353. یادداشت گفتگو
تهران، 31 آذر 1332.
یادداشت خلاصه گفتگوی شاه ایران و لوی هندرسون، سفیر آمریکا، در بعدازظهر 22 دسامبر 1953
طی صحبتی که چند روز پیش با آقای علا، وزیر دربار داشتم، عرض کردم که دو هفته از دیدن شاه می گذرد و شاید برایم مفید باشد که یک گفنگوی دیگر با ایشان داشته باشم. آقای علا روز بعد تلفن زد و قراری را برای عصر روز 22 دسامبر تعیین کرد.
محاکمه مصدق-ریاحی
شاه گفتگوی ما را با اشاره به محاکمه مصدق که در روز قبل خاتمه یافته بود، آغاز کرد. اعلیحضرت گفت که از این که این حکم به سه سال حبس انفرادی محدود شده است خرسند است. او فکر میکرد که اگر این حکم برای مدت طولانیتری صادر میشد، ممکن بود همدردی عمومی قابل توجهی برای مصدق وجود داشته باشد. از سوی دیگر، اگر حکم حبس انفرادی نمی شد، او در موقعیتی نبود که بتواند حکم را به تبعید به نقطه ای دورافتاده در ایران یا کشوری خارجی که با پذیرش او موافقت می کرد و از فعالیت سیاسی علیه ایران منع می کرد، تبدیل کند. در ایران مجازات حبس ساده - نه حبس انفرادی - به اندازه تبعید خفیف تلقی می شود و بنابراین مشمول تخفیف به تبعید نمی شود. اگر مصدق باید متعاقباً نگرش درستی از خود نشان دهد، قصد شاه این بود که حکم را به تبعید تبدیل کند.
شاه گفت از حکم سپهبد ریاحی نیز خرسند است. او فکر می کرد که سپهبد ریاحی در جریان محاکمه رفتاری متین، مردانه و سازنده داشته است و بنابراین نباید به شدت مجازات شود. ژنرال اکنون در حال اخراج از ارتش بود و به نظر شاه هرگز نباید به خدمت بازگردانده شود.
شاه از من پرسید که آیا بیانیه ای را که در آستانه ختم محاکمه برای قاضی پرونده ارسال کرده بود خوانده ام؟ وی در این بیانیه اشاره کرده بود که مصدق از نظر او با ملی کردن نفت به منافع ایران خدمت کرده و در واقع در سال اول نخستوزیری خود از حمایت خود شاه برخوردار بوده و از این رو شاه هیچ شکایتی از مصدق به خاطر آنچه که وی در آخرین دوره نخستوزیری خود انجام داده بود، نداشته است. شاه گفت که این پیام را به دو دلیل به رئیس دربار فرستاده است:
الف او می خواست روشن کند که طرفدار ملی شدن نفت است و هنوز هم طرفدار آن است. او این را عاقلانه میدانست تا ناسیونالیستهای ایران فکر نکنند که حاکمشان آنها را ترک کرده است. او میدانست که یک مقدار ناسیونالیسم برای ایران لازم است و باید تحت رهبری او توسعه یابد.
ب هنگامی که آشکار شد که ورود انگلیسی ها تقریباً همزمان با محکومیت مصدق خواهد بود، مهم به نظر می رسید که او باید برای همه ایرانیان روشن کند که در سال اول نخست وزیری مصدق همچنان از نگرش مصدق نسبت به انگلیسی ها حمایت می کند. او این کار را برای تضعیف تبلیغاتی که دشمنان خود و دولت مطمئناً منتشر میکردند ضروری میپنداشت که حکم زندان مصدق در زمان ورود انگلیسیها به ایران نشان میدهد که رژیم کنونی ایران تا چه اندازه زیر دست انگلیس است. شاه گفت که از نتایج مداخله خود در محاکمه بسیار خشنود است. او مصدق را از حالت تعادل خارج کرده بود و فعلاً طرفداران مصدق را خلع سلاح کرده بود.
