تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

برگی از تاریخ ایران و شوروی (روسیه) به روایت اسناد آمریکاییان

 

گزارش اولیه در مورد ایران

اولین گزارش اوضاع ایران در این پرونده: گزارشی است که توسط دبیر دوم سفارت آمریکا در مورد وضعیت ایران در بهمن ماه ۱۳۳۰ تهیه و ارسال شده است. در این گزارش ضمن اشاره به سوابق تاریخی و تجاوزات روسیه و شوروی به ایران و مقاصد آن کشور تجزیه و تحلیل شده است..در این سند به سپهبد رزم آرا نخست وزیر ایران اشاره ای شده و سیاست وی را  همراه مماشات و تفاهم با این کشور ارزیابی کرده است.در مورد حزب توده و همکاری و همراهی آن با دولت مزبور تاکید و این حزب را بازوی فشار دولت مزبور در ایران نامیده است.. رزم آرا حدود یکسال قبل از این گزارش در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ توسط فداییان اسلام ترور شد.

حاجعلی رزم‌آرا (۱۰ فروردین ۱۲۸۰ ۱۶ اسفند ۱۳۲۹) نظامی و سیاستمدار ایرانی، سپهبد نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی و نخست‌وزیر ایران بود. رزم‌آرا در ۱۶ اسفند سال ۱۳۲۹ توسط خلیل طهماسبی یکی از اعضای گروه فدائیان اسلام در محوطه مسجد شاه تهران ترور شد.

رزم‌آرا قصد داشت قرارداد الحاقی نفت (معروف به قرارداد گس-گلشائیان) را در مجلس به تصویب برساند، اما مخالفت جدّی و گسترده جبهه ملی به وی اجازه این کار را نداد که این امر موجب شد که او در ۵ دی ۱۳۲۹ لایحه قرارداد الحاقی را از مجلس پس بگیرد.

اندیشه ملی شدن نفت در میان مردم گسترش یافته بود و رزم‌آرا توان مقابله با آن را نداشت. با این حال هنگام معرفی هیئت وزیران به شاه و مجلسین، شش وزارتخانه دولت او وزیر نداشت و کابینه بدون وزیر امور خارجه، راه، پست و تلگراف، کار و دارایی تصویب شد. در مجلس سنا احمد متین‌دفتری، سید محمد تدین، سرلشکر فضل‌الله زاهدی، حسین دادگر، محمود حسابی و عبدالحسین نیکپور هیچ‌گاه از مخالفت با رزم‌آرا دست برنداشتند.در مجلس شورای ملی نیز فراکسیون هشت‌نفری جبهه ملی به رهبری محمد مصدق با او از در جنگ برآمدند

فردای قتل رزم‌آرا، در روز ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ کمیسیون نفت، پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را تصویب و اعلام کرد. قانون ملی شدن صنایع نفت در مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۲۹ و در مجلس سنا در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب رسید.

علاء وزیر دربار بعد از کشته شدن رزم‌آرا در اسفند ۱۳۲۹ نخست‌وزیر شد تا ششم اردیبهشت ۱۳۳۰ که به صورت ناگهانی استعفا داد بر سر کار بود.

پس از استعفای علا محمد مصدق در هشتم اردیبهشت ۱۳۳۰ تا مرداد ماه ۱۳۳۲ نخست وزیر ایران بود. اشاره به وضعیت و موقعیت ایران در برابر روسیه شوروی که در این گزارش آمده است، مربوط به دوره های پیشین تا دوران نخست وزیری دکتر مصدق در سال ۱۳۳۰ می باشد.

 

سند شماره یک گزارش ارسالی از سفارت (آمریکا) در ایران به وزارت امور خارجه: شماره 679 تهران   دوم بهمن 1330.

موقعیت کشور شوروی در ایران : [در اینجا فهرست مطالب حذف شده است.]

 معرفی:  به نظر می رسد هیچ چیز برای برنامه ریزان شوروی، جالب‌تر از شنود گفتگوهای نشست دفتر سیاسی در حین بحث در مورد مشکل ایران، نمی‌توانست باشد. اینجا (ایران) سر زمینی است که آن‌ها و پدربزرگ‌هایشان و حتی پیشینیانشان سال‌ها برای  تصرف وکنترل آن تلاش کرده‌اند. آنها ترفندهایی اغوا کنند یا تهدید کنند را یکی پس از دیگری از کلاه بیرون کشیده اند تا ایرانی ها را به تسلیم وادار کنند، ، اما مشکل هنوز حل نشده است. البته ما فقط می توانیم در مورد آنچه در مد نظر و خواسته برنامه ریزان شوروی است حدس بزنیم. با این حال، می‌توان تکنیک‌های مختلفی را که در سال‌های اخیر در اینجا (در ایران ) توسط شوروی استفاده شده است، مطالعه کرد و انگیزه‌های نهفته در آن اقدامات را تحلیل کرد.

این مطالعه  در راستای همین هدف تهیه شده است. در حالی که  باید خاطر نشان کرد که هر گونه نتیجه‌گیری‌های به‌دست‌آمده ، همچنان باید در محدوده حدس و گمان باقی بماند، اما شاید بتوانیم از الگوی رویدادهای گذشته، نشانه‌هایی در مورد آنچه آینده به همراه خواهد داشت، را کشف و روشن کنیم.

پیشینه تاریخی:

