تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

بهای سنگین - ۱.۲ تریلیون دلاری !! تحریم‌ها بر اقتصاد (و زندگی اجتماعی) ایران

 تحریم های اقتصادی که رییس جمهور دکتر احمدی نژاد آن را کاغذ پاره خواند!! چه بلایی سر کشور آورده است.

جهان صنعت نیوز – تحریم‌های اقتصادی یکی از ابزارهای سیاست خارجی کشورهای قدرتمند به‌منظور اعمال فشار بر کشورهایی است که از منظر سیاسی یا نظامی تهدیدی برای منافع جهانی تلقی می‌شوند. ایران نیز در دهه‌های اخیر هدف تحریم‌های گسترده‌ای قرار گرفته است، به‌ویژه از سال ۲۰۱۱ که تحریم‌ها به‌صورت هوشمند و همه‌جانبه شدت یافتند. این تحریم‌ها تأثیرات عمیقی بر ساختار اقتصادی، معیشت مردم و شاخص‌های کلان اقتصادی ایران داشته‌اند.

رضا زمانی، استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی با حمایت مرکز پژوهش های اتاق ایران  در مقاله ای به بررسی  هزینه‌های تحریم بر اقتصاد ایران پرداخته است. وی  عنوان می‌کند که تحریم‌ها، یکی از ابزارهای اصلی سیاست خارجی در عصر حاضر، نقش قابل‌توجهی در شکل‌دهی اقتصاد کشورها دارند. ایران از سال ۱۹۷۹، همواره هدف تحریم‌های اقتصادی قرار گرفته است. اما طی دهه اخیر، به‌ویژه از سال ۲۰۱۱، این تحریم‌ها با شدت بیشتری اعمال شده‌اند و تأثیر گسترده‌ای بر رشد اقتصادی، ساختار تولید، و جایگاه منطقه‌ای ایران گذاشته‌اند.

مطالعه وی با استفاده از روش کنترل ترکیبی (SCM)، به برآورد هزینه‌های اقتصادی تحریم‌ها و تحلیل پیامدهای آن‌ها می‌پردازد. تحریم‌های اعمال‌شده در بازه ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۲، معادل ۱.۲ تریلیون دلار (به قیمت ثابت ۲۰۱۵) به اقتصاد ایران هزینه وارد کرده‌اند. این رقم از هزینه جنگ ایران و عراق فراتر رفته است؛ به‌گونه‌ای که هزینه اقتصادی هر سال تحریم برابر با هزینه یک سال و نیم جنگ است.براساس نتایج تحقیق وی، طی ۱۲ سال اخیر، ایران سالانه به‌طور میانگین ۱۰۱ میلیارد دلار از تولید ناخالص داخلی خود را از دست داده است.در سال ۲۰۱۹، اوج تأثیر تحریم‌ها رخ داده و هزینه سالانه آن به ۱۳۶ میلیارد دلار رسیده است. سرانه تولید ناخالص داخلی نیز به‌طور میانگین ۱۲۰۲ دلار کاهش یافته که به معنای افت مستقیم رفاه مردم است.

۱۲ سال توسعه از دست رفته

بررسی تحریم‌های اقتصادی اعمال‌شده بر ایران در بازه زمانی ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۲ نشان می‌دهد که این تحریم‌ها تأثیرات بسیار مخربی بر اقتصاد کشور داشته‌اند. با استفاده از روش کنترل مصنوعی (SCM)، که نسخه‌ای شبیه‌سازی‌شده از اقتصاد ایران بر اساس داده‌های تاریخی و مقایسه با کشورهای مشابه ایجاد می‌کند، مشخص شد که اگر ایران تحت تحریم قرار نمی‌گرفت، عملکرد اقتصادی آن به‌مراتب بهتر بود.

تحلیل‌ها نشان می‌دهند که تحریم‌ها در این دوره زمانی حدود ۱.۲ تریلیون دلار (به قیمت ثابت سال ۲۰۱۵) به اقتصاد ایران خسارت وارد کرده‌اند. این رقم نشان‌دهنده کاهش قابل‌توجه تولید ناخالص داخلی (GDP) ایران در نتیجه تأثیر مستقیم و غیرمستقیم تحریم‌ها است. برای درک ابعاد این خسارت، مقاله هزینه تحریم‌ها را با هزینه جنگ هشت‌ساله ایران و عراق مقایسه کرده است. بر اساس برآوردها، هزینه اقتصادی جنگ ایران و عراق حدود ۱.۱۷۴ تریلیون دلار (به قیمت ثابت سال ۲۰۱۰) بوده است. پس از تبدیل این رقم به قیمت ثابت سال ۲۰۱۵، مشخص می‌شود که هزینه تحریم‌ها از هزینه جنگ نیز بیشتر بوده و تأثیری عمیق‌تر بر اقتصاد ایران داشته است.

این خسارت‌های گسترده منجر به از دست رفتن ۱۲ سال توسعه اقتصادی ایران شده است؛ به‌طوری که اقتصاد کشور در سال ۲۰۲۲ از نظر تولید ناخالص داخلی به سطح سال ۲۰۱۱ بازگشته است. این موضوع نشان‌دهنده تأثیر شدید تحریم‌ها در متوقف کردن پیشرفت اقتصادی و محدود کردن ظرفیت‌های تولیدی کشور است.

این مطالعه تأکید می‌کند که هزینه‌های ناشی از تحریم‌ها یکی از بزرگ‌ترین شوک‌های اقتصادی تاریخ معاصر ایران به‌شمار می‌رود و حتی از پیامدهای جنگ نیز فراتر رفته است. این نتایج بر اهمیت رفع تحریم‌ها تأکید دارد، زیرا بدون آن‌ها، تلاش‌ها برای بهبود وضعیت اقتصادی و کاهش شکاف با کشورهای منطقه با چالش‌های جدی مواجه خواهد بود.

تحریم‌های اقتصادی؛ عاملی برای کاهش ۲۳ درصدی ظرفیت تولیدی ایران

تحریم‌های اقتصادی اعمال‌شده بر ایران در بازه زمانی ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۲ تأثیری چشمگیر بر کاهش تولید ناخالص داخلی (GDP) و ظرفیت‌های اقتصادی کشور داشته‌اند. این تحریم‌ها منجر به افت ۲۳ درصدی ظرفیت اقتصادی ایران شده‌اند که نشان‌دهنده فشار گسترده و مداوم بر اقتصاد کشور است.

بیشترین خسارت اقتصادی ناشی از تحریم‌ها در سال ۲۰۱۹ به ثبت رسیده است. در این سال، تولید ناخالص داخلی ایران حدود ۱۳۶ میلیارد دلار کاهش یافت و به اوج تأثیرگذاری سیاست “فشار حداکثری” رسید. این رقم قابل توجه، نه‌تنها کاهش توان تولیدی کشور را نشان می‌دهد، بلکه بیانگر عمق مشکلات اقتصادی تحمیل‌شده بر ایران است.

از سوی دیگر، بررسی سرانه تولید ناخالص داخلی (GDP per capita) نیز تأیید می‌کند که اثرات تحریم‌ها به‌شدت بر زندگی اقتصادی مردم ایران تأثیر گذاشته است. در سال ۲۰۱۹، هر ایرانی به طور میانگین ۱۵۷۱ دلار از درآمد سرانه خود را به دلیل تحریم‌ها از دست داده است. این افت، یکی از بالاترین ارقام در دوره تحریم‌ها بوده و به روشنی بیانگر کاهش رفاه عمومی و محدودیت‌های رشد اقتصادی است.

تحریم‌ها چگونه اقتصاد ایران را در سه جبهه به عقب راند؟

تحریم‌های اقتصادی اعمال‌شده بر ایران در بازه زمانی ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۲ تأثیر متفاوتی بر بخش‌های اصلی اقتصاد کشور داشته‌اند. برآوردها نشان می‌دهد که این تحریم‌ها با محدود کردن ظرفیت‌های تولیدی و کاهش فعالیت‌های اقتصادی، خسارات قابل‌توجهی به بخش‌های کشاورزی، صنعت و خدمات وارد کرده‌اند.

بخش کشاورزی به‌عنوان یکی از حیاتی‌ترین حوزه‌های اقتصادی، مجموعاً با ۱۳۰ میلیارد دلار خسارت مواجه شده است. این رقم نشان‌دهنده تأثیر مستقیم تحریم‌ها بر تولید محصولات کشاورزی، محدودیت در واردات تجهیزات و مواد اولیه و همچنین کاهش توان صادراتی این بخش است.

بخش صنعت که سهم قابل‌توجهی در تولید ناخالص داخلی و اشتغال‌زایی کشور دارد، متحمل خسارتی بالغ بر ۴۵۲ میلیارد دلار شده است. این آسیب عمدتاً ناشی از محدودیت دسترسی به فناوری‌های پیشرفته، کاهش سرمایه‌گذاری‌های خارجی و محدودیت در مبادلات تجاری و مالی بوده است. افت تولید صنعتی به دلیل وابستگی این بخش به واردات تجهیزات و مواد اولیه، تأثیرات گسترده‌ای بر سایر بخش‌های اقتصادی نیز داشته است.

بخش خدمات که بزرگ‌ترین سهم را در اقتصاد ایران دارد، بیشترین آسیب را در این دوره دیده و مجموعاً با ۶۰۲ میلیارد دلار خسارت روبرو شده است. این میزان خسارت نشان‌دهنده تأثیر شدید تحریم‌ها بر خدمات مالی، گردشگری، حمل‌ونقل و سایر زیربخش‌های خدماتی است. کاهش مبادلات بین‌المللی، محدودیت در دسترسی به منابع مالی و افت قدرت خرید مردم، اصلی‌ترین عوامل این کاهش در بخش خدمات بوده‌اند.

مجموع این ارقام نشان می‌دهد که تحریم‌ها تأثیر تخریبی گسترده‌ای بر ساختار اقتصادی ایران داشته‌اند و بخش خدمات به دلیل گستردگی و وابستگی به سایر بخش‌های اقتصاد، بیشترین آسیب را متحمل شده است.

تحریم‌ها در سه دولت آمریکا؛ کدام دوره بیشترین فشار را بر ایران وارد کرد؟

تحریم‌های اقتصادی اعمال‌شده بر ایران در سه دوره ریاست‌جمهوری ایالات متحده (اوباما، ترامپ و بایدن) تأثیر متفاوتی بر اقتصاد ایران داشته‌اند و شدت این تحریم‌ها در هر دوره قابل‌مقایسه است.

در دوره اوباما (۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶)، هزینه تحریم‌ها برای اقتصاد ایران به ۵۰۵ میلیارد دلار رسید که میانگین سالانه آن برابر با ۸۴ میلیارد دلار بود. این دوره با آغاز تحریم‌های گسترده علیه ایران و افزایش فشارهای اقتصادی همراه بود که در نهایت به توافق برجام در سال ۲۰۱۵ منجر شد. اگرچه پس از برجام تحریم‌ها تا حدودی کاهش یافتند، اما تأثیرات آن بر اقتصاد ایران همچنان باقی ماند.

در دوره ترامپ (۲۰۱۷ تا ۲۰۲۰)، هزینه تحریم‌ها با سیاست “فشار حداکثری” افزایش یافت و به ۴۵۳ میلیارد دلار رسید. میانگین سالانه این دوره ۱۱۳ میلیارد دلار بود که نسبت به دوره اوباما ۳۵ درصد بیشتر است. بازگشت تحریم‌ها پس از خروج آمریکا از برجام و اعمال تحریم‌های ثانویه به کاهش شدید صادرات نفت و محدودیت دسترسی ایران به منابع ارزی منجر شد و ضربه شدیدی به اقتصاد کشور وارد کرد.

در دوره بایدن (۲۰۲۱ تا ۲۰۲۲)، هزینه تحریم‌ها با وجود وعده‌های مذاکرات برای بازگشت به برجام، به ۲۵۲ میلیارد دلار رسید که میانگین سالانه آن ۱۲۶ میلیارد دلار است. این رقم نشان می‌دهد که شدت تحریم‌ها در این دوره نسبت به اوباما ۵۰ درصد بیشتر و نسبت به ترامپ ۱۱ درصد بیشتر بوده است. ادامه تحریم‌ها و عدم موفقیت مذاکرات در رفع محدودیت‌ها، بار اقتصادی شدیدی را بر ایران تحمیل کرده است.

