تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

غرب ستیزی در دهه چهل شمسی

قضاوت درباره ی غرب

دهه ی 1340 آغاز قضاوت های خصمانه درباره ی کلیتی به نام غرب اسـت کـه در مقابـل جهان سوم قرار گرفـت. صـفحات نـشریات روشـنفکری در ایـن دهـه مـشحون از ایـن قضاوتهای کلی نگرانه است. (رحیمی 1345 :34 ) در مقاله ی «یـأس فلـسفی» غـرب را اینگونه توصیف میکند:

-          «تمدن غرب از هرگونه جوهر اخلاقـی خـالی اسـت و ایـن بلیـه مصیبتهای دهشتناک در پی دارد . تمدنی که بر اساس حسابهـای تاجرانـه بنـا شـود و شالوده اش بر خور و خواب و شهوت قرار گیرد، جز این چشم اندازی نمـیتوانـد داشـتغرب که روزگاری روشنفکران بسیاری را مفتون خود کرده بود، در این دهه از همه طـرف مورد هجوم قرار گرفت. روشنفکران این دهه که اغلب تحصیلکرده غرب بودند، گویی خود نیز هنوز به این تصویر دهشتناک غرب خو نگرفته بودند، برای همین همیشه نقـد خـود از غرب را با سخنان غربیان زینت می دادند و در این دوره چه کسی بهتـر از سـارتر، کـه بـا فلسفهی اگزیستانسیالیسم خود یک تنه به جنبشی قوی تبدیل شده بود . در ایـن دهـه کـه غرب در ادبیات روشنفکران ایرانی شامل آمریکا و حتی گاه روسـیه، بـه اخـلاق کـشی و ارتکاب جنایت بر ضد کشورهای فقیر متهم میشد، سخنان سارتر همچون مهری در تأییـد این قضاوتها به کار برده می شد.

-          گزارش مصاحبه ی سارتر با یکی از روزنامه های وابسته به دانشجویان فرانسه که در سال 1341 در ستون جهان دانش و هنر مجله ی سـخن چـاپ شد، این مسئله را به خوبی نشان می دهد. در این گزارش آمده است : «واقعیت این است که در اروپای اخلاقکش قرن بیستم، وضع چنین شده است . مبارزان غیور این کشورها چـون صاحب اتومبیـل و تلویزیـون شـدند، بیـشتر شان نـسبت بـه جنایـاتی کـه در کـشورهای واپسمانده روی میدهد، بی اعتنا هستند [...] همین نکات است که مورد توجه سارتر واقـع شده است و آن را «خطرحقیقی» میداند.» (ذکاء، 1341 :111)

فراخوان به عمل و خشونت انقلابی

 غرب ستیزی و جهان سومگرایی روشـنفکران در ایـن دهـه پوششی برای مبارزه با رژیم شاه بـود کـه بـسیاری از روشـنفکران آن را دسـت نـشانده ی آمریکا و انگلیس و نماد غرب گرایی میدانستند. سارتر و اگزیستانسیالیسم که در این دوره | ترجمه و دریافت تاریخی اگزیستانسیالیسم سارتری به عنوان سلاحی برای مبارزه به ابزاری برای نقد غرب و معرفی جنبش ها و انقلابات جهانسومی بـدل شـده بودنـد، بـه طریق اولی در خدمت مبارزه با رژیم شاه نیز درآمدند.

بازرگان و نوشته های سارتر

 کتاب جنگ شکر در کوبا که ترجمه ی دقیق آن طوفان بر فراز کوبا است، خیلی زود در دست مخالفان شاه به منبعی الهام بخش برای مبارزه تبدیل شـد . مهـدی بازرگـان در سـال 1342 در زندان قصر این کتاب را تلخیص کرد و سپس در همان سال این کتاب بدون نـام مولف و مترجم و با نام انقلاب کوبا به چاپ رسید. در مقدمـه ای کـه بازرگـان بـر کتـاب نوشته، چنین آمده است: «با آنکه کوبا جزیره ی باریک پرتی اسـت در آن طـرف دنیـا در دهان آمریکا که معلوم نیست چند نفر ایرانی تا به حال به آنجا پا گذاشته باشند، [...] نه بـا خاک آن همسایه هستیم و نه با مردمش هم کیش و همکار، و هیچ گونـه سـوابق مـشترک تاریخی و روابط اقتصادی و نظامی نداریم [...] میان آنهـا و مـا وجـوه شـباهت عجیـب و فراوانی وجود دارد. در این کتاب اگر شما «شکر» را بردارید و به جایش «نفت» بگذارید؛ آمریکا را به «انگلیس+ آمریکا» تبـدیل کـرده و «باتیـستا» را هـم بـا «آنچـه خودتـان تشخیص میدهید» تعویض کنید، میبینید سایر چیزها را دیگر نباید تغییر داد و مثل اینکـه کوبا یواش یواش ایران می شود؛ البته کوبای سابق ... آنوقت خواهید گفت: زیر آسمان کبود همه جا به یک رنگ است . بنابراین تاریخ انقلاب کوبا می تواند آیینه عبـرت چهـره نمـایی برای حال و آینده ما باشد.» (بازرگان، 1387 :20 (  