گذشته قرار است پیش درآمد آینده باشد. آن چه که  تاریخ نشان می‌دهد، همان فشار مستمر روس‌ها بر ایرانی‌ها برای مدت بیش از دویست سال گذشته است که همواره ادامه داشته  است. تلاش روسیه برای توسعه سرزمین های خود اولین بار در زمان پتر کبیر رخ داد که در جنگ با ایرانی ها در سال 1722م (۱۱۰۱ ش ) ، عملاً تمام سواحل غربی و جنوبی دریای خزر را  که در دست ایران بود تصرف و اشغال کرد. در سال 1800م (۱۱۷۹ ش)  روسیه ،گرجستان ایران را هم ضمیمه خود کرد. سپس ایران مجبور شد به ناپلئون دربرابر تجاوزات روسیه پناه ببرد.  به این امید که از این طریق گرجستان را پس بگیرد. اما، هنگامی که جنگ روسیه و ایران در سال 1813 م (۱۱۹۰ش ) به پایان رسید، ایران نه تنها مجبور شد از تمام ادعاهای خود در مورد گرجستان صرفنظر کند، بلکه تمام قلمرو ایران را در شمال رود ارس را هم به روسیه واگذار کند، به جز دو منطقه کوچک که در یک رویارویی بعدی آن ها هم از دست رفتند. سپس روسها بر کنترل ترکستان متمرکز شدند. بخش خوبی از شمال ایران در آن زمان روسی شده بود و مرز روسیه حدود هزار مایل به تهران نزدیک‌تر شده بود. پس از آن، دولت شوروی بر نفوذ اقتصادی در ناحیه شمالی آنچه که از ایران باقی مانده بود،  را به کار برد و به کمک قرارداد 1907 م (۱۲۸۶ ش) که بر اساس آن روس ها و انگلیسی ها  ایران را بین خود تقسیم کرده و هر یک حوزه های نفوذ جداگانه  ای برای خود را مشخص کردند، این اقدامات به اهداف شوروی در ایران کمک زیادی کرد. سرانجام، روابط ایران و روسیه در سال 1921 م (۱۳۰۰ش)، زمانی که شوروی معاهده دوستی با ایرانیان را امضا کرد، روابط دو کشور مرحله کاملاً جدیدی را آغاز کرد.

 آن معاهده، به جز برخی مقررات مربوط به حق شوروی برای ورود نیروهایش به ایران، در صورت ورود سربازان خارجی، قطعاً به نفع ایران بود. شوروی در همان زمان قرارداد 1907م (۱۲۸۶ش) در مورد تقسیم ایران بین انگلستان و روسیه را محکوم کرد. رضاشاه همزمان در صحنه ظاهر شد و از این زمان اوضاع ایران ثبات بهتر و بیشتری به دست آورد.      

دوره ای که این مطالعه به آن مربوط می شود از سال 1941(۱۳۲۰ در جنگ جهانی دوم) شروع می شود، زمانی که شوروی و انگلیس (و بعداً خودمان)  یعنی کشور آمریکا به کشورایران لشکر کشی کردند، رضا شاه خلع شد و تمام امکانات موجود در ایران در طول جنگ تحت اشغال سه قدرت بزرگ قرار گرفت. . جالب است بدانید که حزب توده تقریباً در همان زمان در ایران تاسیس شد.  

تاریخ اشغال ایران مملو از نمونه هایی است از روش های متعدد دخالت شوروی بر خلاف معاهده سه جانبه در امور داخلی ایران می باشد. این مداخله در درجه اول در مناطق تحت تسلط ارتش شوروی (در شمال ایران) صورت گرفت. اقدامات بسیاری از فرماندهان شوروی در هنگام اشغال ایران، استفاده از قدرت نظامی خود برای پیشبرد رشد حزب توده جدید و تبدیل آن به ویژه به  یک اهرم کمونیستی قابل توجه است. تظاهرات زیادی در راستای مقاصد شوروی توسط حزب توده در تبریز و سایر شهرها برگزار شد ولی نیروهای امنیتی ایران توانستند با  سرکوب تظاهرات از اقدامات خرابکارانه آن جلوگیری نمایند. در همان زمان، مأموران شوروی با پشتکاری مداوم روی کردهای ایران کار کردند و وعده کردستان خودمختار را به آن ها دادند. شواهد بسیاری ازاین دست دخالت شوروی در امور ایران در دست است. با این حال، از نقطه نظر گذشته، آنچه مهم به نظر می رسد این است که حتی قبل از امضای بیانیه تهران برای خروج سربازان اشغالگر، شوروی ها قبلاً شروع به ایجاد سازمانهایی کرده بودند و بدون شک امیدوار بودند در نهایت منجر به جذب و جدایی مناطق شمالی از ایران شود. .

اهداف شوروی (در ایران):

به نظر می رسد که بررسی فعالیت های اخیر شوروی   در قبال ایران نشان می دهد که عملیات همسان سازی از نظر آنها دو مرحله ای است. یکی این که   سیاست شوروی در صدد است که از طریق تصاحب سر زمین های مجاور باکو نسبت به ایمن سازی این منطقه اقدام کند. چون مجاورت میادین نفتی باکو و آسیب پذیری آنها در برابر حملات هوایی، زیاد است و  قطعاً ایجاد یک حائل محافظ در جنوب آن ایمنی آن را  بسیار مطلوب و بهتر می کند. خاک ایران در واقع مانند دشنه ای به سمت باکو نشانه می رود.

این نظریه چندین سال پیش با بیانیه یکی از وابسته های نظامی شوروی سابق تأیید شد.  آن مقام نظامی در هنگام بحث درباره «تهدید» اتحاد جماهیر شوروی چنین خاطر نشان کرد که با حضور میسیون و  مأمورین نظامی آمریکا در ایران این تهدید موجود است ، گرچه دولت شوروی نمی توانست مناطق نفت خیز و تاسیسات نفتی را پنهان کند ولی بسیاری از کارخانه‌ها، و آشیانه های هواپیما و غیره را در پناهگاهای زیر زمینی قرار داده بود. حضور پرسنل نظامی بالقوه متخاصم (نظامیان آمریکا در ایران )در مجاورت چنین مناطق مهم و ضروری باید منبعی دائمی برای نگرانی شوروی  باشد.

مرحله دوم عملیات همسان سازی، یعنی جذب آنچه از ایران پس از تصاحب منطقه شمالی باقی مانده بود، هم آسان و هم دشوار خواهد بود. جدا کردن منطقه شمالی از خاک ایران، تهران را کم و بیش در وسط بیابان رها می کرد. با این اشغال، بخشی از عرضه مواد غذایی ایران را می توان قطع کرد یا به میل خود روشن و خاموش کرد. بخش خوبی از جمعیت کشور ایران و بسیاری از زمین های حاصلخیز و مولد آن با اشغال شمال ایران از بین خواهند رفت. و توازن کشور می تواند به راحتی از منطقه تحت کنترل شوروی با ایرانیان آموزش دیده برهم زد و تحت کنترل داشت.  مشکل این قضیه هنگامی رخ داد که انگلیسی ها درمنطقه جنوب ایران که تحت کنترل آن ها بود احساس خطر کردند.

