تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

برگی از تاریخ ایران - تلاش دولت انگلستان برای برکناری مصدق توسط شاه سال ۱۳۳۰

56. تلگرام از سفارت (آمریکا) در ایران به وزارت امور خارجه1

تهران، 7 آبان 1330، ساعت 19.

1984. لطفا گزارش را برای  بریتانیایی فاش نکنید.

1. میدلتون، کاردار بریتانیا، امروز در شرایط سیاسی بسیار با اطمینان با من صحبت کرد. گفت که طبق دستور او قصد دارد در چند روز آینده شاه را ببیند تا به خطرات ایران از فعالیت‌های کمونیستی اشاره کند. اطلاعات دست اول بریتانیا حاکی از آن است که کمونیست ها و همراهانشان  سازمان خود را بسیار بهبود بخشیده اند و به برخی آژانس های غیرنظامی و نهادهای نظامی ایران نفوذ کرده اند. بریتانیا نگران است، مگر اینکه این فعالیت ها بررسی شود، می تواند خطر واقعی کودتای کمونیستی ایجاد کند.

2. با عطف به وضعیت سیاسی، میدلتون گفت سفارت بریتانیا نگران است که اگر مصدق طرح‌هایی را برای نتیجه «انتخابات آزاد» اجرا کند، حذف عناصر میانه‌رو از مجلس و مملو شدن مجلس از افراط‌گرایان ملی عاطفی و جاهل و گروه‌هایی است که مایلند به روسیه برای رهبری نگاه کنند.

 انتخابات احتمالاً ظرف ده روز خواهد بود و مگر اینکه موقتاً کاری برای جایگزینی مصدق انجام شود، ایجاد حکومت معقول در آینده قابل پیش‌بینی اگر نه (تاکید می شود. نه) غیرممکن، بسیار دشوار خواهد بود. آینده برای ایران تحت نظارت کنونی آنقدر تاریک به نظر می رسد که او فکر می کرد باید از گفتگوی آینده خود با شاه استفاده کند تا به موقعیت گرانش اشاره کند و پیشنهاد کند که زمان اقدام شاه برای جایگزینی مصدق فرا رسیده است. او قصد داشت فوراً تلگرافی به عدن بفرستد و از مقامات درخواست کند که چنین اقدامی را انجام دهد، اما قبل از انجام این کار می‌خواست مطمئن شود که نگرش ایالات متحده چگونه خواهد بود. او فکر می کرد که شاه ممکن است در انجام اقدامات لازم تردید کند، مگر اینکه متقاعد شود که هم انگلستان و هم ایالات متحده معتقدند که باید انجام شود. آیا حاضرم از پیشنهادهای او به شاه برای ایجاد تغییر در حکومت حمایت کنم؟

3. در پاسخ به پرسش‌های من، میدلتون گفت، اگرچه بریتانیایی‌ها مشتاق قوام نیستند، اما همچنان فکر می‌کردند که دومی با تجربه سیاسی و پیروان سازمان‌یافته‌اش شانس بیشتری برای جایگزینی مصدق نسبت به هر رهبر سیاسی دیگری دارد. او معتقد نبود قوام در درخواست گذرنامه خود برای خروج از کشور جدی است. به نظر او قوام صرفاً در صدد وادار کردن شاه به تصمیم گیری در مورد حمایت یا عدم حمایت او بود.

4. من به میدلتون گفتم هیچ )(تکرار می کنم هیچ) به این معنی است که مطمئناً این امر به نفع مشترک ما خواهد بود که ایالات متحده در این برهه زمانی به بریتانیا بپیوندد تا شاه را تحت فشار قرار دهد تا اقداماتی را برای تغییر دولت انجام دهد. اگر هر دو بر شاه فشار بیاوریم و تغییر با موفقیت انجام شود، مخالفت جبهه ملی با دولت جدید احتمالاً هم ضد آمریکایی و هم ضد انگلیسی خواهد شد. ممکن است آن ها بتوانند با همکاری هواداران کمونیست،  تلاش‌ها و مأموریت‌های کمک‌رسانی نظامی و غیرنظامی ما را برای دستیابی به اهداف خود مسدود کنند و حتی ممکن است ادامه چنین مأموریت‌هایی را در کشور دشوار نمایند. همچنین ممکن است در برانگیختن احساسات ضد غربی حتی بیشتر از آنچه اکنون وجود دارد موفق شوند. اگر تحت فشار ما شاه تلاش کند ولی شکست بخورد، ممکن است تاج به‌عنوان عامل تثبیت‌کننده از زندگی عمومی ایران حذف شود ونظر دولت جبهه ملی نسبت به آمریکایی ها به اندازه انگلیسی‌ها بدبینانه و تلخ شود و هر نفوذ تعدیل‌کننده‌ای که اکنون داریم نیز از بین برود. من همچنین از حمایت از قوام که سوابق گذشته‌اش تردیدهایی در مورد اینکه زمانی که قدرت را به دست می‌آورد چه می‌تواند بکند، ایجاد کرده است، خوشحال نیستم.