این مقایسه نشان می‌دهد که در هر سه دوره، تحریم‌ها تأثیر عمیقی بر اقتصاد ایران داشته‌اند، اما شدت این تأثیر در دوره ترامپ و بایدن به‌مراتب بیشتر بوده است.

تحریم‌ها و واگرایی اقتصادی

تحریم‌های اقتصادی اعمال‌شده بر ایران در بازه زمانی ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۲ به‌عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل واگرایی اقتصادی این کشور از سایر کشورهای منطقه، از جمله ترکیه، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، شناخته شده‌اند. در این بازه زمانی، کشورهای منطقه توانسته‌اند رشد اقتصادی پایداری را تجربه کنند و تولید ناخالص داخلی (GDP) و درآمد سرانه خود را افزایش دهند. اما ایران به دلیل تأثیرات گسترده تحریم‌ها از این مسیر توسعه بازمانده است.

تحلیل‌ها نشان می‌دهند که ۹۵ تا ۱۰۰ درصد از اختلاف رشد اقتصادی و رشد GDP سرانه میان ایران و کشورهای مذکور مستقیماً به تحریم‌ها مرتبط است. این واگرایی به‌وضوح نشان می‌دهد که تحریم‌ها نه‌تنها اقتصاد ایران را از مسیر رشد بازداشته‌اند، بلکه شکاف عمیقی میان ایران و همسایگان منطقه‌ای ایجاد کرده‌اند.

در حالی که کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی به‌واسطه جذب سرمایه‌گذاری خارجی و توسعه زیرساخت‌های اقتصادی خود توانسته‌اند رشد پایدار را حفظ کنند، ایران با کاهش صادرات نفت، محدودیت‌های تجاری و محدودیت دسترسی به منابع مالی بین‌المللی مواجه بوده است. این عوامل موجب کاهش ظرفیت تولیدی، افت سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی، و در نهایت کاهش قدرت رقابت اقتصادی ایران در منطقه شده‌اند.

این واگرایی اقتصادی پیامدهای بلندمدتی دارد، چراکه علاوه بر کاهش توان رقابت ایران در بازارهای منطقه‌ای و جهانی، جایگاه ژئوپلیتیکی این کشور را نیز تحت تأثیر قرار داده است.

سه سناریو، یک واقعیت تلخ

این بخش به بررسی سناریوهای جایگزین می‌پردازد تا نشان دهد تحریم‌ها چگونه مسیر رشد اقتصادی ایران را تغییر داده‌اند و چه هزینه‌هایی به این کشور تحمیل کرده‌اند. برای این منظور، سه سناریو فرضی طراحی شده است که هرکدام نشان‌دهنده یک مسیر جایگزین برای اقتصاد ایران در غیاب تحریم‌ها است:

* ادامه روند اقتصادی دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰: در این سناریو فرض شده است که ایران توانسته بود روند رشد اقتصادی خود در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ را ادامه دهد. بر این اساس، هزینه تحریم‌ها برای اقتصاد ایران در این بازه زمانی حدود ۱.۱۹ تریلیون دلار برآورد شده است. این سناریو نشان می‌دهد که اگر تحریم‌ها اعمال نمی‌شدند، اقتصاد ایران می‌توانست مسیر توسعه پایدار خود را ادامه دهد.

* عملکرد مشابه کشورهای با درآمد متوسط: در این سناریو فرض شده است که ایران مانند سایر کشورهای با درآمد متوسط (که شرایط اقتصادی مشابهی دارند) عمل می‌کرد. در چنین حالتی، هزینه تحریم‌ها به ۱.۵۳ تریلیون دلار می‌رسید. این رقم نشان‌دهنده فرصت‌های ازدست‌رفته اقتصادی ایران است که می‌توانست از طریق سرمایه‌گذاری، رشد صادرات، و توسعه اقتصادی مشابه این کشورها به دست آید.

* تحقق اهداف سند چشم‌انداز ۲۰ ساله: در این سناریو، فرض بر این بوده است که ایران مطابق اهداف اقتصادی و توسعه‌ای سند چشم‌انداز ۲۰ ساله خود عمل می‌کرد. اگر این اهداف محقق می‌شدند، هزینه تحریم‌ها از ارقام فوق نیز فراتر می‌رفت. این نشان می‌دهد که تحریم‌ها مانعی جدی در مسیر دستیابی ایران به اهداف توسعه بلندمدت خود بوده‌اند.

تحریم‌ها، مانع اصلی جبران عقب‌ماندگی اقتصادی ایران

تحریم‌های اقتصادی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل کاهش رشد اقتصادی ایران و افزایش فاصله آن با کشورهای منطقه شناخته شده‌اند. این تحریم‌ها نه‌تنها ظرفیت‌های تولیدی و اقتصادی ایران را محدود کرده‌اند، بلکه ساختارهای اقتصادی کشور را نیز به عقب بازگردانده‌اند. بررسی‌های این مقاله نشان می‌دهد که این تحریم‌ها عامل اصلی کاهش توان رقابتی ایران در برابر کشورهای منطقه، از جمله ترکیه، عربستان سعودی و امارات متحده عربی بوده‌اند. در حالی که این کشورها توانسته‌اند با بهره‌گیری از سیاست‌های پایدار و جذب سرمایه‌گذاری خارجی به رشد اقتصادی قابل‌توجهی دست یابند، ایران به دلیل تحریم‌ها از مسیر توسعه بازمانده است.

تحریم‌ها با ایجاد محدودیت در دسترسی به منابع مالی بین‌المللی، کاهش صادرات نفت، و محدودیت‌های تجاری، مانع از سرمایه‌گذاری‌های داخلی و خارجی در ایران شده‌اند. این موانع منجر به کاهش شدید رشد اقتصادی و افزایش شکاف میان ایران و کشورهای منطقه شده‌اند. علاوه بر این، حتی در صورت بهبود مدیریت اقتصادی در داخل کشور، تا زمانی که تحریم‌ها رفع نشوند، امکان جبران این عقب‌ماندگی و کاهش فاصله با کشورهای منطقه وجود نخواهد داشت.

این یافته‌ها بر ضرورت رفع تحریم‌ها به‌عنوان اولویت اصلی سیاست‌گذاران ایران تأکید دارند. بدون رفع تحریم‌ها، نه‌تنها رشد اقتصادی ایران محدود خواهد ماند، بلکه جایگاه اقتصادی و ژئوپلیتیکی کشور نیز به‌طور مداوم تضعیف خواهد شد. تعامل مجدد با اقتصاد جهانی و رفع محدودیت‌های تحمیلی می‌تواند به‌عنوان یک گام اساسی در بازگرداندن ایران به مسیر توسعه و کاهش واگرایی اقتصادی عمل کند.\

تحریریه جهان صنعت نیوز-۶ | سه شنبه، ۲۷ آذر ۱۴۰۳- )

 

افسانه برایری و عدالت در حکومت خلفای عرب اسلامی و رعایت آن در حمله اعراب به ایران

افسانه برابری و عدالت در حکومت خلفای اسلامی و رعایت آن در حمله اعراب به ایران

در زمان های قدیم فرهنگ شفاهی بجای فرهنگ نوشتاری رواج بیشتری داشت و اکثر متون تاریخی، ادبی و دینی ایران در پی تهاجمات متعدد نابود شده است.یکی دیگر از مشکلات پژوهشی، فراموشی زبان های باستانی بوده است که باعث شده کسی نتواند نوع و زبان خط رایج در کتیبه های بجا مانده را بخواند.افول خاندان ها یکی دیگر از عواملی است که باعث از بین رفتن تاریخ نگاری در ایران شده است.

در یک چنین وادی، مدت زیادی است که کتاب‌های رسمی در دانشگاه‌ها و مدارس ما، و مورخین و پژوهنده های مسلمان ایرانی،  یورش سپاهیان خلفا به ایران را طوری جلوه می‌دهند که گویی کل کشور ایران بدون جنگ فتح شده است و همه مردم ایران با رویی گشاده از سپاهیان خلفا استقبال کردند!! این ادعاهای دروغین و تحریف منابع، سد بزرگی در برابر شناخت تاریخی ما است و لطمه‌های جدی به تاریخ پژوهی زده است.

آنچه بارها در منابع می‌بینیم این است که مورخان مسلمان که دشمنی با خلفا نداشتند و حتی شاید برخی از آنها کار خلفا را درست می‌دانستند از کشتار گسترده ایرانیان توسط سپاهیان خلفا نوشته‌اند. همانطور که نمی‌توان جنایات گروه‌های افراطی و تروریستی مانند داعش را رد کرد، جنایات سپاهیان خلفا در ایران هم نمی‌توان رد کرد.

در این نوشتار ما با استفاده از همین مستندات نویسنده های مسلمان استفاده کرده و شرحی از آغاز و ادامه دین موجود ایرانیان در تاریخ یک هزار و چهارصد خواهیم داشت..

قدیمی‌ترین کسانی‌که به هجوم اعراب به ایران اشاره کرده‌اند «ابومخنف لوط بن یحیی ازدی» و «ابوالحسن مداینی» است. ابومخنف سال ۱۵۷ هجری و مداینی حدود ۲۲۰ هجری درگذشته است. متأسفانه آثار آنان در دسترس نیست. یکی از قدیمی‌ترین منابع عربی موجود که به شرح فتوحات مسلمانان پرداخته کتاب فتوح‌البلدان بلاذری (مرگ: سال۲۴۰ هجری قمری) است. الاخبار الطوال دینوری (مورخ ایرانی عربی نویس. مرگ: سال ۲۸۲ هجری قمری) و تاریخ یعقوبی (قرن سوم هجری) قدیمی‌ترین کتب تاریخی به دست ما رسیده هستند که روایت به هم پیوسته از تاریخ «جهانی» را نوشته‌اند که در این میان دینوری بیشتر از یعقوبی به تاریخ ساسانیان پرداخته است. اما مهم‌ترین منبع تاریخ حجیم طبری است که اگر چه رشته روایتی پیوسته به هم را ارائه می‌کند، اما محتویات آن متشکل از نقل قول‌ها و قطعه‌هایی از منابع پیشینش است. همه این نوشته ها توسط دین مداران و عرب تباران هستند که به روایت ها و شنیده ها خود متکی بوده اند.و نزدیک به سه قرن بعد از این رویداد تاریخی به زبان عربی نگاشته شده است. و ترجمه فارسی آن توسط ابوالقاسم پاینده در سال ۱۳۵۲ ش یعنی هزار سال بعد از طبری در دسترس ایرانیان قرار گرفته است.

از زمان حمله اعراب به ایران که از سال ۶۳۳ میلادی در دوران ابوبکر آغاز شده بود تا هنگام فتح کامل ایران توسط آنان و سال کشته شدن یزدگرد سوم و انقراض ساسانیان در سال ۶۵۱ میلادی به درازا کشید.

یکی از مهمترین بهانه برای حمله به ایران شورش عرب ها و برگشت آنان از دین اسلام در دوره ابوبکر بود. که به جنگ های رده معروف است.  شورشیان دو  موضوع داشتند یکی مدعیان پیامبری بود و دیگری مالیات زکوتی که ابوبکر برای اداره دربار خود بر آن ها تحمیل کرده بود. ابوبکر با شدت به سرکوب و کشتار شورشیان پرداخت.او این معترضان را «کافر» یعنی مرتد خواند که باید با آنان «جهاد» کرد.

اهمیت داستان در این است که اولا در قرآن برای مرتد یعنی کسی که تغییر دین می دهد و از اسلام به دین و یا اندیشه دیگر می گرود، مجازات و کیفر دنیوی و آن هم به دست حکومت مقرر نشده است، و ثانیا در هیچ سند دینی امتناع از زکات دلیل ارتداد دانسته نشده است. یعنی می توان مسلمان بود اما زکات مال نداد.