 بدون شک عوامل متعدد دیگری  هم در موقعیت ایران وجود دارد که باید برای کرملین مهم باشد. مطمئناً  این خواسته و هدف شوروی در استراتژی جهانی  هم مورد توجه سایرین قرار خواهد گرفت و کنترل شوروی بر منطقه شمال غربی ایران تأثیر مهمی بر موقعیت کشور ترکیه خواهد داشت.

 با این حال، این در درجه اول بستگی به قدرت نظامی دارد .  همچنین عراق و کشورهای واقع بین آن و سواحل شرقی مدیترانه تحت تأثیر نفوذ ایران قرار خواهند گرفت. با این حال، این مطالعه ضمن شناخت اثرات بیرونی احتمالی، تنها به جنبه های درونی مسئله می پردازد.

ایرانیان و کمونیسم :

تعداد کمونیست های واقعی در ایران نسبتاً بسیار کم است. یک تخمین خوب احتمالاً یک نفر درهر هزار نفر خواهد بود. از سوی دیگر، اعضای ایرانیانی که در اثر استیصال و مشکلات ناشی از وضعیت ناخوشایند  کارخانجات، به حزب توده نظر دارند و  یا با آن همدردی می کنند، بسیار قابل توجه است. برای کسی که با ماهیت شدیداً خودخواهانه و فردگرایانه ایرانیان آشنا باشد، تصور موقعیتی که در آن بیشتر آنها منافع شخصی خود را برای رسیدن به یک آرمان تحت تأثیر قرار دهند، دشوار است. در واقع، اگر شوروی‌ها می‌توانستند بیش از تعداد انگشت شماری از افرادی را بیابند که حاضر باشند، خود را برای پیشرفت کمونیسم قربانی کنند، احتمالاً کشورایران خیلی پیش از این توسط شوروی جذب و اشغال می‌شد. و مطمئناً ایرانی‌ها به خوبی درک می‌کنند که سرزمینی که در آن زندگی می‌کنند مدت‌هاست مورد طمع روس‌ها بوده است. عواملی وجود دارند که باید مشکلات ارتباط جمعی را افزایش دهند. با وجود این، عوامل قوی ای هم به نفع شوروی وجود دارد. حکومت ایران همانطور که در سال‌های اخیر وجود داشته است فاقد اولین شرط حاکمیت، یعنی توانایی حکمرانی مؤثر بوده است. علاوه بر این، مردم باور و اعتقاد خود را از دولت ایران از دست داده اند. از نظر آنها دولت صرفاً یک ساختار الیگارشی است که به منظور تقسیم عواید ناشی از فساد با افراد معدودی وجود دارد. همین فقدان انسجام در بدنه اجتماعی است که توده عظیم ایرانیان را به جستجوی «تغییر» سوق می‌دهد و بیش از پیش احساس می‌کنند که اگر کمونیسم تنها عامل موجود است که از طریق آن می‌توان سرخوردگی کنونی آنها را برطرف می کند، پس کمونیسم باید پذیرفته شود. با کاوش در ذهن ایرانیان امروز، به طور فزاینده ای با این آرزو مواجه می شویم که رضاشاه دیگری ظاهر شود و هرج و مرج کنونی را به نظم برساند. احساسات ایرانیها در این راستا البته حائز اهمیت است. برخی به یک دیکتاتور "تحصیل کرده" بسنده می کنند. برخی به دنبال  یک فرد"درستکار" هستند. در حالی که این فکر هرگز بیان نمی شود، چیزی که همیشه به طور ضمنی بیان می شود این است که حکومت مردم بر خود - شکست خورده است.

و این همان جست و جوی برای نظم است، برای تقلیل نظام اجتماعی به مبنایی که برای فرد معنایی داشته باشد، که یکی از عوامل راندن مردم به اردوگاه توده است. به عنوان مثال، دو عکاس لایف که اخیراً به آذربایجان سفر کرده بودند، گزارش دادند که با افراد خاصی در آن منطقه برخورد کردند که هنوز از دستاوردهای رژیم به اصطلاح "دموکراتیک" صحبت می کردند.

یک ایرانی معمولی که هوادار توده می شود این کار را عمدتاً به این دلیل انجام می دهد که توده قول می دهد از شر رژیمی خلاص شود که او یاد گرفته است آن را تحقیر کند و مطمئن است این رژیم هیچ کاری برایش نخواهد کرد. و این باور همیشگی مبنی بر اینکه دین اسلام به عنوان سنگری در برابر گسترش کمونیسم عمل خواهد کرد، بیشتر نمایانگر خیال بافی است، زیرا به نظر می رسد که مساجد مسلمانان در ایران به همان اندازه دولت فاسد هستند و به همان اندازه از آن بی خبرند. ایرانیان در این دوره برای حل مشکلات خود  واقعاً به غرب نگاه نمی کند،و باوری به کمک آن ندارند. زیرا او اکنون عموماً این باور را پذیرفته است که غرب می خواهد از او برای اهداف خود  سوء استفاده کند. و، ناخودآگاه، بسیاری از نفرتی که آشکارا نسبت به انگلیسی ها ابراز می شود، در واقع منشأ بسیار عمیق تری دارد. تا حد زیادی از این واقعیت ناشی می شود. این امر عمدتاً از این واقعیت ناشی می‌شود که غرب، عمدتاً از طریق ابزار انگلیسی‌ها که برای مدت طولانی در اینجا بوده‌اند،  بر سبک زندگی سنتی ایرانیان هیچ اثری نداشته و تغییری صورت نداده است.

 تردید وجود دارد که کمونیسم برای تعداد بسیار محدودی از ایرانیان جذابیت واقعی داشته باشد. از سوی دیگر، کشور در وضعیتی است که می توان آن را یک وضعیت انقلابی جنینی نامید و به دنبال ابزاری برای انجام کاری است که واقعاً هنوز آن را درک نکرده است. کمونیسم وسیله ای را ارائه می دهد که تحت آن می توان رژیم را مورد حمله قرار داد و خطاها را جبران کرد. به نظر می رسد که جذابیت آن برای جوانان بسیار قوی است. به عنوان مثال، دانشگاه تهران با هسته‌های حزب توده  جوانه می زند و به سرعت وضعیت مشابهی بر نظام دبیرستان ها تحمیل می‌شود. گروه‌های دیگر، مانند کارگران راه‌آهن، در حمایت از احساسات کمونیستی بازتر هستند. به نظر می رسد اکثر این گروه ها در یک چیز مشترک هستند، احساس نادیده گرفته شدن توسط سیستم اجتماعی موجود از نظر درآمد یا امتیاز، و به همین دلیل علت پذیرش کمونیسم اغلب در سطوح و طبقات پایین اجتماع است. . با این حال، پاسخ در این مورد عمیق تر از این به نظر می رسد. شاید بتوان آن را در رکود سیاسی و اجتماعی که از  مشخصه کل خاور نزدیک و فروپاشی آهسته سازمان‌های اجتماعی در آن است، جست و جو کرد.    