انحلال مجلس سنا و مجلس شورا و دعوت به انتخابات جدید
به شاه گفتم خوشحالم که بالاخره فرمان انحلال مجلس و دعوت به انتخابات جدید صادر شد. من بسیار خوشحال بودم که ظاهراً هیچ واکنش مهم خصمانه عمومی به این فرمان وجود نداشته است. به نظر میرسید که تصمیم شاه و دولت از سوی افکار عمومی یک امر طبیعی اتخاذ شده باشد.
شاه گفت که اگر میخواست این فرمان دو ماه پیش صادر میشد. او همچنین از نحوه دریافت آن توسط مردم خرسند بود. در محافل خاصی با انحلال مجلس سنا مخالفت هایی وجود داشت. استدلال شده بود که از آنجایی که مجلس سنا در زمانی که در زمان مقتضی جاهای خالی پیش بینی شده توسط قانون پر شده باشد، حد نصاب خواهد داشت، دلیلی برای انحلال آن وجود ندارد. وی انحلال مجلس سنا را به دو دلیل ضروری دانسته بود: الف) خود تحت فشار مصدق و مجلس در سال 1952 با امضای فرمانی مجلس سنا را منحل کرده بود. او باور نمی کرد که بتواند فرمان خود را بدون آسیب رساندن به حیثیت سلطنتی نادیده بگیرد. این واقعیت بر تصمیم او برای انحلال مجلس سنا قبل از اقدام برای تصویب هرگونه قانونی تأثیر گذاشته بود.
ب) سنا به شدت نامحبوب شده بود، تا حدی در نتیجه تبلیغات انجام شده علیه آن و تا حدی در نتیجه ناتوانی یا ضعف برخی از اعضای آن. این احساس عمومی در کشور وجود داشت که سنا تحت کنترل بریتانیا است. بدون شک برخی از اعضای مجلس سنا بیشتر به جلب رضایت دولت انگلیس علاقه داشتند تا حفظ منافع ایران. او معتقد بود که اعضای مجلس سنا به طور کلی وفادار و توانا هستند. انحلال مجلس سنا به عقیده او تا حدودی از نارضایتی ملی گرایان ایرانی ناشی از انحلال مجلس کاسته خواهد شد. با گنجاندن هر دو خانه در فرمان خود، به هیچ یک از آنها علاقه نشان نمی داد. او فکر می کرد که اکثر اعضای سابق سنا دوباره انتخاب یا منصوب خواهند شد. بعضی ها را باید از بین برد. او با کمال خرسندی اشاره کرده بود که ظاهراً سناتور ناصرخان، یکی از سران برجسته قشقایی، قبلاً نسبت به از دست دادن مصونیت پارلمانی خود در نتیجه انحلال مجلس سنا ابراز نگرانی کرده بود. شاه از اینکه چند تن از سناتورها مصونیت پارلمانی خود را از دست داده بودند ناراضی نبود.
از شاه پرسیدم به نظر او انتخابات چقدر زود شروع می شود؟ گفت در اسرع وقت؛ او امیدوار بود ظرف دو هفته آینده. من پرسیدم که آیا او و نخست وزیر در مورد نامزدها توافق دارند؟ شاه پاسخ داد که فکر میکند نخستوزیر در این زمینه کاملاً رضایتبخش همکاری میکند. هم او و هم نخست وزیر متفق القول بودند که تا آنجا که ممکن است نماینده هر ناحیه در کشور از ساکنان بسیار محترم آن منطقه باشد – نه فردی که از طرف تهران به منطقه تحمیل شود.