5. میدلتون گفت ایده این نیست که به شاه پیشنهاد شود که از اختیارات قانون اساسی خود فراتر رود. بلکه به او پیشنهاد شد که به طور خصوصی به حکمت، رئیس مجلس اطلاع دهد که فکر می‌کند زمان رفتن مصدق فرا رسیده است و اگر حکمت طوماری خطاب به او(شاه) با امضای اکثریت نمایندگان مجلس مبنی بر تعویض مصدق به دست آورد، می تواند اقدامات لازم  و فوری را انجام دهد. میدلتون گفت که او فکر می‌کند که اگر حکمت به اعضای مجلس بگوید که از چه طریق و چه کسانی به شاه نزدیک شده است، شانس زیادی برای دستیابی به تعداد لازم امضا وجود خواهد داشت. میدلتون گفت شاید بتوان حکمت را به جای قوام متقاعد کرد تا دولت را سازماندهی کند. گفتم قطعاً فکر می‌کنم حکمت از نظر افکار جهانی ، او نامزد بهتری از قوام برای جایگزین مصدق است. با این حال من نمی دانستم که آیا حکمت حاضر است چنین کار دشواری را انجام دهد یا اینکه بتواند در مدت کوتاهی سازمانی را برای اداره کشور در مواجهه با مخالفت هایی که مطمئن باشد به طور مؤثر لازم است. ساماندهی کند؟. میدلتون گفت که او همچنین نمی‌دانست که آیا حکمت مایل و آماده است تا ریاست دولت را برعهده بگیرد، این موضوعی است که باید بین شاه و حکمت حل و فصل شود. با این حال، چیزی که میدلتون دوست داشت بداند این بود که اگر بریتانیا متعهد شود شاه را متقاعد کند تا دولت را تغییر دهد، آمریکایی‌ها همراهی می‌کنند یا حداقل مخالفت نمی‌کنند.

6. . گفتم موضع موقت من تا حدودی شبیه به این است: «اگر بریتانیا به شاه پیشنهاد بدهد و شاه یا علا نظر من را در این مورد بپرسند، نمی‌خواهم (تکرار می کنم نمی خواهم) مایه یاس ونا امید کننده داشته باشم، و مایل نیستم که به شاه هم برای انجام چنین اقدامی اصرار فشار وارد کنم. در گفتگو با علا ممکن است صحبت چند هفته پیش خود را به او یادآوری کنم که طی آن به من گفت که شاه تصمیم گرفته است که اگر مصدق پس از بازگشت به ایران از تغییر مشاوران و سیاست‌های خود امتناع ورزد و بر انتخابات جدید تحت نظارت خود پافشاری کند. شاه احساس می‌کند که بدون توجه به عواقبی که می‌تواند داشته باشد، باید برای حذف مصدق  قبل از اینکه کشور را به سمت ویرانی سوق دهد، اقداماتی انجام دهد. شاید بعد از یادآوری این گفتگو از او بپرسم که آیا به نظر او زمان تصمیم گیری او برای این شخصیت فرا رسیده است؟ من به میدلتون گفتم که البته، موقعیت سخصی من ممکن است با دستورالعمل هایی که از دولت خود دریافت کنم  متفاوت و یا در رویدادهای بعدی تغییر کند. من نمی توانم  (تکرار می کنم نمی توانم ) خودم را مقید و متعهدکنم.