این عمل خلیفه اول مسلمین  که از یاران محمد و همچنین اولین خلیفه خلفای راشدین بود. او نزد مسلمانان سنی با لقب صدیق شناخته می‌شود. کاملا خلاف دستورات قرانی بود که او خود و دیگران را موظف به اجرای آن می دانست. بدین ترتیب روشن نیست که چگونه و با چه مجوزی می توان از مردمان با زور و اکراه و حتی جنگ و قتل و غارت، عمل مذهبی خالص طلب کرد؟ مگر هر نوع اکراه و اجبار مبطل عمل ایمانی و خدایی نیست؟

مهم‌ترین جنگ رده، جنگ یمامه در منطقه عقربا بود که در ربیع‌الاول ۱۲ هجری/مه ۶۳۳ رخ داد. به خاطر تلفات بسیار زیادی که از هر دو سپاه رخ داد، این جنگ به بوستان کشتگان معروف گردید. این کشته ها همه شهادتین را گفته بودند و مسلمان و عرب بودند. نه بیگانه و کافر.

واقعه کشتار مسلمانان به دستور ابوبکر در معتبر ترین کتابهای اهل  سنت همانند صحیح بخاری امده است. «ابوهریره نقل  می کند زمانی که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از دنیا  رحلت کردند، زمانی که ابوبکر بود [حکومت را در سقیفه به دست گرفت] تعدادی از عرب کافر شدند، ابوبکر دستور قتل این ها را صادر کرد.

عمر بن خطاب [در برابر این تصمیم ابوبکر موضع گرفت و] گفت: کَیْفَ تُقَاتِلُ الناس

چگونه با مردم می جنگی [دستور قتل مردم را صادر می کنی] در حالی که رسول الله فرمود : أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الناس حتى یَقُولُوا لَا إِلَهَ إلا الله -  من مأمورم با مردم جنگ کنم تا آن وقتی که لا اله الا الله بگوید .

 

فمن قالها فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إلا بِحَقِّهِ وَحِسَابُهُ على اللَّهِ- هر کس لا اله الا الله  گفت مال و جانش کاملاً در امان است مگر آنکه حقی الهی بر آنها تعلق بگیرد، که پس از آن حسابشان با خداوند خواهد بود [مثلا  کسی قتل نفسی انجام بدهد، یا العیاذ بالله زنای محصنه انجام بدهد]. فقال والله لَأُقَاتِلَنَّ

 

ابوبکر گفت: به خدا سوگند دستور قتل می دهم و می کشم .من فَرَّقَ بین الصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ

 

هر کس بین نماز و زکات فرق بگذارد یعنی کسی نماز بخواند زکات ندهد این ها را می کشم [پس معلوم است این ها کافر نیستند نماز می خوانند اهل عبادتند اهل نمازند بعد می گوید:] حتی اگر یک بزغاله ای که به پیامبر می دادند و به من ندهند با این خواهم جنگید. فإن الزَّکَاةَ حَقُّ الْمَالِ - زکات حق المال است.

 

لو مَنَعُونِی عَنَاقًا کَانُوا یُؤَدُّونَهَا إلى رسول اللَّهِ لَقَاتَلْتُهُمْ لَقَاتَلْتُهُمْ على مَنْعِهَا- اگر مرا از زکات منع کنند و به من زکات ندهند، حتی اگر یک بزغاله ای که به پیامبر می دادند و به من ندهند با اینها خواهم جنگید.  بخاطر این ممانعت از دادن زکات [به من]!.

 

قَالَ عُمَرُ : فَمَا هُوَ إِلَّا أَنْ رَأَیْتُ أَنَّ اللَّهَ شَرَحَ صَدْرَ أَبِی بَکْرٍ  بِالْقِتَالِ فَعَرَفْتُ أَنَّهُ الْحَقُّ “.- عمر بن خطاب می گوید، زمانی که دیدم خداوند به ابوبکر شرح صدر داده در این جنگ [و کشتار مسلمانان]، فهمیدم که ابوبکر بر حق است.

 

تعبیر: «کَانُوا یُؤَدُّونَهَا إلى رسول اللَّهِ» فهمیده می شود که قبلا به پیغمبر زکات می دادند پس منکر رسالت هم نیستند زمان پیغمبر می دادند و پیغمبر را هم قبول دارند نماز می خوانند، اما به من ابوبکر زکات ندهند و بین انجام نماز و زکات فاصله بیندازند و با آنها می جنگم!.

تعجب از عمر بن خطاب هست که اول به سنت پیامبر اشاره می کند و به مخالفت با ابوبکر می پردازد که این دستور کشتار مسلمانان توسط ابوبکر خلاف سیره پیغمبر است!، اما مشخص نیست به چه دلیل و بهانه ای سنت پیامبر را کنار می گذارد و به شرح سینه ابوبکر توجه اش جلب می شود و از سنت پیامبر دست می کشد!.و خود بعدها دستور قتل هزاران ایرانی را صادر می کند!!

سرکوب مدعیان نبوت و شورشیان باعث شد بعضی دیگر از قبائل با پذیرش سلطهٔ مدینه زکات بپردازند. درست است که تمام قبائل شکست خورده بودند و به اسلام بازگشته بودند اما هر لحظه ممکن بود اعراب دوباره به روح سابق خود برگردند و شورشی در جایی پدید بیاید بنابراین برای ارضای روح مشتاق به جنگ اعراب و ایجاد ارتباط بین نو مسلمانان و اسلام بر پایهٔ منافع دائمی‌ای که برای آنان به ارمغان می‌آورد،. به همین دلیل ابوبکر آن لشکر پر‌جوش‌و‌خروش متحد را از تاب نینداخت و آنان را برای گسترش اسلام، روانه عراق و شام کرد که نتوانست آن کار را تمام کند و عمر بن خطاب آن را ادامه داد. بنا بر این مشاهده می شود فتح ایران برای دستیابی نو مسلمانان علاوه بر ثروت اندوزی یک سرگرمی هم برای اعراب بود که دوباره شورش نکنند.

در دوران ابوبکر برای اولین بار ایران مورد تجاوز اعراب قرار گرفت. بنابر روایتی از بلاذری ابوبکر نخست مثنی بن حارثه  را برای حمله به مناطق ایران  گماشت، ولی بعد به خالد بن ولید که از نبرد با مسیلمه در یمامه فارغ گشته بود، فرمان داد که به عراق رود و به مثنی نیز نامه نوشت که به خالد بپیوندد و فرمانبردار او باشد. سوید بن قطبه (با قطبة بن قتادۀ سدوسی یا ذهلی) هم که آرزوهایی همانند مثنی در سر داشت، سرانجام به خالد پیوست. در روایات مربوط به جنگ‌های خالد در عراق، خاصه ترتیب و توالی آن‌ها، حتی تاریخ آمدن وی به عراق اختلاف بسیار دیده می‌شود. .

نوشته‌اند که خالد به یاری مثنی و دیگر سران بکر، عدی بن حاتم از قبیلۀ طی و عاصم بن عمرو از بنی تمیم در ۳ دسته عازم اجرای مأموریت شدن.در این جنگ‌ها با پیروزی سریع بر سرداران ساسانی چون هرمزد (در نبرد ذات السلاسل)، قباد، قارن، نوشجان یا انوشجان، هزار سوار، بهمن جادویه و جابان و کشتار و اسارت بسیاری از ایرانیان و اعراب وابسته بدانان بر نقاطی چون کاظمه، مذار، ثَنّی، وَلَجه، اُلَیَّس و اَمِغیشیّا مسلّط گشتند و آن‌گاه آهنگ حیره کردند.

مقاومت آزادبه، مرزبان حیره وصول به این شهر را مشکل ساخت، ولی خالد با شکستن سپاه و کشتن پسر وی توانست به دروازۀ حیره نزدیک شود و این شهر را که سرِ ایستادگی در برابر دشمن داشت، در محاصره آورد.

سرانجام این شهر با دادن کشتۀ بسیار تسلیم شد و بدین‌سان در صفر ۱۲/مۀ ۶۳۳ با پیروزی نبردهای مذار و ولجه و الیس، ناحیۀ حیره به تصرف خالد درآمد و مردم شهر با قبول پرداخت ۰۰۰‘۱۰۰ (یا بنا بر روایات دیگر ۰۰۰‘۸۰ یا ۰۰۰‘۹۰) درهم در سال با وی پیمان صلح بستند و نیز پذیرفتند که به شرط بر جای ماندن کنشت‌ها و کاخ‌هایشان، مسلمانان را در جنگ با ایران راهنمایی و در بین ایرانیان جاسوسی کنند.

بدین‌سان مسلمانان با عقد نخستین پیمان صلح در سرزمینی بیرون از مرزهای جزیرة العرب، نخستین جزیه را از عراق به مدینه فرستادند.  این پیروزی که به دلیل از هم پاشیدن نظام حکومتی و کودتای - رستم فرخ هرمز- که مورخین عرب او را رستم فرخزاد – نامیده اند در پایتخت ایران و از هم پاشیدن نظم کشوری و لشکری شده بود به دست آمد و سبب دلیری اعراب برای حمله به ایران در دوره عمر بن خطاب شد.

 

عمر بن خطاب به عربیأبوحفص عمر بن الخطاب العدوی القرشیملقب به عمر فاروق)، (۴۰ ق. ه / ۵۸۶ میلادی – ۲۶ ذی الحجه ۲۳ هجری/۶ نوامبر ۶۴۴)، صحابهٔ محمد، از فرماندهان نظامی در سپاه صدر اسلام و خلیفه دوم از خلفای راشدین بودمورخین تاریخ اسلام گاهی وی را خلیفه عمر اول و عمر بن عبدالعزیز را عمر دوم می‌نامند.

دوران خلافت وی از ۲۳–۱۳ هجری/۶۴۴–۶۳۴ میلادی استوی دومین خلیفه از خلفای راشدین بود که تحت فرمان او، سپاهیان عرب، سرزمین بین‌النهرین و سوریه را فتح نموده و نیز استیلای بر ایران و مصر را آغاز کردند.

پس از مهاجرت نخستین مسلمانان به مدینه که در سال ۶۲۲ میلادی انجام گردید، عمر به همراه دوست نزدیکش ابوبکر به یکی از مشاوران نزدیک محمد بدل شدند. در این سال جایگاه عمر در حکومت اسلامی به رهبری محمد، با ازدواج محمد بن عبدالله با حفصه دختر عمر ازدواج کرد.به این ترتیب عمر پدر زن محمد پیامبر اسلام شد. ابوبکر به عمر اطمینان ویژه‌ای داشت و او را جانشین خود قرار داد. عمر بن خطاب نخستین کسی بود که خود را امیرالمؤمنین نامید.

با وجود اینکه شخصیت عمر و ابوبکر با هم متفاوت بود، اما شباهت‌شان در مورد این که هر دو پدر زن محمد بودند، جای هیچ گونه حسادت را بین این دو باز نمی‌کرد. عمر بدون شک از مغزهای متفکر گروه نزدیک به محمد بوده‌است. دانشنامهٔ اسلام به نظری از لامنز اشاره می‌کند که به عقیدهٔ او ابوبکر، عمر و ابوعبیده بن جراح، مثلثی را تشکیل می‌دادند که محمد را در انحصار خود می‌گرفتند و از طریق دخترانشان عایشه بنت ابوبکر و حفصه بنت عمر بر رای وی چه به‌طور مستقیم و چه به‌طور غیر مستقیم، تأثیر داشتند. اما دانشنامه اسلام این نظر را در حالت کلی رد می‌کند و معتقد است که عمر نه در زمان محمد و نه در زمان ابوبکر نمی‌خواسته نگاه‌ها را به سمت خود منعطف کند.

به نوشته دانشنامهٔ بریتانیکا، علی دخترش ام کلثوم را به ازدواج عمر درآورد. به نوشته ویلفرد مادلونگ، عمر به‌دنبال این بود که علی، پسر عموی پیامبر را به خود نزدیکتر کند. او به‌طور منظم با علی به همراه سایر صحابه اولیه پیامبر مشورت می‌کرد و بر ازدواج با ام کلثوم دختر علی و نوه پیامبر اصرار می‌کرد.ام کلثوم، که در آن زمان طفلی بود با این ازدواج مخالفت کرده بود که دلیل آن محتملاً، شهرت عمر در برخورد خشن و بی‌ادبانه با زنان خود بود. علی خودش نسبت به این ازدواج بی علاقه بود اما سرانجام بعد از حمایت علنی مهاجرین و انصار از این ازدواج، علی تسلیم شد. در ازای این ازدواج علی از عمر خواست تا اراضی ینبع در نزدیک کوه رضواء را به او ببخشد. عمر اراضی ینبع را به علی بخشید و این زمین‌ها بعدها به فرزندان حسن بن علی رسید..[1]

مقام خلافت که در زمان ابوبکر، تنها به معنی جانشینی محمد تلقی می‌گردید، در دوران عمر، رنگ قاطعیت و اعتبار نیز به خود گرفت و عمر عنوان امیرالمؤمنین را برای اولین بار در مقام خلافت به کار برد. منابع حاکی از آن هستند که عمر، به خلافت به دیدی فراتر از آنچه که در مفهوم اسلامی اش تعریف شده می‌نگریست.

