بخش دوم
گرایش به حکومت اسلامی
بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق و فراگیر شدن جنبش امام خمینی نهضت آزادی خارج کشور به رهبری دکتر یزدی از مواضع سوسیالیستی خود کاست و به حمایت از نهضت امام خمینی افزود. نشریه پیام مجاهد در بهمن 1356، شعار خود را «پیروز باد مبارزه یکپارچه مسلمانان انقلابی در راه سرنگونی رژیم پهلوی و استقرار حکومت اسلامی» قرار داد و در اسفند 1356 نوشت: «شعار نهضت آزادی ایران: وحدت نیروهای اسلامی است در راه پیروزی اسلام و تشکیل حکومت اسلامی برای آزادی و استقلال ایران به رهبری مرجع عالیقدر امام خمینی و با بزرگداشت خاطره دکترمصدق».
نهضت آزادی خارج در خرداد سال 1357، تلاش کرد با توجه به شرایط جدید کشور، خود را نماینده و سخنگوی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در خارج معرفی کند.[1]
دکتر یزدی نیز از آمریکا با روحانیون انقلابی ایران در ارتباط بود. در یک مورد ساواک طی شنود تماسهای تلفنی آیتالله بهاءالدین محلاتی گزارش میکند که دکتر یزدی از اوضاع خیابانها در طول انقلاب کسب خبر میکرد تا در آمریکا منتشر کند. مأمور ساواک گزارش میکند: «شخصی به نام دکتر یزدی از آمریکا با آقای محلاتی تماس و اظهار داشت شیراز چه خبر؟ آقای محلاتی پاسخ داد خبری نیست ولی در تهران کشتار زیادی شده است. آقای یزدی اضافه نمود بله در آمریکا تمام اخبار منتشر گردیده و میگویند چند هزار نفر کشته شده است.
دکتر یزدی: شما به مردم بگویید نباید دست خالی به مقابله با افراد نظامی بروند و از کار آنها جلوگیری نمایید و آنها را از تظاهرات منع کنید.
محلاتی: نمیشود جلو احساسات مردم را گرفت. فعلاً که وضعیت به این صورت میباشد تا بعداً ببینیم اجتماعی صورت گیرد و موضوع را بگوییم و در حال حاضر میگویند در بیمارستانهای تهران مجروحین را روی زمین خواباندهاند. به هر حال پس از اخبار حمله به کلانتری که منتشر گردید انتظار این برنامه از طرف دولت بود البته خبر حمله به کلانتری نیز جعلی بوده.
دکتر یزدی: چرا این مسائل را افشا نمیکنند.
محلاتی: من هر چه بتوانم این مسائل را میگویم ولی احتمال میرود کلک ما را هم بکنند. در شهرهای کوچک فارس فشار خیلی زیاد است در فسا چند روز پیش کشتاری بوده و خلاصه هر کجا روحانی سر جنبانی بوده گرفته و در زندان هست. فعلاً در شیراز خبر از کشتار نیست ولی خیابانها پر از سرباز مسلح میباشد.
یزدی: حتماً آنها هم منتظر بهانه هستند.
محلاتی: شما چه خبر؟
یزدی: ما هم همه در این جا مشغول فعالیت و تماس با محافل بینالمللی هستند و تلگراف و فشار ببینیم چطور میشود...
یزدی: چنانچه در شیراز و سایر جاها خبری شد بلافاصله به ما خبر بدهید چون انعکاس آن در محافل بینالمللی ضروری است.
نظریه یکشنبه: از طرف روحانیون و متعصبین مذهبی اخبار و وقایع با غلو و دادن آمار غیر صحیح به مراجع بینالمللی ادامه دارد.».[2]
دکتر یزدی در داخل با شهید مهدی عراقی نیز در ارتباط بود و از او جزواتی مربوط به گروههای مبارز اسلامی درخواست کرده بود. ساواک در مهر 57 در مورد ارتباط این دو گزارش میدهد که: «عراقی... به درخواست دکتر یزدی و دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا در حال نوشتن جزوهای پیرامون گروه فداییان اسلام و گروههای مؤتلفه اسلامی میباشد که پس از اتمام یک نسخه به آمریکا خواهد فرستاد و یک نسخه نیز به وی (دوستش) میدهد که به پاریس ارسال دارد و در مورد گروههای مؤتلفه اسلامی مدارکی از قبیل نامهای از محمد بخارایی و چند نامه دیگر نزد عراقی وجود دارد.»[3]
دکتر یزدی از آذر 1344 با امام خمینی و یارانش در عراق ارتباط برقرار کرد و تا سال 1357 جمعاً دوبار به ملاقات ایشان در آذر 1344 و خرداد 1356 به نجف رفت. ملاقات سوم در مهر 1357 بود که به طور اتفاقی با زمان خروج امام خمینی از عراق همزمان بود.[4]
یک سال بعد از این واقعه دکتر یزدی در مصاحبهای که داشت این اتفاق را شرح میدهد: «وقتی جنبش اسلامی ایران با توجه به پیامهای پیدرپی امام اوج گرفت، من به نجف رفتم... وقتی به خدمت امام رسیدم، امام عازم خروج از خانه و ترک عراق بودند. از آن لحظه من با امام بودم، از عراق [به مرز] بصره رفتیم و چون در بصره اجازه اقامت [در کویت] به آقا را ندادند بار دیگر به عراق بازگشتیم و آقا تصمیم گرفتند به فرانسه بروند و تصمیم در میان ناباوری همراهان ایشان بحمدالله انجام شد»..[5]
دکتر یزدی در این روایت برای انتخاب پاریس به عنوان مقصد امام خمینی نقشی برای خود قائل نیست اما در جریان تبلیغات انتخاباتی مجلس در اسفند 1358 در معرفی دکتر یزدی آمده بود: «امام با قبول پیشنهاد یزدی از سفر به سوریه منصرف و به پاریس هجرت کردند.»[6]
این ادعا در آن زمان حساسیتی برنیانگیخت. اما دکتر یزدی در سالهای بعد مکرراً بر نقش خود در این انتخاب تأکید کرد که با واکنش یاران امام مواجه شد. حجتالاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات دوم بهمن 1360 مینویسد: «اول شب احمد آقا آمد... مشورت کرد در مصاحبهای بگوید که نهضت آزادی در تصمیم رفتن امام به پاریس نقشی نداشته [است] اخیراً آنها گفتهاند که ما کمک کردهایم، و جریان رفتن امام به پاریس را گفت که فقط خود احمد آقا و امام در این خصوص تصمیم گیرنده بودهاند و حتی فرانسه هم اطلاع نداشته و غافلگیر شده است.»[7]
حجتالاسلام سیداحمد خمینی بعد از صحبت با حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی متنی در مورد هجرت امام به پاریس منتشر میکند و مینویسد: «زمانی که میخواستیم سوار ماشین شویم در تاریکی [پس از نماز صبح] مردی غیر معمم نظرم را جلب کرد. دقیق شدم، آقای دکتر یزدی بود. او برای گرفتن پیامی از امام برای انجمنهای اسلامی [دانشجویان] ایران در کانادا و آمریکا آمده بود که مواجه با این وضع شد. تا آن لحظه او به هیچوجه از جریان مهاجرت امام اطلاع نداشت»[8]
حجتالاسلام اسماعیل فردوسیپور از یاران امام در نجف در خاطرات خود بیان میکند: «بعضیها خیال میکنند که دکتر یزدی در جریان سفر امام بوده و به نجف آمده بود. حال آن که اصلاً دکتر یزدی خبر نداشت. ما اگر [در نجف] به ایشان اطلاع نمیدادیم که بیا امام را ببین که امام دارد میرود، او در حرم مانده بود و اصلاً امام را نمیدید. به این ترتیب به جمع ما پیوست و در مرز عراق و مرز کویت با ما بود. وقتی که دوباره به مرز عراق برگشتیم و از آن جا میخواستیم به سمت بصره حرکت کنیم به ما گفتند که دکتر یزدی میماند. من گفتم چرا؟ گفتند ایشان گذرنامهشان آمریکایی است و مدت [ویزای] اقامتشان تمام شده، بنابر این حق اقامت در عراق را ندارد. قرار شد به فرودگاه بغداد برود و مأموران او را از ما جدا کردند و بردند.
در ملاقات امام با رئیس امن العام... امام فرمودند یکی از دوستان من که آمده بود مرا ببیند شما بدون جهت او را از ما جدا کردید و معلوم نیست او را کجا بردند. آن فرد قلمش را آورد بیرون و کاغذی که جلویش بود برداشت و گفت کجا بوده؟ اسمش چیست؟ مشخصات را ما گفتیم تا این که ساعت 10 فردا دکتر یزدی را آوردند و تحویل ما دادند...
صبح [قبل از ورود یزدی] که ما از خواب بیدار شدیم حاج احمد آقا سراسیمه به اتاق ما آمد و فرمود: «فردوسی، فردوسی امام از خواب بیدار شده و فرموده پاریس میرویم. تا آن موقع امام به هیچ کس نگفته بود که کجا میخواهیم برویم.»[9]
امام خمینی بعد از انتخاب فرانسه در پیامی به ملت ایران در مورد مهاجرت از عراق بیان کردند: «اکنون که من- به ناچار- باید ترک جوار مولا امیرالمومنین(علیه السلام) را نمایم و در کشورهای اسلامی، دست خود را برای خدمت به شما ملت محروم... باز نمیبینم و از ورود به کویت با داشتن اجازه ممانعت نمودند، به سوی فرانسه پرواز میکنم. پیش من مکان معینی مطرح نیست؛ عمل به تکلیف الهی مطرح است، مصالح عالیه اسلام و مسلمین مطرح است.».
