تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

برگی از تاریخ معاصر ایران - نامه مهدی بازرگان به امام خمینی در مورد جنگ ایران و عراق


محرمانه مستقیم

۳/۱۲/۱۳۶۲

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور محترم رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران

آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی

با حمد خدای یکتا و تقدیم سلام و دعا، از طرف نهضت آزادی و شخص خودم، برای عافیت جنابعالی و توفیق در رستگاری انقلاب اسلامی، شرمنده‌ام که بار دیگر مشاور ناخوانده گردیده می‌خواهم خواستار چند دقیقه تا نیم ساعت تحمل و تأملتان نسبت به مطالبی بشوم. چه می‌دانم که رسول اکرم، صلی الله علیه و آله وسلم، با وجود دریافت وحی از جانب خدا و دارا بودن عقل کل، بنا به دستور «فاعف عنهم واستغفرلهم و شاورهم فی الامر» به شنیدن نظریات دیگران می‌پرداخت و قاعدتاً رهبر جامعه نیز بی‌نیاز و معاف از این معنی نبوده نمی‌بایستی روابطش با مردم و مسئولین یکطرفه و کارش تنها امر و ابلاغ باشد.

اینک که رهبر، ما را به مشورت نمی‌طلبد، ما بنا به وظیفه‌ای که مولی الموالی و مرد لایتناهی، برای رعیت در حق والی تعیین کرده است عمل نموده در آنچه به عقل قاصرمان حق و ضروری می‌آید، دستور الهی «و ذکر فان الذکری تنفع المومنین» را اجرا می‌نماییم.

احتمالا حدس زده‌اید عرایضم از چه مقوله است. امیدوارم در آنچه می‌نویسم رضای خدا، خیر شما و خدمت به مردم شرافتمند مملکتمان باشد و به دور از مسائل و منافع خصوصی و گروهی وظیفه عنداللهی انجام گردد.

شرایط بسیار حاد و وحشتناکی که مبارزطلبی و مسابقه اخیر عراق و ایران در کشتار و ویرانی به وجود آورده و دارد جنگ تحمیلی چهارساله را در منطقه به مراحل هلاکت بارتر و وحشیانه‌تر از جنگ جهانی می‌رساند، چنان بار سنگین و سوزان بر دوش و جان ما انداخته است که چون طاقت آنرا نداشتیم، رو به رهبری انقلاب و به مقام فرماندهی کل قوا آوردیم که گرداننده همه امور و تصمیم گیرنده جنگ و صلح است. شاید که با بینش خاص و ظرفیتی که دارید، یک گوشه از اطلاع و از توکل و اطمینان خود را به ما و به مردم مضطرب و مستأصل زیر آتش و سنگ بدهید.

ما از یک طرف نمی‌توانیم تحمل این اوضاع و آینده محتملاً خانمانسوز‌تر و خدای نکرده خفت‌بار آنرا بنماییم و از طرف دیگر قادر نیستیم واقعیات عینی و سنن الهی را نادیده گرفته سلب مسئولیت از خود بکنیم و بگوییم چون ولی فقیه چنین دیده و خواسته‌اند و موفقیت نزدیک و نهایی مسلم است، ما مبرای از تکلیف و تفکر و از تذکر لازم می‌باشیم.

شک نیست که جنابعالی با ایمان و توکل مخصوص و قدرت و نبوغ رهبری، در بکار گرفتن سرمایه‌های سرشار اسلام و تشیع، مملکت ایران را در عظیمترین آزمایش یا ابتلای تاریخ ۲۵۰۰ ساله‌اش وارد ساخته شهرت و وحشتی از ایران و اسلام در جهان به وجود آورده به نسل حاضر ما، هم ارزش و افتخار داده‌اید و هم مسئولیت فوق‌العاده دشوار در برابر دنیا و خدا. و در عین حال، ما را به یک دوراهی فاجعه یا فتح کشانده‌اید. هم وظیفه سنگین اندیشیدن و توصیه به حق کردن را به دوش ما نهاده‌اید و هم سکوت و بی‌اعتنایی در برابر آن بسیار سهمناک است!

ما که حکم «و لاتقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا» را پیش رو داریم، بنا به وظیفه ملی و اسلامی می‌خواهیم نه خودمان و نه هموطنمان، چشم و گوش بسته و به دور از عقل و عاطفه، تبعیت از احساسات و تبلیغات ننماییم. البته علاوه بر حال خودمان و حال مردمی که تصریحاً یا تلویحاً نمایندگی و سنخگوئیشان را داریم و مملکتی که از پدران و مادران چندهزار ساله میراث برده و مفتخر و مسئول حفظ آن می‌باشیم، دلسوز خود جنابعالی و نگران کسی نیز هستیم که ملت او را به رهبری برگزیده است. از خود می‌پرسیم جواب این همه کشته و شکسته ـ چه داوطلب فعال و چه منفعل برکنار ـ و ویرانیها و از دست رفته‌ها و محرومیت‌ها را چگونه می‌توان داد؟ مرگ و محرومیتها و ویرانیهایی که پایان آن معلوم نبوده هردم بر وسعت و شدتش افزوده می‌شود!