دوران حکومت وی را می‌توان به قدرتی کمتر از پولس و قدرتی بیشتر از یحیی تشبیه نمود. دانشنامهٔ اسلام بر این باور است که عمر معتقد به اختیاراتی در مقام خلافت بود که تهدیدی برای جایگاه واحد و دست نیافتنی محمد در اسلام بود و از حد اختیارات محمد تجاوز می‌کرد. احتمالاً این مهم از حدیثی ناشی می‌شود که محمد در آن گفته‌است اگر پیامبری بعد از من نازل می‌شد، آن شخص عمر بود.

بر اساس منابع اهل سنت، عمر بن خطاب با هرگونه بحث در مباحث مذهبی، حتی با سؤال و تفحص از معنی و عبارات و کلمات مشکله در قرآن مخالفت داشته، و خود هرگز درگیر چنان مباحثی نمی‌شد؛ و کسانی را که درگیر می‌شدند را مجازات و تبعید می‌کرد.

 

از هنگام برگزیده شدن ابوبکر و عمر به خلافت، تازه مسلمانان به دو گروه تقسیم شدند. گروهی که خلافت ابوبکر و عمر را ثواب می دانستند و گروهی که این دو را غاصب می نامیدند. گروه اول را سنی ها تشکیل می دادند که اکثریت مسلمانان بودند و گروه دوم که اقلیتی کوچک بودند و بعد ها در تاریخ بنام شیعه معروف شدند. شیعیان معتقد هستند در رویداد غدیر خم محمد، علی را به عنوان جانشین خود تعیین نمود لذا ابوبکر، عمر و عثمان را سزاوار حکومت پس از محمد نمی‌دانند.

 

عمر برای دسترسی به باج و خراج و ثروت ایرانیان به ایران حمله کرد گرچه حملهٔ اعراب به ایران یا اشغال ایران به دست مسلمانان به مجموعه حملاتی به شاهنشاهی ساسانی در قرن هفتم میلادی اشاره دارد که از سال ۶۳۳ میلادی در زمان خلافت ابوبکر شروع شد، در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، شد.

اشغال ایران، سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام بود که چند قرن طول کشید.از میان حمله‌هایی که اقوام دور و نزدیک در طول تاریخ به خاک ایران کرده‌اند، حملهٔ اعراب بیشترین تأثیر را بر ایران گذاشت.

مورخان دلایل متعددی را در مورد انگیزه و علت شروع حملات اعراب به ایران ذکر کرده‌اند: دورنمای کسب ثروت و زمین، گرسنگی و فقر، تلاش برای گسترش اسلام، تلاش برای رها کردن اعراب بین‌النهرین از سلطه ساسانیان، عرب گرایی، تغییرات آب و هوایی، گسترش شبکه تجاری و غیره. (ویکی پدیا دانشنامه آزاد). صرفنظر از درستی یا نادرستی هر یک از این دلایل، این حمله همانند همه جنگ های باستانی کشتار مردم بی گناه برای کسب درآمد بود. دین جدید با وعده بهشت برای رزمندگان آنان را ترغیب به کسب ثروت و درآمد برای دنیا و دست یافتن به بهشت پس از مرگشان بود.

گروهی از اسلام باوران بر این اعتقاد هستند که اسلام برادری و مساوات و عدل را برای ایرانیان به ارمغان آورد ولی این گفته آن قدر با واقعیت فاصله دارد که شیعیان اسلامی هم نمی توانند از آن دفاع کنند. مثلا در پاسخ به این سوال:

-          چرا اعراب مسلمان با وجود وعده امان، اهالی تسلیم شده شهرها را در ایران قتل عام می کردند؟! آنها در بعضی از شهرها وعده امان می دادند تا مردم تسلیم شوند، امّا پس از تسلیم شدن اهالی آن شهرها، آنها را از دم تیغ می گذراندند؟!

-          پایگاه یین رحمت - معارف اسلامی و پاسخ به شبهات کلامی - دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی می نویسند که: « آنچه به طور یقینی می توان گفت اینست که حاکمانی که غاصبانه بر مسند حکومت نشستند، در تعامل با مردم، چندان به سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) و تعالیم اسلامی اهمیت نمی دادند؛ بلکه بر اساس خواسته ها و استدلالهایی که منافعشان را تأمین می کرد عمل می کردند. گاهی نفعشان در تبعیت از اسلام و یا دم زدن از آن بود و گاهی در بی توجهی، وارونه نمایی و یا توجیه تراشی برای تعالیم اسلامی. بر این اساس طبیعی بود که تمام همّتشان را در همین راه صرف کنند و تنها به چیزهایی پایبند باشند که این منافع را تأمین کند. بنابر آنچه نقل شده، در برخی از قسمتها مهاجمین با رفتارهایی ناشایسته و به دور از آداب جهاد اسلامی به فتح سرزمین ساسانی پرداختند.»

برخی از مستندات هم حاکی از آن است که عمر بن خطاب نسبت به ایرانیان به صورت دشمن نابود شدنی نگاه می کرده است، نامه ای منتسب به وی در این مورد منتشر شده است که حکایت قریبی از نظر و دیدگاه یک خلیفه جانشین پیامبر اسلام در مورد مردم ایرانیان است.

نامه ی عمر به ابوموسی اشعری در مورد خشکاندن ریشه ی ایرانیان

______________________________

این نامه معاویه در باره ایرانیان که به زیادبن ابیه برادر خوانده معاویه و سرپرست کوفه، خوزستان و فارس نوشته شده است، نامه ای است که به نقل از ابان بن سلیم در جلد ششم ناسخ التواریخ آمده است( همچنین این نامه در کتاب سلیم بن قیس، ۱۴۰ و ۲۸۱ در چاپ بیروت، نفس الرحمان،  144 و   سفینه البحار ، ج ۲، ۱۶۵ آمده است).

متن این نامه توسط منشی زیاد بن ابیه به ابان بن سلیم که دوست نزدیکش بوده امانت داده شده است که آن را بخواند. با توجه به مضمون جالب این  نامه، منشی زیاد بن ابی،  رونوشتی از آن برای خود  برداشته است.

متن این نامه  این طور آغاز می شود:

«… اما بعد…، از من پرسیده ای که وظیفه تو در برابر قبایل عرب و غیرعرب چیست؟»

و پس از شرحی درباره قبایل یمن و بنی ربیعه و بنی مضر نوبت به ایرانیان می رسد. در این زمینه در ناسخ التواریخ چنین آمده است:

«… و اکنون می رسیم به این قومی که به نام موالی در میان امت اسلام به سر می برند و قوم فارسی نام دارند. گوش کن زیاد، این مردم را باید ذلیل کرد. باید همان روشی که عمر (عمربن خطاب) آن ها را می کوبید، طوری کوبیدشان که هرگز نتوانند سربردارند. این ها جز با سیاست عمر اداره شدنی نیستند. از عطایشان که حق عمومی اتباع اسلام است تا می توانی بکاه. در تقسیم خواربار تا می توانی از سهمشان کم کن. در جبهه جنگ آن ها را در صفوف مقدم بگمار تا زودتر از دیگران هدف حملات دشمن تازه نفس قرار گیرند. سربازان آن ها را به کار جاده سازی و هموار کردن راه ها و کندن درخت ها بگمار و سعی کن هر چه دشواری و عذاب باشد نصیب این عجم ها شود. کاری کن که سنگینی بارها بر دوششان هر چه بیشتر فشار آورد. زیرا که اگر جز این باشد هوای عصیان خواهند کرد.

مراقب باش که این عجم ها هرقدر هم صالح و متقی باشند بر صفوف جماعت در نماز پیش نمازی نکنند و در نماز جماعت در صف اول قرار نگیرند مگر آن که عده اعراب برای تکمیل صفوف کافی نباشد و هرچند هم در فقه و قرآن دانشمند باشند بر مسند قضا ننشینند و بر هیچ شهری از شهر های اسلام والی یا حاکم نشوند و در معابر هرقدر هم مقامشان بالا باشد بر عرب هر چند هم پست و فرومایه باشد تقدیر نجویند و در ازدواج حق زناشویی با زن عرب نداشته باشند اما مردان عرب حق همسری با زنان فارسی را داشته باشند. این ها همه سیاست عمر رضی الله عنه است و عمر شایسته است از امت محمد صلی الله علیه و خاصاً از بنی امیه شایسته ترین پاداش را ببیند.

 

با این همه عمر اشتباهاتی نیز داشت. مثلاً می بایست قوانین و نظاماتی به وجود آورده باشد که برای همیشه عجم ها را در برابر عرب ذلیل و خوار نگاه دارد. اگر از ایجاد نفاق در میان امت اسلام پرهیز نداشتم، همین امروز مقرر می داشتم که اگر یک عجم، عربی را بکشد محکوم به قصاص یا دیه کامل می باشد ولی اگر عربی یک فارسی را به قتل برساند از قصاص معاف باشد و دیه را نیز نصف بپردازد. به هرحال، زیاد، از همین امروز که این نامه به دستت می رسد این عجم ها را بیشتر ذلیل کن، به آنان توهین کن، آن ها را از پیشگاهت دور دار، از آنان در رتق و فتق امور کمک مخواه، به درخواست هایشان اعتنا نکن.

از این سخن که بگذرم، بگذار نامه ای را برایت نقل کنم که عمر بن خطاب برای والی بصره «ابوموسی اشعری» ، در زمانی که تو به سمت منشی حکومت در زیردست این مرد خدمت می کردی، فرستاده بود. همراه این نامه ریسمانی به طول پنج وجب بود که هرچه حکایت بود در آن ریسمان بود. زیرا عمر در آن نامه به فرماندار بصره دستور داده بود که « به موجب این نامه مردان بصره را احضار کن و درمیان آنان از موالی و اعاجم (ایرانیان) هرکس را که طول قامتش به اندازه این ریسمان رسیده، گردن بزن» 1.[2]

این نامه را ابن ابی معیط خوانده و یادداشتی هم از آن برداشته بود و به طوری که نواده او ولیدبن عقبه برای من حکایت کرد، ابوموسی اشعری درکار خود درمانده بود که آیا فرمان عمر را اجرا کند یا درباره آن مطالعه بیشتری به عمل آورد و نیز نقل کرد که وقتی ابوموسی با تو در این باره مشورت کرد تو او را از اجرای این فرمان بازداشتی و توصیه کردی که فرمان عمر دوباره به خودش بازگردانده شود تا شخصاً در فرموده خود تجدید نظر کند. و تو چون به خیال خود غم تیره بختان و بیچارگان می داشتی در پبشگاه خلیفه به التماس درآمدی تا او را از خون ایرانیان بازگردانی و به او گفتی که این قتل عام به ناحق، همه ایرانیان را خواهد برانگیخت و آن قدر دوپهلو و سه پهلو سخن گفتی تا عمر را از عقیده اش بازگردانیدی. ای زیاد، من در میان فرزندان ابوسفیان نامبارک تر از تو ندیده ام. زیرا تو نگذاشتی که با دست عمر عنودترین دشمن ما از صفحه روزگار برداشته شود. ای زیاد، سخنان تو عمر را به جایش نشانید ولی حقیقت این بود که اگر عمر تصمیم خود را عملی می کرد و ریشه این اعاجم را از بیخ می کند، آب از آب تکان نمی خورد، بلکه عرب عجم کشی را وسیله تقرب به درگاه الهی می شمرد. ولی تو، ای برادر، ای زیاد بن سفیان، وی را از این کار بازداشتی و ما را همچنان در خطر گذاشتی. لااقل اکنون تا دیر نشده است از خواب غفلت برخیز،! تا فرصت از دست نرفته است این اعاجم را از میان بردار و ریشه آن ها را بسوزان.»  _______________________________

و این دینی بود که در آن از رفعت، برادری، مساوات و عدل سخن می گفت. حال خلیفه دوم و جانشین پیامبر خدا و جانشینانش حکم به کشتار و نابودی مسلمانان ایرانی می دهد؟؟؟؟

وقتی عمر به خلافت رسید به منبر رفت و گفت: «‌مثال عربان چون شتر سرکش است که دنبال کشندة خویش می¬رود، کَشِنده باید بنگرد آنها را کجا می¬کشد؛ امّا به خدای کعبه که من به راهشان می¬برم.»