امام خمینی در سخنرانی خود در ششم اسفند 1357 که در جمع کویتیهای علاقهمند به انقلاب اسلامی داشتند در مورد خروج از عراق و انتخاب مقصد بعدی بیان کردند: «ما بنایمان بر این بود که از کویت بعد از دو ـ سه روزی که با آقایان ملاقات میکنیم برویم به سوریه، و آن جا یک اقامت طولانی بکنیم. لکن خداوند تقدیر کرده بود که باید راه، چیز دیگر باشد. و ما نمیدانستیم که این تقدیر به کجا منتهی میشود. از آن جا برگشتیم به بصره؛ و از آن جا هم به بغداد ما را بردند. و من ملاحظه کردم که ما اگر هر جا برویم از این دوَل اسلامی همین مطلب است. به همین جهت تصمیم گرفتیم ـ بدون هیچ فکر سابق ـ که ما میرویم به فرانسه. در عین حالی که مایل نبودم از دوَل اسلامی خارج بشوم لکن خداوند تقدیر کرده بود که مسائل در آن جا به طور وسیع در همه جای دنیا پخش بشود؛ و خبرنگارها از اطراف عالم هجوم کردند که گاهی روزی چندین مصاحبهها میشد؛... و ما هم مسائل ایران را در آن جا روشن کردیم به طوری که بسیاری از ابهاماتی که به واسطۀ تبلیغات سوئی که از طرف اجانب شده بود در آن جا رفع شد».
15 اسفند 1357 امام خمینی در سخنرانی دیگری در جمع روحانیون در حین بیان مطلبی در مورد تشخیص اولویتها برای خدمت به اسلام، مجدداً به موضوع انتخاب مقصد برای هجرت پرداختند و گفتند: «یک نکتهای است حالا، [و] آن نکته در نجف که من بودم، من هم یک طلبهای بودم و به اندازه خودم مشغول بودم، برای آن نکته من دست برداشتم از درس و بحث و مطالعه و زیارت امام(علیه السلام) و حرکت کردم؛ نه حرکت برای پاریس بلکه حرکت برای کویت، و از کویت به سوریه بنا داشتم لکن قضایا طوری شد که خدا خواست و رفتم به پاریس. و در آن جا البته بهتر شد؛ یعنی اگر در لبنان بودیم یا در سوریه بودیم، حالا باز آن جا بودیم و شما هم اینجا و شاه هم آن جا. لکن این سفر یک سفر با برکتی بود. در عین حالی که در یک مملکت غیر مُسْلم بود. آن نکته این بود که فقه و درس و بحث برای حفظ اسلام است. آن روزی که اسلام محتاج به این است که فقها هم در میدان بروند، باید بروند. آن روزی که اسلام محتاج به این است که حوزهها تعطیل بشود و مشغول به یک کاری بشوند، برای حفظ بیضه اسلام باید درسها تعطیل بشود و امروز آن روزی است که بسیار حساس است برای اسلام و مسلمین و ملت ما، که شاید حساستر از این موقع نباشد. و آن این است که سرنوشت مملکت اسلام باید تعیین بشود»..[10]
امام خمینی در وصیتنامه خویش نیز به موضوع انتخاب پاریس اشاره و بیان کردند: «بعضیها ادعا کردهاند که رفتن من به پاریس به وسیله آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود؛ آنان تحت نفوذ شاه بودند ولی پاریس این احتمال نبود»..[11]
نوشته های فوق نقل قول روحانیون و همراهان امام خمینی در عراق بود.
[2] آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج2، ص 421 و 422، سند مورخ 19 / 6 / 57.
[3] حاج مهدی عراقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص303، سند مورخ 12 / 7 / 57.
[4] حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص17.
[5] همان، ص20، رجوع کنید به روزنامه اطلاعات، اردیبهشت 58.
[6] حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص20 و[102] .
[7] عبور از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال 60، ص454
[8] مهاجر قبیله ایمان، حمید انصاری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، ص108.
[9] خاطرات حجتالاسلام و المسلمین فردوسیپور، ص 220 و 221
[10] و ۳۲۳ صحیفه امام خمینی، ج3، ص481، 14 مهر 1357.
[11] وصیتنامه سیاسی- الهی امام خمینی، ص93
بخش اول ویژگی سیاسی دکتر محمد مصدق
دکتر محمد مصدق زاده قرن نوزدهم بود، در قرن بیستم زیست و دیدگاههای او در قرن بیستویکم متداول شد. او یکی از میهندوستترین، بااخلاقترین و پاکدستترین رهبران ایران در طول تاریخ دو قرن گذشته بود. مصدق فرزند خلف ایراندوست و رجل سیاسی ضد استعمار عصر روشنگری بود، با تأکید بر «خلف» و «ایراندوست». سامانه ارزشهای مورد احترام مصدق سازگار با ترکیبی از ارزشهای منطبق با مدرنیته و سنتهای بومی بود. مصدق برخلاف بسیاری از همدورههای خود که دچار غربزدگی بودند یا یک نوع نوگرایی وانمودین را دنبال میکردند، مدرنیته را درست درک کرده بود و بر دگرگونی طرز فکر و ارزشهای اجتماعی تأکید میگذاشت و اتکا میکرد. مصدق بر این باور بود که ایران فقط از راه دموکراسی و عدالت اجتماعی قابل اصلاح و اداره است. رویکرد او به اصلاحات مردممحور بود. مصدق میگفت: «اگر میخواهید کشور را اصلاح کنید، باید جامعه وارد جریان اصلاحات شود. بهجای اینکه بگوییم اصلاحات را انجام میدهم و اگر دوست نداشتی دستگیرت میکنم». بهطور خلاصه، کمال مطلوب مصدق یک «سوسیالدموکراسی ایرانی» بود. آرمانهای اصلی مصدق؛ یعنی حاکمیت ملی، آزادی، حکومت قانون، عدالت اجتماعی وتوانمندسازی شهروندان تاریخ مصرف ندارند.»[1]
این نمونه ای از برداشت های اغلب ایرانیان از دکتر محمد مصدق است. اما دیدگاه آمریکاییان که از عاملین اصلی بر کناری دکتر مصدق و دگرگونی تاریخ ایران شدند، متفاوت با چنین برداشتی است. برای آشنایی با شناخت دکتر مصدق از دیدگاه سیاست مداران آن کشور گزارش از سفارت آمریکا در ایران در بهمن ماه ۱۳۳۱ در این جا به نمایش گذاشته می شود. این گزارش یک نوشته ی طولانی است به همین سبب آن را در چند قسمت در دسترس قرار خواهیم داد.
بخش اول این سند در مورد ویژگی های سیاسی دکتر مصدق از زبان یک سیاست مدار آمرکایی می باشد.
سند شماره 65- گزارش از سفارت در ایران به وزارت امور خارجه-معرفی ناسیونالیست ایرانی به رهبری دکتر مصدق -
شماره 878
تهران 25 بهمن 1331.
موضوع - انتقال پژوهشی با عنوان «ظهور یک ناسیونالیست ایرانی
گزارشی با عنوان «ظهور یک ملیگرای ایرانی» توسط آقای جان اچ استوتسمن جونیور، دبیر دوم سفارت تهیه شده است. این گزارش بررسی شگردهای سیاسی محمد مصدق است و سومین گزارش از سلسله گزارشهای اساسی است که بخش سیاسی سفارت در دست تهیه آن است.
آقای استوتسمن نزدیک به دو سال و نیم را در ایران سپری کرده است. او بیشتر اوقات به بخش سیاسی سفارت منصوب شده است و از این رو فرصتی بی نظیر برای ارزیابی خاستگاه ها و تکنیک های جنبش ناسیونالیستی ایران به رهبری محمد مصدق، نخست وزیر کنونی، داشته است. او همچنین به دلیل تجربه ای که به عنوان مترجم رسمی برای دو سفیر آمریکا در بسیاری از گفتگوهای طولانی با دکتر مصدق دارد، صلاحیت تهیه گزارش را دارد. این تجربه دست اول در تهیه این مطالعه به موقع و جالب بسیار ارزشمند است.
سفارت این گزارش را مورد توجه وزارت قرار می دهد و معتقد است که آقای Stutesman شایسته تقدیر ویژه برای این گزارش ارزشمند است.
از طرف سفیر: آرتور ال ریچاردز - رایزن سفارت
خلاصه گزارش
چگونه نه سیاستمدار ایرانی قدرت کافی برای از بین بردن امتیاز شرکت نفت انگلیس و ایران و گرفتن دولت از دست مردانی که قبلاً در ایران قدرت را در دست داشتند به دست آوردند؟ در این بررسی تکنیک های سیاسی محمد مصدق به دنبال درک این پرسش است.
ابتدا ویژگی های فردی و جاه طلبی های دکتر مصدق بررسی می شود. او جاه طلبی های خود را با آرمان های ملی یکی دانسته است. او با جلب حمایت مردمی از سیاستهای احساسیاش «به نفع ملت» موفق شد قدرت سیاسی را به دست آورد.
ماهیت و عمق عواطف ملی که مصدق به آنها متوسل می شود، مورد توجه قرار می گیرد. ملی گرایی، نارضایتی اجتماعی و بی مسئولیتی سیاسی از عناصر اساسی در سیاست امروز ایران هستند. ناسیونالیسم ایرانی بی شباهت به دیگر احساسات ناسیونالیستی پرشور، هرچند معمولاً نامشخص، در آسیا نیست. نارضایتی اجتماعی و بیگانه هراسی ایرانیان نیز مشابه چنین پدیده هایی در کشورهای دیگر است. غرور ملی عجیب و بی مسئولیتی سیاسی ایرانیان را به حمایت از نخست وزیری سوق می دهد که اصرار دارد بقیه جهان باید دیدگاه سازش ناپذیر او را بپذیرند.