7. اگر وزارتخانه به من اطلاع دهد که آیا پاسخ من به میدلتون را تایید می کند، سپاسگزار خواهم بود. موضع فعلی در اینجا بسیار حیاتی است. از یک سو بدون شک این خطر بزرگ وجود دارد که «انتخابات آزاد» در زمان مصدق منجر به تشکیل مجلس تحت سلطه عناصر غیرمسئول شود. از سوی دیگر، ایالات متحده، در حالی که روابط ظاهری دوستانه با مصدق را حفظ می کند، به طور پنهانی برای اعمال فشار برای سرنگونی وی، آن را در موقعیتی شرم آور قرار می دهد، صرف نظر از اینکه سرنگونی مصدق انجام شود یا نه. ایفای نقش دو رویی در ایران به شهرت آمریکا نمی افزاید. اگر فکر می‌کنیم که سیاست‌های مصدق آنقدر خطرناک است که باید علیه او کار کنیم، قبل از اقدام به او بگوییم که چه فکری می‌کنیم. به نظر من، به ویژه با توجه به اظهاراتی که دیروز توسط علا (امبتل 1983، 28 نوامبر 2013) به من داده شد، 2 شاه احتمالاً از تلاش برای جایگزینی مصدق خیلی زود پس از بازگشت مصدق به عنوان قهرمان ملی لذت نمی برد و در حالی که احتمال دومی بیشتر است. محبوبیت توده ها بیش از هر شخصیت سیاسی در سال های متمادی گذشته است.

هندرسون

               -منبع: National Archives, RG 59, Central Files 1950–1954, 788.00/11–2851. فوق محرمانه؛ اطلاعات امنیتی؛ اولویت. به لندن تکرار شد. دریافت در ساعت 15:02

هندرسون در تلگرام 1983 از تهران، 28 نوامبر، ارزیابی علا را گزارش داد که مصدق اکنون مهارت های سیاسی قابل توجهی از خود نشان می دهد. تلاش های ملکه مادر برای دسیسه با احمد قوام، به حدس علا، احتمالاً نتیجه معکوس داشت. شاه به علا دستور داده بود که با مصدق صحبت کند، «کسی که خط ضد انگلیسی را به عنوان توجیه کامل سیاست‌های خود مبنی بر عدم سازش و راه‌حل نفت تکرار کرد. . . علاوه بر این، نخست وزیر ابراز عقیده کرد که ایالات متحده به جای کمونیستی شدن ایران، کمک بودجه خواهد کرد، زیرا اگر هرج و مرج اقتصادی به ایران بیاید، هیچ شانسی برای دولت طرفدار انگلیس و کمونیسم حاصل نخواهد شد. (همان، RG 84، پرونده های سفارت تهران، 19501952، سوابق عمومی طبقه بندی شده، کادر 29)

دولت های آمریکا و انگلیسی صلاحیت آیت الله کاشانی را برای جانشینی دکتر مصدق رد کردند

بخشی از تاریخ معاصر ایران که بیش از همه ادوار دگرگونی ایران را نشان می دهد مربوط به دهه های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ می باشد. در این دوره کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رخ داده است و کشور مسیری دگر پیدا کرده است. هنوز با گذشت هفت دهه از آن ایام هنوز تاریخ نویسی به صورتی ادامه دارد و اسناد جدید منتشر شده اند که اطلاعات نوی در اختیار مورخ می گذارد. بخشی از این اسناد مربوط به دولت آمریکا ست که رهبری کودتا را در دست داشت. سند زیرین نوشته ای از سازمان سی آی ا آمریکا در مورد تلاش های آیت الله کاشانی برای جانشینی دکتر مصدق است که توسط دو دولت انگلیس و آمریکا مورد ارزیابی و گرازش قرار گرفته است.