در نهایت، اشتباه است اگر فکر کنیم که چون کمونیسم هیچ جذابیت اساسی ندارد و فاقد توانایی برای دگرگونی است و  و نمی تواند در ایران گسترش یافته و فراگیر شود. زندگی ایرانی واقعاً مصلحت‌آمیز است و اگر این انتخاب به اجبار به توده‌ها تحمیل شود، احتمالاً کمونیسم را با این احساس می‌پذیرند که سرنوشتشان بدتر از حال حاضر نخواهد بود. از دیدگاه ما (آمریکاییان ) چنین تحولی مایه تأسف خواهد بود، در حالی که بدون شک ایرانیان در نهایت کمونیسم را به روش خود می‌پذیرفتند، اما بدون شک تغییرات اجتماعی اساساً مورد نیاز به درستی اتفاق می‌افتد و در جمع‌بندی نهایی نه شوروی و نه غرب اعتباری کسب نخواهند کرد. برای تأثیرگذاری بر تغییرات روش‌هایی که در سال‌های اخیر توسط شوروی در تلاش برای جذب قلمرو ایران استفاده شده است ، چنین می باشد:

جالب است که به ترتیب زمانهای مختلف و  ممکن، روش‌های مختلفی را که شوروی‌ها در سال‌های اخیر در تلاش‌های خود برای اشغال و جذب خاک ایران به کار گرفته‌اند، در نظر بگیریم. پایان جنگ جهانی دوم نقطه شروع خوبی است، زیرا در آن زمان بود که شوروی ظاهراً معتقد بود که زمینه برای الحاق آذربایجان  ایران به شوروی فراهم شده است.

الف) تأسیس دولت عروسکی (حکومت پیشه وری)- شوروی پس از ورود و اشغال ایران، هیچ تمایلی برای خروج نیروهای خود از ایران بر اساس مفاد معاهده سه جانبه نشان نداد. در عوض در ایران ماند و از تشکیل دولت دست نشانده آذربایجان حمایت و محافظت کرد. قوام پیر و حیله گر برای بحث در مورد مسئله خروج نیروها به مسکو رفت، اما ظاهراً دست خالی برگشت. بعدها مذاکراتی از سوی وی با سفیر شوروی در تهران انجام شد و این مذاکرات منجر به امضای قراردادی شد  برای  ایجاد یک شرکت مشترک ایران و شوروی برای بهره برداری از نفت شمال شد. پس از عقد این قرارداد نیروهای شوروی از ایران خارج شدند و نیروهای ایرانی وارد آذربایجان شدند و قیام را سرکوب کردند. با این حال، چندین ماه بعد،  وقتی که مجلس شورای ملی ایران از تصویب این قراردا خود داری کرد، شوروی دریافت که حتی امتیاز نفت شمال را هم ندارد.

توضیح شکست شوروی در این دو مورد دشوار است. در رابطه با فروپاشی دولت دست نشانده، آ ذربایجان  برخی می گویند که عناصر کمونیستی باقی مانده در آنجا به اندازه کافی آموزش دیده و الهام گرفته نبودند، در حالی که شوروی ها انتظار نداشتند فوراً ارتش ایران وارد منطقه شود. در رابطه با معامله نفت هنوز هم می توان دو داستان را در تهران یافت:

الف) قوام  شوروی  را فریب داد و

ب) اینکه قوام قصد داشت امتیاز نفت شمال را به آنها بدهد اما مجلس او را نا امید کرد.

نیروهای دیگری نیز بر حادثه آذربایجان نقش داشتند. فشار سازمان ملل همراه با همدردی بزرگ بین المللی برای ایران کوچک بود که در مقابل غول روسیه ایستادگی می کرد. صرف نظر از دلایل شکست شوروی، یک چیز برجسته است و آن این است که نقشه های آنها، اگر با موفقیت انجام می شد، کنترل واقعی منطقه شمال غرب ایران را به آنها می داد.

ب) تکیه بر فعالیت حزب توده با از بین رفتن نیروهای خود و دولت دست نشانده، شوروی ها کم و بیش مجبور شدند به استفاده از ایرانیان در تلاش های خود برای براندازی تکیه کنند. این در درجه اول به معنای حزب توده بود. علاوه بر اینکه وجود این حزب برای  شوروی بهترین ابزار موجود است، به نظر می رسد که شوروی بیش از آنچه که رویدادهای بعدی نشان می دهد، به حزب اعتماد کرده است.

حزب توده به دلیل ماهیت مخفیانه فعالیت هایش و همچنین به این دلیل که مانند بسیاری از چیزهای دیگر در ایران، به نظر می رسد آنچه که به عنوان بلوط کاشته شده بود، مانند تاک خربزه بیرون آمده و در همه جهات روییده است، بحث دشواری است. حزب توده در ابتدا یک سازمان ایرانی بود. اما شوروی ها ظاهراً سریعاً حزب را به عنوان یک کاتالیزور عالی تشخیص دادند که می تواند برای گرد هم آوردن گروه های ناراضی استفاده شود و از طریق آن انرژی های آزاد شده می تواند به سمت اهداف شوروی سوق داده شود.

( برکرفته از گزارش اسناد وزارت امور خارجه آمریکا) ترجمه نوروز درداری (فولادی) 

نقش دولت روسیه ( شوروی) و حزب توده در رویدادهای تاریخی ایران


بخش اول: تقسیم بخشی از ایران بین روسیه و عثمانی

ایران همسایه روسیه است. روسیه هیچگاه تمایلی نداشته و  نمی‌خواهد در کنارش کشوری از نظر اقتصادی- سیاسی و بین المللی رشد یافته باشد و در آن سرمایه گذاری خارجی صورت گیرد. روسیه مایل نیست که هیچ کشور دیگری در ایران منشاء اثر باشد. همواره برای دست یابی به راه دریای آزاد ایران را تصاحب کند.