من پرسیدم که آیا نخست وزیر او را در مورد لیست نامزدهای احتمالی خود مطلع می کند یا خیر. شاه مجدداً پاسخ مثبت داد. او گفت که نخست وزیر جرأت نخواهد کرد او را در چنین موضوعی فریب دهد. متذکر شدم که از وفاداری کامل نخست وزیر به شاه و تمایل نخست وزیر به اطلاع کامل شاه از اقداماتش متقاعد شده ام. شاه گفت که موافق است که نخست وزیر به او وفادار است. موقعیت نخست وزیر به وفاداری کامل او بستگی داشت. با این وجود، همیشه این وسوسه از سوی یک نخست وزیر وجود داشت که سعی کند برخی از دوستان شخصی خود را وارد مجلس کند. شاه میتوانست این را بفهمد و اگر نخستوزیر شاید دهها طرفدار شخصی را معرفی کند، مخالفت نمیکند، مشروط بر اینکه آنها افراد خوشنام و توانایی باشند. با این حال، شاه معتقد بود که باید از کیفیت عمومی مجلس جدید و سنای جدید اطمینان حاصل کند.
دیدار معاون رئیس جمهور نیکسون
شاه خاطرنشان کرد که سفر معاون رئیس جمهور کاملاً موفقیت آمیز بوده است. این سفر در خدمت تقویت روابط ایران و ایالات متحده و همچنین تقویت موقعیت دولت ایران بوده است. وی ابراز امیدواری کرد که معاون رئیس جمهور راضی باشد. من پاسخ دادم که مطمئن هستم که معاون رئیس جمهور از پذیرایی از وی، از نحوه برخورد با وی در مدت حضورش و آنچه به نظر می رسد نتایج سازنده دیدار وی بوده، خوشحال است. من گفتم میخواهم مجدداً از فرصت استفاده کنم و از مهماننوازی و ادب دوستانه متعدد شاه، دولت و بسیاری از اقشار مردم ایران نسبت به معاون رئیسجمهور قدردانی کنم. بهویژه خوشحالکننده بود که علیرغم شرایط حساس حاکم، حتی یک حادثه ناخوشایند رخ نداده بود.
کمک نظامی آمریکا به ایران
شاه گفت که امیدوار است اگر او از من بپرسد که معاون رئیس جمهور چه کاری می تواند برای ایران انجام دهد، اشتباه نخواهم کرد. گفتم که فکر میکنم درک مشکلات ایران که معاون رئیسجمهور در سفرش به ایران به دست آورده بود، او را در موقعیتی قرار میدهد که هر از گاهی که مشکلات ایران در محافل عالی حکومتی مطرح میشود، یک کلمه توضیحی دلسوزانه برای ایران بگوید. شاه از معاون رئیس جمهور پرسید؟
هر از گاهی که مشکلات ایران در محافل عالی حکومتی مطرح می شد، دلسوز ایران بود. شاه پرسید که آیا معاون رئیس جمهور آخرین گفتگوی آنها را در مورد نیازهای نظامی ایران به من گفته است یا خیر؟ ارتشی که فقط برای اهداف پلیسی تعیین شده باشد، به ایران اعتماد به نفس و اطمینان لازم برای حفظ استقلال ایران را نمی دهد. او به معاون رئیسجمهور توضیح داده بود که چرا ارتش ایران باید به گونهای بازسازی شود که در صورت حمله شوروی به ایران، توانایی دفاعی کافی برای انجام یک اقدام تاخیری داشته باشد. معاون رئیسجمهور وقتی در مورد نگرش ایران به نوعی ترتیبات نظامی با ترکیه و پاکستان پرسیده بود، به معاون رئیسجمهور اعلام کرده بود که اگر ایران ارتشی با شخصیتی داشته باشد که بتواند به دفاع منطقه کمک کند، به نظر او باید به موقع چنین ترتیبی انجام شود. طبیعی بود که ایران با ارتش دفاعی با ترکیه و پاکستان تفاهم نظامی داشته باشد. او فکر می کرد که ایران ممکن است بتواند بدون انحراف از سیاست دیرینه بی طرفی خود، به درک این ویژگی کاملاً منطقه ای دست یابد. یعنی بدون عضویت در «بلوک غرب». روس ها در هر صورت مخالفت خواهند کرد. با این وجود ایران باید این حق را داشته باشد که به منظور تقویت امنیت خود وارد ترتیبات محلی شود. با این حال، ایران تا زمانی که ارتشی را در اختیار نداشته باشد که بتواند حداقل نوعی اقدام دفاعی را انجام دهد، وارد بحث و گفتگو نخواهد شد.
