع: آژانس اطلاعات مرکزی، فایلهای NIC، شغل 79R00904A، جعبه 1، پوشه 2، یادداشت برای DCI (1951) (محتوا). راز هیچ اطلاعات پیش نویسی در مورد تفاهم نامه وجود ندارد.↩
NSC 107/2. پاورقی در اصل است. NSC 107/2 سند 35 است.]↩
چاپ شده از نسخه ای که دارای امضای تایپ شده لانگر است.↩
----------------------------------------------------------------------------------------------
بخش اول ساخت و توسعهی شهر آبادان
نوشته: نوروز دَرداری (فولادی)
برای کسانی که آبادان را پیش از جنگ تحمیلی در اوج زیبایی و توسعه از نزدیک دیدهاند، شاید درک این نکته دشوار باشد که در یکصد سال پیش از این، در این جزیره برای افراد غیربومی فقط یک چادر و برای تنها خارجی وارده به این سرزمینِ خشک و گرم که نامش آقای «داویدسون» طراح اولیهی پالایشگاه و آشپز ایشان، یک کلبه حصیری وجود داشته است. از آن زمان به بعد با توسعهی تأسیسات نفتی، یک قریهی کوچک و ایستا به نام «عبادان» یا «خضر» به شهری توسعه یافته، پویا و آباد گشت و به نام «آبادان» معروف شد. اولین خانهی آجری توسط شرکت نفت در آبادان ساخته شد که دارای سقف شیروانی با استفاده از حلبی مواج و چوبهای چندل بود که به آن «قصر » میگفتند. این خانهی دو اشکوبهی زیبا مشرف به اروندرود بود و محل زندگی دو نفر از انگلیسیهای ارشد شرکت نفت بود که از طبقهی بالای آن به عنوان محل خواب و از طبقهی پایین جهت محل کار و داروخانه استفاده میکردند. به این ترتیب اولین خانهی ویلایی «بنگله (bangele)» یا خانهی سازمانی در آبادان احداث شد.
شرکت نفت انگلیس ـ ایران از همان ابتدا خانهی خارجیان را بر اساس بهترین نقشههای موجود در انگلستان با برخورداری از همهی امکانات طرحریزی و بنا نمود. بعد از مدتی که به فکر ساختن منازلی برای کارگران ایرانی افتاد، از خانههای سنتی ایران با همان وضعیت فقیرانه و بدون امکانات الهام گرفت. در تقسیم مناطق هم، بخش غربی شهر را که در شمال پالایشگاه و به دور از مشکلات دود و دم پالایشگاه بود برای کارشناسان انتخاب کرد و بخش شرقی را به مردم شهر و کارگران خود اختصاص داد. شیوهی ساخت انواع منازل هم بر اساس فاصلهها و سلسله مراتب طبقاتی، بخشی از جزیره را اختصاص به محلههای مسکونی کارمندان و کارگران خود داد و به ناچار بخش دیگری از جزیره را برای توسعهی محلههایی برای زندگی افراد غیر شرکت نفتی رها کرد. به عبارت دیگر شهر عملاً به دو قسمت کاملاً مجزا تقسیم گردید: یکی محلههایی که مخصوص کارمندان و کارگران شرکت نفت بود که روی هم رفته بخشی نوین و از تأسیسات شهرسازی جدید بهرهمند بود و دیگری محلههایی که «شهر آبادان» به آن نواحی اتلاق میشد و تا سالها فاقد هرگونه امکاناتی بود شکل گرفت و توسعه یافت. عموم کارمندان و کارگران خارجی شرکت پس از ورود به آبادان خودبهخود دارای مسکن میشدند ولی حتی تا سالهای قبل از جنگ جهانی دوم (1320ش. 1941م.) قسمت عمدهی کارمندان ایرانی هم از چنین حقی محروم بودند. «شهر آبادان در حوزهی مسکونی خارجیان، اولین شهر مدرن و طراحی شده در ایران و خاورمیانه بوده است. میشل استیوارت دریا سالار و ژنرال ارتش آمریکا در کتاب معروف خویش به نام «سپیدهدم در آبادان» این شهر را معجزهی نفت و اصولاً قطعهای جدا شده از محلات ثروتمندنشین و مدرن شهرهای لندن و نیویورک توصیف نموده است.»
تقسیم شهر به فرنگی و ایرانینشین
طراحی این شهر و انگیزههای شهرسازی آبادان نه بر اساس قیمت زمین یا محاسبات اقتصادی، بلکه جدا نگه داشتن و تفکیک مناطق غیر شرکتی، از محلهی شرکت نفتی از یک سو و تفکیک محلههای شرکت نفتی از یکدیگر بر اساس رتبههای موجود در میان کارکنان این شرکت از سوی دیگر بود. محلههای شرکتی از یکدیگر پراکنده ساخته شده بودند و فواصل میان آنها را جادههای عریض و پرتردد، لولههای قطور نفت، مجتمعهای اداری و صنعتی، اراضی بایر و البته پیکر هیولایی پالایشگاه اشغال کرده بود. به همین سبب در سالهای ابتدایی تأسیس پالایشگاه آبادان، انگلیسیها برای جلوگیری از رفت و آمد آزادانهی مردم بومی به منطقهی شرکتی، به دور پالایشگاه و تأسیسات آن خندق بزرگی حفر کرده بودند و فقط یک پل فلزی لغزنده و نااستوار را بر روی آن نصب کرده بودند تا رفت و آمدها را کنترل نمایند، به علت همان عدم استحکام و حرکتهای آن به «جسرلقلقو» مشهور شده بود. ظاهراً محل آن همین پارکینگ ایستگاه خرمشهریها در انتهای بازار ته لنجیهای امروز بوده است.