 آن¬گاه فرمان داد: اسیران مرتد عرب را به قبیله¬هایشان بازگردانند و گفت: «من خوش ندارم بردگی در عرب معمول گردد.» ( تاریخ طبری، ص 1579 و کامل ابن اثیر، 2/176)

این سخنان خلیفه عرب و فرمانده حمله به ایران است. او گفته است که خوش ندارم بردگی در عرب معمول گردد؟ آیا به همین سبب بود که سپاهیان اسلام هزاران برده زن و مرد از ایران ساختند؟؟

سال‌هاست که دین مداران در ایران تلاش میکنند تا یورش اعراب به ایران را طوری جلوه دهند که گویی کل کشور ایران بدون جنگ و خونریزی فتح شده و رفتار فاتحان با مردم ایران بسیار ملایم بوده است!! ولی باید توجه داشت که منابع موثق تاریخی بارها از کشتار مردم بی‌گناه توسط سپاهیان خلفا در فتوحات نوشته‌اند. تجاوز و برده‌داری از کارهای رایج در فتوحات سپاهیان خلفا بوده است که خیلی ساده توسط مدافعان یورش خلفا نادیده گرفته می‌شود. منابعی اسلامی و نوشته های مورخین مسلمان مانند تاریخ طبری، آثارالباقیه، اخبار الطوال، الکامل، تاریخ بخارا، فتوح البلدان بلاذرى و... روایات فراوانی از کشتار گسترده ایرانیان توسط سپاهیان خلفا نوشته‌اند… بر اساس این منابع در شهرها و مناطقی چون استخر، طمیسه، ری، شاپور، گرگان، سرخس، نهاوند، جلولا، سغد، بخارا، خوارزم، کابل و… کشتار و ستم‌های فراوانی رخ داده است…

رفتار سپاهیان خلفا شبیه به رفتار بسیاری از فاتحان و کشورگشایان در طول تاریخ بوده است. بسیاری از کشورگشایان یا از مردم می‌خواستند که به فرمان پادشاهان درآیند و یا از مردمان شهرها زورگیری می‌کردند یا به غارت و کشتار می‌پرداختند. سپاهیان خلفای اسلام هم همین رفتار را داشتند و حتی گاهی اوقات دامنه کشتاری که توسط آنها در ایران صورت گرفت، وسیع‌تر از دیگر کشورگشایان بود. چون آن ها هم در پی غنایم بودند و کشتار و غارت اموال کشته شدگان یکی از هدفهای تهاجم و جنگ بود و هست.[3]

برخی می‌خواهند به رفتار سپاهیان خلفا جنبه قدسی دهند و اینچنین القا کنند که رفتار این سپاهیان با دیگر کشورگشایان تفاوت داشته است. همچنین می‌خواهند پیروزی اقوامی که پیش از فتح، زندگی ساده و قبیله‌ای داشتند، آن هم بر شاهنشاهی بزرگ ایران را نشانه‌ای از الهی بودن این پیروزی جلوه دهند. برای مثال می‌گویند چطور ممکن است این قوم گمنام و ساده بدون یاری خداوند بر ایرانیان پیروز شود؟

 می‌گویند سپاهیان خلفا با مردم شهر صلح می‌کردند. اما به راستی صلح به چه معنا بوده است؟!

در واقع منظور از صلح توافق بر سر باج و جزیه دادن از سوی مردم بی دفاع شهرها به یورشگران بوده است. وقتی سپاهیان ایران موفق به عقب راندن مهاجمان نشده بودند طبیعتا بسیاری از شهرها بی دفاع شدند یا صرفا سپاهیان اندک داشتند و نمی‌توانستند در برابر لشکر تا دندان مسلح خلیفه دفاع کنند. آن هم جنگجویانی که غنایم فراوانی از جنگ‌ها به دست آورده بودند.

 آنطور هم نبوده است که صرفا بحث جزیه مطرح باشد بلکه برخی اوقات سپاهیان خلفا مبالغ هنگفتی باج را می‌گرفتند تا از حمله دست بردارند به طوری که در آذربایجان پس از جنگی سخت بر سر یک باج هنگفت توافق شد:

مرزبان جنگجویانى را از مردم باجروان و میمذ و نریر و سراة و شیز و میانج و جاهاى دیگر نزد خود گرد آورده بود و چند روز با مسلمانان نبرد شدیدی در پیوست. سپس مرزبان با حذیفه از سوى همه مردم اذربیجان صلح کرد بر این قرار که هشتصد هزار درهم به وزن هشت ادا کند و کسى کشته نشود و به بردگى برده نشود و آتشکده‌اى ویران نگردد (فتوح البلدان: ص ۴۵۷).

از این روایت می‌توان برداشت کرد که مردم شهرها کشته می‌شدند، به بردگی گرفته می‌شدند و آتشکده‌ها ویران می‌شدند که در اینجا سپاهیان خلیفه برای آنکه این کار را نکنند باج گرفتند. یعنی اگر شهرها مقاومت می‌کردند و باج را نمی‌پذیرفتند یورشگران رفتار بسیار خشنی داشتند.

برخی می‌خواهند با موضوع جزیه و باج، ظلم سپاهیان خلفا و کشتار مردم توسط آنها را کتمان کنند، ولی وقتی بررسی می‌کنیم می‌بینیم که جزیه اساسا مبالغ سنگینی بوده است که از غیر مسلمانان گرفته می‌شد. بسیاری از شهرها که در ابتدا صلح می‌کردند بعد از مدتی تحت فشار همین جزیه و باج‌ها شورش می‌کردند.

برای مثال بسیاری از شهرهای آذربایجان پس از چند سال شورشی شدند (ن.ک: همان: صص ۴۵۹-۴۶۱) و بسیاری از آنها به بردگی گرفته شدند: عبد الله بن شبل احمسى بر مقدمه سپاه قرار داشت. و بر اهل موقان و ببر و طیلسان یورش برد و غنیمت و بردگان فراوان گرفت (همان: ص ۴۵۹).

برده گیری زنان و کودکان توسط سپاهیان دین اسلام

یکی از رفتارهای ناپسند فاتحان در زمان‌های قدیم و بربریت به اسارت گرفتن زنان و تجاوز به آنها بوده است. در میان کشورگشایان باید گفت که سپاهیان خلفا هم چنین اجازه‌ای داشتند و پس از فتوحات، زنان زیادی را به اسارت می‌گرفتند و در شهرهای خود به فروش می‌گذاشتند. موضوع غم انگیز و تاسف آور آنکه در میان برده‌هایی که یورشگران در جنگ‌ها می‌گرفتند کودکان هم بودند. در واقع رفتار داعش و گروه‌های افراطی در سال‌های اخیر تکرار همان رفتار سپاهیان خلفای نخستین بود.

اکثر مواقع در منابع که سخن از اسیر و برده و کنیز و… است همان زنان و کودکان بی گناه هستند که در جنگ‌ها به دست سپاهیان افتاده‌اند.

در اینجا ما فقط به چند مورد اشاره می‌کنیم.

به برده گرفتن کودکان پس از نبرد نهاوند

یکی از آزاردهنده ترین رفتاری که فاتحان داشتند به بردگی گرفتن کودکان بوده است. گویا اسیران شرایط بسیار بدی داشتند به طوری که طبری روایت کرده است پیروز نهاوندی (ابولؤلؤ) که بعدها عمر بن خطاب را به قتل رساند، با دیدن آنها گریسته است.

طبری نوشته است:« وقتی اسیران نهاوند را به مدینه آوردند ابو لؤلؤه، فیروز، غلام مغیره بن شعبه، هر کس از آنها را کوچک یا بزرگ می‌دید دست به سرش مى‌کشید و مى‌گریست و می‌گفت: «عمر جگرم را خورد»… (تاریخ طبری: ج ۵، ص ١۹۵۸).

تجاوز به زنان در جلولا

پس از جنگ جلولاء تعداد زنان اسیر بسیار زیاد بود به طوری که عمر بن خطاب درباره فرزندان حاصل از تجاوزات به فکر فرو رفت. دینوری در کتاب اخبار اطوال اینچنین می‌نویسد:

-          مسلمانان در جنگ جلولا غنایمی به دست آورند که نظیر آن به دست نیاورده بودند و گروه زیادی اسیر از دختران آزادگان و بزرگان ایران گرفتند. گویند عمر می‌گفته است خدایا من از شر فرزندان اسیران جلولا به تو پناه می برم… (اخبار الطوال: ص ۱۶۳).

کشتار در استخر

تحمیل جزیه به بازماندگان بی گناه - هنگام فتح استخر در سال ۲۳ هجری، سپاهیان خلیفه کشتار وسیع انجام دادند و بازماندگان را جمع کردند و جزیه بر آنها تحمیل کردند:

عثمان بن ابى العاص آهنگ استخر کرد و چندانکه خدا خواست بکشتند و چندانکه خواستند غنیمت گرفتند و کسان به غزا رفتند. پس از آن عثمان مردم را به جزیه دادن و ذمى شدن خواند و کس فرستادند و او نیز کس فرستاد و هربذ و همه فراریان یا گوشه گرفتگان پذیرفتند و تعهد جزیه کردند (تاریخ طبری: ج ۵، ص ۲۰۰۸).

استخر و جوی خون مردم (بیش از چهل هزار کشته)

بعدها و پس از سال ۳۰ هجری، مردم استخر شورش کردند و به خشن‌ترین شکل ممکن سرکوب شدند.

بر اساس فارس‌نامه ابن بلخی، عبدالله بن عامر از مردم استخر بسیار خشمگین شد و سوگند خورد که آنچنان از مردم استخر بکشد تا جوی خون به راه افتد. هر چه می‌کشتند به هدف نمی‌رسیدند در نهایت آب گرم بر خون بی گناهان ریختند تا جوی خون به راه افتد!!

گفته شده است که افراد شناخته شده که کشته شدند، ۴۰ هزار تن بودند و این جدا از افرادی است که شناخته نشدند. در واقع بیش از ۴۰ هزار تن در این واقعه وحشتناک کشته شدند!!!

در اینجا متن فارس‌نامه را عینا می آوریم:

در میانه خبر رسید کی مردم اصطخر عهد بشکستند و عامل او [=عبدالله بن عامر] را بکشتند و چندان توقف نمود کی جور را بستد در سال سی ام از هجرت و و سوگند خورد کی چندان بکشد از مردم اصطخر کی خون براند. به اصطخر آمد و به جنگ بستد پس حصار در آن و خون همگان مباح گردانید و چندانک می‌کشتند خون نمی رفت تا آب گرم بر خون می ریختند پس برفت و عدد کشتکان کی نام بردار بودند چهل هزار کشته بود بیرون از مجهولان (فارس‌نامه: ص ۱۱۶).

 

آیا هنوز باید باورکنیم که حمله اعراب برای سعادت انسان ها و هدایت به سوی خدا بود؟ ایا خلفای اسلامی به عدالت الهی و خلیفه الهی بودن انسان بر روی زمین باور داشته اند؟؟؟



[1] Madelung، Wilferd (۱۹۹۷). The Succession to Muhammad. Cambridge University Press. ص. ۶۷&۷۹.