او این مشکل را در 21 دسامبر با ظفرالله خان، وزیر امور خارجه پاکستان در میان گذاشته بود و خوشحال بود که دید ظفرالله خان به نظر می رسد نظرات خود را در میان بگذارد. شاه گفت که او عمیقاً تحت تأثیر ظفرالله خان قرار گرفته است. او دومی را صریح و پر از درک یافته بود. وی معتقد بود که سفر وزیر امور خارجه پاکستان به طور کلی برای تقویت تفاهم بین پاکستان و ایران مفید خواهد بود.
بهبود موقعیت دولت ایران
من به شاه گفتم که به نظر من دولت ایران در ماه دسامبر نسبت به سه ماه قبل که روی کار آمده بود، در زمینه سیاسی پیشرفت بیشتری داشته است. به نظر من روزی نبود که تصمیم سازنده و مهمی گرفته نشده باشد. من فکر می کردم که در نتیجه نگرش جدید قاطعیت و نشان دادن تمایل به اقدام از سوی دولت، اکنون با اعتماد مجدد به جلو حرکت می کند و اعتماد عمومی را نسبت به توانایی خود در انجام کارها ایجاد می کند. من به طور واضح به برقراری روابط با انگلستان، به انحلال مجلس، به نگرش قاطع نسبت به کاشانی، بقایی، مکی و دیگران و نتیجه دادگاه مصدق اشاره کردم. محاکمه بسیار بهتر از آن چیزی بود که من پیش بینی می کردم. زمانی من در مورد نحوه رسیدگی به آن بسیار نگران بودم. خیالم راحت شد که [صفحه 866] اکنون به شکلی غیرمعمول به پایان رسیده است. من امیدوار بودم که درخواست مصدق بدون تبلیغات بیش از حد مورد بررسی قرار گیرد.
شاه با خوش بینی من موافقت کرد. او گفت که نگرانی اصلی او در حال حاضر مربوط به اتهامات فساد است. او به طور کلی فکر می کرد که شایعات فساد به شدت اغراق آمیز است. با این وجود، به نظر او این بود که نخست وزیر باید علاقه بیشتری به بررسی اتهامات اختلاس نشان دهد. سپهبد گیلانشاه که به طور غیررسمی به عنوان بازرس نخست وزیر عمل می کرد، اخیراً به شاه اطلاع داده بود که شواهدی دال بر فساد در گمرکات و وزارت راه پیدا کرده است، اما از سوی نخست وزیر دستور داده شده که همین الان تحقیقات را انجام ندهد. نخست وزیر این موضع را اتخاذ کرده بود که بررسی اتهامات اختلاس در این لحظه خاص ممکن است اذهان عمومی را از فکر اقدامات سازنده ای که باید انجام شود منحرف کند. شاه به نوبه خود فکر می کرد که افشای و پیگرد اختلاس، اعتبار دولت را تقویت می کند و از حمایت عمومی بیشتری برای آن برخوردار می شود. شاه گفت که به درک او این بود که فسادی که گیلانشاه فکر می کرد کشف کرده است بیش از دو سال است که وجود داشته است. من پیشنهاد کردم که ممکن است ایده خوبی باشد که نوعی اداره راه اندازی شود به ریاست مردان برجسته و دارای صداقت بی چون و چرا که وظیفه آن بررسی و تایید هر معامله مهم دولتی که مستلزم هزینه های قابل توجهی است باشد. شاه پذیرفت و گفت که فکر میکنم شخصی مانند ابتهاج یا الله یار صالح در رأس چنین حکومتی مفید باشد.