لطف الله میثمی از رهبران مجاهدین خلق در کتاب خود از  «نهضت آزادی تا مجاهدین در ص   ۱۶۶ می نویسد:

«قرار بود از مهدس (بازرگان) بپرسیم، که این کتاب، چه ارتباطی با خط مشی سازمان (نهضت آزادی )دارد؟ ایا تغییر مهمی در ایران صورت گرفته؟ و بگوییم که چاپ این مطلب ممکن است برای آن ها درد سر بیافریند و روی دادگاه اثر بگذارد. تراب این مساله را با مهندس مطرح کرده بود، او در جواب گفته بود، «نهضت همین است دیگر» خیلی آشکار از حرکت مسلحانه دفاع کرده بود. به نظر ما تحول مثبتی در زندگی و مبارزه مهندس بازرگان بود.»

مقدمه ی بازرگان نشان میدهد که با تغییر فضای روشـنفکری در اوایـل دهـه ی۱۳۴۰، بسیاری از روشنفکران ایرانی رفته رفته خود را قسمتی از جامعه ی جهان سوم می پندارند که با چالشهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مشابه دیگر کشورهای جهان سوم روبـه روینـد. بازرگان با گذاشتن نفت به جای شکر به طور ضمنی نشان میدهد که فقط انقلابی چریکی مانند انقلاب کوبا که به زعم او برضد حکومت دست نشاندهی آمریکا صورت گرفت، بایـد هدف مبارزان و روشنفکران باشد .

 لطف االله میثمی از اعضاء مجاهـدین خلـق کـه ابتـدا بـا نهضت آزادی همکاری داشت، در خاطرات خود درباره ی ایـن کتـاب و دیـدگاه مهنـدس بازرگان در مورد مبارزه مسلحانه میگوید: «مهندس بازرگان کتاب دیگری درباره انقـلاب کوبا نوشت که خلاصه ی کتاب جنگ شکر در کوبا نوشتهی ژان پل سارتر بود، مهندس آن را در زندان خواند و خلاصه ای از آن تهیه کرد که با اوضاع ایران تطبیق کند، این کتاب در جهت جنبش مسلحانه نوشته شده بود و خط مـشی مـسلحانه از آن اسـتنباط مـی شـد .( میثمی ۱۳۸۰ صص ۱۶۵-۱۶۶(

علاوه بر مهدی بازرگان، مصطفی رحیمی(روشنفکر، حقوقدان، جامعه‌شناس، استاد دانشگاه، نویسنده و مترجم ایرانی) در دهه چهل در مورد کاربرد خشونت مورد نظر و توصیه سارتر در مقاله ی «گناه سارتر» ضمن حمله به فرهنگ غرب از خشونت مشروعی صحبت می کند که سارتر مدافع آن است:

-          «ما مردم جهان سوم میدانیم کـه فرهنـگ بازرگـانی غـرب هرجـا سودش اقتضا کند از ارتکاب هیچ جنایتی روگردان نیست . این فرهنگ تمام اصول انقـلاب کبیر فرانسه را در جهان سوم زیر پا گذاشته و به جای آن مـشتی دروغ و تبلیغـات کاشـته است[...] در برابر این وضع، متفکران دو روش متفاوت پیش گرفته اند. دسته اول که سـارتر از آنهاست عقیده دارند که در برابر خشونت و تعدی باید به عنوان دفاع مـشروع خـشونت به کار برد. و دسته دوم، که کرنستون از آنهاست، چنین موعظه می کنند که در برابـر سـتم و تعدی اقدامی نباید کرد.»( رحیمـی -1345 :66-67 )