بهتدریج که شرکت نفت تأسیسات خود را توسعه داد، در سطح مناطق غیر شرکت نفتی آبادان چهار نهر یا حفار (خندق) عظیم کشیده شده بود. حفار نخست منطقهی بوارده را از مناطق مسکونی شهر جدا میکرد و در واقع فاضلاب شرکت نفت را به اروندرود میریخت. حفار دوم از اروندرود به رودخانهی بهمنشیر کشیده شده بود و در واقع از طول، جزیرهی آبادان را به دو قسمت تقسیم میکرد و محل آن خیابان اروسیه فعلی و خیابان زند بود. این حفار محلههای احمدآباد و چادرآباد را از منطقهی بهمنشیر جدا میکرد. حفار سوم از اروندرود تا محل فعلی مدرسهی رازی کشیده شده بود و منطقهی شهر را از شرکت نفتی جدا میکرد. حفار چهارم معروف به حفار بریم بود که بریم را
از منطقهی نخلستانها جدا میکرد بعدها یک دیوار پلیتی (حلبی) در دار به دور منطقهی بهمنشیر کشیده شد که این منطقه را از خیابان اروسیه امروزی جدا مینمود. نکتهی دیگری که در سطح شهر وجود داشت و قابل توجه بود، مسألهی سه خط راهآهن شهری بود که در واقع متعلق به شرکت نفت بود، اما به دلایلی، در منطقههای شرکت نفتی و یا خط مرزی بین مناطق شرکتی و شهری عبور میکرد. خط اول از مخازن نفت در بواردهی جنوبی به پالایشگاه میرفت که یک خط مستقیم بود و منطقهی شرکت نفتی را از محل احمدآباد جدا میکرد. خط دوم از پالایشگاه به رودخانهی بهمنشیر میرسید. این هم حایل بین کفیشه و پالایشگاه و منطقهی مسکونی بهمنشیر بود. خط سوم از خط دوم منشعب میشد و از پشت شبانهروزی کارآموزان (هاستیل) به مردابهای واقع در چادرآباد میرسید. خط اول مخصوص حمل نفت بود، خط دوم مخصوص حمل آب شیرین از رودخانهی بهمنشیر و خط سوم مخصوص حمل زباله و دفن کردن آن در مردابهای چادرآباد بود.
زیباییها و زشتیهای شهر مدرن - سنتی آبادان
با تأسیس پالایشگاه و شروع بهکار آن سیل مهاجران خارجی و داخلی به این شهر، آغاز شد. شرکت نفت انگلیس ـ ایران میبایستی اقدام به احداث محلهای مسکونی با خانههای نسبتاً راحتی میکرد تا بتواند افراد را برای کار کردن در آبادان نگه دارد. بهعبارت دیگر شرکت نفت برای پیشبرد مقاصد خود میبایستی رفاه نسبی کارکنان انگلیسی، هندی و ایرانی را تأمین میکرد و احداث خانه برای کارمندان و کارگران یکی از برنامههای رفاهی بود.
قسمتی از شهر که در اختیار شرکت نفت بود، خود از نظر ویژگی به مناطقی متعدد تقسیم میشد و هر منطقه، مخصوص ردهای از کارکنان شرکت نفت بود و در این مناطق دقیقاً همان تفاوتهای سلسله مراتب طبقاتی در استخدام شرکت نفت دیده میشد. هر گروه از کارکنان بنا به رتبه و مقامی که داشتند در منطقهای خاص زندگی میکردند. طراحی منطقهای کارمندی کاملاً از روی اسلوب شهرسازی نوین انگلستان بود بهطوری که هر بینندهی تازهواردی را به خود جذب میکرد و اگر قبلاً به اروپا سفر کرده بود احساس میکرد در خارج از ایران است و اگر تا به حال به خارج سفر نکرده بود، بلافاصله احساس میکرد در جایی کاملاً متفاوت از دیگر شهرهای ایران قرار دارد، این قسمت شرکت نفتی آبادان دارای چند محلهی مجزا از هم بود که ساکنان هر یک نه تنها به لحاظ رتبه در سلسله مراتب شرکت نفت و بلکه از لحاظ تفاوتهای نژادی و ملی (انگلیسی، هندی، ایرانی) نیز از یکدیگر تفکیک شده بودند.
سلسله مراتب انعطافناپذیر، محله، خیابان، کوچه و مسکن انفرادی هر فرد در استخدام شرکت نفت را طبق رتبه، سابقهکار، تخصص و حتی هویت قومی او تعیین نموده و به او و خانوادهاش اسکان میداد. مناطق شرکت نفتی به ترتیب اهمیت و کیفیت و در رابطه با ساختار سلسله مراتبی عبارت بودند از: بریم، بوارده (جنوبی - شمالی)، سیکلین، بهار، بهمنشیر، فرحآباد، پیروزآباد و جمشیدآباد. در منطقههای کارمندی انواع خانهها با اتاقهای متعدد وجود داشت که در این جا به شرح وضعیت و امکانات یکی از محلات معروف آن برای کارکنان خارجی اروپایی و یک محلهی هندیها و نمونهای از مسکن کارگران میپردازیم:
منازل اروپایینشین در آبادان
1. منازل بریم: این نام بر منطقهای اطلاق میگردید که در قسمت شمالی پالایشگاه احداث شده و محل سکونت کارمندان انگلیسی شرکت نفت است و از نظر شهرسازی از زیباترین بخشهای آبادان بود. در بریم از خانههای 3 اتاقه تا 15 اتاقه ساخته شده بود. تخصیص مسکن در آبادان توسط شرکت نفت بر مبنای رتبه و پایهی شغلی بود. در بریم از خانهی شمارهی یک تا شش، دو طبقه بود و هر طبقه بین 463 تا 1398 متر مربع زیربنا داشت. این خانهها متعلق به رؤسای ردهی اول و ارشد شرکت نفت (گروه غیرقابل طبقهبندی) در آبادان بود. سایر خانههای بریم یک طبقه بودند که معمولاًً به کارمندان در ردهی مدیریتهای مختلف میانی و پایینی داده میشد. خانههای بریم همگی دارای باغچههای بزرگ با حصارهای شمشادی بود که در این باغچهها قسمتی به چمن اختصاص داشت و قسمتی در حاشیهی چمنها برای گُلکاری و قسمتی که معمولاًً در پشت حیاط قرار داشت به سبزیکاری اختصاص مییافت. وجود خانههای یکسان و باغچههای سرسبز و خیابانهای پر از درخت با بلوارهای گسترده و چراغهای متعدد منظرهی زیبایی برای محلهی بریم بهوجود آورده بود که از هر حیث خیرهکننده و شگفتانگیز بود. سازه منازل همگی از آجر و سیمان بود.