منبع: National Archives, RG 59, Central Files 1950–1954, 788.00/12–2853. راز پیش نویس توسط هندرسون. منتقل شده به
در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران به دست متفقین، با اولتیماتوم بریتانیا رضاشاه پهلوی مجبور به ترک ایران و واگذاری سلطنت به ولیعهدش محمدرضا شد که با رای مجلس شورای ملی برای جلوگیری از بین رفتن تمامیت ارضی ایران بر اثر هجوم متفقین به پادشاهی رسید. محمدعلی فروغی، آخرین نخستوزیر رضا شاه، اولین نخستوزیر محمدرضا شد و نقش مهمی در انتقال سلطنت به او بر عهده داشت. در بهمن ۱۳۲۰ و در جریان کنفرانس تهران پیمان سهجانبه بین آمریکا، بریتانیا و شوروی امضا شد؛ که در آن، به خروج متفقین بعد از پایان جنگ از ایران اشاره شده بود.[1]
این دوره از سلطنت محمد رضا شاه از آغاز تا سال ۱۳۳۴با توجه به رویدادها و دستاوردهای آن دوران را می توان حکومتی به صورت مشروطه ارزیابی کرد. چون که شاه بر طبق شواهد و اسناد و نوشته های موجود، دخالتی در امور مملکتی نداشته و امور جاری کشور توسط دولت های برگزیده مجلس شورای ملی اداره و مدیریت می شده است. وی خود را ملزم به رعایت قانون می دانست بنا بر این به کار بردن حکومت دیکتاتوری و استبدادی در دوره اولیه سلطنت وی منطبق بر واقعیت های تاریخی نیست.
در این نوشته ها مروری خواهیم داشت به رویدادهای متعدد و مختلف در این دوره از سلطنت محمد رضا شاه مشروطیت خواه.
باحمله آلمان ها به شوروی و آشکار شدن نقشه آنها برای رسیدن به خلیج فارس و اشغال شبه قاره هند و مراکز نفتی خاورمیانه، متفقین عبور از خاک ایران را مطمئنترین و کوتاهترین راه کمک به اتحاد شوروی دانستند. چرچیل- نخست وزیر وقت بریتانیا- در خاطرات خود به اهمیت ارتباطی ایران که بهرهگیری از آن، متفقین را از راه دشوار اقیانوس منجمد شمالی بینیاز میساخت، اشاره کرده است. در جریان جنگ جهانی دوم، متفقین از طریق راهآهن سراسری ایران و سایر راههای ارتباطی کشور، حدود پنج و نیم میلیون تن اسلحه، مهمات، مواد غذایی و دارو را به شوروی منتقل کردند. برخی از محققان براین باورند که سیل کمکهای سرازیر شده از مسیر ایران به شکست آلمانها در استالینگراد انجامید و به همین جهت متفقین ایران را پل پیروزی خواندند. بنا بر این دولت های انگلیس و شوروی برای دستیابی به راه های ایران برای کمک به شوروی، در طی ماههای پیش از شهریور بیست، متفقین چند بار از دولت ایران برای عبور مسالمتآمیز نیروهایشان از خاک این کشور درخواست اجازه کردند اما همواره این درخواست از طرف رضا شاه رد میشد. از نمونههای دخالتهای آنها در امور داخلی ایران نیز میتوان به تاریخ ۱۵ اوت ۱۹۴۱م (۲۴ مرداد ۱۳۲۰خ) اشاره کرد که در آن سفیر انگلستان در تهران پانویسی به دولت ایران تسلیم کرد که در آن تقاضا شده بود تعداد اتباع آلمانی مقیم ایران هرچه سریعتر کاهش یابد. این در حالی بود که دولت ایران در ۱۰ شهریور ۱۳۱۸ تنها یک روز پس از شروع جنگ اعلام بیطرفی کرد؛ و در ۱۱ شهریور نخستوزیر محمود جم در بیانیهای رسمی نوشت:
- در این موقع که متأسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیدهاست دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ میدارد.