. بسیاری از مترجمان و روشنفکران ایرانی که نمی توانستند مستقیم بر ضد شاهــ کـه بـه زعم آنها دست نشانده ی غرب و قدرتهای اسـتعماری بودــ وارد میـدان مبـارزه شـوند، دشـمنی خـود را متوجه فرهنـگ غـرب و تمـایلات اسـتعماری آن کردنـد و نگرشـی جهان سوم گرایانه در پیش گرفتند. در واقع روشنفکران ایرانی در نقـد غـرب و مبـارزه بـا ستعمار و تمایلات استعمارگرانهی غرب، به طـور غیرمـستقیم بـا رژیـم شـاه بـه مبـارزه میپرداختند و در این راه از ترجمه، به ویژه ترجمه ی آثار سارتر، کمک بسیار مـی گرفتنـد. نقد غرب، معرفی رهبران جنبش های جهان سوم و دعوت کردن به عمل و خشونت انقلابی، سه مولفه ی اصلی گفتمان غرب ستیزی و جهان سوم گرایی در ایرانِ دهه های1340 و1350 بود که از سارتر و آثارش مدد می گرفت و به طور غیرمستقیم در خدمت مبارزه بـا رژیـم شاه بود.

یکی از مشکلات مهم درک روشنفکران در ایران، یکی ضعف دانش فلسفی در ایران و دیگری فـضای سیاسـت زده و ایدئولوژیزده آن دوران بود. دانش فلـسفی معاصـر کـه از عـصر ناصـری رفتـه رفتـه بـا ترجمههای اندک وارد فضای فکری ایرانیان شد، به دلایل مختلفـی مجـال رشـد و تبـدیل شدن به یک دستگاه منسجم فلـسفی نیافـت . ( داوری اردکـانی -۱۳۹۰ :-۲۵۸-۲۵۹ )

دلایـل مختلفی برای ضعف دانش فلسفی معاصر در ایران برمی شمارد: اول اینکه استادان فلـسفه ی اسلامی نیازی به دانستن فلسفه جدید احساس نمی کردند و اگر چیـزی از آن مـی شـنیدند اهمیت نمیدادند، چرا که به زعم آنها نظیر این مطالب در آراء متکلمان خودمان هم یافـت میشد. دوم اینکه دانشجویان اعزامی به اروپا و اعزام کنندگان آنها هم بـه فلـسفه اهمیتـی نمیدادند، زیرا فکر میکردند که باید علوم و فنون جدید را بیاموزند و فلـسفه در نظرشـان بیحاصل بود. سوم اینکه افرادی مثل محمدعلی فروغی که در شناساندن فلسفه غربی نقش مهمی ایفا کردند تا آنجا که از نوشته هایشان برمیآمد درد فلسفه نداشـتند، بلکـه فلـسفه را جزئی از تجدد و شاید لازمه و شرط تحقق آن میدانستند. آنچه که به طور کلی مانع رشد فلسفه در ایران بود، در دریافت اگزیستانسیالیسم سارتر نیز تأثیر گذاشت. فضای سیاست زدهی این دوران کـه باعـث بـه حاشـیه رانـدن فلـسفه و استفاده ی آن در جهت اغراض سیاسی شده بود، اگز یستانسیالیسم سارتر را نیز بـی نـصیب نگذاشت. علاوه بر استفاده سیاسی از اگزیستانسیالیسم، عامل دیگری که بـه نـسبتی کمتـر مانع رشد این فلسفه شد، احساس بی نیـازی مترجمـان و متولیـان فلـسفه در ایـن دوره از فلسفهای بود که به زعم آنها «چیزی جز یکمشت ذوقیات و عرفانیات نیست که در نزد مـا شرقیان دیگر مبتذل و پـیش پـا افتـاده شـده » اسـت (بزرگمهـر، ۱۳۴۸ :۹۹۵ .(

قلم به دستان نافیلسوف ایرانی، از سارتر یـک مبارز انقلابی تمام عیار و از فلسفه اگزیستانسیالیـسم یـک ایـدئولوژی انقلابـی و سیاسـی ساختند.