[2]– پس از فتح ایران توسط مسلمانان، «ابوموسی اشعری» از طرف عمر، استاندار بصره گردید، عمر برای ابوموسی نامه ای نوشت و در آن چنین دستور داد:

-          «هر کدام از افراد غیر عرب و عجم کسانی که مسلمان شده اند و قامتشان به پنج وجب رسیده است (یعنی بزرگ شده اند) آن ها را دستگیر کن و گردنشان را بزن.» ( بحارالانوار ، ج ۶۷،۱۰)

ابوموسی در مورد این دستور، با «زیاد به ابیه» مشورت کرد، زیاد او را از اجرای این دستور، نهی نمود و به او گفت تا برای عمر بنویسد که از این دستور بگذرد. ابوموسی، نامه ای در این باره برای عمر نوشت و تذکر داد که چنین دستوری، موجب پراکندگی مردم می گردد، ابوموسی مکرر در این باره با عمر گفتگو کرده تا آن که سرانجام او را از رأی خود منصرف کرد (سفینه البحار، ج۲، ۶۵ و نفس الرحمان، ۱۴۴ ).

[3]  هنگاه غلبه آمریکا  و بریتانیا در سال ۲۰۰۳ میلادی به عراق در تلویزیون ها مشاهده می شد که چگونه سربازان این کشور، گاو صندوق های پول و جواهرات را به دوش گرفته و در خیابان ها بار کامیون می کردند.

 

 

 

خردمندی که راه رهایی ایران را نه در سیاست پیشگی و سیاست بازی می دانست بلکه در تاریخ و فرهنگ ایران جست جو می کرد

مسکوب و جست‌وجوهای پیوسته‌اش درباره‌ی شاهنامه
شاهرخ مسکوب تا واپسین لحظه‌ی زندگی از خواندن و جست‌وجو درباره‌ی شاهنامه دست برنداشت. او، آن‌گونه که خود نوشته است، به‌دنبال شناخت «هویت معنوی»اش بود. مسکوب از دوران دبیرستان خواندن شاهنامه را آغاز کرد و در سال‌های بُرنایی و میانسالی چندین کتاب مهم و باارزش درباره‌ی آن نوشت.
مسکوب در  روزگار جوانی گرفتار بازی‌های سیاسی شد و چندی در زندان به‌ سر بُرد (سال 1332 خورشیدی). در آنجا بود که به خود آمد و دریافت که راه او جست‌وجو در فرهنگ و تاریخ ایران است، نه دنباله‌روی‌های سیاسی. از این‌رو بود که پس از آزادی از زندان سیاست‌ورزی را برای همیشه کنار گذاشت و نوشت: «در زندان چیزهای فراوانی دیدم؛ چشم‌وگوشم باز شد». از آن زمان تا پایان زندگی، بخش مهمی از ریشه‌یابی‌های فرهنگی او از رهگذر خواندن چندین و چندبار شاهنامه به دست آمد.
مسکوب افزون‌بر کتاب‌ها و جُستارهایی که درباره‌ی درون‌مایه‌ی شاهنامه می‌نوشت، در کنار رویه‌های شاهنامه‌ای که داشت یادداشت‌های فراوانی نیز قلمی می‌کرد. آن یادداشت‌ها برداشت‌های آنی او از خوانش شاهنامه و کوششی راه‌جویانه بود تا دریابد شاهنامه به چه کار امروز ما می‌آید؟ برای همین است که در دیباچه‌ی کتاب «ارمغان مور؛ جُستاری در شاهنامه» که چندماهی پس از مرگ مسکوب انتشار یافت، نوشته است: «می‌خواهم ببینیم امروز –در این زمان‌ومکان که درآنیم- از شاهنامه چه می‌توان دریافت؟». چنین روشی با کار آن‌هایی که شاهنامه را تنها از دید بررسی واژگان و نکته‌های دستوری و دریافت‌های ادبی می‌نگرند، یا همه‌ی کوشش خود را هزینه‌ی به‌دست دادن ویرایشی دیگر از شاهنامه می‌کنند، بسیار تفاوت دارد. از این‌روست که می‌توان کار مسکوب را بی‌پیشینه و سرشار از اندیشه‌های نو درباره‌ی شاهنامه دانست. از همه مهم‌تر آن که او یافته‌های دانشورانه‌ی خود را با نثری زیبا و خواندنی عرضه کرده است.
جدای از کتاب‌های شاهنامه‌ایی که از مسکوب نام بردیم، از چند کتاب دیگر او که درباره‌ی شاهنامه است، باید یاد کرد. نخست کتاب «سوگ سیاوش: در مرگ و رستاخیز» است که در شناخت ژرفا و درون‌مایه‌ی داستان سیاوش شاهنامه است و به‌سال 1350 انتشار یافت؛ دیگر ویرایش مجموعه جُستارهای همایش فردوسی در پاریس است که با پیشگفتار مسکوب در ایران چاپ شد و «تَن پهلوان و روان خردمند» نام دارد (1374). یادداشت‌هایی نیز از مسکوب در کنار رویه‌های کتاب شاهنامه‌اش به‌جا مانده است. آن یادداشت‌ها را مهری بهفر، شاهنامه‌شناس، در کتاب «شاهنامه در دو بازخوانی» گردآوری و چاپ کرده است (1392). یادداشت‌های مسکوب در دو بخش است؛ بخش نخست حاشیه‌نویسی‌های او بر شاهنامه‌ی چاپ روخیم است و بخش دوم یاددداشت‌هایش از سال 1358 به این سو که در پاریس نوشته شده‌اند.
شاهرخ مسکوب که سال‌های پایانی زندگی را در غربت به پایان آورد، در هشتاد سالگی، در 23 فروردین‌ماه 1384 خورشیدی، در بیمارستانی در شهر پاریس چشم از جهان فروبست. آن‌چه او درباره‌ی شاهنامه نوشت و به یادگار گذاشت ارزشی والا و همیشگی دارد و راهنمای کسانی است که بخواهند پیوندی میان گذشته‌ی فرهنگی ایران و مسایل کنونی جهان مدرن بیابند. مسکوب خواندن شاهنامه را برای رسیدن به چنین آرمانی بایسته می‌دانست. او شصت سال از زندگی پُرثمرش را با شاهنامه و کنجکاوی درباره‌ی درون‌مایه‌ی آن سپری کرد. یادش ماندگار

*یاری‌نامه: جُستار «یادی از شاهرخ مسکوب» نوشته‌ی حسن اکبریان (مجله‌ی چیستا- خرداد 1386، شماره‌های 238 و 239)؛ و کتاب «در حال‌وهوای جوانی» نوشته‌ی شاهرخ مسکوب (1393).

(1) شاید: دکتر محسن صبا (درگذشته‌ی 1371)

برگی از تاریخ ایران و آمریکا - تصویب سیاست آمریکا در دوران دکتر مصدق

سند شماره ۳۱. تعیین خط مشی سیاسی آمریکا در برابر وضعیت ایران

31. گزارش پیشرفت تهیه شده برای شورای امنیت ملی

 واشنگتن، 31 مه 1951. (۹ خرداد ۱۳۳۰)

موضوع دومین گزارش پیشرفت شورای امنیت ملی 107، «موضع ایالات متحده در قبال ایران» NSC 107 به عنوان خط مشی دولتی در 14 مارس 1951 تصویب شد. درخواست می شود که این گزارش پیشرفت، از 24 مه، برای اطلاع اعضای شورا توزیع شود.

 الف - وضعیت عمومی اوضاع ایران از زمان ارائه اولین گزارش پیشرفت در 24. آوریل وخیم تر شده است در 28 آوریل، دولت حسین علا، نخست وزیر میانه رو، با دولت به ریاست دکتر محمد مصدق، رهبر ملی گرایان افراطی، جایگزین شد. بلافاصله پس از انتصاب وی، مجلس ایران به اتفاق آرا به اجرای فوری ملی شدن شرکت نفت انگلیس و ایران رای داد و دولت ایران تاکنون تمامی تلاش‌های دولت‌های انگلیس و آمریکا برای حل و فصل موضوع از طریق مذاکره را قاطعانه رد کرده است. دولت ایران به صراحت اعلام کرده است که ملی شدن شرکت را یک عمل انجام شده می داند. در حالی که اغتشاشات در دوره مورد بررسی تا حدی کاهش یافته است، جو در ایران همچنان انفجاری است. دولت کنونی ایران نه تنها هیچ کاری برای بازگرداندن آرامش انجام نداده است، بلکه نشان داده است که می‌خواهد مردم ایران را در یک نقطه عاطفی بالا در مورد مسئله نفت نگه دارد تا مبادا مشورت عاقلانه‌تر و در نتیجه حل و فصل مناقشات پیروز شود و در آن صورت، سقوط دولت  اجتناب ناپذیر خواهد بود، دولت بریتانیا به ایالات متحده اطلاع داده است که آماده مذاکره با ایرانی‌ها برای حل و فصل توافقی است که در صورت تحقق سایر شرایط، نوعی ملی‌سازی را در پی خواهد داشت. به طور شفاهی از سوی نمایندگان بریتانیا به وزارت امور خارجه اطلاع داده شده است که این تمایل برای پذیرش اصل ملی شدن در تاریخ 29 اردیبهشت توسط سفیر انگلیس در تهران به وزیر امور خارجه ایران ابلاغ شده است. دولت انگلیس همچنین به ایالات متحده اطلاع داده است که بدون مشورت قبلی با ایالات متحده به استفاده از زور در ایران فکر نمی‌کند، مگر در مواردی که برای حفاظت از جان اتباع بریتانیا ضروری باشد.

 ب-اقدامات انجام شده توسط ایالات متحده

1.     دولت انگلیس اکنون به این نتیجه رسیده است که نمی‌توان خواست ایرانیان برای ملی کردن منابع نفتی خود را با موفقیت انکار کرد و مایل به مذاکره است. بنابراین به نظر می رسد که حمایت از بریتانیا با تمام ابزارهای مناسب به نفع منافع ملی ایالات متحده است. بر این اساس دارای:

الف بارها از دولت ایران چه در تهران و چه از طریق نمایندگان دیپلماتیک خود در واشنگتن بر ضرورت مذاکره تاکید کرده و به مشکلات بزرگی که ایران در تلاش برای بهره برداری از میادین نفتی و پالایشگاه در صورت حذف شرکت انگلیسی با آن مواجه خواهد شد، اشاره کرده است. همچنین بر مخالفت شدید خود با لغو یک جانبه قراردادهای معتبر و تلاش دولت ایران برای حل یکجانبه یک مناقشه جدی بین المللی تاکید کرده است. به دولت ایران گفته شده است که این موضع به معنای مخالفت ایالات متحده با تمایل ایران برای کنترل منابع خود نیست.

 ب موضع خود را در این مورد از طریق انتشار در مطبوعات در تاریخ 18. مه اعلام کرد

ج به دولت بریتانیا بر ضرورت اقدام با احتیاط و اعتدال تاکید کرد.

2.     با توجه به وضعیت عمومی ایران، ایالات متحده:

 الف . به سفیر آمریکا در ایران دستور داد که حمایت آمریکا از او را برای شاه روشن کند. این حمایت با کمک‌های ملموس در قالب کمک‌های اقتصادی، نظامی و فنی مستمر نشان داده خواهد شد و سفیر این اختیار را داشت که با اطمینان کامل به شاه در مورد گنجاندن کمک مالی پیشنهادی اقتصادی به ایران در برنامه‌های خارجی آتی اطلاع دهد. لایحه کمک برای سال مالی 1952 با این درک روشن که در دسترس بودن آن به اقدام کنگره بستگی دارد.

 ب - با گسترش برنامه کنترل ملخ که در گزارش پیشرفت قبلی ذکر شد، تهیه برنامه کنترل مالاریا و ترتیبی برای اعزام زودهنگام تیم‌هایی از کارشناسان بهسازی روستایی به ایران، برنامه کمک‌های فنی خود را در چارچوب اصل چهار تسریع خواهد کرد.

ج - نسبت به دولت کنونی نخست وزیر مصدق موضع بی طرفی خواهد داشت. با توجه به وضعیت بسیار عاطفی کنونی مردم ایران، توصیه می شود که ایالات متحده به طور علنی با او مخالفت نکند و در عین حال هیچ اقدامی که بتواند به عنوان حمایت از او، دولت یا برنامه او تلقی شود، انجام ندهد.  د . یاید بر سیاست خود تاکید کرد که تداوم استقلال و تمامیت ارضی ایران باعث نگرانی عمیق ایالات متحده است.

امضاء: جیمز ای. وب

-          منبع: آرشیو ملی، RG 273، سوابق شورای امنیت ملی، صورتجلسه رسمی 1947–1961، کادر 13، جلسه 93. فوق سری. این گزارش با یادداشتی از وب به لای ارسال شد. سند 21.