برخی را عقیده بر این است که نام بریم از « ابو ابراهیم» که در گویش محلی «ابریم» گفته میشود گرفته شده است گروهی هم آن را گرفته از نام یک مهندس انگلیسی می دانند. اما شاید درست ترین منشاء نام آبادان از نام خرمایی است که در گذشته در این دیار وجود داشت و هم اینک در مناطق بوشهر و خشت به دست می آید، گرفته شده است. خارک(میوه نارس خرما) به نام «بریمی» معروف بوده است. بِرِیمی bereymi خارک آن زرد و بسیار شیرین است. مرغوبترین خارکی است که به بازار عرضه میشود. جزو ریزدانههاست.
و در ارتباط با زیبایی منطقهی بریم آبادان نوشته و روایت بسیار است از جمله گزارشی که توسط عرفانناصر خبرنگار کویتیالاصل و مدیر روزنامهی القاهرهی مصر در سال 1943 میلادی نوشته شده است، او در گزارشی که از بازدید خود از آبادان نوشته،آورده که: «در این شهر منازلی وجود دارد که اهالی رده بالای کمپانی نفت و عائلهی آنها در آن زندگی میکنند و خودشان آن را بنگله مینامند، در این خانهها که بیشتر به قصر میماند، انواع وسایل راحتی و ادوات رفاهی خانواده مهیا بوده و نوعی زندگی اشرافی را میماند تا زندگی عادی و حضور چنین بیوتی در خاورمیانه بسی مایهی تعجب است... از جمله وسایلی که در این منازل دیدم مکینهای بود که با برق و شاید آب سرد کار میکرد و خودشان آن را کولر مینامیدند و از آن باد خنکی بیرون میآمد که گویی در منطقهی سردسیر زندگی میکنی و باد از پنجرهی باز به داخل میآید...» عرفانناصر در پایان گزارش مفصل خود آرزو میکند که روزی فرا برسد تا منزل شیخ کویت و دیگر شیوخ منطقه به تجهیزات و ادوات خانههای بنگلهی آبادان مجهز گردند!»
منطقهی بریم خود به چهار منطقهی کوچکتر تقسیم میشد: بریم جنوبی، بریم شمالی، بریم میانی و بریم سهگوش. در منطقهی بریم، یک قسمت هم به خانههای کارمندان مجرد اختصاص داشت که معروف به «فِلَت» (Felat) بود. منطقهای دیگر از بریم متعلق به کارمندان ارشد بود. قسمت دیگری نیز اختصاص به رؤسای عالیرتبهی شرکت نفت (رییس پالایشگاه، معاونان و...) داشت که عبور و مرور به آن منطقه برای افراد عادی و حتی کارمندان و کارگران عادی شرکت نفت هم ممنوع بود. اصولاً آمد و شد به کلیهی مناطق بریم برای افراد عادی و حتی شرکتیهایی که ساکن مناطق دیگری بودند ممنوع بود و یا با شرایط دشواری انجام میشد. در خیابانهای ورودی و خروجی نگهبانانی از طرف شرکت برای کنترل به این ناحیه گمارده شده بودند. از ترکیب ویلاهای باشکوه و زیبایی که در میان انبوه درختان سبز و گلهای رنگارنگ قرار گرفتهاند، باغهای باصفایی که در تمام فصول سال شاداب بوده و هر روز به رنگی در میآیند، خیابانهای صیقلی و مشجری که از همه جا گذشته و این عروسکهای زیبا و تپههای گل و سبزه
را با نظم و ترتیب جالبی به قطعات مختلف تقسیم میکنند، لطافتی که از وزش نسیم آرام و مطبوع اروند در میان این گُلها و سبزهها و خیابانهای قشنگ جریان دارد و همچنین از صدها زیبایی و محاسن دیگر، این ناحیه بهوجود آمده که همواره در آغوش یک آرامش مطبوع و سحرآسایی لمیده است. در درون خانههای پر سعادت این ناحیه همه گونه وسایل آسایش موجود بوده و با بودن این وسایل نه گرما، نه سرما، نه رنج و نه زحمت، نه فقر و نه بیماری به هیچ وجه به درون این خانهها راه ندارند اگر بگوییم که این ناحیه یک بهشت کامل زمینی بود، در گفتهی خود هیچ مبالغه نکردهایم. زیرا در این جا نیز درست مانند همان بهشت مصنوعی و معروف «حسن صباح» رییس مذهب اسماعیلیه، مقامات مسؤول این کشور مسحور اعجاز خدایان نفت گشته، بردگی و . عبودیت آنان را میپذیرند. این جا در این منطقهی قشنگ و آرام، در این گلستان بهشتآسا و فریبندهای که از همه جا و همه چیز آن بوی صلح و صفا بر میخیزد، تمام اختلافات طبقاتی که منشأ تمام نزاعهای نژادی و مذهبی، و منبع تمام فسادهای اجتماعی است، تمام فتنههای آبادان سرچشمه میگرفت. این واقعیتی بود دربارهی شهر آبادان و مسکن کارگران در این شهر که باید آن را شهر تبلیغات کمپانی نامید. در سایر شهرها وضع بسیار اسفانگیزتر است. لازم به یادآوری است که بسیاری از خبرنگاران و نویسندگان که در آن سالها دربارهی شرایط و اوضاع کار و زندگی کارگران شرکت
نفت مطلب نوشتهاند، این اوضاع اسفبار را تأیید میکنند. بهطور مثال یک نویسندهی شوروی بدون اینکه به جزییات بپردازد، چنین مینویسد: «مساکن شرکت نفت نیز مختلف بود؛ انگلیسها در ویلاهای جداگانه یا در آپارتمانهای وسیع و مجهز زندگی میکردند، ایرانیانی که جزو گروه اول محسوب میشدند در مناطق ویژهای که برایشان ساخته شده بود زندگی میکردند و کارمندان و متخصصین متعلق به گروه دوم در شرایط مسکنی بدتری قرار داشتند. تنها خارجیان بودند که در همان آغاز به کار در شرکت، خودبهخود خانه دریافت میکردند، کارگران و کارمندان محلی میبایست در نوبت بمانند و حتی کارگران ماهر نیز گاهی تا ۳۰ سال میبایست برای دریافت خانه انتظار بکشند.» تا قبل از ملی شدن صنعت نفت، در منطقهی بریم عمدتاً انگلیسیها زندگی میکردند و پس از ملی شدن صنعت نفت بود که بهتدریج ایرانیان هم سعادت سکونت در این منطقهی بهشتنما را پیدا کرده و ساکن آن شدند.