ایرانیانی که از رابطه دشمنانه این کشور با ایران با اطلاع هستند و با توجه به سابقه تاریخی این دولت با سرزمین ایران اعتمادی به این کشور و ایادی آن در ایران یعنی حزب کمونیست تبارها ندارد و نخواهد داشت.

درباره ریشه‌های بی‌اعتمادی به‌ویژه روسیه به‌نظر می‌رسد علت آن را باید در ذهنیت تاریخی ایرانیان براساس عملکرد این کشور در قبال ایران جست‌وجو کرد.

درباره روسیه ریشه بی‌اعتمادی ایرانیان به این کشور ارتباط نزدیک با سیاست خارجی این کشور در قبال ایران از قرن پانزده تا به امروز دارد. منتقدان سیاست نزدیکی ایران به روسیه محور اصلی انتقاد خود را بر این مبنا قرارداده‌اند که مشکل اساسی در روابط دو کشور در یک نکته است و آن اینکه روسیه به ایران نگاه ابزاری دارد و از دوران پتر کبیر به دنبال اشغال ایران بوده است.

برای پی بردن به این بی اعتمادی کناکاشی در تاریخ چند قرن گذشته این دولت با سرزمین ایران خواهیم داشت و در گذر از این تاریخ به سابقه و عملکرد احزاب سیاسی وابسته به روسیه را نیز مرور خواهیم کرد. تا ببینیم این همسایه بدون سایه چه بخشی از کشور ما را از ایران جدا کرده است و از چه زمانی این کار را شروع کرده و تا کجا ادامه خواهد داشت؟

 

1-      رابطه ایران و روسیه در دوران صفویه

آغاز روابط ایران و روسیه به‌صورت رسمی به سال ۱۵۲۱ میلادی (۹۰۰ خ) در دوران صفویان بازمی‌گردد. روابط گذشته و حال روسیه و ایران مدت هاست که چند وجهی و پیچیده بوده‌است. اغلب بین همکاری و رقابت متزلزل است دو ملت سابقه طولانی در تعاملات جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی سیاسی دارند. روابط متقابل غالباً متلاطم و در مواقع دیگر خفته بوده‌است.

روسیه برای ایران این ویژگی را داشت که یکی از اولین دروازه‌های آشنایی با مدرنیته و دنیای جدید بود. امّا متأسفانه در دوره‌ای که روسیه به نوسازی و تحول سیاسی، اقتصادی و نظامی دست‌زده بود، شاهان صفویه در ناآگاهی عمیقی نسبت به وضعیت جهانی به‌سر می‌بردند و حتی دلایل تمایل نداشتن کشورهای اروپایی را به متحدشدن با ایران در مقابل عثمانی (مهم‌ترین رقیب آسیایی اروپاییان) به‌درستی نمی‌دانستند.

فکر برقراری رابطه با مسکو در ایران نخستین‌بار در زمان شاه ‌سلطان محمد خدابنده (پدر شاه ‌عباس اول) مطرح شد. در دسامبر 1586.م  (۹۶۵ خ ) وقتی خدابنده در مقابل حملات عثمانی از همة کشورهای دیگر اروپایی مثل اتریش، مجارستان، لهستان و... ناامید شد، سفیری به نام هادی‌بیک به دربار تزار فئودور اول (1574 ــ 1598.م) فرستاد و طی نامه‌ای به تزار نوشت که ما باید مانند پدران خود در راه اتحاد و دوستی با هم کوشش کنیم (منظور تلاش‌های شاه اسماعیل اوّل برای پیدا کردن متحد در اروپا برای حمله به عثمانی بود). سلطان محمد خدابنده به تزار اعلام کرد: اگر امپراتور حاضر شود به اتفاق ایران، عثمانی را از قفقاز بیرون کنیم، وی آماده است دربند و باکو را به روسیه واگذار کند.

در زمان شاه سلطان حسین در زمان حمله میر ویس به اصفهان وی با سفیر پتر(کبیر) اطلاع داده بود و قول حمایت از او گرفته بود. بعد از سقوط شاه سلطان حسین صفوی و هرج و مرجی که در کشور پدید آمد، از این موقع هدف اصلی پتر کبیر از نزدیکی به ایران جدا کردن دو سرزمین مسیحی‌نشین گرجستان و ارمنستان از کشور ما و منضم کردن آنها به خاک روسیه ــ به دلیل تشابه مذهبی به کشور خود ــ بود.

پتر کبیر خود در سال 1722.م (۱۱۰۱ خ ) فرماندهی قشون روسیه را در حمله به ایران بر عهده گرفت، در سال 1723.م قشون روس با چند کشتی در بندر انزلی پیاده شده و گیلان را تصرف کرد. سپاه دیگری نیز باکو را گرفت.

جنگ ایران و روس یا لشکرکشی پتر یکم به ایران جنگی بین روسیه و (سلسله صفویان) ایران بود، که پس از سقوط اصفهان توسط شورشیان افغان به دلیل تلاش تزار برای گسترش نفوذ روسیه در مناطق دریای مازندران و قفقاز و بازداشتن رقیبش، امپراتوری عثمانی، از دستیابی‌های ارضی در منطقه به بهای افول صفویان شروع شد.

پیروزی روسیه منجر به از دست دادن اراضی ایران در قفقاز شمالی، قفقاز جنوبی و شمال ایران کنونی، و انضمام شهرهای دربند (روسیه) (جنوب داغستان) و باکو و اراضی نزدیک پیرامون آنها و نیز ولایات گیلان، شروان، مازندران، و گرگان در پی معاهده سنت پترزبورگ (۱۷۲۳) شد.ایران نه سال بعد این نواحی را در طی جنگ‌های نادرشاه در داغستان از روس‌ها پس گرفت.

 

از جانب دیگر ترکان هم فرصت را غنیمت شمردند و برای آنکه در تصرف بخشی از ایران از روس‌ها عقب نیفتند و نیز راه پیشروی روس را به سمت جنوب و غرب ایران مسدود کنند، سفیری نزد تزار فرستادند و اعلام کردند که اگر قوای روس از دربند به طرف جنوب جلوتر بروند، این اقدام به منزلة اعلام جنگ تلقی می‌شود. پتر کبیر که نمی‌خواست با ترکان درگیر شود، بخشی از نیروهای خود را در بیرون دربند گذاشت و به سن‌پترزبورگ بازگشت.