فصل پایانی این مقاله به توصیف واقعگرایی مصدق در هدایت به قدرت رسیدن جبهه ملی میپردازد. درک او از آسیبپذیریهای مخالفانش به او اجازه داد تا با مخالفت ساده، دولتهای قبلی را فلج کند، مجلسی بیسازمان و خودخواه را به گروهی عاطفی طرفدار مصدق و ملیسازی تبدیل کند، شاه را به وحشت بیاندازد و تا کنون با موفقیت با منافع ریشهدار در ایران، کمونیستها و دیگر نفوذ خارجی مقابله کند.
طرح جدید مصدق برای سیاست در ایران، کشوری که مدتها توسط دستهای از سیاستمداران قدیمی اداره میشود، باید به تفصیل شناخته شود تا بتوان سیاستهای دو سال گذشته ایران را درک کرد و متوجه شد که روند آینده سیاست ایران به سمت رهبری ناسیونالیستی با شخصیتی کم و بیش پویا است.
I. مقدمه
زمانی که محمد مصدق وارد صحنه تاریخ معاصر شد، اقدام جدیدی در سیاست ایران آغاز شد. تکنیک های سیاسی او و احساسات ملی که او برانگیخت، عوامل قدرت برای آینده است. رهبران جدید بدون شک ظهور خواهند کرد، اما همه باید برنامه های خود را با احساسات برای یک درخواست توده ای شارژ کنند، و باید ادعا کنند که آنها نماینده نیروهای ملی ایران هستند نه گروه ها یا منافع محدود.
موفقیت بزرگ محمد مصدق ناشی از شناخت قدرت ذاتی تعصبات ملی و مذهبی و تحسین مردم بود. او سیاست ایران را از عرصه بسته دسیسه های فاسد خودمحورانه به میدان وسیعی برد که در آن امکان بهره برداری از احساسات و زودباوری توده های نادان و غیرمسئول وجود داشت. مطالعه تکنیکهایی که او به کار میبرد و احساساتی که به آنها متوسل میشد برای ناظران آینده ایران ضروری است.
II. ویژگی های سیاسی محمد مصدق
میهن پرستی اولین وجه از این ویژگی ها عشق به وطن است. حیرت آور است که ایرانی ها با چه اشتیاق به آشنایان خارجی از بداخلاقی و غیرقابل اعتماد بودن ایران می گویند. اما این نگرش به شکلی انحرافی نشان دهنده غرور عمیقی است که همه ایرانیان به کشور دارند. مصدق در این میهن پرستی شریک است. نمونه هایی از تمایل به پیوستن به جنبش های میهن پرستانه در کارنامه مصدق فراوان است که بارزترین آنها مشارکت او در اصلاحات مشروطه 1906 و عزم او در مجلس برای جلوگیری از کنترل روس ها بر شمال ایران است.
سیاستمداری که می خواهد ادعای حمایت مردمی ایران کند، باید از محمد مصدق تقلید کند و حداقل به عنوان یک میهن پرست شهرت بسازد، حتی سایر ویژگی ها را کنار بگذارد. به عنوان مثال، حسین مکی اکنون در قلب بسیاری از ایرانیان تنها به این دلیل که میهن پرستی جنگی را در نظارت خود بر مصادره از صنعت نفت بریتانیا در خوزستان نشان داد، جایگاهی دارد.
فساد ناپذیری یکی دیگر از ویژگی هایی که برای مصدق باعث شهرت عمومی شده است، بی اعتنایی او به منافع مادی است که معمولاً نصیب مقامات حکومتی ایران می شود. بسیاری از ایرانی ها فساد را وضعیت طبیعی نژاد بشر میدانند و باور نمیکنند که شرکت نفتی فوقالعاده ثروتمند نمیتواند مصدق را مطابق دیدگاه خود بخرد یا حداقل او را متقاعد کند که قانون ملیسازی را به نفع بلندمدت و فریبنده بریتانیا منحرف کند.
دکتر مصدق با امتناع از خرید، الگوی باستانی رشوه خواری را که برای تحرک بیشتر سیاست های قبلی در ایران به کار می رفت، شکست. باند قدیمی سیاستمداران حریص کنجکاو نمی توانستند با تاکتیک های سنتی خود نخست وزیری را که به سود نقدسو استفاده علاقه ای نداشت سرنگون کنند. با این حال، همکاران مصدق از مناصب خود در زیر ردای خوشبینی خاص نخستوزیر کوتاهی نمیکنند.
ناتوانیها محمد مصدق بهعنوان یک مرد سالخورده، طبیعتاً بارهای پست نخستوزیری را به شدت بر دوش میبیند. نیازی به استراحت تا حد امکان وجود ندارد. با این حال، همانطور که داستان زیر نشان می دهد، او گاهی اوقات از خستگی خود برای خدمت به اهداف سیاسی استفاده می کرد.
یک بار در روزهای ابتدایی نخستوزیری که دکتر مصدق در دفتر رسمی خود کار میکرد، یکی از بازدیدکنندگان مهم با درخواستی از وی خواست تا او را ببیند. نخستوزیر که تا آن زمان با انرژی مکاتبات را روی میزش انجام میداد، گفت که تا یک دقیقه دیگر این مرد را دریافت خواهد کرد. سپس با عجله کراوات و یقهاش را باز کرد، چند بالش روی مبل مرتب کرد و دراز کشید. وقتی میهمان ظاهر شد، نخست وزیر با صدایی نفس گیر از او خواست تا درخواست خود را مطرح کند. میهمان که از دیدن نخست وزیر چنان ضعیف وحشت زده شده بود، بدون اینکه درخواستی داشته باشد، آنجا را ترک کرد و از اینکه دکتر مصدق از او پذیرایی کرده است، ابراز تشکر کرد.
بیماری او همچنین به مردم ایران تاکید می کند که دکتر مصدق علیرغم درد شدید شخصی به وظایف خود ادامه می دهد. این اقدام تشویق و تا حدودی نماد مقاومت ملی در برابر انگلیسیها است. دکتر مصدق در 30 آوریل 1951 (۱۰ اردیبهشت ۱۳۳۰) در اولین سخنرانی خود به عنوان نخست وزیر اعلام کرد: «هرگز فکر نمیکردم که سلامتی به من اجازه دهد که چنین موقعیت مهمی را بپذیرم، اما مسئله نفت مرا ملزم میکند که این بار سنگین را به دوش بکشم».
ممکن است بیش از سن و بازیگری به این ناتوانی های جسمانی کمک کند. یکی از دختران دکتر مصدق در آسایشگاه روانی است. یک پزشک ایرانی یک بار به سفیر گریدی گفت که به نظر او مصدق از نوعی جنون ارثی رنج می برد. البته نمی توان بر این تشخیص تأکید زیادی کرد. اما تردیدی وجود ندارد که نخست وزیر ایران مردی مریض است و علایق جزئی مکرر او تا حد زیادی نشان دهنده ناتوانی های جسمانی اوست.
شخصیت نمایشی، محمد مصدق در حرفه خود ضروری ترین ویژگی یک عوام فریب را به ارمغان می آورد - یک شخصیت نمایشی. غش و اشکهایی که برای آمریکاییها خندهدار به نظر میرسند، شنوندگان و دیدنگان ایرانی او را عمیقاً متاثر میکند. او حس فوق العاده ای از زمان بندی و نمادگرایی دارد.
نمایش خوبی از این کیفیت زمانی رخ داد که او در سال (۱۳۳۰) 1951 تهران را ترک کرد تا پرونده ایران در مناقشه نفتی را در سازمان ملل متحد ارائه کند. در فرودگاه، پس از ورود بزرگان و جمعیت اندکی، خودرویی از هواپیمای منتظر فاصله گرفت و خشمگین نخست وزیر توسط خادمین از کنار جمعیت کمک گرفت. شعارهای تند آخوندها، زاری جمعیت، رقت مرد غششده که مدعی بود از مردمش در برابر جهانیان دفاع خواهد کرد، همه پسزمینه لحظهای بود که نماد امیدها و ترسهای ایرانی نیمه غش در درگاه هواپیما حمایت شد تا آخرین نگاهی به مردمش بیندازد. بسیار احمقانه و غیر رسمی اما بسیار تکان دهنده بود.
در خطابه ، مصدق استاد بلاغت است که شنوندگان ایرانی را به خود جذب می کند. صدای او، در هر سخنرانی، از لحن معقول آهسته تا اتهامات تیز متغیر است. او شوخ طبعی و شعر را در بحث های جدی ترین پرسش ها مخلوط می کند. او به جای تایید مستدل، برای واکنش های احساسی مخاطبانش بازی می کند.
حتی سیاستمدار بی عاطفه ای مانند دکتر راجی زمانی تحت تأثیر سخنرانی دکتر مصدق در سال 1950 قرار گرفت. وقتی از مصدق پرسیدند چه گفته است، او فقط میتوانست پاسخ دهد: «سخنرانی فوقالعاده بود؛ همه ما را تحت تأثیر قرار داد».
شاید بهترین نمونه اخیری که سخنرانی او شنوندگان متخاصم را به سمت خود جلب کرد، در مجلس در 11 دسامبر (۲۰ آذر) بود، پس از آن که مخالفان شیوای سرخوردگی و برخی انتقادات بسیار جسورانه بر دولت او به راه انداختند. او با لحن ملایمی که این انتقادات اشاره کرد به نحوی که گویای این امر بود که، مردی پیر و شرافتمند، با خویشتنداری به هر آنچه مخالفان میگفتند گوش میداد، و معالا این تصور را ایجاد میکرد که او (بی مسئولیت) نبود، بلکه منتقدانش بودند که بیمسئول بودند. او در تابلوی سخنانش رشتهای از دلیل بافته که انگار پدری است و به پسر کوچکی توضیح میدهد که باید در دنیایی شیطانی برای استقلال بجنگد. او به تدریج رنگ احساسات ضد انگلیسی را وارد طرح کرد و تقریباً به طور نامحسوسی از عقل به احساس دیگری حرکت کرد، به طوری که شنوندگانش در پایان احساس کردند که او بر دشمنان ملی پیروز شده است.