2. منازل بوارده: در مورد نام این محله نیز روایت و حرف و حدیث بسیار است، از جمله آن که گفتهاند که در زمان ساخت وساز این منطقه، مردی عربزبان از اهالی بومی آبادان نگهبان آن بوده که صاحب دختری زیبا به نام «ورده» بوده است و از آن جا که او پسری نداشته تا بنا به رسم معمول آن دیار، او را به نام فرزند ذکورش خطاب کنند او را (ابو ورده) میگفتهاند که در میان مردم به (بو ورده) تلفظ میشد. از قضا یکی از مهندسین معمار که در این منطقه مشغول ساخت و ساز منازل بوده است، شیفته و دلباختهی این دختر میگردد و او را از خانوادهاش خواستگاری میکند ولی ابوورده که طبق سنتهای قومی و مذهبی حاضر به این وصلت نمیگردد، از کار کردن در کمپانی دست کشیده و به همراه خانوادهی خویش به سوی عشیرهی خود در نخلستان باز میگردد و مهندس انگلیسی، نام ابوورده (بو وارده) را بر این منطقه میگذارد... اگر این موضوع درست باشد میتوان اظهار داشت که تنها منطقهای که انگلیسیها در آبادان، از یک نام بومی استفاده نمودهاند همین منطقهی بوارده میباشد؛ چرا که در تمامی اماکن و محلات شرکتی، این مردم ایرانی بودهاند که اسامی خارجی را پذیرفتهاند، اما در منطقهی بوارده این موضوع متفاوت بوده و حالت عکس به خود گرفته است. بووارده شامل دو بخش شمالی و جنوبی است که در آن 5 تیپ منزل ساخته شده و بنا به رده (گرید) هر کارمند بلندپایه میتوانست از خانهی مناسب با رتبهاش استفاده جوید.
منطقهی بوارده نیز از یک ساختار انگلیسی برخوردار بود و خیابانهای منظمی داشت و به موازات هر خیابان یک کوچه قرار داشت؛ بنابراین درِ جلو هر خانه رو به خیابان و درِ عقب آن رو به کوچه بود. بوارده جنوبی و شمالی به کارمندان از گرید پنج تا 10 اختصاص داشت.
محله بوارده شمالی
منازل بوارده که متعلق به کارمندان ردههای میانی بود بین سه تا هفت اتاق داشتند اما در بوارده تعدادی منزل بزرگ با بیش از10 اتاق هم وجود داشت که متعلق به رؤسا و مدیران رده بالا بود. در بوارده خانهها در قطعات 500 تا 1000 متر مربعی با تراکم 10 خانه در هکتار بود. در منطقهی بوارده هر خانه دارای یک سالن پذیرایی، یک اتاق ناهارخوری و حداقل یک اتاقخواب بود. در این خانهها یک اتاق هم در حیاط بود که سابقاً برای نوکر یا کلفت استفاده میشد و بعدها بهجای انباری مورد استفاده قرار میگرفت. هر خانه یک آشپزخانه در حیاط داشت. برخی از خانههای بزرگ یک آشپزخانهی مختصر در داخل ساختمان اصلی داشت به نام «پنتری» . کلیهی خانهها دارای یک حمام با توالت فرنگی در داخل ساختمان و یک توالت ایرانی در حیاط برای نوکر و کلفت بود. تمام ساختمانهای بوارده دارای سقفهای بلند و پشتبام کاهگلی و تعدادی هم پشتبام شیروانی از جنس سفال به رنگ قرمز بود. خانهها اغلب دارای گاراژ مسقف بودند. خانهها همگی از جنس آجر و سیمان بود. حیاط و کف خانهها سیمانی و باغچهها دارای پیادهروهای آسفالتی بود. کلیهی خانههای بوارده دارای دو نوع آب لولهکشی بودند: یکی آب تصفیه شده جهت شُرب و دیگری آب شط مخصوص شستن خودرو و آب دادن به باغچه و... هدف از راهاندازی این دو شبکه آب صرفهجویی در مصرف آب تصفیه شده بود (این شیوهی آبرسانی در آبادان و شهر منچستر انگلیس بهطور همزمان آغاز گردید ولی پروژهی آب دو سیستم منچستر به دلیل مشکلات مالی حدود 12 سال بعد از آبادان به پایان رسید، میتوان اظهار داشت که آبادان اولین شهر دنیا بوده که به سیستم دو فازهی آبرسانی تجهیز گردیده است.)
تا قبل از ملی شدن صنعت نفت تعداد خانوادههای انگلیسی و هندی در این دو محله نسبتاً زیاد بود، اما بعد از این دوران ساکنان عمدهی آن را کارمندان ایرانی تشکیل میدادند که تعداد کمی هم خانوادههای انگلیسی و اسکاتلندی در بین آنها دیده میشد. منطقهی بوارده هم مانند بریم، سرسبز و بانشاط بود و درختان سبز و زیبایی در آن دیده میشد. در اطراف خیابانهای اصلی باغچههایی وجود داشت. خیابانکشیها با گُلکاری و چمنپاشی به همراه خانههای شیک بریم و بوارده و بلوارهای زیبا از آبادان یک شهر اروپایی ساخته بود. همین چهره بود که در گزارشهای شرکت نفت و دولت ایران به نمایش گذاشته میشد. شهری همانند بهشت زمینی در سرزمین به گرمی جهنم. با در نظر گرفتن همه نوع امکانات رفاهی و تفریحی در این نفتشهر بود که خارجیان آبادان را «شهر آرزوها» و به زبان خویشof the Dreams Land نام گذاشته بودند.
3. منازل سیک لین: منطقهی سیکلین همچنان که از نامش پیداست به سیک هندیهای شرکت نفت اختصاص داشت. البته این محله به هندیهای عادی (کارگران رده پایین) تعلق داشت و هندیهایی که در ردههای بالای شغلی بودند در بوارده ساکن بودند. منطقهی سیکلین کاملاً شطرنجی طراحی شده بود و اصولاً خیابانهای بسیار باریک داشت. هیچ درختکاری و چمنکاری در این محله وجود نداشت. این منطقه چسبیده به پالایشگاه بود و بوی بد گازهای پالایشگاه در آن استنشاق میشد. بعدها که هندیها از آبادان رفتند، شرکت نفت سیکلین را به کارمندان پایه یک تا چهار معمولی ایرانی اختصاص داد و تعدادی از منازل را هم به برخی از دبیران آموزش و پرورش جهت سکونت میداد.