 

181. یادداشت تهیه شده در دفتر اطلاعات و تحقیقات وزارت امور خارجه 1

شماره 1378

واشنگتن، 31 مارس 1953.)۱۱ فروردین ماه ۱۳۳۲)

ایران: شخصیت بالقوه یک دولت تحت سلطه کاشانی

 

جابجایی نخست وزیر محمد مصدق ایران توسط نزدیکترین رقیب سیاسی او، ملا ابوالقاسم کاشانی، به ضرر منافع غرب خواهد بود. کاشانی و مصدق هر دو فرصت طلب سیاسی هستند، اما در حالی که مصدق، علیرغم ناسیونالیسم پرشور خود، احترامی اساسی برای جنبه های خاصی از لیبرالیسم غربی قائل است، کاشانی مشکلات معاصر را از منظری محدود  و از دیدگاه  مسلمانی می بیند که به دلیل سال ها درگیری تلخ با اقتدار بریتانیا به شدت منحرف شده است. 2

پتانسیل های کاشانی برای کسب قدرت

اعتبار و مهارت سیاسی مصدق تا زمانی که نخست وزیر فعلی زنده و فعال سیاسی است، عملاً مانع از به قدرت رسیدن کاشانی می شود. با این حال، اگر مصدق بازنشسته شود یا بمیرد، کاشانی مدعی اصلی خواهد بود، زیرا او بیشترین آراء (پس از مصدق) را در مجلس دارد و بزرگترین نیروی بالقوه به جز حزب توده را برای تظاهرات عمومی و ارعاب فیزیکی در اختیار دارد. او قوی ترین مخالف نخست وزیر و قدرتمندترین فرد برای انتخاب نخست وزیر در مجلس است و بعید است که شاه با انتصاب کس دیگری که حمایت مجلس را نداشته باشد، انتخاب کند. چون احتمال تکرار حوادث انتخابی دوره قوام السلطنه خواهد بود.

با وجود این عناصر اولیه استحکام، جانشینی کاشانی را نمی توان یک گزاره مطلق و موفق  تلقی کرد. انتخاب او به عنوان رئیس مجلس علیرغم مخالفت مصدق، نتیجه یک مانور تاکتیکی در آن لحظه بود و هیچ تضمینی برای حمایت مجلس از کاشانی برای نخست‌وزیری  در دست نمی باشد. مخالفت با ملا، که بسیار شدید خواهد بود، از ملاحظات زیر ناشی می شود:

-       (1) خودپسندی و جاه طلبی شخصی او برای قدرت، که همکاری با او را دلسرد می کند. (2) تردید در صحت علاقه اظهاری او به اصلاحات اجتماعی و سیاسی. (3) سابقه معروف او در بی وجدان بودن و فرصت طلبی. (4) خصومت آشکار او با شاه و ارتش. (5) حمایت صریح او از اعمال متعصبانه مختلف؛ (6) عدم تجربه تجاری او. و (7) فقدان تجربه اجرایی او در هر سطحی از حکومت.

 در صورت به دست آوردن قدرت، دوره تصدی او ممکن است کوتاه باشد، به ویژه اگر متوسل شدن او به روش های خشونت آمیز منجر به ترور خودش شود.

یک جایگزینی دیگری باید در نظر گرفته شود و آن این است که کاشانی خواهان مسئولیت نخست وزیری نباشد. او احتمالاً قدرت بدون دفتر را ترجیح می دهد و در واقع ممکن است خود را به عنوان رئیس جمهور یا رئیس یک جمهوری ایرانی تصور کند.

استیناف کاشانی چیست؟

حمایت کاشانی از دو عامل ناشی می شود: (1) احساسات سیاسی و مذهبی و (2) منافع شخصی مادی. از زمان جنگ جهانی اول که پدرش گویا در اثر اقدام انگلیس در عراق جان خود را از دست داد و زمانی که کاشانی در اعلان جهاد علیه متفقین شرکت کرد، مکرراً درگیر مناقشات تلخی با مقامات انگلیسی بوده است. در طول جنگ جهانی دوم توسط ارتش بریتانیا بازداشت شد. این سابقه رنج در دست انگلیس، کاشانی را به یک قهرمان محبوب تبدیل کرده است - یک کهنه سرباز در مبارزه با "امپریالیسم" تحمیل شده توسط کشورهای نه تنها خارجی، بلکه مسیحی. او از این عامل مذهبی به نحو مؤثری برای جلب حمایت سیاسی شخصیت های متدین در سراسر جامعه ایران استفاده کرده است. او همچنین با ایجاد فرصت‌های شغلی یا مادی برای پیروانش، حمایت خود را تضمین کرده است. فعالیت های سیاسی و بشردوستانه او به بودجه قابل توجهی نیاز دارد. گزارش‌هایی مبنی بر دریافت کمک‌هایی از ایرانیان از همه طبقات برای موهبت‌های وعده داده شده یا دریافت شده، بدون شک درست است. اما قابل توجه است که این یک رویه معمول ایرانیان است که هیچ انگی به آن وارد نمی شود.