مطالعه آرام سخنان او نشان می دهد که او به هیچ یک از انتقادات سنگدلانه مخالفان پاسخ نداده و مطمئناً دلیلی برای این باور ندارد که راهی را که کشورش را در آن هدایت می کند ترک خواهد کرد. اما حتی حسین علا، وزیر دربار، عصری که این سخنرانی را از رادیو تهران شنید، مشتاقانه به سفیر هندرسون گفت که ایران خوش شانس بود که دکتر مصدق را داشت تا از منافعش در برابر «بختک»AIOC» » (شرکت نفت انگلیس و ایران» دفاع کند.
ادامه دارد.....
بخش اول
دکتر یزدى نقش تاثیرگذارى در پیروزى انقلاب ۵۷ و نیز تثبیت جمهورى اسلامى در اولین سال برقراری اش داشت. ابراهیم یزدى، در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۶۹ در یک نامه ی سرگشاده، خطاب به سید احمد خمینى، نقش خود در پیروزى انقلاب و تثبیت جمهورى اسلامى را اینگونه بیان مىکند:
“- شما خوب مىدانید که «برنامه ی سیاسـی و اجرایی» آقای خمینی را من تنظیم کرده و ایشان تصحیح و تنقـیح نمودنـد، کـه بعدها بر طبق آن شورای انقلاب و دولت موقت… تأسیس گردید. شما به کسی این اتهامات پوچ و بی اساس را زده اید که طراح و مؤسس سپاه پاسداران بوده اسـت، طراح و مبتکر «روز قدس» بوده است، طراح اصلی و اولیه برخی دیگر از نهادهای انقلاب بوده است….”
دکتر یزدى متن کامل این نامه را در صفحه های ۴۳۹ تا ۴۴۵ جلد سوم خاطرات خود آورده است.
با توجه به نقش دکتر یزدی در پیروزی انقلاب و تثبیت جمهوری اسلامی، خواندن نظرات انتقادی وی در مورد انقلاب اسلامی میتواند جالب توجه باشد. دکتر یزدى در صفحه هاى ۴۱۰ تا ۴۱۲ جلد سوم خاطرات خود، زیر عنوان “پیروزى جهل بر ظلم” مینویسد:
پیروزى جهل بر ظلم
روزی که شاه ایران را ترک کرد، جمعبندی تمام ناظران بین المللی این بود که انقلاب ایران پیروز شده است. هر روز تحلیلهای متعددی پیرامون اوضاع ایران در روزنامه های غربی منتشر میشد. یکی از تحلیلگران انگلیسی مقاله ای در این باره نوشت و در پایان چنین جمعبندی کرد که: «انقلاب ایران پیروزی جهل بر ظلم است».
وقتی مقاله و تحلیل این نویسندهی انگلیسی را خواندم بسیار ناراحت و عصبانی شدم و با خود گفتم این غربیها – به خصوص انگلیسىها، نمیخواهند یا نمیتوانند ما را درک کنند؟ این چه نوع قضاوتی در مورد انقلاب ایران است. پس از پیروزی انقلاب هر روز شاهد رویدادهای مختلف و نه چندان مطلوبی، در سطوح متفاوت بودیم.
انگیزه یا علت همه ی این رویدادها، یکسان نبود – هرکدام علت یا علل خاص خود را داشت. اما به تدریج یک علت در این رویدادها شاخص شد و آن جهل و نادانی بود.
جهل در مورد پیچیدگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه جدید و تفاوتهای اساسی آن با جامعه ساده و ابتدایی مدینه؛ جهل درباره مناسبات جهانی و روابط بین المللی، جهل درباره… این جهل در مواردی از نوع جهل مرکب بود. افرادی با نادانی کارهایی انجام میدادند اما نمیدانستند که نادان هستند و با نادانی خود چه ضررهایی به پیکر جامعه و انقلاب و دین پاک خدا وارد میکنند. هر قدر زمان میگذشت علائم بیشتری از این نادانی ظاهر میشد و افراد بیشتری به این پدیده و زیانهای جبران ناپذیر آن توجه پیدا میکردند.
اراکیهای مقیم تهران گروهی تشکیل داده بودند و جلسات ماهیانه ای برگزار میکردند. کارگردان اصلی این مراسم آقای چنگیز حاجباشی بود. وی در زمان دانشجویی در آلمان بسیار فعال بود و از جمله کسانی بود که به دعوت ما به مصر آمد و یک دوره ی آموزشهای ویژه را گذرانید. بعد از انقلاب گاهی یکدیگر را میدیدیم. ایشان چندبار درگردهمایی های ماهیانه ی اراکیهای مقیم تهران مرا دعوت کرد. در این جلسات ماهیانه، برنامه های متنوع ادبی، هنری، گاه علمی – اجتماعی اجرا میشد. در یک نوبت به مناسبت سالروز انقلاب از من خواستند سخنی بگویم. من ضمن بیان بعضی از خاطرات نوفلوشاتو در روزهای پرهیجان انقلاب، به تحلیل خارجیها از انقلاب، از جمله به مقاله ی آن تحلیلگر انگلیسی اشاره ای کردم و گفتم که وقتی آن مقاله را خواندم خیلی ناراحت و از دست این تحلیلگر عصبانی شدم. اما بعد از انقلاب به تدریج متقاعد شدم که حق به جانب او بوده است، ما دچار جهل و نادانی بودیم و هنوز هم هستیم.
در آن جلسه، آقای بادکوبه ای، شاعر خوش سخن هم حضور داشتند و فی البداهه، شعری سرودند و خواندند. چند روز بعد، ایشان شعر خود را با یادداشتی در کنار آن برای من فرستادند. در این شعر آمده است:
«ما، «ستم» را نشان گرفته بودیم اما، همه تیرها از کمان «دانش» پرتاب نشد. ای کاش، نخست «جهل» را نشانه رفته بودیم.» مصطفی بادکوبه ای «امید» . (خاطرات دکتر یزدی دکتر یزدى در صفحه هاى ۴۱۰ تا ۴۱۲ جلد سوم )
چرا و چگونه ابراهیم یزدی فعال سیاسی و نماینده امام خمینی پس از سالها مبارزه سیاسی به چنین برداشتی رسید؟ با هم نگاهی خواهیم داشت به فعالیت ها و آشنایی با عملکردهای سیاسی این سیاست پیشه دهه های ۱۳۴۰ تا ۱۳۹۵ ایران زمین.
آقای دکتر ابراهیم یزدی، متولد 1310 در قزوین، عضو شورای انقلاب، معاون نخستوزیر، وزیر امور خارجه دولت موقت و دبیرکل نهضت آزادی ایران بود. ورود او به سیاست از دوران دبیرستان و با هدایت برادر بزرگترش کاظم و با عضویت در نهضت خداپرستان سوسیالیست آغاز شد. او در سالهای پیش از انقلاب به جریانهای سیاسی موسوم به ملی- مذهبی نزدیک بود. یزدی برای گذراندن دوران پسادکتری به آمریکا مهاجرت کرد و رهبری نهضت آزادی خارج از کشور را به عهده گرفت. او در این سالها با گروهها و مبارزین اسلامی چه در ایران و چه در دیگر کشورها در ارتباط بود. با هجرت امام خمینی به فرانسه او نیز به فرانسه رفت و ترجمه صحبتهای امام خمینی را به عهده گرفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی دکتر یزدی به ایران بازگشت و در دولت موقت به معاونت نخستوزیری در امور انقلاب و سپس وزارت امور خارجه منصوب شد. پس از استعفای مهندس بازرگان، دکتر یزدی به عنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس شورای اسلامی شد. از این دوره به تدریج یزدی از انقلاب اسلامی فاصله گرفت و به همراه دیگر اعضای نهضت آزادی به سیاستهای بنیصدر و سازمان مجاهدین خلق نزدیک شد. در دستهبندیهای سیاسی بعد از انقلاب، نهضت آزادی جزو گروههای لیبرال به حساب آمده و به خاطر مواضع ضد انقلابیشان و همچنین نامه امام خمینی مبنی بر ممانعت از ورود آنها به صحنه سیاسی کشور، دکتر یزدی دیگر نتوانست مقامی رسمی در جمهوری اسلامی به دست آورد.