مناطق کارگرنشین ـ شرکت نفت در آبادان
اما آبادان نماهای دیگری هم داشت که یکی از آنان محلههای کارگرنشین بود. شما از دل این بهشت زیبا به یکباره وارد یک وادی متفاوت میشدید که گویی ارتباطی با آبادان بهشتآسا نداشت. محلههای کارگری شرکت نفت (بهار، بهمنشیر، فرحآباد و پیروزآباد) بسیار شبیه به هم بودند. این محلهها نیز دارای خیابانهای اصلی کمعرض بودند که به هر خیابان تعداد زیادی کوچه عمود میشد. در این خیابانها از سرسبزی همانند بوارده و بریم خبری نبود و درِ رو به حیاط در کوچههای نسبتاً عریض و درِ پشت ساختمان به کوچههای باریک باز میشد. سر هر کوچه با لولههای ضخیمی مهار شده بود تا خودروها نتواند وارد کوچه شود. خانهها دیوار به دیوار و چسبیده به یکدیگر بودند. البته از وسط هر منطقهی کارگری یک خیابان بسیار عریض یا بلوارمانند گذر میکرد که گرچه دارای درخت بود اما از چمن و پرچین شمشادی، مانند منطقههای بریم و بوارده خبری نبود. در منطقههای نام برده سر هر خیابان و کوچههای اصلی خانهی کارمندان گرید (گروه/رتبه) یک تا چهار قرار داشت. کارمندان این مناطق پس از کسب گرید پنج معمولاًً به بواردهی شمالی و یا جنوبی منتقل میشدند. محلهی جمشیدآباد نیز یک محلهی کارگری بود که ساختار آن با محلههای کارگری قبلی تا حدودی فرق میکرد. در این منطقه بهطور کلی خانهها در ردیف کوچهها قرار داشتند. جمشیدآباد به کارگران دون پایه تعلق داشت (این منطقه بعدها در اختیار نیروی دریایی ارتش شاهنشاهی کشور قرار داده شد.) منازل مناطق کارگری به صورت «زنجیرهای» با دیوارهای آجری بلند و حیاطهای کوچک در خطی مستقیم ساخته شده بودند. هر واحد 120 متر مربع و تراکم واحدها 31 تا 36 واحد در هکتار بود. «خاویر دو پلانهول» دربارهی معماری منازل کارگری کوچک و ردیفی آبادان مینویسد: «این منازل با حیاطهای مجزا و دیوارهای بلند خود کوششی بوده در تقلید از معماری تاریخی و سنتی منطقه که حریم خصوصی زندگی خانوادگی را طبق ارزشهای اسلامی محصور مینماید. در واقع فقط خانههای کارگری این چنین بود چون فرض بر این بوده است که برای کارگران ایرانی ساخته میشود و منازل سیکلین که مخصوص هندیها بود چنین محدودیتی در آن رعایت نشده بود.
1. کواتر شلی: این منطقه از ابتداییترین محلات شرکت نفت بوده که در منطقهی کنار پلیت امروزی نزدیک سینما روباز بهمنشیر واقع بوده است. علت نامگذاری آن هم این بوده که این کواتر (خانهی شرکتی) را با مصالح گِل (شُل) ساخته بودند و در اختیار کارگران روزمزد (M.D.R) که به شکل مجردی زندگی میکردند قرار میگرفت. سالن طویلی بوده به شکل پادگانهای امروزی که فاقد تختخواب بوده و کارگران روی زمین میخوابیدند این مسکن فقط جهت روزهایی که کارگر در استخدام روزانهی کمپانی قرار میگرفت قابل استفاده بود و در صورت بیکار شدن کارگر حتی برای یک روز، این مسکن از او گرفته میشد.
این کلبهها که بالغ بر ۸۹۰ دستگاه می باشد در زمان جنگ برای سکونت کارگران ساخته شد. هنگامی که شخص تازهواردی به حفرههای تنگ و تاریک داخلی آن نگاه می کند شاید فکر کند که شرکت نفت این محل را در زمان جنگ برای نگاهداری چهارپایان ارتش متفقین ساخته باشد ولی موقعی که از خود شرکت نفت سوال نماید فوراً رفع اشتباه شده و معلوم می گردد که شرکت نفت این محل را برای سکونت کارگران ایرانی ساخته است. در اینجا، ارتفاع خانههای کارگران حومه آبادان از قد معمولی انسان کوتاهتر بود. تازه تعداد این خانهها هم به اندازه کافی نبود و فقط می توانست بخش کوچکی از کارگران را مسکن بدهد.
2. چادرآباد: خانههای کارگری در محله فقیر نشین چادرآباد یک اتاقی و دو اتاقی بود. سازهها همگی از آجر و سیمان و کف حیاط و کف اتاقها از سیمان بود. آشپزخانه، توالت ایرانی و یک انباری کوچک و یک حمام بسیار تنگ و تاریک در حیاط قرار داشت. سقف خانهها کوتاه بود و پشتبام اغلب کاهگل اما در برخی از خانهها شیروانی از جنس سفال یا ورقههای آهنی مواج بود.
حسین مکی در کتاب خاطرات خویش (سالهای افتخار) آورده است که در زمان بازدید از این منطقه در حین سخنرانی او مردی از جا بر میخیزد و با لهجهی بندرعباسی فریاد میزند که: «یا مرک یا مصدک!!! آکای وزیر ما دو اتاکهی پرپرکدار میخوایم!!!» یعنی: یا مرگ یا مصدق!!! آقای وزیر ما خانهی دو اتاقه با پنکه میخواهیم!!!...
مسکن، مشکلی بود در آن روزهای آبادان. تخصیص خانههای کارگری هم بر اساس رتبهی کارگری بود. معمولاًًخانههای یک اتاقه را به کارگران معمولی (کولی)، خانههای دو اتاقه را به استادکاران (تندیلها) و خانههای دارای سه اتاق را به سر استادکاران (فورمنها) میدادند. کارگران تلاش میکردند که نهایتاً به خانههای دارای سه اتاق دست یابند و از این لحاظ رقابتی شدید بین آنها موجود بود و شرکت نفت هم خواهان چنین رقابتی بود زیرا در این صورت کارگران به عوض این که به فکر مبارزهی با کارفرما باشند بهطور مداوم در فکر رقابت با یکدیگر بودند.