بدیهی است آن زمان که صدام دیکتاتور عراق در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۵۹ تجاوز آشکار به مرز و بوم و به جان و مال ما کرد، وظیفه انقلابی و قانونی همگی و بالاتر از آن حکم خدا این بود که با تمام نیرو تا آخرین نفر و نفس بجنگیم و دشمن غاصب غدار را از خاکمان بیرون کنیم، که خوشبختانه به همت جوانان و پیران غیور و ایثارگر و پیروی ملت شهیدپرور از رهبر متوکل و با تلاش مسئولین مصمم، موفق شدیم. آن کارزار، قتال فی سبیل الله بود، برای دفاع از آدمها از آب و خاکمان، و خداوند رحمان علیم قدیر، علیرغم قلت عدد و نابرابری نیروها، نصرتمان داد تا آنجا که دشمن با خواری و پشیمانی راه فرار اتخاذ کرد و زبان به تسلیم و تمنا گشود. اما مجوز ادامه جنگ و تجاوز به داخل عراق (که در ابتدا خود جنابعالی، آنطور که در ایام تخلیه خرمشهر از آقای هاشمی رفسنجانی شنیدم، آن را مصلحت و حق نمی‌دانستید) با شعار سقوط صدام و حزب بعث و تعرضهای دیگر، برای ما روشن نیست.

ما استدلالها و استنباطهایی را که از قرآن می‌کنیم عرضه می‌داریم و خوشحال و دعاگو می‌شویم که اگر تشخیصمان خطا باشد با روشن کردن موارد انحراف و اشتباه ارشادمان بفرمایید.

نمی دانیم اگر در روز قیامت از خون و خرابیها و از دربدری‌های تا به حال و خدای نخواسته از فساد و تباهیهای خیلی گسترده‌تر و آینده هلاک حرث و نسل‌های دو طرف، پرسش کنند چه جواب می‌شود داد؟

اگر بگویند چرا علیرغم نص روشن و صریح «فان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله»، حاضر نشدید پیشنهادهای آتش بس و صلح، ولو مشروط و تضمین شده، را بپذیرید و دست رد به سینه همه شفیع و میانجی‌ها، که از کشورهای مسلمان و از غیر متعهدها آمده بودند، زده هرگونه مذاکراه و بحث روی شرایط را هم رد کردید، آیا جواب ما سخت‌تر نخواهد بود؟ آیا استدلال عدم اعتماد به صداقت صدام و به حسن نیت میانجی‌ها، با پیش کشیدن آیه بعدی قرآن شدیداً مردود نخواهد شد؟ آنجا که با اطمینان و استحکام می‌فرماید، «وان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک الله هوالذی ایدک بنصره و بالمومنین». آیا جواب خواهیم داد که مخاطب این فرمان پیغمبر رحمت و حکمت بوده ما مشمول آن نیستیم و مستثنی می‌باشیم؟

ممکن است نمونه آورده یا ادعا شود که ما خود را موظف می‌دانستیم استکبار و الحاد و استثمار و استضعاف را در دنیا ریشه کن سازیم. به ما خواهند گفت که طبق قرآن و تاریخ، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و خاتم‌النبیین علیهم السلام و الصلوه، مأمور و مأذون آن نبودند، شما چطور به خود حق دادید با قبول خونریزی‌ها و خرابیها درصدد صدور و حاکمیت اسلام برآئید؟ وقتی خدا در قرآن مکرر به پیغمبر خود گوشزد می‌کند که «ماجعلناک علیهم حفیظا» و «ماانت علیهم بوکیل»، «لست علیهم بمصیطر»، «ان انت الا نذیر»، یا «و ما علی الرسول الا البلاغ»، شما که داعیه اجرا و ادامه رسالت انبیاء را داشتید، چگونه می‌خواستید مانند موکل مراقب و مأمور مسئول مستکبرها، و مستضعف‌ها عمل نمایید، در حالیکه خود خدا با مشیت لایزال و قدرت بینهایتش نخواسته است دین خود و عدالت و حق را با تعجیل و تحمیل در میان آدمها پیاده کند؟ خدای بزرگ از شما عمل به اسلام را خواسته است نه احیای اسلام از طریق الزام دیگران به اجرای آن. خدا عمل به دین و تبلیغ و اجرای دین را پاداش می‌دهد اما به شرط رعایت «لااکراه فی‌الدین.»

درست است که در انقلاب اسلامی ما جوانان، پیران و داوطلبان قابل تقدیری لبیک اجابت، روی اعتماد و اعتقاد و ارادت به امام گفته‌اند و با اشک و عشق و اصل به چنان جانبازیها و پیروزیها می‌شوند، اما همین امر اگر خدای نخواسته خلل و خلافی در اصل برنامه و هدف انتخابی آن ظاهر گردد، هم شکایت آنها را که روز قیامت بگویند «انا اطعنا سادتنا و کبرائنا»، بسیار سنگین خواهد کرد و هم مسئولیت رهبری و کسانی را که لب فرو بسته حق والی را در دریافت نصیحت ادا نمی‌کنند، دو صد چندان می‌نماید.