 

کاشانی - مانند مصدق - کار سیاسی خود را بر اساس فرصت طلبی بنا نهاده است، یعنی با بهره گیری از تحولاتی که او مسئول اصلی آن نبوده است. البته مهمترین آنها نارضایتی فزاینده از مداخلات و فشارهای خارجی در ایران در طی و پس از اشغال ایران توسط انگلیس و شوروی در سالهای 1941-1946 بود. کاشانی حرکت برای برکناری شرکت نفت انگلیس و ایران را رهبری نکرد، اما زمانی که مبارزه علیه این شرکت آغاز شد، سرمایه شخصی عظیمی از آن به دست آورد.

 

کاشانی در ایجاد قدرت سیاسی از استعدادهای غیرعادی نمایشی خود نهایت بهره را برده و مهارتی استثنایی در بهره برداری از ارتباطات روستایی و منافع شخصی روحانیون ایران به نمایش گذاشته است و به حمایت تجار کوچک در مراکز شهری متوسل شده است. او در استفاده از موقعیت خود به عنوان عضوی از روحانیون مسلمان برای برانگیختن سوء ظن نهفته نسبت به غرب مسیحی تردیدی نداشته است و بسیاری از فعالیت های سیاسی او از الگوی رئیس بخش و گاه حتی یک گانگستر پیروی می کند.

حامیان سیاسی کاشانی و مصدق – و همچنین حامیان حزب توده که تحت تسلط کمونیست ها بودند – تقریباً از همان گروه های اجتماعی نشأت می گیرند. پیروان مصدق-کاشانی گروه جبهه ملی متمایل به سوسیالیستی را تشکیل می دهند که در سال 1950 از نظر سیاسی پرطرفدار شد و قدرت خود را از کارگران دولتی، نیروی کار ماهر، صاحبان املاک کوچک، معلمان، دانش آموزان و برخی روحانیون می گیرد. تمرکز آن در مناطق شهری که مشکلات سازماندهی و ارتباطی نسبتاً آسان است، بیشتر است. پیروانی که تمایلات مذهبی دارند، برای راهنمایی به کاشانی مراجعه می کنند. از سوی دیگر، اشراف و جوانان تحصیل کرده غرب که هسته سخت جبهه ملی را تشکیل می دهند، به طور کلی مصدق را ترجیح می دهند. مزیت مصدق در صداقت، کنترل فعلی او بر سازمان دولتی و زیرکی سیاسی او است. به جز مصدق، تنها رهبر جبهه ملی که اعتبارش به کاشانی نزدیک می شود، اللهیار صالح است که در حال حاضر سفیر ایران در آمریکا است.

 

اهداف اصلی سیاسی داخلی کاشانی - دربار، ارتش و اخیراً مصدق هستند. کینه او از دربار احتمالاً ناشی از (1) تخریب بی‌رحمانه قدرت روحانیت توسط رضاشاه فقید است. (2) اعتقاد به اینکه شاه کنونی تحت سلطه مستشاران بریتانیایی است. و (3) رنجش از اینکه مردی با شخصیت غیر مذهبی شاه باید مدافع عنوان و مروج مذهب شیعه باشد.

کینه او نسبت به ارتش احتمالاً ناشی از (1) نقش ارتش به عنوان ابزار سلطه رضاشاه و (2) رفتارهای غیرقانونی ای است که کاشانی به دست افسران ارتش پس از دستگیری و تبعید وی در زمان سوء قصد به قتل عمد شاه در فوریه 1947 [1949].رخ داد می باشد.