توسعهی منازل شرکت نفت در آبادان
تا پیش از قرارداد 1312ش. (1933م.) که در دورهی رضاشاه به امضا رسید، شرکت نفت انگلیس ـ ایران در آبادان 476 خانه برای کارمندان متأهل انگلیسی، 774 اتاق برای کارمندان مجرد که اغلب هندی و یا برمهای بودند و تنها 28 خانه برای کارگران متأهل و 33 اتاق برای کارگران مجرد ساخته بود که تقریباً تمامی آنها اختصاص به کارمندان و کارگران خارجی داشت و فقط معدودی از آن را به ایرانیان داده بودند. پس از عقد قرارداد سال 1312 شمسی که شرکت موظف شد، کارگران ایرانی را جایگزین خارجیها نموده و برای کارگران ایرانی هم مسکن تهیه و تأمین نماید، شرکت نقشهای برای ساخت مسکن تهیه کرد، که بر اساس آن برای تمامی کارکنان خارجی و یک قسمت از کارمندان و کارگران ایرانی خود خانههایی بسازد و وسایل رفاه و آسایش آنان را فراهم سازد. بنابراین در آبادان برنامههای ساختمانی شرکت نفت از سال 1313شمسی (1934میلادی) در سطح گستردهتری نسبت به قبل از قرارداد شروع شد و پیشرفتهایی به وجود آمد، ولی این برنامههای محدود شامل همهی کارکنان شرکت نفت در آبادان نمیشد. از اینرو به ایجاد نارضایتی در بین بسیاری از کارگران و کارمندانی انجامید که مشمول تسهیلات این طرح نمیشدند. بر اساس ضوابط شرکت نفت، عموم کارمندان و کارگران خارجی شرکت پس از ورود به آبادان دارای مسکن میشدند ولی حتی تا سالهای قبل از جنگ جهانی دوم (1320شمسی برابر 1941میلادی) قسمت عمدهی کارمندان ایرانی از چنین حقی محروم بودند. «موقعی که جنگ جهانی دوم خاتمه یافت و ارتشهای انگلیس و آمریکا از ایران رفتند، عدهی خانههایی که در سراسر حوزهی عملیات شرکت (نفت) اختصاص به کارمندان ایرانی داشت. از 700 خانه برای متأهلین و قریب 1000 اتاق برای مجردین بیشتر نمیشد و بقیه در خارج از محوطهی شرکت ]نفت[ زندگی میکردند.
توسعهی عملیات شرکت نفت در سالهای آخر جنگ جهانی دوم موجب افزایش کارمندان خارجی شده بود. عدهای از انگلیسیهایی که در مناطق نفتخیز کشور برمه کار میکردند و پس از تصرف آن کشور از طرف ژاپنیها به هندوستان فرار کرده بودند بهطور موقت به استخدام شرکت نفت آبادان درآمدند. عدهی دیگری را نیز شرکت نفت از فلسطین آورده و در آبادان به کار گماشته بود. خانههایی که ممکن بود به کارمندان ایرانی داده شود به این خارجیان تازهوارد تخصیص داده شد و کارمندان ایرانی مجبور بودند در محلهی «شهر» اتاقهای کوچکی به قیمت گزاف اجاره کنند و قسمت زیادی از حقوق خود را به عنوان اجارهی خانه بپردازند. وجود چنین شرایطی سبب شده بود تا این بخش از کارکنان شرکت در طیف ناراضیان آن قرار گیرند. این تبعیض آشکار
شرکت نفت و عدم توجه به رفع آن، سبب نارضایتی شدید کارکنان ایرانی اعم از کارمند و کارگر شد به ترتیبی که یکی از درخواستهای کارکنان شرکت نفت در آبادان در اعتصاب بزرگ سال 1325 شمسی (1946 میلادی) مربوط به مسکن بود. شرکت نفت پس از این اعتصاب برنامهی وسیعی برای ساختن مسکن، خانه و سایر وسایل رفاهی مستخدمان خود به اجرا درآورد که اتفاقاً به سرعت هم پیشرفت کرد.
«در سال 1325 شمسی (1946 میلادی) سه میلیون و 400 هزار لیره و در سال بعد چهار میلیون لیره و در سه سال آخرِ عملیات شرکت نفت انگلیس ـ ایران در ایران، این شرکت 39 میلیون لیره به مصرف خانهسازی رساند و در برنامهی طراحی شده مقرر شده بود که پس از ده سال همهی مستخدمان شرکت دارای مسکن باشند.» بعد از ملی.
شدن صنعت نفت اهمیت مسکن برای کارکنان صنعت نفت در آبادان در درجهی اول اهمیت قرار گرفت. در ابتدای کار هیأت رییسهی صنعت نفت با این مسأله مواجه بود، ولی با طرحریزیهای دقیق، این مشکل رفته رفته برطرف گردید. در خلال سالهای 44- 1340شمسی تعداد 1252 خانهی کارگری و سرویسهای مربوطه در ناحیهی پیروزآباد و 200 خانهی کارمندی در بواردهی جنوبی و هلال بریم ساخته شد. با ساخته شدن این خانهها تقریباً مشکل کمبود مسکن رفع گردید. تا سال 1345 شمسی متجاوز از 14 هزار خانهی سازمانی تحت نظر شرکت ملی نفت ایران در آبادان بود. وجود منطقههای مسکونی شرکت نفتی با امکانات وسیع آن باعث شده بود تا بخشی از شهر آبادان از لحاظ شهرسازی در میان سایر شهرهای ایران در ردههای بالایی قرار گیرد
محلههای مسکونی آزاد (غیر شرکت نفتی)
در ابتدا که شهر آبادان ساخته شد و پالایشگاه تأسیس گردید به خاطر کمبود مسکن شرکت نفت، بسیاری از کارگران تازهوارد مجبور شدند که در محلی به نام «چادرآباد» در چادرهایی که برپا شده بود زندگی کنند. آنها در تنگناهای بسیاری بودند و هوای گرم تابستان برایشان طاقتفرسا بود. این چادرها و منطقهی آنها امکانات زندگی را دارا نبود. نه از آب آشامیدنی خبری بود و نه از سیستم فاضلاب شهری. کودکان در میان چادرها در خاک و گِل در حال رفت و آمد بودند و این در حالی بود که کارمندان خارجی شرکت نفت در بریم و بوارده دارای خانههای کاملاً ویلایی به سبک غربی بودند. تا قبل از ملی شدن نفت در اطراف آبادان شهرکهایی برپا شده بودند که یا از حصیر (حصیرآباد) یا از حلبی (حلبیآباد) ساخته شده بودند.