شرایط خاص نسلی که تحت تأثیر انقلابات جهانی و ضداستعماری، میخواست به شیوهای بنیادین و سریع نظام موجود را که در نظرش دست نشانده اسـتعمار بـود، برافکنـد، اتخاذ عملکردی را موجب شد، که اگزیستانسیالیسم را از خاستگاه هستی شناختی و فلسفی خود جدا کرد و آن را، به ویژه در دهه ی۱۳۴۰ و اوایل دهه ی ۱۳۵۰ ،نـه بـه عنـوان یـک فلسفه، بلکه بیشتر به عنوان یک دکترین اجتماعی و سیاسی به کـار گرفـت .

در ایـن دوره بسیاری از روشنفکران و مترجمان ایرانی با مدد گرفتن از آثـار سـارتر، بـه نقـد غـرب و معرفی رهبران جنبشهای جهان سوم و فراخوان بـه عمـل و خـشونت انقلابـی و از ایـن رهگذر به مبارزه با رژیم شاه پرداختند . تنها پس از دورهای رکـود پـس از انقـلاب  ۱۳۵۷ بود، که رفته رفته توجه به جنبه های ادبی آثار سارتر و فلسفه ی وی بیشتر شد و بسیاری از آثار ادبی وی مجدداً ترجمه و یا منتشر شد . برخی از آثـار فلـسفی او از جملـه هـستی و نیستی برای بار اول، و برخی به طور کامل ترجمه شد و راه برای دریافتهایی متفـاوت از سارتر و آثار فلسفی و ادبی او هموارتر شد.[1]

دوره معاصر ایران از آغاز تاکنون از  جمله در دهه های سی و چهل روشنفکر و دست اندرکاران سیاسی و حکومتی ایران از عدم حاکمیت یک تفکر فلسفی بر ارکان و اجزاء و مبانی زندگی سیاسی خود رنج برده و فقـدان آن جامعـه سیاسـی ایـران را دچـار تـشتتات فکری و ذهنی عمیق و گاه با بحرانهای جدی روبه رو ساخته است.

چنین وضعیتی به این می انجامد که طیفهایی از جامعه، دغدغـه و مـسئله اساسـی و بنیانی جامعه را مطالبة «عدالت» ببینند و بر این امر پا فـشارند کـه بایـد مطالبـات عمـوم مردم «عدالت» باشد و باید سیاستها و تصمیمات و جهـتگیریهـا و رویکردهـای جامعـه عدالتخواهی گردد تلاش های اولیه خواستاران مشروطیت در ایران و طیفهای دیگر، ضرورت جامعه را آزادی دانسته و معتقـد مـی شـوند آزادی است که میتواند جامعه سیاسی ایران معاصر را از رکود و رخوت برهاند و جامعـه را همیشه از پویایی برخوردار نماید. مانند چالشگران دوره حکومت محمد رضا شاه که همه مشکلات را نبود آزادی و دمکراسی ارزیابی می کردند.

موارد فوق به عنوان بخشی از مشکلات فکری و ذهنـی جامعة ایران، نیازمند آن است که ریشه یابی شده و به طور اساسی بـه درمـان آن برآمـد تـا زندگی سیاسی این دوره بیش از این آسیب پذیر نگردد.



[1]  با استفاده از نوشته ی: علی خزاعی فرید -  مرضیه ملکشاهی- ترجمه و دریافت تاریخی اگزیستانسیالیسم سارتری به عنوان سلاحی برای مبارزه با آخرین شاه ایران در دهه ی 1340 و اوایل دهه ی 1350 - نشریه مطالعات تاریخ فرهنگی؛ پژوهشنامه ی انجمن ایرانی تاریخ سال یازدهم، شماره ی چهل وششم، زمستان 1399 ،صص 166ـ135 

از تاسیس اولین سالن سینما در ایران با بستنی رایگان تا باز شدن پای زنان به سینما

 

اولین مکان‌های نمایش  عمومی که زمینه ساز ایجاد اولین سینما ها در ایران بود با فاصله کمی پس از شروع نمایش فیلم در دربار ایجاد شدند. نمایش برای عموم مردم و در اماکن عمومی که بصورت موقت بودند ابتدا از تهران و چند شهر متجدد دیگر، توسط مهاجران قفقازی، ارمنیان و ایرانیان از اروپا برگشته همزمان با انقلاب مشروطیت شروع شد.