به نظر می‌رسد مخالفت کنونی کاشانی با مصدق ناشی از عصبانیت شخصی است که مصدق در انتصاب‌ها و سیاست‌ها بیشتر در معرض اقناع یا هدایت کاشانی نیست. کاشانی همچنین نسبت به شهرت موجه بالاتر مصدق به خاطر صداقت و مطبوعات بهتر داخلی و خارجی او حسادت می‌ورزد. به نظر می‌رسد تاکتیک‌های کنونی کاشانی علیه مصدق بیشتر برای شرمسار کردن نخست‌وزیر و «کوچک کردن او» است تا تقویت شاه یا جایگزینی مصدق به عنوان نخست‌وزیر.

سیاست های احتمالی یک دولت تحت سلطه کاشانی

دولت تحت سلطه کاشانی احتمالاً سیاست‌های کنونی جبهه ملی را دنبال خواهد کرد، هرچند با افزایش خشونت و حتی ترور برای کنترل مخالفان و توزیع آشکارتر غنایم سیاسی.

تا زمانی که کاشانی نتواند یک دیکتاتوری فوری برقرار کند – و در حال حاضر هیچ نشانه ای مبنی بر برخورداری از این توانایی وجود ندارد – آزادی عمل او به دلیل نیازش به متحدان سیاسی به شدت محدود می شود. از آنجایی که کاشانی از اعتماد عمومی و اعتباری که به مصدق اعطا شده بود برخوردار نمی شد، نیاز او به حمایت بیشتر و الزام به استفاده از زور قانع کننده تر بود.

نیروهای کاشانی و مصدق احتمالاً در برابر هرگونه تهدید جدی از سوی دربار یا حزب توده متحد خواهند شد. مخالفان بالقوه کاشانی، از جمله ارتش، احتمالاً متلاشی می‌شوند و محاسبه می‌کنند که شانس بقای آنها در نتیجه مذاکره با کاشانی بیشتر از این است که در مخالفت آشکار به دربار یا توده بپیوندند. احتمالاً مخالفت او آنقدر قوی خواهد بود که کاشانی را مجبور به انجام حداقل پیشرفت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کند و از اجرای هر گونه تمایلی برای تبدیل ایران به یک کشور مذهبی جلوگیری کند.

کاشانی از سیاست های اساسی جبهه ملی ر حمایت قاطعانه داشته است از جمله: (1) ملی شدن صنعت نفت. (2) حذف نفوذ انگلیس در ایران. و (3) جایگزینی قدرت سیاسی گروه‌های سنتی حکومتی با قدرت «مردم» که از طریق یک مجلس «واقعاً ملی» بیان می‌شود. او همچنین به خط تبلیغاتی جبهه ملی و حزب توده پایبند بوده است که همه قدرت های بزرگ، به ویژه آمریکا و انگلیس، (1) از سیاست های امپریالیستی پیروی می کنند، (2) با یکدیگر توطئه می کنند، (3) سازمان های بین المللی را در اهداف امپریالیستی حمایت می کنند و (4) اتخاذ سیاست خارجی در قبال کشورهای ضعیف که مورد تایید افکار عمومی خودشان نیست.

کاشانی در دو موضوع بسیار فراتر از مصدق رفته است. او از همان ابتدا تاکید کرده بود که بهره برداری از منابع نفتی ایران به جای اینکه یک موهبت باشد، یک نفرین ملی بود، زیرا درآمدهای شرکت نفت ایران تا چه اندازه بر اقتصاد و عملیات دولت ایران تأثیر می گذاشت، به علاوه اینکه کنترل شرکت نفت انگلیس و ایران AIOC در دستهای کشورهای خارجی بود. .

 از این رو، وی از (دولت) ایران خواسته است که منابع نفتی خود را فراموش کند و یک اقتصاد خودپایه و ساختار دولتی بدون وابستگی به نفت ایجاد کند. ثانیاً، کاشانی - برخلاف مصدق - از ابزارهای خشونت‌آمیز، از جمله تظاهرات و ترور سیاسی، برای رهایی ایران از چنگال آن رهبران - مانند نخست‌وزیر ترور شده علی رزم‌آرا - که کاشانی او را خائنانی می‌داند که به نفوذ بیگانه پاسخ می‌دهند را جایز می شمارد.