اولین برنامه تقسیم ایران توسط روس ها

شاه طهماسب در شرایط ناگواری قرار گرفته بود، او اسماعیل‌بیک اعتمادالدوله، صدراعظم خود، را برای تقاضای کمک از روس به دربار تزار فرستاد. تزار تأمین تقاضای شاه را مشروط به پذیرفتن رسمی ایالات تسخیرشدة ایرانی توسط روس‌ها به اضافة مازندران و استرآباد کرد. صدراعظم پیشنهاد را پذیرفت و با امضای قراردادی در سال 1723.م اوسترمان وزیرخارجه روسیه، (Ostermann) الحاق تمام ایالات پیشنهاد شده از سوی تزار را به خاک روسیه قبول کرد. روسیه در مقابل تعهد کرد افغان‌ها را از ایران بیرون کند و از طهماسب به عنوان شاه قانونی ایران حمایت کند. صدراعظم، که خودسرانه قرارداد را امضا کرده بود، از ترس شاه‌طهماسب در حاجی‌طرخان پناهنده شد. تزار، برای تصویب قرارداد از سوی شاه، پرنس بوریس مچرسکی (Boris Metchersky)، سفیر خود، را برای ملاقات با شاه به ایران فرستاد. طهماسب، که از مقابل یورش ترکان به تبریز ابتدا به تهران و سپس به مازندران فرار کرده بود، با سفیر ملاقات، و از امضای قرارداد خودداری کرد. تزار از این عمل شاه به شدت عصبانی شد و تصمیم گرفت با مشارکت عثمانی، بخش‌هایی از ایران را میان طرفین تقسیم کند.

خلیفه عثمانی پیشنهاد کرد که اگر برای واگذاری ایالات شمال ایران با روسیه قراردادی امضا نشود و ایران آذربایجان، ارمنستان و گرجستان را به عثمانی واگذار کند، خلیفه از حمله به ایران خودداری خواهد کرد و در به سلطنت رسیدن طهماسب، به او کمک خواهد کرد. طهماسب از قبول این پیشنهاد نیز خودداری کرد.

ترکان در سال 1723.م تفلیس را تصرف کردند و بر سر اشغال شهر گنجه با قوای روس روبه‌رو شدند. این هم‌زمانی در تصرف گنجه نزدیک بود به جنگ دو طرف منجر شود که با وساطت سفیر فرانسه در سال 1724.م میان آنها، قرارداد تقسیم بخش وسیعی از ایران امضا شد. به موجب این قرارداد، عثمانی تعلق ایالات اشغال‌شده از طرف روسیه را به انضمام مازندران و استرآباد به آن دولت، به رسمیت شناخت و روسیه نیز تصرف آذربایجان، همدان، و کرمانشاه از سوی عثمانی را قبول کرد، به علاوه دو دولت تعهد کردند چنانچه شاه‌طهماسب مفاد قرارداد را پذیرفت، در بازگرداندن تاج و تخت سلطنت او را یاری کنند و درصورتی‌که شاه ایران از پذیرش قرارداد خودداری کند، دو دولت روس و عثمانی هر کس دیگری را که مصلحت بدانند به پادشاهی ایران انتخاب کنند..

شاه‌طهماسب با وجود جوان بودن و دچار مشکلات عدیده ای هم بود از قبول این شرایط خودداری کرد و با جمع‌آوری سپاهیانی از اطراف، ایرانیان مقاومت شجاعانه‌ای در تبریز از خود نشان داد، امّا تبریز پس از محاصره شدن از سوی ترکان، مجبور به تسلیم شد و مناطق دیگر ذکرشده در قرارداد به دست ترکان افتاد. امّا ایرانیان در برابر روس مقاومت بیشتری کردند، بااین‌حال لاهیجان به دست قوای روس افتاد، اما در همین موقع پتر کبیر مرد (1725.م) و نقشة روسیه برای تجزیه بیشتر ایران اجرا نشد.

 

اوکراین هم فدای سیاست – اول آمریکا – شد.


جنگ ناعادلانه و ناموجه علیه اوکراین در حال عبور از دهمین روز است. تا این لحظه دولت روسیه در تصرف سریع و آسان است و پوتین قبل و بعد از حمله نظامی به اوکراین تهدید به استفاده از جنگ‌افراز اتمی را طرح کرده‌ است. بر اساس دستور پوتین سلاح‌های اتمی روسیه در حالت آمادگی قرار گرفته‌اند. همچنین مقامات مسئول دولت روسیه در حال فضاسازی برای احتمال بروز جنگ جهانی سوم بوده و مرتب هشدار می‌دهند. پوتین در آخرین موضع‌گیری‌اش تحریم‌های گسترده غرب در کنار متحدان آسیایی‌و اقیانوسیه آن را به معنای «اعلان جنگ» به روسیه بشمار آورده ‌است.

تجزیه و تحلیل این اظهارات و تحرکات عملی ارتش روسیه در حمله به نیروگاه‌های هسته‌ای اوکراین و مبادرت به اقدامات پرخطر روشن می‌سازد که پوتین به هر قیمت می‌خواهد به اهداف مورد نظر خود در اوکراین برسد. این وضعیت کار را برای بازدارندگی در کوتاه مدت مقابل پیشروی ارتش روسیه در اوکراین دشوار می‌کند. با توجه به آسیب‌پذیری ارتش اوکراین در هوا و نسبت به حملات موشکی و هواپیمایی روسیه احتمال اینکه مقاومت کنونی بتواند به صورت کامل مانع از اشغال شهرهای عمده اوکراین و بخصوص کی‌یف بشود بالا نیست

 

در جنگ اوکراین سه نفر نقش اساسی دارند:

1-      رییس جمهور اوکراین – این رییس جمهور یک هنرپیشه کمدین رشته بود و وی در تلویزیون نقش رییس جمهور را بازی می کرد.و نقشش را هم گویا خیلی خوب بازی می کرد. در انتخابات سال ۲۰۱۹ از قضای روزگار مردم محو نقش های او در تلویزیون شدند و به او رای دادند و  در عالم واقع هم او رییس جمهور شد. رییس جمهوری که طرفدار غرب بود و دشمن پوتین رییس جمهور روسیه. او در قالب یک هنرپیشه نقش خود را به خوبی بازی می کرد. ولی این نقش ها را سناریو نویس تهیه و تدوین می کرد. در عالم واقع و در کاخ ریاست جمهوری – سناریو نویس کیست؟ این سوالی است که پاسخش نامعلوم است. اگر آقای بایدن است که وای به حال این ریاست جمهوری ! چون که آقای بایدن تنها برای خودش هم به سختی سناریوی می نویسد!! . زلنسکی رئیس جمهور اوکراین در زمان تبلیعات انتخاباتی وعده داده بود که برای پایان دادن به درگیری شرق اوکراین، گفتگو‌های صلح با روسیه را کلید بزند. ولی او کلید جنگ را به دست پوتین رییس جمهور روسیه داد.