مظفرالدین قاجار درست دوسال پیش از صدور فرمان مشروطیت دستور ساخت اولین سینما را داد و برمبنای دستور او، اولین سینما در ماه رمضان سال ۱۲۸۳ هجری شمسی توسط شخصی به نام ابراهیم خان صحاف باشی در اول خیابان چراغ گاز تهران افتتاح شد.

صحاف باشی شخصی مشروطه خواه بود که دور دنیا را گشته و در سفرهای طولانی خود به فرنگ با سینما آشنا شده بود. عمر سینمای ابراهیم خان تنها به اندازه یک ماه رمضان بود و در پایان ماه به دستور دربار تعطیل شد چرا که پس از آنکه سینمای صحاف باشی کار خود را شروع کرد، غوغایی برپا شد و بسیاری از افراد گفتند روی دیوار عکس زنهای بی‌حجاب را نمایش می‌دهد که این موضوع با توجه به فرهنگ مردم در آن زمان مورد قبول نبود.

از طرف دیگرفضای عمومی دارای منزلت در ایران سنتی مردانه بود، زنان به اندرونی تعلق داشتند و نشان دادن آنچه به اندرونی مربوط می شد در میان عموم، کاری غیر قابل تصور بود. به هرحال خبر این نارضایتی ها به گوش مظفرالدین شاه رسید و او هم فورا دستور تعطیل کردن سینما را داد.

 از تاسیس اولین سالن سینما تا بستنی رایگان!

با گذشت مدتی از تعطیل شدن سینمای صحاف باشی، مهدی روسی خان از خدمه های دربار، نمایش فیلم برای خاندان سلطنت و اشخاص معتبر پایتخت را در عکاسخانه خود در خیابان علاء الدوله (فردوسی فعلی) تهران شروع کرد.

استقبال مردم به حدی بود که پس از گذشت یک ماه، مغازه خیاطی کنار مغازه خود را اجاره کرد و با گذاشتن چندین نیمکت، سالن سینمایی را تأسیس کرد.

جالب است بدانید که پس از تأسیس اولین سالن سینمایی در ایران، نمایش های بعدی به ترتیب در قهوه خانه زرگرآباد در خیابان چراغ گاز توسط آقایوف، حیاط مدرسه دارالفنون توسط روسی خان و در نهایت کافه‌ای به نام بولوارد در باغی در خیابان لاله‌زار بود که در این کافه با خرید یک ژتون مشتری‌ها می‌توانستند علاوه بر دیدن فیلم یک بستنی یا فالوده هم بطور رایگان میل کنند.

استقبال بسیار خوب مردم پایتخت باعث شد که خیلی زود سالن های مستقل سینما افتتاح شوند. اولین سالن مجهز سینما فاروس بود که تعداد صندلی هایش را بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ عدد گفته اند و همچنین این سالن دستگاه مولد برق، پنکه، رستوران و بوفه داشت.

در آن زمان استقبال مردم از سینما بقدری زیاد بود که سالن های تئاتر نیز به کار نمایش فیلم پرداختند و پس از آن، سالن هایی که در تهران یا شهرستان ها تأسیس می شد، معمولا هم سن داشت و هم پرده پارچه ای و عنوان سینما تئاتر داشت.

با وجود تمام هیاهوهای مردم اما سینماها از لحاظ امکانات مشکلات بسیاری داشتند. آتش سوزی در سینماها امری عادی بود و همچنین سینماهایی وجود داشت که به جای صندلی از نیمکت یا قوطی حلبی استفاده می‌کردند. افتتاح سالن های سینما در شهرهای بزرگ خیلی دیرتر از تهران اتفاق نیفتاد.

سالن سینما در تبریز و رشت همزمان با تهران سینما تأسیس شد. در بوشهر از سال ۱۲۹۳ سالن سینمایی دایر شد که صاحب آن فیلم هایش را مستقیما از هندوستان وارد می کرد.

در مشهد نیز اولین سالن سینما در همان سال ۱۲۹۳ افتتاح شد که فیلم هایش را روس ها تأمین می کردند و یک روز در میان گروه موزیک نظامی روسی یا ایرانی همراه فیلم موزیک می زدند البته این سالن صندلی نداشت و تماشاگران ایستاده فیلم می دیدند.