 نگرش به غرب کاشانی،  هیچ مدرک قانع‌کننده‌ای وجود ندارد که نشان دهد کاشانی (1) در تلاش برای کسب قدرت به دنبال کمک‌های خارجی قابل توجه بوده است، (2) کمک‌های خارجی قابل توجهی از هر منبعی دریافت کرده است، یا (3) اگر این کار را انجام می‌دهد،آ یا می‌توانست به تعهدات خود عمل کند.

 ممکن است به عنوان یک quid pro quo. (موازنه مثبت) در جنگ قدرت کنونی در ایران، آگاهی عمومی از پذیرش هرگونه کمک چه از سوی غرب و چه از بلوک شوروی، به سرعت قدرت کاشانی را از بین خواهد برد و این احتمال که چنین کمک‌هایی در جامعه‌ای مانند ایران پنهان شود، عملاً صفر است.

بعلاوه، بعید به نظر می رسد که کاشانی در این زمان به نوع کمکی نیاز داشته باشد که هر منبع خارجی می تواند تامین کند. ابزارهایی که کاشانی باید با آن ها برخورد کند، مسلمانان و ایرانی است، همه به شدت ملی گرا هستند و بنابراین مشتاقند که از اتهام اطاعت از هر قدرت خارجی دوری کنند.

با توجه به اعتقادات و آرمان‌های کاشانی و نیز نیروهای سیاسی که آزادی عمل وی را محدود می‌کنند، هیچ دلیلی برای این باور وجود ندارد که وی می‌تواند یا مایل به ارتقای روابط نزدیک‌تر بین ایران و انگلیس باشد، مگر اینکه با تسلیم بیشتر بریتانیا همراه باشد. قدرت یا اعتبار تا آنجا که او فعالیت های ایالات متحده را تلاش هایی برای بازگرداندن یا جایگزینی فعالیت های بریتانیا می دانست، احتمالاً با آنها مخالفت خواهد کرد.

 در عین حال، او احتمالاً تلاش می‌کند تا روابط دوستانه با دولت ایالات متحده و آمریکایی‌ها حفظ کند و در صورت وجود بدون رشته‌های سیاسی غیرقابل قبول، از ایالات متحده کمک فنی و اقتصادی بخواهد. با این حال، کاشانی احتمالاً هرگونه تلاش خارجی برای پیشبرد جاه‌طلبی‌های سیاسی یا شخصی خود را صرفاً ناشی از منفعت شخصی خود می‌داند، بنابراین نیازی به هیچ اقدامی از جانب او ندارد. هیچ احتمالی وجود ندارد که دولت تحت سلطه کاشانی سیاست بی طرفی کنونی ایران در مبارزه شرق و غرب را کنار بگذارد. یک دولت کاشانی ممکن است تلاش کند تا یک بلوک بی طرف مسلمان قوی ایجاد کند. تا زمانی که نفوذ غرب در این دو کشور قوی باقی بماند، تحت هدایت او، روابط ایران با ترکیه و عراق بهبود نخواهد یافت. منبع: آرشیو ملی بریتانیا، مکاتبات عمومی وزارت خارجه، FO 371/104565. راز؛ اطلاعات امنیتی. این تفاهم نامه ضمیمه یک برگه پوششی است که در آن آ.ک. روتنی از وزارت خارجه بریتانیا، اشاره کرد که جوزف پالمر از سفارت ایالات متحده در لندن ارزیابی را در اول ماه مه به وزارت خارجه ارائه کرده است. و همچنین، ما هیچ معنایی در کمک به او برای رسیدن به قدرت نمی بینیم.» OIR این ارزیابی را در نتیجه گفتگوهای بین ادن و اسمیت و بایرود در واشنگتن در 6 مارس تهیه کرد. همانطور که در تلگرام 526 وزارت خارجه در 9 مارس ثبت شده است، ادن احتمال عمل کاشانی به عنوان جانشین مصدق را مطرح کرد. اسمیت پاسخ داد که با کاهش خطر درخواست مصدق برای فراخواندن هندرسون از تهران، ایالات متحده «دیگر به هیچ‌گونه نیاز فوری برای یافتن جانشین مصدق فکر نمی‌کند. به نظر می رسید که نتیجه این است که ما نمی توانیم کاری مفید انجام دهیم و باید منتظر رویدادها باشیم. با این حال، ما توافق کردیم که احتمالات (الف) برخورد با کاشانی به عنوان جایگزین مصدق و (ب) استفاده از برخی واسطه‌ها مانند سوئیس یا کامیل گات را بررسی کنیم. (همان، FO 371/104614) در حاشیه سمت چپ یادداشت سوال دست نویس «عدم مخالفت مجتهدان؟» است. این سوال در یک دست ناشناخته است.