2-      رییس جمهور روسیه . آقای پوتین از افسران امنیتی دوران کمونیسم است که از بلاهای متعدد دوران استالینی جان به در برده است. او چنان نقشش را بازی می کرد و با همه سیاستمداران  دوره های متعدد همراه بود تا خود جای بزرگترینشان را اشغال کرد. وی  از پیدایش خلاء قدرت پس از انقلاب اوکراین فرصت تاکتیکی مناسبی به دست آورد. تصرف برق‌آسای  جزیره کریمه در اوکراین در فوریه ۲۰۱۴ بزرگترین پیروزی پوتین و ضربه‌ای تحقیرآمیز برای غرب بود. روسیه توانست با تسخیر بخشی از یک کشور همسایه اوکراین قدرتش را به رخ بکشد و دنیا هم فقط نگاه کرد. ارتباط حکومت روسیه با شبه جزیره کریمه در طول تاریخ به دوران حکومت کاترین کبیر در قرن ۱۸ میلادی باز می‌گردد. در آن زمان روسیه بخش های جنوبی اوکراین و شبه جزیره کریمه را از چنگ امپراطوری عثمانی درآورد و به خاک خود ضمیمه کرد.

در سال ۱۹۵۴ حکومت اتحاد جماهیر شوروی به رهبری نیکیتا خروشچف که خود اوکراینی بود، شبه جزیره کریمه را به اوکراین هدیه داد. ده سال قبل از آن تاریخ ژوزف استالین، رهبر قبلی اتحاد شوروی حدود سیصد هزار نفر از تاتارهای کریمه را به اتهام همکاری با آلمان نازی از شبه جزیره کریمه کوچ داد و آنها را به آسیای میانه و سایر نقاط شوروی تبعید کرد.

پس از استقلال اوکراین در سال ۱۹۹۱ بوریس یلتسین، رییس جمهور وقت روسیه موافقت کرد که شبه جزیره کریمه به عنوان بخشی از خاک اوکراین باقی بماند و ناوگان دریای سیاه نیروی دریایی روسیه نیز به صورت اجاره از بندر سباستوپول استفاده کند.

و حالا پوتین در صدد است که این بخشندگی های سران شوروی را یک سره ملغا کند و اکراین را به روسیه برگرداند.

 

3-        رییس جمهور آمریکا و شرکای غربیش - .در سال ۲۰۱۴ ( رییس جمهور وقت آمریکا – اوباما – بود). پس از آن که روسیه شبه‌جزیره کریمه را به خاک خود ضمیمه کرد! اوباما از افزایش تنش‌ها خودداری کرد و سعی کرد جلوی تسلیح گروه‌های اوکراینی مورد حمایت غرب توسط اروپایی‌ها را بگیرد.

اینک در حمله روسیه به اوکراین -اوباما هشدار داد که تهاجم به اوکراین «بنیان نظم و امنیت بین‌المللی را تهدید می‌کند» و تاکید کرد که «نیروهای تفرقه و اقتدارگرایی» در حال تهاجم به ارزش‌های دموکراتیک جهانی هستند.؟ حرف زدن چه آسان و عمل کردن چه مشکل ها؟؟ در دوره ریاست جمهوریش حمله روسیه ارزش دمکراتیک جهانی مورد حمله قرار نگرفته بود؟

 در حمله به جزیه کریمه تنها کاری که غربیان کردند، « اعضای گروه هشت در سال ۲۰۱۴ تصمیم گرفتند عضویت روسیه در این گروه را تعلیق کنند».!!

دوستی غربی ها تنها به منافع مستقیم خودشان بستگی دارد. منافع و خطر برای دوستان زیاد اهمیتی ندارد. شعار همه روسای جمهور آمریکا  این است: تنها آمریکا مهم است. شعار - اول آمریکا (انگلیسی: America First) یک شعار در گفتمان سیاسی ایالات متحده آمریکاست که سعی در ایجاد سیاست‌های انزواگرایی، حمایت‌گرایی و عدم مداخله دارد.

ترامپ این شعار را با صدای بلند به گوش همه جهانیان رساند ولی «بایدن » آن را به زبان نمی آورد ولی در عمل کاملا به آن ایمان دارد. در افغانستان عملکرد وی با قرارداد معروفش با تروریست های طالبان کاملا با این شعار مطابقت دارد. او مردم افغانستان را در برابر امنیت سربازان آمریکایی فروخت. این بار در اوکراین نیز همین سناریو را به کار برده است. مردم اوکراین قربانی دیگری از سیاست – آمریکا اولین است- می باشد.

حالا در سال ۲۰۲۲ میلادی جنگ بین روسیه و اوکراین به راه افتاده است. چرا؟

بحران اوکراین پس از فروپاشی شوروی آغاز شد. زمانی که اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۹۰ فروپاشید، یک‌سوم انبار‌های اتمی جهان به یکی از جمهوری‌های تازه استقلال‌یافته شوروی که همین اوکراین بود رسید. از همان ابتدا آمریکا و روسیه با کمک هم سعی کردند این کشور اوکراین را خلع سلاح هسته‌ای کنند و توافق‌های دیپلماتیک متعددی هم با هدف تحویل صد‌ها کلاهک هسته‌ای شوروی به روسیه در ازای تضامین امنیتی منعقد شد.