سفیر وقت آلمان آروین اتل در نامهای به وزارت امور خارجه ایران از اعلام بیطرفی ایران ابراز خوشحالی کرده و مینویسد:
- درپی نامه مورخ ۶ سپتامبر ۱۹۳۹ محترماً به اطلاع آن جانب میرسانم که دولت آلمان از اعلام بیطرفی ایران با کمال خرسندی اطلاع حاصل نموده با عرض تشکر خواهشمند است مراتب قدردانی وی را به پیشگاه مقدس اعلیحضرت همایون شاهنشاهی تقدیم نمایید.
سفیر وقت انگلستان در ایران هم در نامهای به وزارت امور خارجه ایران مراتب انتقال پیام بیطرفی ایران به کشورش را این چنین توضیح میدهد:
- آقای وزیر محترماً وصول نامه جنابعالی شماره ۱۴۲۵۷/۲۵۹۴۵ مورخه ۱۳ شهریور را که بدان وسیله تصمیم دولت شاهنشاهی را دایر بر وصول بیطرفی آن دولت در جنگی که در اروپا رخ داده به دوستدار اطلاع داده بودند به اطلاع میرسانم. دوستدار تصمیم مزبور را به دولت متبوعه خود ابلاغ نمودهام. موقع را مغتنم شمرده احترامان فائقه خود را تجدید مینمایم.
پس از آغاز تهاجم آلمان به شوروی به دلیل گستردگی مرز ایران با اتحاد جماهیر شوروی، این بیطرفی مورد توجه و احترام دولت های متخاصم قرار نگرفت و بر خلاف قوانین بین المللی ندیده گرفته شد. چون نیروهای متفقین به بهانهٔ حضور کارشناسان آلمانی در ایران کشور ما را اشغال کردند.
در ستاد ارتش، سپهبد رزمآرا مدتی پیش از حمله متفقین عدم آمادگی ارتش برای دفاع از مرزها را به سرلشکر ضرغامی فرمانده ارتش گزارش میکند و پیشنهاد میکند به دلیل عدم توانایی مقابله با شوروی، از راههای سیاسی برای رفع خطر اقدام شود. گزارش توسط ضرغامی به رضاشاه ارائه میشود اما وی از گزارش خشمگین شده و ولیعهد را برای تحقیق بیشتر به جلسه بعد ستاد کل میفرستد. رزمآرا کمبود نفرات و امکانات بهویژه امکانات ترابری موتوری را دلیل اصلی عدم توان مقابله با شوروی بیان میکند. رضا شاه مدتی بعد دستور تشکیل لشکرهای جدید را صادر میکند اما از صدور فرمان آمادگی برای دفاع خودداری میکند. لشکرهای ارتش بدون افزایش نفرات و امکانات به تعداد مورد نظر رضاشاه افزایش مییابند و در واقع برخی لشکرها به چند لشکر تقسیم میشوند. رضاشاه امکان حمله متفقین را بسیار کم میدانست به همین دلیل ارتش ایران هیچ گونه آمادگی برای مقابله با حمله متفقین نداشت.[2]
سپیدهدم روز ۳ شهریور ۱۳۲۰، نیروهای اتحاد جماهیر شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، ایران را مورد حمله زمینی، هوایی و دریایی قرار دادند. در همان لحظات اولیه حمله، اسمیرنوف، سفیر کبیر شوروی و سر ریدر بولارد، وزیر مختار بریتانیا در منزل رجبعلی منصور، نخستوزیر ایران حضور یافته و طی پانویسی، حمله قوای خود را به ایران ابلاغ کردند. بیدرنگ، رجبعلی منصور به همراه جواد عامری، کفیل وزارت امور خارجه، به کاخ سعدآباد رفت و رضاشاه را مطلع ساخت و سپس راهی مجلس شورای ملی شد و گزارش حمله نظامی شوروی و بریتانیا را به اطلاع نمایندگان مجلس رساند. بیدرنگ جلسه هیئت وزیران در کاخ سعدآباد با حضور رضاشاه تشکیل شد و موضوع حمله به ایران و نقض بیطرفی مورد بحث و مذاکره قرار گرفت و راه حلهایی برای جلوگیری از بحران، آغاز شد.[3]
در همین روز، رضاشاه طی تلگرافی به روزولت، رئیسجمهور آمریکا از وی خواست مانع پیشروی بریتانیا و شوروی در داخل ایران شود، اما دولت آمریکا با صراحت این درخواست را رد کرد و تأکید نمود که ایالات متحده، هدف بریتانیا را هدف خود میشمارد.به این ترتیب آمریکا نیز هماهنگ و همکاری دولت های روسیه و آمریکا در حمله به ایران شد.