 

برگی از تاریخ ایران و شوروی (روسیه) به روایت اسناد آمریکاییان

 

گزارش اولیه در مورد ایران

اولین گزارش اوضاع ایران در این پرونده: گزارشی است که توسط دبیر دوم سفارت آمریکا در مورد وضعیت ایران در بهمن ماه ۱۳۳۰ تهیه و ارسال شده است. در این گزارش ضمن اشاره به سوابق تاریخی و تجاوزات روسیه و شوروی به ایران و مقاصد آن کشور تجزیه و تحلیل شده است..در این سند به سپهبد رزم آرا نخست وزیر ایران اشاره ای شده و سیاست وی را  همراه مماشات و تفاهم با این کشور ارزیابی کرده است.در مورد حزب توده و همکاری و همراهی آن با دولت مزبور تاکید و این حزب را بازوی فشار دولت مزبور در ایران نامیده است.. رزم آرا حدود یکسال قبل از این گزارش در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ توسط فداییان اسلام ترور شد.

حاجعلی رزم‌آرا (۱۰ فروردین ۱۲۸۰ ۱۶ اسفند ۱۳۲۹) نظامی و سیاستمدار ایرانی، سپهبد نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی و نخست‌وزیر ایران بود. رزم‌آرا در ۱۶ اسفند سال ۱۳۲۹ توسط خلیل طهماسبی یکی از اعضای گروه فدائیان اسلام در محوطه مسجد شاه تهران ترور شد.

رزم‌آرا قصد داشت قرارداد الحاقی نفت (معروف به قرارداد گس-گلشائیان) را در مجلس به تصویب برساند، اما مخالفت جدّی و گسترده جبهه ملی به وی اجازه این کار را نداد که این امر موجب شد که او در ۵ دی ۱۳۲۹ لایحه قرارداد الحاقی را از مجلس پس بگیرد.

اندیشه ملی شدن نفت در میان مردم گسترش یافته بود و رزم‌آرا توان مقابله با آن را نداشت. با این حال هنگام معرفی هیئت وزیران به شاه و مجلسین، شش وزارتخانه دولت او وزیر نداشت و کابینه بدون وزیر امور خارجه، راه، پست و تلگراف، کار و دارایی تصویب شد. در مجلس سنا احمد متین‌دفتری، سید محمد تدین، سرلشکر فضل‌الله زاهدی، حسین دادگر، محمود حسابی و عبدالحسین نیکپور هیچ‌گاه از مخالفت با رزم‌آرا دست برنداشتند.در مجلس شورای ملی نیز فراکسیون هشت‌نفری جبهه ملی به رهبری محمد مصدق با او از در جنگ برآمدند

فردای قتل رزم‌آرا، در روز ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ کمیسیون نفت، پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را تصویب و اعلام کرد. قانون ملی شدن صنایع نفت در مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۲۹ و در مجلس سنا در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب رسید.

علاء وزیر دربار بعد از کشته شدن رزم‌آرا در اسفند ۱۳۲۹ نخست‌وزیر شد تا ششم اردیبهشت ۱۳۳۰ که به صورت ناگهانی استعفا داد بر سر کار بود.

پس از استعفای علا محمد مصدق در هشتم اردیبهشت ۱۳۳۰ تا مرداد ماه ۱۳۳۲ نخست وزیر ایران بود. اشاره به وضعیت و موقعیت ایران در برابر روسیه شوروی که در این گزارش آمده است، مربوط به دوره های پیشین تا دوران نخست وزیری دکتر مصدق در سال ۱۳۳۰ می باشد.

 

سند شماره یک گزارش ارسالی از سفارت (آمریکا) در ایران به وزارت امور خارجه: شماره 679 تهران   دوم بهمن 1330.

موقعیت کشور شوروی در ایران : [در اینجا فهرست مطالب حذف شده است.]

 معرفی:  به نظر می رسد هیچ چیز برای برنامه ریزان شوروی، جالب‌تر از شنود گفتگوهای نشست دفتر سیاسی در حین بحث در مورد مشکل ایران، نمی‌توانست باشد. اینجا (ایران) سر زمینی است که آن‌ها و پدربزرگ‌هایشان و حتی پیشینیانشان سال‌ها برای  تصرف وکنترل آن تلاش کرده‌اند. آنها ترفندهایی اغوا کنند یا تهدید کنند را یکی پس از دیگری از کلاه بیرون کشیده اند تا ایرانی ها را به تسلیم وادار کنند، ، اما مشکل هنوز حل نشده است. البته ما فقط می توانیم در مورد آنچه در مد نظر و خواسته برنامه ریزان شوروی است حدس بزنیم. با این حال، می‌توان تکنیک‌های مختلفی را که در سال‌های اخیر در اینجا (در ایران ) توسط شوروی استفاده شده است، مطالعه کرد و انگیزه‌های نهفته در آن اقدامات را تحلیل کرد.

این مطالعه  در راستای همین هدف تهیه شده است. در حالی که  باید خاطر نشان کرد که هر گونه نتیجه‌گیری‌های به‌دست‌آمده ، همچنان باید در محدوده حدس و گمان باقی بماند، اما شاید بتوانیم از الگوی رویدادهای گذشته، نشانه‌هایی در مورد آنچه آینده به همراه خواهد داشت، را کشف و روشن کنیم.

پیشینه تاریخی:

گذشته قرار است پیش درآمد آینده باشد. آن چه که  تاریخ نشان می‌دهد، همان فشار مستمر روس‌ها بر ایرانی‌ها برای مدت بیش از دویست سال گذشته است که همواره ادامه داشته  است. تلاش روسیه برای توسعه سرزمین های خود اولین بار در زمان پتر کبیر رخ داد که در جنگ با ایرانی ها در سال 1722م (۱۱۰۱ ش ) ، عملاً تمام سواحل غربی و جنوبی دریای خزر را  که در دست ایران بود تصرف و اشغال کرد. در سال 1800م (۱۱۷۹ ش)  روسیه ،گرجستان ایران را هم ضمیمه خود کرد. سپس ایران مجبور شد به ناپلئون دربرابر تجاوزات روسیه پناه ببرد.  به این امید که از این طریق گرجستان را پس بگیرد. اما، هنگامی که جنگ روسیه و ایران در سال 1813 م (۱۱۹۰ش ) به پایان رسید، ایران نه تنها مجبور شد از تمام ادعاهای خود در مورد گرجستان صرفنظر کند، بلکه تمام قلمرو ایران را در شمال رود ارس را هم به روسیه واگذار کند، به جز دو منطقه کوچک که در یک رویارویی بعدی آن ها هم از دست رفتند. سپس روسها بر کنترل ترکستان متمرکز شدند. بخش خوبی از شمال ایران در آن زمان روسی شده بود و مرز روسیه حدود هزار مایل به تهران نزدیک‌تر شده بود. پس از آن، دولت شوروی بر نفوذ اقتصادی در ناحیه شمالی آنچه که از ایران باقی مانده بود،  را به کار برد و به کمک قرارداد 1907 م (۱۲۸۶ ش) که بر اساس آن روس ها و انگلیسی ها  ایران را بین خود تقسیم کرده و هر یک حوزه های نفوذ جداگانه  ای برای خود را مشخص کردند، این اقدامات به اهداف شوروی در ایران کمک زیادی کرد. سرانجام، روابط ایران و روسیه در سال 1921 م (۱۳۰۰ش)، زمانی که شوروی معاهده دوستی با ایرانیان را امضا کرد، روابط دو کشور مرحله کاملاً جدیدی را آغاز کرد.

 آن معاهده، به جز برخی مقررات مربوط به حق شوروی برای ورود نیروهایش به ایران، در صورت ورود سربازان خارجی، قطعاً به نفع ایران بود. شوروی در همان زمان قرارداد 1907م (۱۲۸۶ش) در مورد تقسیم ایران بین انگلستان و روسیه را محکوم کرد. رضاشاه همزمان در صحنه ظاهر شد و از این زمان اوضاع ایران ثبات بهتر و بیشتری به دست آورد.      

دوره ای که این مطالعه به آن مربوط می شود از سال 1941(۱۳۲۰ در جنگ جهانی دوم) شروع می شود، زمانی که شوروی و انگلیس (و بعداً خودمان)  یعنی کشور آمریکا به کشورایران لشکر کشی کردند، رضا شاه خلع شد و تمام امکانات موجود در ایران در طول جنگ تحت اشغال سه قدرت بزرگ قرار گرفت. . جالب است بدانید که حزب توده تقریباً در همان زمان در ایران تاسیس شد.  

تاریخ اشغال ایران مملو از نمونه هایی است از روش های متعدد دخالت شوروی بر خلاف معاهده سه جانبه در امور داخلی ایران می باشد. این مداخله در درجه اول در مناطق تحت تسلط ارتش شوروی (در شمال ایران) صورت گرفت. اقدامات بسیاری از فرماندهان شوروی در هنگام اشغال ایران، استفاده از قدرت نظامی خود برای پیشبرد رشد حزب توده جدید و تبدیل آن به ویژه به  یک اهرم کمونیستی قابل توجه است. تظاهرات زیادی در راستای مقاصد شوروی توسط حزب توده در تبریز و سایر شهرها برگزار شد ولی نیروهای امنیتی ایران توانستند با  سرکوب تظاهرات از اقدامات خرابکارانه آن جلوگیری نمایند. در همان زمان، مأموران شوروی با پشتکاری مداوم روی کردهای ایران کار کردند و وعده کردستان خودمختار را به آن ها دادند. شواهد بسیاری ازاین دست دخالت شوروی در امور ایران در دست است. با این حال، از نقطه نظر گذشته، آنچه مهم به نظر می رسد این است که حتی قبل از امضای بیانیه تهران برای خروج سربازان اشغالگر، شوروی ها قبلاً شروع به ایجاد سازمانهایی کرده بودند و بدون شک امیدوار بودند در نهایت منجر به جذب و جدایی مناطق شمالی از ایران شود. .

اهداف شوروی (در ایران):

به نظر می رسد که بررسی فعالیت های اخیر شوروی   در قبال ایران نشان می دهد که عملیات همسان سازی از نظر آنها دو مرحله ای است. یکی این که   سیاست شوروی در صدد است که از طریق تصاحب سر زمین های مجاور باکو نسبت به ایمن سازی این منطقه اقدام کند. چون مجاورت میادین نفتی باکو و آسیب پذیری آنها در برابر حملات هوایی، زیاد است و  قطعاً ایجاد یک حائل محافظ در جنوب آن ایمنی آن را  بسیار مطلوب و بهتر می کند. خاک ایران در واقع مانند دشنه ای به سمت باکو نشانه می رود.

این نظریه چندین سال پیش با بیانیه یکی از وابسته های نظامی شوروی سابق تأیید شد.  آن مقام نظامی در هنگام بحث درباره «تهدید» اتحاد جماهیر شوروی چنین خاطر نشان کرد که با حضور میسیون و  مأمورین نظامی آمریکا در ایران این تهدید موجود است ، گرچه دولت شوروی نمی توانست مناطق نفت خیز و تاسیسات نفتی را پنهان کند ولی بسیاری از کارخانه‌ها، و آشیانه های هواپیما و غیره را در پناهگاهای زیر زمینی قرار داده بود. حضور پرسنل نظامی بالقوه متخاصم (نظامیان آمریکا در ایران )در مجاورت چنین مناطق مهم و ضروری باید منبعی دائمی برای نگرانی شوروی  باشد.

مرحله دوم عملیات همسان سازی، یعنی جذب آنچه از ایران پس از تصاحب منطقه شمالی باقی مانده بود، هم آسان و هم دشوار خواهد بود. جدا کردن منطقه شمالی از خاک ایران، تهران را کم و بیش در وسط بیابان رها می کرد. با این اشغال، بخشی از عرضه مواد غذایی ایران را می توان قطع کرد یا به میل خود روشن و خاموش کرد. بخش خوبی از جمعیت کشور ایران و بسیاری از زمین های حاصلخیز و مولد آن با اشغال شمال ایران از بین خواهند رفت. و توازن کشور می تواند به راحتی از منطقه تحت کنترل شوروی با ایرانیان آموزش دیده برهم زد و تحت کنترل داشت.  مشکل این قضیه هنگامی رخ داد که انگلیسی ها درمنطقه جنوب ایران که تحت کنترل آن ها بود احساس خطر کردند.