-  پس از استقلال اوکراین و فروپاشی شوروی، براساس معاهده منع اشاعه سلاح‌های اتمی (NPT) کشور اوکراین حق حفظ سلاح‌های اتمی شوروی سابق را نداشت و میبایست این سلاح‌ها را به روسیه تحویل میداد. بر همین اساس ابتدا در سال ۱۹۹۱، طی "توافق مینسک" و پس از آن در سال ۱۹۹۲ طی "پروتکل لیسبون"، کشورهای استقلال یافته شوروی سابق-که میزبان سلاح‌های اتمی این کشور بودند- پذیرفتند که کشور «روسیه» را به عنوان وارث شوروی سابق شناخته و سلاح‌های اتمی موجود در خاک خود را به این کشور تحویل دهند. همچنین کشورهای اوکراین، روسیه، بلاروس و قزاقستان پذیرفتند که به تعهدات شوروی سابق در موضوع پیمان "استارت ۱" متعهد باشند. در این پیمان، کشورهای شوروی و آمریکا پذیرفتند که حجم سلاح‌های استراتژیک خود را کاهش دهند؛ لذا اولا سلاح‌های موجود در خاک اوکراین، طبق NPT متعلق به این کشور نبود ثانیا نه تنها این کشور بلکه دو کشور دیگر قزاقستان و بلاروس نیز پذیرفتند که سلاح‌های اتمی شوروی را به روسیه تحویل دهند.

اوکراین بیش از ۱۳۰ موشک بالستیک اتمی دور برد، حدود ۵۰ موشک بالستیک اتمی کوتاه برد، ۳۳ هواپیمای بمب افکن بزرگ و حدود ۱۷۰۰ کلاهک اتمی شوروی سابق در این پنج پایگاه نظامی، در محدوده اوکراین امروزی قرار داشتند

اما در کشور اوکراین، مدت‌ها بر سر اجرای این "پروتکل لسیبون" بحث و مخالفت وجود داشت. برخی سیاسیون و شخصیت‌های اوکراینی با اجرای معاهدات و تفاهم نامه‌های مزبور مخالف بودند. در سال ۱۹۹۳، کشور اوکراین، ۱۳ پیش شرط جهت اجرای تعهدات پروتکل لیسبون را اعلام کرد که براساس آن، می‌بایست تضامین امنیتی از طرف آمریکا و روسیه به این کشور داده میشد و اوکراین در عوض فقط حدود ۴۰ درصد از سلاح‌های اتمی را تحویل روسیه میداد. اما در نهایت کشور آمریکا توانست با ارائه مشوق‌های اقتصادی، اوکراین را راضی به اجرای تعهدات خود ذیل پروتکل لیسبون کند.

در نهایت در سال ۱۹۹۴، موافقت نامه چهار جانبه‌ای به نام "تفاهم نامه بوداپست" بین اوکراین، روسیه، انگلیس و آمریکا امضا شد که طی آن اوکراین تمامی سلاح‌های اتمی روسیه را به این کشور تحویل و در قبال آن، کشورهای روسیه، انگلیس و آمریکا تضمین دادند که استقلال و تمامیت ارضی این کشور را به رسمیت بشناسند. اتفاقی که با حمله روسیه به اوکراین، نقض شد.
لذا در مجموع باید گفت، شاید «ملت اوکراین» زمانی سلاح اتمی داشته، لکن «کشور اوکراین» هیچ گاه صاحب سلاح نبوده است . چون براساس معاهده (ان پی تی)  بجز کشورهای دائم شورای امنیت، کشور دیگری حق داشتن چنین سلاحی ندارد. آنچه در اختیار اوکراین قرار داشت، سلاح‌های اتمی شوروی سابق بود که حتی در صورت باقی ماندن آن‌ها در اوکراین، به دلیل پروتکل‌های حفاظتی و بهره برداری از سلاح‌های اتمی، امکان استفاده کشور اوکراین از آن‌ها فراهم نبود.

« پس از حمله کشور روسیه به اوکراین یکی از فعالان سیاسی اوکراینی ادعا کرد که اوکراین، "تنها ملت" در دنیا است که دارای سومین قدرت هسته‌ای دنیا بود و آن را با تضامین غرب و روسیه کنار گذاشت. این اظهار نظر همراه با برخی تحلیل‌های داخلی، این شبهه را ایجاد کرده که اوکراین، به دلیل کنار گذاشتن سلاح اتمی، دچار این جنگ شده است» این غربی که استقلال اوکراین را تضمین کرده بود حالا چه جواب دارد؟؟.

ترامپ رییس جمهور پیشین آمریکا  روز شنبه به وقت محلی در یک گردهمایی در فلوریدا با اشاره به درگیری نظامی بین روسیه و اوکراین مدعی شد: همانطور که همه می‌دانند، اگر در انتخابات ما تقلب نمی‌شد و اگر من رئیس‌جمهوری بودم، این فاجعه وحشتناک هرگز اتفاق نمی‌افتاد.  

-          وی گفت که ولادیمیر پوتین رییس جمهوری روسیه از «ضعیف بودن» جو بایدن رئیس جمهوری دموکرات برای حمله به اوکراین استفاده کرد.

ترامپ همچنین به حمله روسیه به گرجستان در زمان جورج دبلیو بوش و شبه جزیره کریمه در زمان باراک اوباما اشاره کرد و گفت: «من به عنوان تنها رئیس جمهوری قرن بیست و یکم (آمریکا) ایستادگی کردم که روسیه به کشور دیگری حمله نکند

اوکراین همچنان اهمیت خود را برای غرب و شرق از دست نداده است. پوتین هیچگاه چشمش را از اوکراین برنداشت و همیشه یک اصطلاح را در مورد اوکراین به کار برد: «مردم اوکراین و روس‌ها یک پیکرند» پوتین بعد از این که خیالش از بابت سلاح های اتمی اوکراین راحت شد و اطمینان حاصل کرد که دیگر سلاح اتمی در اختیار ندارد و شرکای غربیش هم این اطمینان را به او دادند  حالا دنبال این است که راه را بر روی اتحادیه نظامی غرب (ناتو) به بندد. آمریکا و شرکایش هم هر چند در خلع سلاح اوکراین با هم شریک و همراه شدند. اما به دنبال این هستند که با قبول اوکراین و گرجستان در اتحادیه اروپا – فعالیت  روسیه را مهار کنند ولی به هیچ وجه حاضر نیستند که از منافعی غیر از منافع خودشان در برابر روسیه دفاع کنند. اوکراین را در این راه فدای منافع کوتاه مدت خود خواهند کرد ولی نابودی یا مهار روسیه را همچنان ادامه خواهند داد. استراتژی نرم و آرام بدون به خطر انداختن منافع آمریکا و غرب. بازنده این سیاست تخریب گر مردم اوکراین و جهان خواهند بود.