در غروب ۳ شهریور، رضاشاه که متعاقب دریافت پاسخ دولت آمریکا، امیدی به توقف حملات بریتانیا و شوروی نداشت و از جبهههای جنگ دوم جهانی نیز اخبار خوشایندی دریافت نمیکرد، سربازان احتیاط ۴ دوره -متولدین ۱۲۹۴ تا ۱۲۹۷- را به خدمت فراخواند. او در شامگاه همان روز، خبرهای مربوط به پیشروی قوای شوروی و بریتانیا را به سوی تهران دریافت کرد.
از طرحریزی حمله نیروهای شوروی و بریتانیا به ایران زمان دقیقی در دست نیست. به هر حال این واقعه در سحرگاه ۳ شهریور ۱۳۲۰ (۲۵ اوت ۱۹۴۱) رخ داد. ساعت چهار بامداد سوم شهریور سفیر شوروی و وزیر مختار بریتانیا در تهران به دیدار علی منصور نخستوزیر وقت رفتند و طی پانویسهایی مشابه، به دولت ایران اعلام کردند که به دلیل بیتوجهی دولت ایران به درخواستهای فوری این دو کشور در کمال تأسف ارتش دو دولت وارد خاک ایران شدهاند. ارتش سرخ در سه جهت و سه ستون وارد خاک ایران شد. ستون اول از محور جلفا در جهت تبریز حرکت کرده و ستون دوم از راه آستارا به سوی بندر پهلوی و رشت پیشروی کرده و ستون سوم به ناحیهٔ مرزی شمال شرقی خراسان هجوم برد. در این تهاجم مراکز مهمی مانند تبریز و مشهد و شهرهای ساحلی دریای خزر تحت اشغال ارتش شوروی درآمدند. ارتش انگلیس هم از دو جهت به سمت ایران پیشروی کرد. یک ستون از راه خانقین وارد ایران شد و از طریق کرمانشاه و همدان خود را به قزوین رساند. ستون دوم از خاک عراق به ناحیه جنوب غربی خوزستان هجوم آورد.
سرانجام در روز ۹ شهریور ارتشهای شوروی و انگلیس در قزوین به یکدیگر ملحق شدند. در این عملیات نیروهای دریایی و هوایی نیز شرکت داشتند. روز سوم شهریور نیروی دریایی شوروی در دریای خزر بندر انزلی را به گلوله بست و همچنین نیروی هوایی شوروی چندین شهر ایران مانند تبریز، انزلی، همدان، قزوین، مشهد و روز ۷ شهریور لاهیجان را روز ۹ شهریور حومه تهران را بمباران کرد.
قوای بریتانیا در آبادان عبارت بودند از لشکر هشتم پیادهنظام هندی به فرماندهی ژنرال هاروی، در منطقه خانقین تیپ نهم زرهی و یک هنگ ارابه جنگی هندی و چهار گردان انگلیسی و یک هنگ توپخانه انگلیسی که همگی تحت فرماندهی ژنرال اسلیم بودند. اولین هدف نیروهای مهاجم انگلیس اشغال مناطق نفتخیز و دومین هدف، پیشروی در خاک ایران و به دست گرفتن خطوط ارتباطی این کشور بود. عملیات دریایی بریتانیا بیشتر در بندر شاهپور صورت گرفت و هشت فروند کشتی متوقف در بندر به دست قوای انگلیسی افتاد. نیروی هوایی انگلیس هم چند هدف نظامی را در اهواز بمباران کرد.