ناگفته نماند که سینماها در آن دوره فقط مرکز نمایش فیلم نبودند، بلکه در واقع پردیس هایی بودند که علاوه بر نمایش فیلم برنامه های متنوع دیگری هم داشتند. برنامه هایی مانند عملیات شعبده بازی، عملیات آکروباتیک، اجرای موسیقی توسط ارکستر های نظامی و حتی آتش بازی در این پردیس ها انجام می شد.

کنجکاویهای مردم درباره سرنوشت جنگ

مردم کنجکاو بودند سرنوشت جنگ را بدانند نخستین فیلم هایی که در سینماها نمایش داده می شدند، فیلم های خبری و مستند بودند. برنامه اولین سالن سینما فیلم های خبری مربوط به جنگ‌های روس و ژاپن بود. جنگ جهانی اول درست ده سال بعد از افتتاح اولین مکان نمایش فیلم شروع شد به همین دلیل فیلم های خبری مربوط به جنگ به بخش اصلی برنامه سینماها تبدیل شد.

در آن دوره از تاریخ، مردم کنجکاو بودند سرنوشت جنگ و حتی شیوه های جنگ مدرن و ابزارهای جدید را ببینند البته در میان این مستندها و فیلم های جنگی، گاه فیلم های داستانی درام نیز نمایش داده می شد. کم کم با به پایان رسیدن جنگ و رونق گرفتن تولید فیلم در اروپا و آمریکا، فیلم های داستانی بخصوص سریال‌های اکشن یا ملودرام جای فیلم های مستند جنگی را گرفتند.

باز شدن پای زنان به سینما

چگونه پای زنان به سینما باز شد؟ در این دوره هنوز عمده مخاطبان سینما از طبقات بلای جامعه یعنی اشراف اعیان زمین دار و بازرگانان و دولتیان بودند. البته برای جلب طبقات معمولی به سینماها هم کوشش هایی انجام شد. نمایش فیلم برای دانش آموزان مدارس با بهای ارزان و همینطور اختصاص یافتن سینما برای زنان از جمله این فعالیت ها بود.

یکی از مسائلی که جامعه ایرانی در آغاز کار سالن های سینما با آن روبه رو شد، چگونگی حضور زنان در سالن سینما بود. اولین سالن های عمومی نمایش فیلم مردانه بود اما زنان با شنیدن وصف فیلم های سینمایی به حضور در این سالن ها علاقمند شدند و از سوی دیگر صاحبان سینماها متوجه شدند که بدون حضور زنان در این سالن ها کسب و کارشان پر رونق نخواهد شد.

خان بابا معتضدی از سال ۱۲۹۵ هفته ای یکی دوبار مجالس نمایش فیلم برای بانوان برگزار می کرد. استقبال زنان از این نمایش منجر به تأسیس یک سینمای ویژه بانوان در خیابان علاء الدوله (فردوسی فعلی) به نام خورشید شد که این سینما پس از یکسال به دلیل نداشتن فیلم تعطیل شد.

خواندن میان‌نویس و مزاحمت برای تماشاگران

کمی بعد فیلم های داستانی صامت که اغلب حادثه ای و اکشن بودند، رایج شد. بسیاری از این فیلم ها به صورت سریال و چند قسمتی با اصالتی آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی یا آلمانی بودند.

تارزان، دزد بغداد و اولیس بعضی از شخصیت های محبوب فیلم های آن دوره بودند. بعضی فیلم ها در این دوره از تاریخ برای انتقال داستان علاوه بر تصویر نیازمند توضیح نیز بودند بنابراین میان نویس های مفصلی داشتند.

میان نویس ها به زبان خارجی بود مردم زبان خارجی را بلد نبودند به همین دلیل در آغاز، مترجمی در سینما به کار اشتغال داشت که با صدای بلند ترجمه میان نویس ها را برای مردم می خواند و اغلب چیزهایی از خود هم به محتوای فیلم می افزود! خلاصه در سال ۱۳۰۹ سینماداران به این فکر افتادند که متن میان نویس ها را به زبان فارسی ترجمه کنند اما این ابتکار هم تأثیر چندانی نداشت چرا که اغلب تماشاگران بی سواد بودند.

حالا افراد باسواد متن میان نویس ها را برای مردم می خواندند که نتیجه این کار تنها افزایش تعداد مفسران و ایجاد مزاحمت برای تماشاگران بود. در نهایت در سال ۱۳۱۵ خواندن میان نویس با صدای بلند در سینماها ممنوع شد! . . .