بعد از فوت مهندس مهدی بازرگان، دکتر یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران شد. در این سالها ادعای یزدی بر اعمال تغییرات در جمهوری اسلامی در چارچوب قانون اساسی بود. ارتباط اعضای نهضت آزادی با بیگانگان و نقشآفرینی این گروه در شرایط بحرانی کشور در طول دوران جمهوری اسلامی، بازداشتهایی را برای او و دیگر اعضای نهضت آزادی به همراه داشت. سرانجام دکتر یزدی در ششم شهریور 1396 در شهر ازمیر ترکیه و در منزل دخترش فوت کرد و پیکر او را به تهران آورده و در بهشت زهرا(س) به خاک سپردند.[1]
-ابتداء عضو«نهضت خداپرستان سوسیالیست» بود و باآغازنخستوزیری دکتر محمد مصدق به نهضت ملی شدن صنعت نفت پیوست و در کمیتههای دانشجوئی،سیاسی و اجرایی جبهۀ ملّی فعال شد و تا عضویّت در هیأت تحریریه و ناشر روزنامه «راه مصدّق» ارتقاء یافت. در سال 1339 یزدی برای تحصیل در رشتۀ پزشکی به آمریکا رفت و به عنوان دبیر شورای مرکزی جبهۀ ملی ایران(شاخۀ آمریکا) و عضو هیأت اجرایی و مسئول تشکیلات جبههء ملّی، عضو هیأت تحریریۀ مجلۀ «اندیشۀ جبهه» (ارگان جبهۀ ملی)فعالیت نمود. با تاسیس «نهضت آزادی ایران» توسط مهندس مهدی بازرگان (درسال1340 ) ابراهیم یزدی به همراه مصطفی چمران،علی شریعتی و صادق قطبزاده به تأسیس شاخههای اروپا و آمریکای این سازمان پرداخت و به عنوان رییس شورای مرکزی «نهضت آزادی ایران»در خارج از کشور انتخاب شد.وی در سال 1344 /1964با همکاری مصطفی چمران و محمد توسلی با ایجاد«سازمان مخصوص اتحاد و عمل»(سماع)به تاسیس اولین پایگاه آموزش جنگهای مسلحانه علیه رژیم شاه،در مصر و سپس در جنوب لبنان (در پیوند با«یاسرعرفات»و دیگرگروه های فلسطینی)اقدام کرد.
تشکیل گروه سماع
سماع مخفف «سازمان مخصوص اتحاد و عمل» یک گروه داخلی نهضت آزادی خارج بود که در سال 1342 با دولت سوسیالیستی جمال عبدالناصر در مصر برای آموزشهای نظامی ارتباط برقرار کرد. یک گروه پنج نفره از نهضت آزادی خارج شامل ابراهیم یزدی، علی شریفیان، بهرام راستین، مصطفی چمران و پرویز امینی و گروهی سه نفره نیز از داخل کشور به مصر سفر کردند. در مجموع طی سال سالهای 1343 و 1344 در قالب 4 دوره آموزشی 31 نفر از نهضت آزادی برای آموزشهای نظامی به مصر سفر کردند. اما در سال 1345 به علت مشکلات درون گروهی و تیرگی روابط با مقامات مصر، برنامه آموزشی قطع شد و دکتر یزدی پس از مدتی اقامت در لبنان، تابستان 1346 به آمریکا بازگشت.[2]
]سازمان «سماع»ازکمک های مالی،نظامی و رادیوئی ِ دولت مصر برخورداربود (یزدی،ج2،صص299–306)در حالیکه رئیس جمهور مصر،جمال عبدالناصر،درآن زمان در بارۀ مالکیّت جزایرخلیج فارس و استان خوزستان با محمدرضاشاه دشمنی شدید داشت.بهمین جهت،بعدها،گروه های مسلّح«ناصری»(هواداران جمال عبدالناصر)در لبنان و مصرمدّعی بودند که در ایجاد انقلاب اسلامی ایران نقش داشته اند( خاطرات دکتر یزدی،ج2،صص317).
ارتباط با سازمان مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 توسط محمد حنیفنژاد و سعید محسن از اعضای نهضت آزادی و عبدالرضا نیکبین رودسری (عبدی)[3] از هواداران نهضت آزادی تشکیل شد با توجه به توقف فعالیت نهضت آزادی در داخل کشور، سازمان مجاهدین خلق ارتباطش را با نهضت آزادی خارج از کشور بیشتر کرد که تحت مدیریت دکتر ابراهیم یزدی بود. یزدی مینویسد بعد از دستگیری رهبران سازمان مجاهدین خلق در سال 1350 و علنی شدن وجود این سازمان «نهضت آزادی ایران با تمام قوا به حمایت از سازمان مجاهدین خلق (اولیه) برخاستند. این امر به نوبه خود موجب تقویت این گروه گردید... تأثیر این فعالیتها به آن حد بود، که از میان دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشجویان یا نهضت آزادی، افرادی آمادگی خود را برای پیوستن به سازمان مجاهدین خلق اعلام میکردند. از میان این افراد کسانی را که مسئولین نهضت تصویب میکردند، وسایل سفرشان به جنوب لبنان فراهم میشد». [4]
دکتر یزدی نیز به دلیل سابقه عضویت این افراد در نهضت آزادی از آنان حمایت میکرد و نشریه پیام مجاهد را که عنوانش نیز نوعی همراهی با این سازمان تلقی میشد محلی برای انتشار متون سازمان و دفاعیات اعضای آن در دادگاههای رژیم شاه قرار داده بود [5]
محمد هاشمی رفسنجانی از مؤسسان و اعضای انجمن اسلامی ایرانی آمریکا میگوید: «آقای یزدی میگفت: انجمن اسلامی بُعد ایدئولوژیک، نهضت آزادی بُعد سیاسی و مجاهدین خلق بُعد نظامی هستند».[6]
ارتباطات دکتر یزدی با گروه دکتر نخشب و عضویت در نهضت خداپرستان سوسیالیست باعث شکلگیری عقاید سوسیالیستی در وی شده و او به تأثیر عمیق این گروه بر خود اشاره کرده بود. حال زمانی که به آمریکا رفته و با سازمان مجاهدین خلق ارتباط گرفته بود به تدریج به مشی مسلحانه اعتقاد پیدا کرده بود. سرهنگ نجاتی که با نهضت آزادی نیز در ارتباط بوده در کتاب تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله در این مورد مینویسد: «دکتر یزدی از فعالترین رهبران نهضت آزادی در آمریکا و نیز از طرفداران مبارزه مسلحانه بود». ارتباط وسیع سازمان مجاهدین خلق با دکتر یزدی و نهضت آزادی خارج از کشور آنها را در مقام نماینده خارجی سازمان قرار میدهد. دکتر یزدی با اشاره به این ارتباطات میگوید: «کلیه بیانیهها و نشریات سازمان مجاهدین اولیه، به جز چند نشریه تعلیماتی آنها... توسط نهضت آزادی خارج تکثیر شده است».
دکتر یزدی اظهار میکند در سال 1351، رضا رئیس طوسی به عنوان رابط سازمان مجاهدین خلق با وی و نهضت آزادی خارج معرفی میشود. رئیس طوسی نیز با نهضت آزادی در ارتباط بوده و در سال 1343 در قاهره آموزش نظامی مخفی گذرانده بود و در ایران با «اولین هسته سازمان مجاهدین اولیه تماس برقرار ساخت و اولین خانه امن را برای آنها در نارمک طبق اصول سازماندهی مخفی به وجود آورد».
دکتر یزدی در مورد ایدئولوژی سازمان اعتقاد داشت متون اولیه سازمان قابل دفاع بوده و بعد از تغییر ایدئولوژی در سال 1354 سازمان دچار انحراف شده است و مینویسد: «از آن تاریخ به بعد، رابطه نهضت آزادی در خارج از کشور با سازمان مجاهدین خلق به کلی قطع گردید[[7]
گرایش به آیتالله شریعتمداری
در دهه چهل و اوایل پنجاه شمسی که دکتر یزدی در انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا حضور داشت، اختلاف نظری بین نهضت آزادیها و دیگر دانشجویان به وجود آمد. محمد هاشمی عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا این اختلافات بین دانشجویان را این گونه شرح میدهد: «اختلافات گروه مستقل انجمن با نهضتیها و به ویژه دکتر یزدی، اختلافات مبنایی بود... یکی از این بحثها در داخل انجمن، بحث مرجعیت بود. نهضت آزادی و طرفداران آن از مرجعیت آیتالله شریعتمداری تقلید میکردند، اما اعضای مستقل انجمن طرفدار مرجعیت امام بودند. پیش از این در بحث نشریه روحانیت و 15 خرداد هم نهضتیها به نفع خودشان اقدام به ترویج او کرده بودند و حتی این موضوع را شایع کرده بودند که آقای شریعتمداری نسبت به مسائل روز، روشنتر از امام هستند. وزنی که نهضت آزادی برای شریعتمداری قائل بود، از امام بالاتر بود. آن زمان این گونه مطرح بود که چون آقای شریعتمداری مرجع نهضت آزادی بود... مرجعیت آقای شریعتمداری را بیشتر از امام ترویج میکردند.
دومین اختلاف ریشهای... بحث روحانیت و مبارزات گذشته بود... نهضت آزادیها مصدق را مورد حمایت و تجلیل قرار میدادند و بیرحمانه روحانیت و آیتالله کاشانی را محکوم میکردند... آنان در سمینارها و تجمعها و بحثها بعضاً به روحانیت میتاختند. بعدها در سال 1354 [به بعد] که دکتر یزدی به عراق رفت و با امام دیدارکرد، نظرش عوض شد»..[8]
[1] مرکز بررسی اسناد ج .ا.ا -زندگی و کارنامه سیاسی دکتر ابراهیم یزدی- قسمت اول - تاریخ انتشار: 05 شهریور 1403
[2] سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1، ص269.
[3] سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1، ص277. ۲۸۳ و ۴۳۹
[4] . یادنامه دکتر مصطفی چمران، ص53.
در ابتدا سازمان مجاهدین خلق وابسته به نهضت آزادی محسوب میشد و بعد از بازداشت اعضای سازمان و بازجوییهای بهمن 1350، متهمین اعلام کردند که عضو سازمان جدیدی به نام مجاهدین خلق ایران میباشند. (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1، ص353) مهندس بازرگان بعدها در مورد آنها چنین نوشت: «مجاهدین خلق! شما فرزندان نهضت آزادی هستید. در سال 1343 [1344] که در زندان بودیم به دنیا آمدید و راه خود را پیش گرفتید بدون آن که از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید. مبانی فکری و تعلیمات اولیه شما را کتابها و بحث و تحلیلها و تجربیاتی که از نهضت گرفتید تشکیل میداد.» (روزنامه میزان، 12 / 2 / 1360، به نقل از سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1،ص353).