پرانتزها و تاریخ تصحیح روی نسخه اصلی موجود است.

وزارت امور خارجه (انگلستان) ارزیابی خود را از کاشانی ارائه کرد و آن را در 16 آوریل به سفارت ایالات متحده در لندن تحویل داد. این وزارتخانه به این نتیجه رسید که «کاشانی به عنوان جانشین دکتر مصدق به طور کلی برای ما هیچ فایده ای نخواهد داشت و تقریباً به طور قطع مانعی در یک توافقنامه برای حل مشکل نفت خواهد بود.» در یک یادداشت پوششی، A.D.M. راس از وزارت امور خارجه به هارولد بیلی، مشاور بریتانیا در واشنگتن، اطلاع داد که «در حالی که احتمالاً این امکان وجود دارد که او [کاشانی] بتواند با کمک های خارجی به قدرت برسد، هیچ احتمالی برای همکاری او با ما یا با ما وجود ندارد. انجام هر کاری که برای ایران سود واقعی داشته باشد. دوستان ما با  نوشته این روزنامه موافق هستند.» (آرشیو ملی بریتانیا، مکاتبات عمومی وزارت خارجه، FO 371/104566)

 

برگی از اوراق کودتای ۲۸ مرداد برای سقوط دکتر مصدق

            مجموعه اسناد جدیدی دولت آمریکا در سال ۲۰۱۷ در رابطه با کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ منتشر کرده است که در این نوشتار در مورد آخرین مذاکرات دکتر مصدق و سفیر آمریکا را منتشر می کنیم. این اسناد به نام «مرور بحران اخیر» نام برده شده است.

سند «مرور بحران اخیر» همچنین تصویر تازه‌ای از دیدار سرنوشت‌ساز روز ۲۷ مرداد لوی هندرسون، سفیر وقت آمریکا و محمد مصدق ارائه می‌کند. هندرسون از دستاندرکاران کودتا بود ولی در ظاهر بر عدم دخالت در امور داخلی ایران تاکید داشت. او که در زمان تلاش نافرجام اول برای عزل مصدق( رویداد ۲۵ مرداد ماه) در خارج از ایران «در تعطیلات» بسر می‌برد فورا به تهران برگشت و به دیدار مصدق رفت تا بنا بر عقیده برخی کارشناسان، برای مصدق دام پهن کند.

بنا بر سند جدید، دیدار مصدق و هندرسون - برخلاف آنچه متعاقبا سفیر آمریکا در گزارش رسمی خود به واشنگتن ثبت کرد - پرتنش بوده و به طور ناگهانی به پایان رسیده است.

در سند آمده: «بنا بر یک گزارش موثق، (هندرسون) به مصدق هشدار داد که ادامه اصرارش به باقی ماندن در سمت نخست وزیری به نفع ایران نیست». بنا بر سند، مصدق از حرف هندرسون به شدت عصبانی شد و پاسخ داد که او حق دخالت در امور داخلی ایران را ندارد.

بعدها معلوم شد که سفیر آمریکا مصدق را تهدید کرده که اگر نظم و آرامش را به خیابان‌ها برنگرداند و حملات تظاهرکنندگان ملی یا چپ‌گرا به شهروندان و مراکز آمریکایی در ایران متوقف نشود، کمک‌های مالی و فنی واشنگتن به ایران به خطر خواهد افتاد و کاخ سفید احتمالا از به رسمیت شناختن مصدق به عنوان نخست وزیر خودداری خواهد کرد.

گفته می‌شود یکی از دلایلی اصلی‌ای که مصدق تجمعات عمومی را ممنوع اعلام کرد و طرفداران خود را از خیابان ها بیرون کشید، اولتیماتوم سفیر آمریکا بوده.

فردای آن روز هواداران شاه به خیابان ها ریختند و فاز نظامی کودتا آغاز شد که خیلی سریع به سرنگونی مصدق انجامید.