 بدون شک عوامل متعدد دیگری  هم در موقعیت ایران وجود دارد که باید برای کرملین مهم باشد. مطمئناً  این خواسته و هدف شوروی در استراتژی جهانی  هم مورد توجه سایرین قرار خواهد گرفت و کنترل شوروی بر منطقه شمال غربی ایران تأثیر مهمی بر موقعیت کشور ترکیه خواهد داشت.

 با این حال، این در درجه اول بستگی به قدرت نظامی دارد .  همچنین عراق و کشورهای واقع بین آن و سواحل شرقی مدیترانه تحت تأثیر نفوذ ایران قرار خواهند گرفت. با این حال، این مطالعه ضمن شناخت اثرات بیرونی احتمالی، تنها به جنبه های درونی مسئله می پردازد.

ایرانیان و کمونیسم :

تعداد کمونیست های واقعی در ایران نسبتاً بسیار کم است. یک تخمین خوب احتمالاً یک نفر درهر هزار نفر خواهد بود. از سوی دیگر، اعضای ایرانیانی که در اثر استیصال و مشکلات ناشی از وضعیت ناخوشایند  کارخانجات، به حزب توده نظر دارند و  یا با آن همدردی می کنند، بسیار قابل توجه است. برای کسی که با ماهیت شدیداً خودخواهانه و فردگرایانه ایرانیان آشنا باشد، تصور موقعیتی که در آن بیشتر آنها منافع شخصی خود را برای رسیدن به یک آرمان تحت تأثیر قرار دهند، دشوار است. در واقع، اگر شوروی‌ها می‌توانستند بیش از تعداد انگشت شماری از افرادی را بیابند که حاضر باشند، خود را برای پیشرفت کمونیسم قربانی کنند، احتمالاً کشورایران خیلی پیش از این توسط شوروی جذب و اشغال می‌شد. و مطمئناً ایرانی‌ها به خوبی درک می‌کنند که سرزمینی که در آن زندگی می‌کنند مدت‌هاست مورد طمع روس‌ها بوده است. عواملی وجود دارند که باید مشکلات ارتباط جمعی را افزایش دهند. با وجود این، عوامل قوی ای هم به نفع شوروی وجود دارد. حکومت ایران همانطور که در سال‌های اخیر وجود داشته است فاقد اولین شرط حاکمیت، یعنی توانایی حکمرانی مؤثر بوده است. علاوه بر این، مردم باور و اعتقاد خود را از دولت ایران از دست داده اند. از نظر آنها دولت صرفاً یک ساختار الیگارشی است که به منظور تقسیم عواید ناشی از فساد با افراد معدودی وجود دارد. همین فقدان انسجام در بدنه اجتماعی است که توده عظیم ایرانیان را به جستجوی «تغییر» سوق می‌دهد و بیش از پیش احساس می‌کنند که اگر کمونیسم تنها عامل موجود است که از طریق آن می‌توان سرخوردگی کنونی آنها را برطرف می کند، پس کمونیسم باید پذیرفته شود. با کاوش در ذهن ایرانیان امروز، به طور فزاینده ای با این آرزو مواجه می شویم که رضاشاه دیگری ظاهر شود و هرج و مرج کنونی را به نظم برساند. احساسات ایرانیها در این راستا البته حائز اهمیت است. برخی به یک دیکتاتور "تحصیل کرده" بسنده می کنند. برخی به دنبال  یک فرد"درستکار" هستند. در حالی که این فکر هرگز بیان نمی شود، چیزی که همیشه به طور ضمنی بیان می شود این است که حکومت مردم بر خود - شکست خورده است.

و این همان جست و جوی برای نظم است، برای تقلیل نظام اجتماعی به مبنایی که برای فرد معنایی داشته باشد، که یکی از عوامل راندن مردم به اردوگاه توده است. به عنوان مثال، دو عکاس لایف که اخیراً به آذربایجان سفر کرده بودند، گزارش دادند که با افراد خاصی در آن منطقه برخورد کردند که هنوز از دستاوردهای رژیم به اصطلاح "دموکراتیک" صحبت می کردند.

یک ایرانی معمولی که هوادار توده می شود این کار را عمدتاً به این دلیل انجام می دهد که توده قول می دهد از شر رژیمی خلاص شود که او یاد گرفته است آن را تحقیر کند و مطمئن است این رژیم هیچ کاری برایش نخواهد کرد. و این باور همیشگی مبنی بر اینکه دین اسلام به عنوان سنگری در برابر گسترش کمونیسم عمل خواهد کرد، بیشتر نمایانگر خیال بافی است، زیرا به نظر می رسد که مساجد مسلمانان در ایران به همان اندازه دولت فاسد هستند و به همان اندازه از آن بی خبرند. ایرانیان در این دوره برای حل مشکلات خود  واقعاً به غرب نگاه نمی کند،و باوری به کمک آن ندارند. زیرا او اکنون عموماً این باور را پذیرفته است که غرب می خواهد از او برای اهداف خود  سوء استفاده کند. و، ناخودآگاه، بسیاری از نفرتی که آشکارا نسبت به انگلیسی ها ابراز می شود، در واقع منشأ بسیار عمیق تری دارد. تا حد زیادی از این واقعیت ناشی می شود. این امر عمدتاً از این واقعیت ناشی می‌شود که غرب، عمدتاً از طریق ابزار انگلیسی‌ها که برای مدت طولانی در اینجا بوده‌اند،  بر سبک زندگی سنتی ایرانیان هیچ اثری نداشته و تغییری صورت نداده است.

 تردید وجود دارد که کمونیسم برای تعداد بسیار محدودی از ایرانیان جذابیت واقعی داشته باشد. از سوی دیگر، کشور در وضعیتی است که می توان آن را یک وضعیت انقلابی جنینی نامید و به دنبال ابزاری برای انجام کاری است که واقعاً هنوز آن را درک نکرده است. کمونیسم وسیله ای را ارائه می دهد که تحت آن می توان رژیم را مورد حمله قرار داد و خطاها را جبران کرد. به نظر می رسد که جذابیت آن برای جوانان بسیار قوی است. به عنوان مثال، دانشگاه تهران با هسته‌های حزب توده  جوانه می زند و به سرعت وضعیت مشابهی بر نظام دبیرستان ها تحمیل می‌شود. گروه‌های دیگر، مانند کارگران راه‌آهن، در حمایت از احساسات کمونیستی بازتر هستند. به نظر می رسد اکثر این گروه ها در یک چیز مشترک هستند، احساس نادیده گرفته شدن توسط سیستم اجتماعی موجود از نظر درآمد یا امتیاز، و به همین دلیل علت پذیرش کمونیسم اغلب در سطوح و طبقات پایین اجتماع است. . با این حال، پاسخ در این مورد عمیق تر از این به نظر می رسد. شاید بتوان آن را در رکود سیاسی و اجتماعی که از  مشخصه کل خاور نزدیک و فروپاشی آهسته سازمان‌های اجتماعی در آن است، جست و جو کرد.    

در نهایت، اشتباه است اگر فکر کنیم که چون کمونیسم هیچ جذابیت اساسی ندارد و فاقد توانایی برای دگرگونی است و  و نمی تواند در ایران گسترش یافته و فراگیر شود. زندگی ایرانی واقعاً مصلحت‌آمیز است و اگر این انتخاب به اجبار به توده‌ها تحمیل شود، احتمالاً کمونیسم را با این احساس می‌پذیرند که سرنوشتشان بدتر از حال حاضر نخواهد بود. از دیدگاه ما (آمریکاییان ) چنین تحولی مایه تأسف خواهد بود، در حالی که بدون شک ایرانیان در نهایت کمونیسم را به روش خود می‌پذیرفتند، اما بدون شک تغییرات اجتماعی اساساً مورد نیاز به درستی اتفاق می‌افتد و در جمع‌بندی نهایی نه شوروی و نه غرب اعتباری کسب نخواهند کرد. برای تأثیرگذاری بر تغییرات روش‌هایی که در سال‌های اخیر توسط شوروی در تلاش برای جذب قلمرو ایران استفاده شده است ، چنین می باشد:

جالب است که به ترتیب زمانهای مختلف و  ممکن، روش‌های مختلفی را که شوروی‌ها در سال‌های اخیر در تلاش‌های خود برای اشغال و جذب خاک ایران به کار گرفته‌اند، در نظر بگیریم. پایان جنگ جهانی دوم نقطه شروع خوبی است، زیرا در آن زمان بود که شوروی ظاهراً معتقد بود که زمینه برای الحاق آذربایجان  ایران به شوروی فراهم شده است.

الف) تأسیس دولت عروسکی (حکومت پیشه وری)- شوروی پس از ورود و اشغال ایران، هیچ تمایلی برای خروج نیروهای خود از ایران بر اساس مفاد معاهده سه جانبه نشان نداد. در عوض در ایران ماند و از تشکیل دولت دست نشانده آذربایجان حمایت و محافظت کرد. قوام پیر و حیله گر برای بحث در مورد مسئله خروج نیروها به مسکو رفت، اما ظاهراً دست خالی برگشت. بعدها مذاکراتی از سوی وی با سفیر شوروی در تهران انجام شد و این مذاکرات منجر به امضای قراردادی شد  برای  ایجاد یک شرکت مشترک ایران و شوروی برای بهره برداری از نفت شمال شد. پس از عقد این قرارداد نیروهای شوروی از ایران خارج شدند و نیروهای ایرانی وارد آذربایجان شدند و قیام را سرکوب کردند. با این حال، چندین ماه بعد،  وقتی که مجلس شورای ملی ایران از تصویب این قراردا خود داری کرد، شوروی دریافت که حتی امتیاز نفت شمال را هم ندارد.

توضیح شکست شوروی در این دو مورد دشوار است. در رابطه با فروپاشی دولت دست نشانده، آ ذربایجان  برخی می گویند که عناصر کمونیستی باقی مانده در آنجا به اندازه کافی آموزش دیده و الهام گرفته نبودند، در حالی که شوروی ها انتظار نداشتند فوراً ارتش ایران وارد منطقه شود. در رابطه با معامله نفت هنوز هم می توان دو داستان را در تهران یافت:

الف) قوام  شوروی  را فریب داد و

ب) اینکه قوام قصد داشت امتیاز نفت شمال را به آنها بدهد اما مجلس او را نا امید کرد.

نیروهای دیگری نیز بر حادثه آذربایجان نقش داشتند. فشار سازمان ملل همراه با همدردی بزرگ بین المللی برای ایران کوچک بود که در مقابل غول روسیه ایستادگی می کرد. صرف نظر از دلایل شکست شوروی، یک چیز برجسته است و آن این است که نقشه های آنها، اگر با موفقیت انجام می شد، کنترل واقعی منطقه شمال غرب ایران را به آنها می داد.

ب) تکیه بر فعالیت حزب توده با از بین رفتن نیروهای خود و دولت دست نشانده، شوروی ها کم و بیش مجبور شدند به استفاده از ایرانیان در تلاش های خود برای براندازی تکیه کنند. این در درجه اول به معنای حزب توده بود. علاوه بر اینکه وجود این حزب برای  شوروی بهترین ابزار موجود است، به نظر می رسد که شوروی بیش از آنچه که رویدادهای بعدی نشان می دهد، به حزب اعتماد کرده است.

حزب توده به دلیل ماهیت مخفیانه فعالیت هایش و همچنین به این دلیل که مانند بسیاری از چیزهای دیگر در ایران، به نظر می رسد آنچه که به عنوان بلوط کاشته شده بود، مانند تاک خربزه بیرون آمده و در همه جهات روییده است، بحث دشواری است. حزب توده در ابتدا یک سازمان ایرانی بود. اما شوروی ها ظاهراً سریعاً حزب را به عنوان یک کاتالیزور عالی تشخیص دادند که می تواند برای گرد هم آوردن گروه های ناراضی استفاده شود و از طریق آن انرژی های آزاد شده می تواند به سمت اهداف شوروی سوق داده شود.

( برکرفته از گزارش اسناد وزارت امور خارجه آمریکا) ترجمه نوروز درداری (فولادی)