[5] حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص5.
[6] حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص5.
[7]همان پیشین ص – ۶-۷- ۸- ۹ -.
[8] همان پیشین ص ۱۳
تفاهم نامه کارکنان شماره 171
واشنگتن، بدون تاریخ
موضوع - مسئله حزب توده در اطلاعات آمریکا
1. سؤالات مطرح شده در NIE-462 بار دیگر بر عدم شناخت قطعی ما از حزب توده تأکید کرده است. میدانیم که حزب بهعنوان ابزار منضبط و متعهد نفوذ شوروی به ایران وجود دارد، این تنها گروه سیاسی در ایران است که دارای انسجام سازمانی است و بهطور پیوسته کار تقویت قدرت خود را تا جایی پیش میبرد که بتواند بر ایران مسلط شود. اما ما نام رهبران کنونی آن را نمی دانیم و اطلاعات دقیقی در مورد اندازه و شخصیت اعضای و پیروان آن، توانایی های نظامی آن در برابر نیروهای امنیتی دولتی که تلاش می کند به آنها نفوذ کند و اهداف فوری آن نداریم. اطلاعات فعلی ما در مورد حزب عمدتاً محدود به اطلاعاتی است که از مشاهده تظاهرات حزب توده، از پراکندگی اسناد ضبط شده و اظهارات تبلیغاتی، و از تعداد محدودی از خبرچینان سطح پایین در حزب که توسط تماس های SO به طور مستقیم یا توسط پلیس ایران، ارتش ایران، استخدام شده اند، [کمتر از 1 خط از طبقه بندی خارج نشده] به دست آمده است.
2. این یک وضعیت بسیار نامطلوب است و به نظر می رسد فشار قوی ما را بر SO، G-2 (که نمایندگان در درجه اول نگران وفاداری ارتش هستند) و سایر آژانس ها را برای تلاش برای انجام کاری در مورد آن تضمین می کند. اما در اعمال چنین فشاری، فکر میکنم دو کار بر عهده ماست. اولین مورد این است که ماهیت مشکلی که با آن روبرو هستیم را بشناسیم. حزب توده یک حزب کمونیست به سبک غربی قانونی بزرگ نیست که به طور دوره ای قدرت خود را در صندوق های رای ثبت می کند و عموماً در مقیاسی بزرگ عمل می کند که فرصت های زیادی برای نفوذ فراهم کند. این یک حزب توطئه گر نسبتاً کوچک است که به شهادت خودش به شدت نگران امنیت است و سازمان سلولی را به شدت اعمال کرده است تا از دانستن بیش از حد اعضای تک تک اعضا جلوگیری کند. اگر(سازمان اطلاعات) SO موفق شود یک نماینده را در مرکز یکی از سه ستاد از چهار ستاد استانی مهم توده یا در دفتر سیاسی ملی قرار دهد - و SO قطعاً باید تلاش کند - باید بتوانیم به سوالات خود پاسخ دقیقی دریافت کنیم. تا آن روز مبارک، ما باید، همانطور که در مورد دفتر سیاسی اتحاد جماهیر شوروی انجام میدهیم، بر اطلاعات ثانویه نادرست تکیه کنیم.
3. دومین وظیفه ای که بر عهده ماست این است که به ارزش تخمینی اطلاعات موجود در مورد توده نگاهی دقیق بیندازیم. ما تصویر نسبتاً کاملی از تاریخ اولیه توده به عنوان اولین حزب سیاسی واقعی ایران داریم، از ظهور رهبران آن از زندانهای رضاشاه در طول جنگ تا سال 1946، زمانی که شاخهای از حزب توده در آذربایجان حکومت میکردند، رهبران توده شهرداری تهران و کرسیهای کابینه را در اختیار داشتند و حزب توده بر جنبش کارگری تسلط داشت. ما شواهدی مستند داریم که نشان میدهد این حزب در پی فروپاشی رژیم آذربایجان، شکستن حمله میدان نفتی و کارزار خشونتآمیز سرکوب قوام متحمل شده است. نشانههای احیای حزب توده زمانی نمایان شد که حزب به طور کامل ممنوع شد و تعدادی از رهبران به دنبال سوء قصد به شاه در اوایل 1949 دستگیر شدند. اسناد موجود حزب، تصور یک احیای آهسته دیگر را پس از دورهای از سردرگمی و بیحرکتی پس از ممنوعیت حزب در سال 1949 تأیید میکند - ابتدا با یک سیستم جدید و ایمن تشکیل مجدد سلولها همراه شد. با احیای عناصر کلیدی مطبوعات مخفی حزب. این مرحله در اواخر سال 1950 تکمیل شد. با بروز بحران نفت در اوایل سال 1951، سازمان های جبهه توده برای تظاهرات صلح و ملی شدن نفت به خیابان ها رفتند. خروجی مطبوعات توده افزایش یافت.
4. این تظاهرات که به طور پراکنده تا پاییز ادامه یافت، ظاهراً هدف فوری جلب حمایت مردمی از آرمان های توده و بالا نگه داشتن احساس ضد غربی بود. اگرچه آنها تمرینات ارزشمندی در تاکتیکهای ستیزه جویانه و همچنین در آزمایش توانایی توده برای بیرون کردن جمعیت ارائه کردند، اما هیچ نشانهای وجود ندارد که به فرماندهان رزمی دستور جنگیدن داده شده باشد. به نظر میرسد که چنین نزاعهایی ناشی از مداخله حامیان جبهه ملی بوده است.
5. این تصور که حزب توده در حال حاضر به جای آماده شدن برای توسل قریب الوقوع به زور، بر ایجاد اعتماد و حمایت مردم تمرکز کرده است، با گزارش های اخیر تأیید می شود. یکی از نشانه های احتمالی توسط مقاله ای در ژورنال Cominform در اواخر اوت ارائه شده است که پیشرفت توده را با عبارات درخشان توصیف می کند، اما اشاره می کند که جنبش هنوز راه زیادی در پیش دارد و نشان می دهد که ایجاد یک دولت جبهه مردمی گام بعدی است. دو یا سه گزارش، برخی کاملاً مشخص، درباره امید حزب توده به انتخاب هواداران در مجلس جدید وجود دارد. گزارشهای جلسات سلولها حاکی از مشغولیت به اموری مانند دریافت حقوق، آموزش، فروش نشریات حزبی و تدابیر شدیدتر با توجه به توقیف لیست عضویتها و سایر اسناد اخیر توسط پلیس است. تجزیه و تحلیل مقدماتی نماینده SO از اسناد کشف شده در حمله پلیس 27 اکتبر به مقر توده در استان تهران نشان داد که هیچ طرحی از توده "با اهمیت" پیدا نشده است. من فقط یک گزارش از تدارکات نظامی توده دیده ام، یک گزارش تایید نشده SO چند ماه پیش که ادعا می کرد یک گروه تروریستی 100 نفره در جنوب ایران سازماندهی شده است. اخیراً دو یا سه گزارش منتشر شده است مبنی بر اینکه حزب توده دریافته است که فرصتی برای به دست گرفتن قدرت ممکن است نسبتاً زود به دست بیاید، اما هنوز آماده نبوده و در حال حاضر تمایلی به درگیری مستقیم با دولت نسبتاً مطلوب مصدق ندارد.
6. این تصویر از پیشرفت حزب توده مسلماً مبتنی بر اطلاعات ناقص است و اطلاعات ما در مورد قابلیت های خاص توده حتی کمتر دقیق است. حتی در آنجا، من فکر می کنم ما اطلاعات کافی برای رسیدن به نتایج منطقی داریم. توانایی حزب توده برای تصاحب قدرت در نهایت بر سه عامل مرتبط با یکدیگر در ترکیبهای مختلف استوار است: توانایی آن در جلب حمایت مردمی، چه در پای صندوقهای رای یا در تظاهرات خیابانی. قدرت صرفا نظامی آن در مقابل مقامات امنیتی؛ و توانایی آن در فریب دادن، رشوه دادن، یا فریب دادن سایر سیاستمداران برای کمک به آن.
این عوامل در زیر تحلیل می شوند.
الف پشتیبانی مردمی قدرت واقعی حزب و حامیان آن ناشناخته است و برآوردهای موجود توسط مقامات آمریکایی، بریتانیایی و ایرانی در ایران از 4000 (عضویت فعال) تا 20 تا 40000 (احتمالاً از جمله هواداران) متغیر است. با این حال، یک شاخص تقریبی با اندازه تظاهرات توده ارائه می شود که به طور خاص در برخی گزارش ها به عنوان آزمایش قدرت توصیف شده است. تظاهرات توده در تهران در سال جاری هرگز بیش از 5000 شرکت کننده به طور خاص طرفدار توده نداشته است و در معدود مراکز استانی که تظاهرات توده در آنها برگزار شده است، به میزان قابل توجهی کمتر بوده است. این ارقام به میزان قابل توجهی کمتر از سال 1946 است، آخرین فرصتی که حزب توده ادعای واقعی بودن یک حزب توده ای را داشت. علاوه بر این، این نکته قابل توجه است که تظاهرکنندگان توده نه تنها از تعداد آنها بیشتر نبوده بلکه عملاً در درگیری های خیابانی توسط عنصر جبهه ملی شکست خورده اند. تا زمانی که حزب نتواند بخش قابل توجهی از حمایت شناور را که اکنون با جبهه ملی همسو شده است، در اختیار بگیرد، بعید است که حمایت توده ای عامل مهمی باشد.