روز ۵ شهریور در جلسه فوقالعاده هیئت دولت که در حضور رضاشاه تشکیل شده بود، رجبعلی منصور پس از ارائهٔ گزارشی از اقدامات دو روزه خود، نومیدانه از مقام نخستوزیری استعفاء داد؛ رضاشاه هم ضمن پذیرش درخواست وی، در همان جلسه، مجید آهی وزیر دادگستری را مأمور تشکیل کابینه کرد، اما وی نیز از پذیرفتن این سمت پوزش خواست و پیشنهاد داد شخص دیگری برگزیده شود؛ سرانجام محمدعلی فروغی را برای نخستوزیری پیشنهاد کرد. رضاشاه ابتدا با سالمند خواندن فروغی با این پیشنهاد مخالفت ورزید و نظر به وثوقالدوله داشت، ولی به هر کیفیت که بود فروغی مورد پذیرش شاه واقع شد و نصرالله انتظام، رئیس تشریفات دربار مأمور آوردن فروغی شد. او به منزل محمدعلی فروغی رفت و او را با خود به سعدآباد آورد. به محض ورود فروغی، شاه اظهار کرد فروغی زیاد هم پیر نیست؛ در همان لحظات، حکم نخستوزیری فروغی صادر شد. فروغی گفت که در کادر وزیران تغییری نخواهد داد، ولی بنا به خواست شاه، علی سهیلی را به وزارت امور خارجه و جواد عامری را به وزارت کشور گماشت. رضاشاه در این جلسه استعفای خود را با حاضران در میان گذاشت که با مخالفت وزیران روبرو شد.
صبح روز ۶ شهریور، فروغی با وزیران خود در مجلس شورای ملی حاضر شد و برنامه خود را در نطقی کوتاه اعلام و وزیران کابینه را معرفی کرد و نمایندگان را در جریان تصمیم دولت مبنی بر ترک مقاومت قرار داد. وی با بیان اینکه دولت باید بیدرنگ به مذاکره با کشورهای حملهکننده به ایران بنشیند، از نمایندگان مجلس درخواست رای اعتماد کرد؛ مجلس به اتفاق آرا به کابینه فروغی رأی اعتماد داد .[4]
نطق محمدعلی فروغی پشت تریبون مجلس شورای ملی در آن روز، که با استواری و چیرهدستی خاص او ادا شد، یکی از جاودانهترین و اثربخشترین سخنان یک سیاستمدار بانفوذ ایرانی سده بیستم شناخته میشود. فروغی مردم هراسان از حملهٔ شوروی و بریتانیا را به آرامش و خویشتنداری فراخواند و وعده داد که «این روزها نیز بگذرد و کشور به سیاق سابق خود طی مسیر کند». در این نطق به ویژه این عبارت بسیار ماندگار شدهاست و پیوسته از قول او توسط بسیاری از افراد نقل میشود: «میآیند و میروند؛ حوایجی دارند و به ما کاری ندارند. [5]
[1] شکست شاهانه. ماروین زونیس. عباس مخبر. طرح نو. زمستان 1370
[2] خاطرات سپهبد حاجعلی رزم آرا ص 133
[3] عاقلی، باقر (۳۰–۰۱–۱۳۸۶)، «دربارهٔ زمانه و کارنامه سیاسی محمدعلی فروغی؛ صدوسیسالگی تجدد محافظهکارانه»، روزنامه اعتماد (ش ۱۳۷۱
[4] عاقلی، باقر (۳۰–۰۱–۱۳۸۶)، «دربارهٔ زمانه و کارنامه سیاسی محمدعلی فروغی؛ صدوسیسالگی تجدد محافظهکارانه»، روزنامه اعتماد (ش ۱۳۷۱
[5] یوسفی، مجید (۳۰–۰۱–۱۳۸۶)، «نگاهی به کارنامه فرهنگی محمدعلی فروغی، در مدرسه علوم سیاسی»، روزنامه اعتماد (ش ۱۳۷۱)