کارگران علاوه بر خانههای حصیری و ساخته شده از حلبی در آلاچیقهای چوبی نیز زندگی میکردند. این خانهها فقط یکدهم از نیاز مسکن کارگرانی را که با خانوادههای خود زندگی میکردند، برآورده میساخت. در آلاچیقهایی که مجردها زندگی میکردند تعداد افراد به سه تا چهار نفر میرسید. کارگران آب آشامیدنی نداشتند و مجبور بودند از چشمهای که در فاصلهی نسبتاً دوری از محل زندگی آنها قرار داشت آب مورد نیاز خود را تأمین نمایند. در کنار چشمه همیشه صف انبوهی از کارگران که دنبال آب آمده بودند، وجود داشت. به همان نسبتی که عملیات شرکت نفت در آبادان توسعه مییافت و بر عدهی کارگران آن افزوده میشد به همان نسبت هم جمعیت شهر آبادان ـ که حیات اقتصادی و اجتماعی آن وابسته به صنعت نفت بود ـ افزایش مییافت. در مناطق غیر شرکت نفتی روزبهروز تقاضا برای مسکن بیشتر میشد و این خود معلول دو علت بود: نخست به برخی از شرکت نفتیها مسکنی تعلق نگرفته بود پس به ناچار باید در منطقهی غیر شرکت نفتی برای خود مسکنی دست و پا میکردند و دوم این که خیل مهاجران بیشمار به آبادان که عمدتاً در مشاغل اقتصادی غیر شرکت نفتی مشغول به کار بودند نیازمند مسکن بودند.
محلهی «شهر» ـ آبادان
بعدها با توسعهی شهر، قسمت غیر شرکت نفتی آبادان از محلههایی هم تشکیل شد که بهتدریج مردمانی مرفه یا نسبتاً مرفه در آنها زندگی میکردند، اما در عین حال شامل حصیرآباد و محلههایی کاملاً فقیرنشین هم بود، که از نظر بهداشتی جزو کثیفترین مناطق ایران بود، بهعبارت دیگر در محلههای غیرشرکت نفتی هم قسمتهای مرفهنشین و هم قسمتهای فقیرنشین مشاهده میشد. محلههای مسکونی غیر شرکت نفتی آبادان عبارت بودند از: احمدآباد، شهر، کفیشه، ایستگاههای 1 تا 12، فیه، سیدعباس، میدان طیّب، گاومیشآباد (المعیدان)، کوی صیاحی، سرویس قنواتی، چادرآباد، ابوالحسن، کارون، سده، کوی ذوالفقاری، سلیچ، بوت کلاپ (منطقهی باشگاه قایقرانی)، تنورآباد و حصیرآباد. در این جا برای نمونه تعدادی ار محلات شهری (غیر شرکت نفتی) معرفی میشود تا تصویری از منطقهی غیر شرکت نفتی بر ذهن بازدید کنندگان گرامی متبادر شود.
محله «شهر» به مجموعه خیابانهای امیری، پهلوی، شاهپور، شهرداری، زند و گمرک گفته میشد که خیابانهای شاهپور، زند، پرویزی و دبستان، بر خیابانهای امیری، پهلوی و گمرک عمود بودند. در بین این خیابانها بهصورت شطرنجی کوچههای اصلی و فرعی قرار داشتند که تقریباً در این بافت شطرنجی همهی خیابانها و کوچهها به یکدیگر راه داشتند و کمتر کوچههای اصلی به بنبست منتهی میشدند. خیابانهای این منطقه عمدتاً بازار، و کوچههای آن محل سکونت بود. منطقهی شهر از احمدآباد و کلاً بقیهی مناطق غیر شرکت نفتی آبادتر بود. در مراحل اولیهی ساخته شدن این محله، ساکنان آن در استخدام شرکت نفت بودند که این منطقه هم پس از پروژههای بزرگ خانهسازی شرکت نفت از ساکنان شرکت نفتی تخلیه شد. شرکت نفت کنترلی بر منطقهی شهر نداشت، لذا همیشه تضاد آشکاری بین ساخت و ساز در این محله با نظر شرکت نفت وجود داشت. کلیهی ادارات دولتی و مدارس و بازارها و نمایندگیهای شرکتهای بازرگانی در این قسمت از شهر قرار دارند. خیابانهای معدود و کوتاه این شهر که طویلترین آنها از چند صد متر تجاوز نمیکند کموسعت و بهطور ناقصی آسفالت شده است.
اغلب خانهها کوچک و مصالح ساختمانی عمدهی آن از آجر و گِل و خشت خام میباشد. مجاری عمیق و مکشوف فاضلاب که از وسط کوچهها میگذرد بر تنگی آنها میافزاید. عدهی معدودی از این خانهها دارای لولهی آب تصفیه شده میباشند و بقیه که سکونت در اتاقهای تاریک و بدون منفذ آن بسیار دشوار است، آب مصرفی را با اشکال زیادی از شیرهایی که در وسط هر محلهای نصب شده است که به آن «لوله فشاری» یا «بمبو» (Bamboo) میگفتند، تهیه مینمایند. این قسمت از شهر آبادان محل سکونت کسبه و پیشهوران و تجّار و اعضای ادارات دولتی و عدهای از کارگران (که واجد شرایط استفاده از خانههای شرکت نفت نیستند) میباشد.
مردم آبادان این بخش از ناحیه را «شهر آبادان» میگفتند و مناطق شرکت نفت را به نام خود محلهها مانند بریم، بوارده و... میخواندند و گویی ناحیهی مربوط به شرکت نفت را جزو شهر خود نمی پنداشتند.