ب قدرت نظامی در برابر مقامات امنیتی. هیچ گزارشی مبنی بر وجود تشکل های شبه نظامی توده وجود ندارد و تنها گزارش های پراکنده ای از آمادگی برای مرحله نظامی گزارش شده است. این اطلاعات منفی بدیهی است که قطعی نیست. با این حال، دلایلی برای این باور وجود دارد که اگر حزب برای عملیات نظامی قریبالوقوع آماده میشد، برخی نشانهها در گزارشهایی که اکنون دریافت میشوند نشان داده میشوند. برای مقایسه، در چند سال اخیر گزارش های متعددی از فعالیت های ماموران شوروی و شورش های قریب الوقوع در میان کردها وجود داشته است. هیچ یک از این شورش ها تحقق نیافته است.
گزارشهای غیرمستند متعددی از نفوذ حزب توده به نیروهای مسلح و به همان اندازه تکذیبهای قاطع از سوی خبرچینهای شدیداً ضد توده وجود دارد که باید در موقعیتی هم باشند که بدانند. موضوع وفاداری نیروهای مسلح در سال جاری تقریباً دائماً توسط وزارت امور خارجه آمریکا در تهران مورد بررسی قرار گرفته است، اما وی تاکنون نتوانسته به داده های خاصی دست یابد.
ج قدرت مانور سیاسی توانایی حزب توده برای کسب امتیاز از طریق معاملات و دسیسه های سیاسی ناشناخته است. با این حال، باید توجه داشت که اکثر رهبران سیاسی ایران دسیسهگران تمام عیار هستند (بهویژه قوام، هم از توده و هم از شوروی در سالهای 46-1945 مانور داد) و قدرت چانهزنی سیاسی حزب توده تا حد زیادی به میزان حمایت مردمی و توانایی استفاده از خشونت بستگی دارد.
7. پیشنهاد می شود که مشکل اطلاعاتی مطرح شده در این یادداشت با نمایندگان SO، OPC، G-2 و OIR در تاریخ اولیه مورد بحث قرار گیرد.
آر.ال.هویت[1]
[1] Source: Central Intelligence Agency, DDI Files, Job 79T00937A, Box 1, Folder 2, Staff Memoranda—1951. Top Secret; Security Information. The memorandum was probably prepared prior to December 12.↩
An apparent reference to NIE–46 in draft form. NIE–46 was distributed in final form on February 4, 1952, and is printed as Document 63.
شماره 224
تهران، 29 مرداد 1330.
افزایش اخیر در اعتبار سیاسی - آیت الله کاشانی
خلاصه: آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، آخوند متعصب و ملی گرا ایرانی، اخیراً به طور فزاینده ای در امور سیاسی ایران برجسته شده است. دوران طولانی او یکی از مخالفت های دائمی با مداخله بریتانیا در امور داخلی ایران است. موضوع ملی شدن نفت که ماهیتی ضد انگلیسی و به شدت ملی گرایانه دارد، فضایی را در این کشور به وجود آورده است که به راحتی خود را در معرض استثمار چنین مردی قرار می دهد. اخیراً از طریق تبلیغاتی که در مطبوعات خارجی به او داده شده است و اعتباری که به واسطه این واقعیت که او در میان رهبران مذهبی به تنهایی از آقایان دبلیو.اورل هریمن و آقای ریچارد استوکس تماس گرفته است، در ارتقای خود به جایگاهی برجسته کمک شده است.
توهمات عظمت او با حوادثی که او را در کانون توجه یک امر سیاسی محلی با پیامدهای بین المللی قرار داده است، برجسته شده است. اگر چه در شرایط کنونی، او به موقعیت نفوذی دست یافته است، اما این موقعیت بر اساس شرایط گذرا استوار است. تردید وجود دارد که او بتواند از هر بخش بزرگی از مردم حمایت پایدار داشته باشد. او نه از حمایت و نه اعتماد همکاران مذهبی خود برخوردار است و ادعاهای او تحت یک حمله مصمم بسیار برتر از توانایی های اوست.
مقدمه:
اخیراً آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی در روابط عمومی ایران بیش از پیش مطرح شده است. نفوذ جاه طلب، فرصت طلب، متعصب کاشانی در درجه اول به حمایت طبقات فقیرتر و جاهل تر مردم ایران و عناصر متعصب تر بازار بستگی دارد. کاشانیهای زیر میتوانند از این میان کسانی را که مرتکب اعمال خشونتآمیز میشوند برای ارتکاب جرایم واقعی یا خیالی علیه دین اسلام به خدمت بگیرند. او در چندین ترور و قتل دست داشته است.
قدرت او از این عناصر سرچشمه می گیرد و مراقب است که نفوذ خود را بر آنها حفظ کند. کاشانی با چنین حمایتی توانسته است بسیاری از کسانی را که در غیر این صورت با اهدافی که به هر دلیلی که او برای حمایت از آن انتخاب کرده مخالفت میکردند، به سکوت محتاطانه بترساند. در حال حاضر، موضوع رایج - که به محبوبیت آن کمک کرد و اکنون از آن به نفع خود استفاده می کند - موضوع ملی شدن نفت است. موضوع و نگرش مردمی و هیستریک تودههای عظیم مردم ایران نسبت به آن، کاملاً مناسب است تا «استعدادهای» آیتالله کاشانی را بهوسیله تربیت، تجربه و گرایش به نمایش بگذارد.
پس زمینه:
کاشانی در خانواده ای بسیار مذهبی و مسلمان بزرگ شد. پدرش از رهبران مذهبی شهر مقدس شیعیان نجف عراق بود که عمده فعالیتهای آن، بهویژه در دوران جوانی کاشانی و حتی امروز، حول محور زائران شیعه بود که برای زیارت قبر امام علی، داماد پیامبر (ص) میآمدند. او که تحت تعلیم آخوندها بود، خودش در سنین پایین به یکی از این افراد تبدیل شد. پدرش در جنگ جهانی اول با انگلیسیها در عراق مخالفت کرد و کاشانی هنوز جوان خود را در جنگ مقدسی دید که پدرش و دیگر رهبران مذهبی علیه همه مسیحیان اعلام کردند. پدرش در نبردی که در پی فرود بریتانیا در خلیج فارس رخ داد، کشته شد. از آن زمان او آزادانه «جنگ مقدس» را با حداقل تحریک تهدید میکند و نفرت او از انگلیسیها، که با حوادث بعدی تشدید میشود، در مرز افراد روانپریشی قرار میگیرد.
او تا چند سال پس از جنگ جهانی اول به مخالفت با دخالت انگلیس در امور ایران ادامه داد، اما حتماً رضاشاه را قویتر از خود میدانست، زیرا علیرغم سیاستهای ضدروحانی که در دوران سلطنت او و ادامه بهرهبرداری از نفت ایران توسط انگلیسیها انجام میشد، با احتیاط از سر راه آن پادشاه دوری میکرد.
پس از آغاز جنگ جهانی دوم و کناره گیری رضاشاه، کاشانی بار دیگر وظیفه مخالفت با فعالیت های انگلیس را بر عهده گرفت. هنگامی که متفقین ایران را اشغال کردند، انگلیسی ها به رغم مخالفت هایی که توسط وزیر وقت ایالات متحده، دریفوس مطرح شد، بی درنگ او را زندانی کردند. جانبداری نسبی او نسبت به ایالات متحده به آن زمان برمی گردد.
در طول بیست و هشت ماه بعد از عدم فعالیت اجباری، او هرگز ارتباط خود را با پیروان خود قطع نکرد و پس از آزادی به سرعت به نقشه های خود بازگشت. این بار فعالیت های او علیه نخست وزیر قوام بود که او را به استان ها تبعید کرد. در اوایل سال 1949، پس از سوء قصد به ترور شاه، به عنوان یک اقدام احتیاطی، نخست وزیر محمد ساعد، با کمک و مشاوره رئیس ستاد ارتش، علی رزم آرا، کاشانی را دوباره به خارج از کشور فرستاد.
تأثیری که او دارد زمانی که او در حالی که هنوز در تبعید بود به مجلس راه یافت نشان داده شد. او در سال 1950 به همراه دوستش دکتر مصدق به عنوان معاون جبهه ملی انتخاب شد.. هر دوی آنها تمام کاستی ها و بدبختی های ایران را ناشی از دخالت انگلیس در ایران می دانند. زمانی که رزم آرا به نخست وزیری رسید، کاشانی برای حمایت از سیاست های جبهه ملی، به ویژه در حمله به مردی که هم او و هم مصدق معتقد بودند مطیع نفوذ انگلیس بود و در ایجاد آخرین تبعید او نقش داشت، کار سختی نداشت.
رویدادهای اخیر:
در این میان، اختلاف امتیاز نفت انگلیس به یک جنبش مردمی تبدیل شد که تمام انرژیهای تهاجمی مردم ایران ناشی از دههها سرخوردگی در آن آزاد شد. انگلیسی ها از طریق شرکت نفت تنها عامل همه مشکلاتی بودند که ایرانیان به طور جمعی و فردی در آن قرار گرفتند. هیستری سراسری بر سر ملی شدن نفت، فضایی را ایجاد کرد که برای یک رهبر مذهبی مرتجع ساخته شده بود و شعله ای برای دسیسه های سیاسی داشت. او سعی کرده از آن نهایت استفاده را ببرد. البته باید به این نکته اشاره کرد که بر خلاف آنچه در حال حاضر میگوید، حداقل تا ژوئن سال گذشته با موافقتنامه تکمیلی نفتی پیشنهادی و مورد بحث در آن زمان AIOC مخالفت نکرده بود.
با این وجود، وقایع ادامه یافت و او نیز با آنها حرکت کرد. کاشانی با کمک های ناخواسته مطبوعات خارجی در ترکیب با احساسات برانگیخته و نافرجام مردم ایران ارتقا یافت و با زیرکی کمک کرد تا خود را به جایگاهی تأثیرگذار در امور سیاسی ایران برساند. دکتر مصدق به محض اینکه نخست وزیر شد مراقب بود که با او تماس بگیرد و از آن زمان به طور منظم با او در تماس بوده است. کاشانی نیز به نوبه خود از نخست وزیر حمایت کرده است. ایشان در تمام لحظات حساس پیام هایی به مردم مبنی بر لزوم رهبری دکتر مصدق در موضوع حیاتی ملی شدن نفت صادر کرده اند.
چند ماه پیش آیت الله کاشانی تصمیم گرفت در انظار عمومی ظاهر نشود. او از حضور در کرسی مجلس خودداری کرده است و مدعی است که این کار باعث کاهش اعتبار او می شود. او هرگز با کسی تماس نمی گیرد، اما همه را در مخاطب خصوصی - در محیط اطرافش - پذیرایی می کند. پیام های او برای مجامع عمومی ضبط و برای مخاطبان پخش می شود. کاشانی در خصوص کرسی مجلس خود گفت که فقط در مواقع ضروری به مجلس می رود. شاید او منتظر یک موقعیت مناسب است. در فضای متشنج حاکم و بر سر موضوع ملی شدن نفت، اگر کاشانی تصمیم به حضور در انظار عمومی بگیرد، بیشک تودهای از مردم را گرد هم میآورد.
به پیشنهاد دکتر مصدق دو هفته پیش، دبلیو اورل هریمن با کاشانی تماس گرفت. همانطور که کاشانی در مطبوعات منتشر کرد، این مصاحبه عملاً یک مونولوگ کاشانی بود. چند نکته مرتبط از نسخه منتشر شده این مصاحبه به شرح زیر است:
آقای هریمن باید صراحتاً به شما بگویم که پنجاه سال است که توسط شرکت نفت سابق تحت ظلم و ستم و غارت هستیم. . . . اکنون چهارصد (ملیون) مسلمان امید خود را به کشور ما بستهاند، همه کشورهای مسلمان از ما انتظار دارند که زنجیرهای را که استثمار امپریالیستی انگلیس روی پایمان گذاشته است، بشکنیم... اگر دکتر مصدق مصالحه کند، حمایت صمیمانه ای را که اکنون از مردم دریافت می کند، از دست خواهد داد. . . . من اکنون برای اتحاد ملتهای مسلمان و همچنین برای اتحاد ملتهای شرق تلاش می کنم، همانطور که به شما گفتم تمام تلاشم را می کنم تا چهارصد میلیون برادر مسلمان خود را متحد کنم که باید متحد باشند و بی طرفی کامل را حفظ کنند.
مدت کوتاهی پس از مصاحبه هریمن، کاشانی به تلاش های شدیدتری تشویق شد. او اکنون با اقتدار بیشتر صحبت می کرد. وی در پیامی خطاب به مردم خوزستان از وطن دوستی و کمک آنها قدردانی کرد:
«انتظار دارم برای حفظ نظم... و حمایت از دولت جناب آقای دکتر مصدق و کمیته تخصیصی که به نفع کارگران خوزستان فعالیت می کند، تمام تلاش خود را به کار گیرد و از خداوند متعال سلامتی، سعادت و آرامش را به برادران عزیزم عنایت فرماید و اینجانب دستان بی رحمانه تهران را به دست بی رحمان بیگانه برگرداند. جناب حسین مکی معاون محترم تهرانی موقت و فقط جهت مداوا به زودی برمی گردد.
کاشانی سپس با ارسال پیامی به نهرو نخست وزیران هند و لیاقت علی خان پاکستان، از آنها خواست تا مناقشه کشمیر را دوستانه حل و فصل کنند. او پاسخی از هر دو نخست وزیر دریافت کرد.
برای لحظه ای منحرف شدن در این مرحله، زمانی که رضاشاه تصمیم به شکستن قدرت روحانیت در ایران گرفت، یکی از اولین اقدامات او ضربه زدن به امور مالی آن بود. وی اموال مذهبی را مصادره کرد و مدیران املاک را مأموران مدنی وزارت آموزش و پرورش کردند. در سالهای اخیر، علیرغم نفوذ روزافزون روحانیت، هنوز هیچ تلاشی از سوی آن روحانیت برای بازنگری در قوانین اساسی ذهنی رضاشاه که قدرت آن را سلب کرده بود، انجام نداده است. اکنون کاشانی خطاب به وزیر آموزش و پرورش است. کاشانی در نامه ای به وی از وزیر امور خارجه خواست تا تغییراتی را در جهت انطباق با موازین اسلام انجام دهد. نامه بسته می شود:
از جناب عالی تقاضای دستورات سریع در خصوص موارد فوق را دارم و انتظار دارم هر تصمیمی که در این زمینه اتخاذ می کنید به ما اطلاع دهید.
حرکت بعدی این بود که انتظار داشت اقای استوک(نماینده شرکت نفت) او را ملاقات کند. او نیز مانند آقای هریمن، تحت تاثیر تبللیغات طولانی مدت قرار گرفت. درخواست های مکرر او برای اجازه خروج در حین صحبت کاشانی نادیده گرفته شد. در این گفت و گو بود که کاشانی به این موضوع اشاره کرد:
- حتی دکتر مصدق که از حمایت همگانی مردم برخوردار است، اگر از قانون 9 ماده عدول کند، نه تنها اعتبار خود را از دست می دهد، بلکه به سرنوشت رزم آرا دچار می شود.
از نظر کاشانی این به معنای انحراف از مسیر ملی شدن که اکنون توسط کاشانی تعیین شده است، «در خطر است که به سرنوشت رزم آرا دچار شود».
پس از رضایت از مصاحبه او با آقای استوکس، ممکن است جریان دیگری از "پیام ها" قابل انتظار باشد. اولی قبلا ظاهر شده است. این پیام کاشانی به پاکستان به مناسبت چهارمین سالگرد استقلال این کشور است. پیام چنین به پایان می رسد:
... در خاتمه از این فرصت استفاده میکنم و قویاً به مقامات، ملت و مطبوعات پاکستان توصیه میکنم که به سیاست قبلی دوستی خود با همسایه هندی خود ادامه دهند و هیچ گامی که راهحل رضایتبخش اختلافات موجود را تضعیف کند، برندارند.»
روزنامه کیهان تهران، 25 مرداد، به عنوان شاهدی بر گسترش فعالیتهای وی، چنین گزارش میدهد:
خبرنگار روزنامه المصری گزارش داده است که حاجی امین الحسینی مفتی اعظم فلسطین از حامیان سرسخت آیت الله کاشانی است و نماینده ایشان آقای سید عبدالجلیل انکار اکنون برای دیدار با آیت الله کاشانی به تهران آمده و نامه هایی از مفتی خطاب به ایشان آورده است.
نتیجه گیری: در کارنامه کاشانی رشته نازکی از ثبات وجود دارد. او در سراسر جهان با دخالت انگلیس در امور ایران مخالفت کرده است. قوام به همین جا ختم می شود، به جز فرصت طلبی او. CAS (بخشی از سازمان امنیتی آمریکا) گزارش می دهد که او می تواند رشوه بگیرد. او حداقل در یک مورد به سفارت آمریکا در اینجا برای حمایت مالی مراجعه کرده است که در ازای آن، احتمالاً از سیاست های ایالات متحده حمایت می کند.
او توهمات خارق العاده ای از عظمت دارد که تا همین اواخر پایه و اساس کمی در واقعیت داشت. وقایع اما به نفع او پیش رفته است. جایگاه سیاسی او به دلیل تبلیغاتی که در مطبوعات خارجی به او داده شد و اعتباری که به خاطر تماس آقای هریمن و استوکس به او داده شد، افزایش یافته است. از مصاحبه های آنها حداکثر بهره برداری کاشانی شده است.
اگرچه در چند ماه گذشته قد و قامت او افزایش یافته است، اما کاشانی به آن نفوذی که فکر میکند دارد و میخواهد دیگران باور کنند که دارد، دست نیافته است. علیرغم برجستگی کنونی او در امور سیاسی ایران، شکی نیست که ادعاهای او بسیار فراتر از توانایی هایش است. همانطور که اشاره شد که برجستگی به واسطه شرایطی به وجود آمد که فقط با شخصیت او رابطه تصادفی داشت و کمتر با اعتقادات سیاسی شخصی. بنابراین، مبنای کمی برای آن وجود دارد. او به محض برداشتن پایه های نازک آن از موقعیت نسبتاً تأثیرگذار خود سقوط می کرد.
شهرت او به عنوان یک رهبر مذهبی مورد حمایت همکارانش نیست که تأثیر آنها در محافل تحصیل کرده بسیار بیشتر از کاشانی است. در حالی که بمباران و تهدیدهای او در فضای متشنج کنونی مؤثر است، احتمالاً او در برابر حمله قاطعانه هیچ دولتی با حمایت رهبران مذهبی معتبر که سطحی بودن مرد و شخصیت اغراق آمیز ادعاهای او را افشا می کند، نمی تواند مقاومت کند.[1]
از طرف سفیر: - آرتور ال ریچاردز
رایزن سفارت
---------------
[1] منبع: آرشیو ملی، RG 84، پرونده های سفارت تهران، 1950–1952، اسناد عمومی طبقه بندی شده، کادر 24. سری. پیش نویس توسط Cuomo. این ارسال در ابتدا به عنوان یک یادداشت به تاریخ 17 آگوست تهیه شد و سپس در 20 اوت به عنوان یک ارسال ارسال شد.↩
سفارت شماره 382 22 ژوئن 1950. [پاورقی در اصل است. ارسال 382 از تهران همانجا، RG 59، Central Files 1950–1954، 788.00/6–