محلات معروف شهری آبادان
1. چادر آباد:منطقه ای بوده است در محل امروز و روبروی مرکز بهداشتی درمانی شهید باهنر(اقبال سابق) که محلهء فقیر نشینی بوده و اهالی آن از قومیتهای مختلف مهاجر و عمدتا" بلوچ و بندر عباسی بوده اند که جهت یافتن کار به آبادان آمده بودند.وجه تسمیه این محله به دلیل وجود خانه های چادری و برزنتی در این مناطق بوده است و در واقع یک کمپ چادری نا منظم و بسیار نا مناسب را ایجاد کرده بود.طبق گفتهء میشل استیوارت در زمان بازدید نخست وزیر وقت ایران از آبادان ، این منطقه بالغ بر 700 خانوار پر جمعیت را در خود جای داده بود. و شرکت نفت تعدادی خانه های کارگری در همین منطقه برای کارگران ساکن چادرآباد ساخته بود.
2. کاغذآباد: در پشت درمانگاه اقبال امروز و روبهروی چادرآباد قدیم منطقهای وجود داشت که وضعیتی بسیار اَسَفبارتر و رقتآمیزتر از چادرآباد داشت. این محله را بهواسطهی آلونکهایی که با کاغذ و مقوا در آن ایجاد شده بود، کاغذآباد میخواندند. تفاوت اصلی آن با دیگر محلات فقیرنشین آن بوده که بیشتر، افراد مجرد در آن زندگی میکردهاند، هر چند که خانوادههای پرجمعیت هم در آن زندگی میکردهاند. آتشسوزی یکی از مشکلات عمدهی این منطقه و چادرآباد بوده است.
3. احمدآباد: سابقهی احمدآباد باز میگردد به حدود 85 سال پیش، زمانی که در شهر آبادان مشکلی به نام مسکن و بحرانی به نام زمین برای مسکن و کسب و کار غوغا میکرد. آن روزگار زمینهای این منطقه توسط فردی به نام حاجاحمد معمار بهبهانی که از مهاجرین بهبهانی بوده و به شغل بنایی اشتغال داشت خریداری گردید و در ابتدا در جایی که اینک لین یک احمدآباد محسوب میگردد، برای خود و خانوادهاش خانه و منزل مفصلی ساخت، سپس شروع به ساخت و ساز منزل و فروش آنها به سایر افراد نمود. بهزودی این منطقه رونق یافت و به نام خود مؤسس آن، یعنی حاجاحمد بهبهانی، به «احمدآباد» معروف گردید. امروزه احمدآباد یکی از مناطق معروف آبادان محسوب میگردد.
4. کفیشه: منطقهای غیر شرکتی که تقریباً در نزدیکی رودخانهی بهمنشیر ساخته شده است، از محلات قدیمی آبادان بوده و قدمتی حدوداً70 ساله دارد و دارای حدود 2300 خانوار میباشد. دلیل نامگذاری این منطقه بهخاطر وجود یک قهوهخانه (کافیشاپ) در این محله بوده است که بسیار مورد توجه انگلیسیها بوده و از آن جا که مردم محلی اسامی و واژههای لاتین را با توجه به گویش بومی خویش تلفظ مینمودند این کافیشاپ را کفیشه خطاب کردهاند.
5. سوگالعریان: در واقع نام قدیم بازار ایستگاه هفت بوده است که از دیرباز در همین محل فعلی، یعنی در مقابل محلهی شرکتی و در حاشیهی رود بهمنشیر واقع بوده است. سوگالعریان به زبان عربی به بازار لختیها معنا میگردد، ولی دلیل این نامگذاری را به دو شکل بیان نمودهاند: یکی آن که گفتهاند به علت وجود آدمهای شَر، لات و چاقوکش (لختی) که همیشه در این بازار قدیمی حضور داشتهاند، این بازار را به این نام خواندهاند، ولی عقیدهی برخی نیز بر این است که از آن جا که مغازههای این بازار از حصیر و چندل ساخته شده بود و مخصوصاً در فصل گرما دچار آتشسوزی میگردید، و حالتی لخت و عریان به خود میگرفت، به این نام مشهور شده است. این بازار در حال حاضر نه وسعت قدیم و نه آن رونق پیش از جنگ را دارد، اما بزرگترها گواهی میدهند که در سالهای پیش از جنگ در این بازار رونق و برکت موج میزد و در همین سالهای دههی 50 انواع مغازههای لوکس هم در آن ساخته شده بود. در همین بازار یک پاتوق سنتی شبانه وجود داشت که «حسن داخل حسن»، خوانندهی شهیر عراقی در سال چند بار به آن جا میآمد و برنامه اجرا میکرد..
تمام محله های آبادان بهغیر از منطقهی انحصاری شرکت نفتی، فاقد فاضلاب بودند. آب شرب لولهکشی در منازل نبود، اما سر هر کوچه یک لولهی آب آشامیدنی به نام بمبو بود که آب روزی چند ساعت به صورت نوبتی در اختیار مردم قرار میگرفت. هیچ گونه تناسبی بین این محلهها با محلههای شرکت نفت وجود نداشت. بعدها با توسعهی شهرداری آبادان، پارکهایی در محلههای غیر شرکت نفتی ساخته شد که تا حدودی شکل و شمایل این محلهها را رنگ و جلا بخشید. البته در این مورد شرکت ملی نفت ایران کمکهایی به شهرداری نمود که نمونهی بارز آن طرح و اجرای پروژهی فاضلاب قسمت غیر شرکت نفتی آبادان در سالهای بعدی بود.
این امر مسألهی مسکن در مناطق غیر شرکت نفتی را با مشکل روبهرو کرده بود. در سال 1306 شمسی این وضعیت را به خوبی از گزارش کارگزار بندرعباس به ضمیمهی گزارش رییس بلدیه آبادان به وزارت داخله میتوان تشخیص داد: «عدهی سکنه شهر حالیه در حدود 000/60 نفر است که از حیث مکان بیاندازه در مضیقه میباشند. برای ساختمان منزل و دکان یک قطعه زمین بهدست نمیآید و در سر هر یک ذرع زمین بین مردم کشمکش و مرافعه و حتی آدمکشی اتفاق میافتد. ساختمان در زمینهای خارج از خندق را هم کمپانی نفت ممانعت مینماید و تقاضا کرده است که یا از طرف دولت در تهیهی محل در خارج خندق برای اهالی اقدام به عمل آید و یا این که با وسایل ممکنه آنها را به محلهای دیگری انتقال دهند.»اد
ادامه خواهد داشت......