روزی که هواپیماهای عراقی به فرودگاه مهرآباد بمب‌هایی انداختند، فرمودید: مطلب مهمی نیست، دزدی یا دیوانه‌ای آمده سنگی انداخته و در رفته است و دیگر نخواهد انداخت. ولی آن دیوانه یا دزد، علیرغم تودهنیهایی که خورده است، بارها آمد و سنگها و بمب‌ها و موشک‌ها انداخته، دیوانگیهای خطرناک کرد، خانه‌ها خراب نمود و بسیاری از فرزندان عزیز این مملکت را به شهادت رساند. ملت خوب ایستاد، خوب جان و مال داد، فحش‌ها و مشتها و تلافیگری‌ها نثار صدام و پشتیبانانش کرد و دلاوران جان بر کفمان پیروزیهای معجزه‌آسا به دست آوردند… همه اینها درست است و ایجاب می‌نماید که سپاس خدا و تشکر از ملت شهیدپرور بجا آوریم. اما وقتی ترازنامه چهارساله را جمع‌بندی می‌کنیم، می‌بینیم علیرغم دفاعها و موفقیت‌ها و پذیرش انقلاب اسلامی در بعضی جاها، آنچه هم که محصول مسلم این مدت است و اختلاف در آن وجود ندارد نتایج ذیل است:

گسترش دائم دامنه جنگ و خصومت در منطقه و تقلیل امنیت، افزایش تلفات و ضایعات دو طرف، کاهش طاقتها و توانها، ازدیاد انزوا و اتهام ایران و اسلام و به طور کلی هلاک مستمر حرث و نسل در ایران و عراق و بعضی نقاط دیگر.

از دیدگاه ابرقدرتها نیز این جنگ دست آوردهای مثبت داشته است و آنها مسلماً از ادامه و توسعه و خاتمه نیافتن آن با حفظ بقای هر دو طرف متخاصم، راضی می‌باشند. از آن جمله است:

فروش بی‌حد و حساب و پرمداخل اسلحه و مهمات به طرفین دعوی و به وحشت‌افتاده‌هایی از انقلاب و عملیات ما و حتی به کشورهای فعلاً برکنار که چنین بازار گرم در تاریخ گذشته‌شان بی‌سابقه بوده است. خرید بی‌منت و به بهای اندک نفت برای تأمین رفاه و صنایع خودشان، صدور مستقیم و غیرمستقیم خواربار و کالاهای صنعتی و خدمات فنی به ایران و عراق و کشورهای دیگر خاورمیانه، بی‌پول و محتاج نگه داشتن ما و محروم ساختن انقلابمان از سازندگی و خودکفایی و تولید (و بنابراین انقیاد بالقوه) یعنی عدم ایفای وعده استقلال ابتدایی همراه با آزادی، و بالاخره، دردناکتر از همه، چهره سیاه و خونین دادن به اسلام و زدوده شدن نشانه‌ها و وعده‌های سلامت، نعمت، رحمت، سعادت و بطور کلی حقانیت و حیات، در داخل و خارج ایران، حالا هم مخلصین به انقلاب و بهره‌مندان، دسته دسته با نوحه و سرود عازم قربانگاههای جبهه به قصد کربلا و آزاد کردن قدس می‌شوند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران اطلاعیه‌ها و موزیکهای فتح و فجر پخش می‌کند، توپها و هواپیماهای ما شهرها و تأسیسات نظامی و صنعتی و اخیراً مسکونی عراق را متقابلاً می‌کوبند و بسیاری از مسئولین و مردم به خود مژده سقوط یا انتحار قریب الوقوع صدام و ذلت دشمنان انقلاب را می‌دهند، یا می‌شنوند. شاید هم شاهد پیروزیهای درخشان جدید بشویم و خدا کند که بشویم… اما با سرنگون شدن صدام و انحلال حزب بعث، آیا غائله و نائره جنگ خاتمه خواهد یافت؟ فاتحه شیطان بزرگ و شیطان اصلی ازلی که مهلت یافته از جانب خدا تا روز رستاخیز است، در دنیا خوانده خواهد شد؟ آیا دفاع در جبهه‌های جنگ و مقابله با شیطان نیازمند خودسازی درونی و برونی نیست؟

با آنکه آزادی قدس از دست صهیونیسم امید و آرزوی ماست، اما معتقد هستیم که دشمنان ما و حاکمان و همدردهایشان ساکت نخواهند نشست تا ما متلاشی و مضمحلشان بکنیم و در اولین حملات ما تسلیم نگردیده مواضع جدید خواهند گرفت، عکس‌العملها نشان خواهند داد و آیا با عدّه و عُّده‌هایی که فراوان دارند، دفاعی از خود و تجاوزات مجدد و تلافی از ما نخواهند کرد؟ تابحال که چنین نبوده است. اگر شکستهایی داشته یا ضرباتی خورده‌اند، نه دست از مقاومت و تجدید قوا کشیده‌اند و نه هنوز تمام توان و تجهیزاتشان را به میدان آورده‌اند، بر اساس واقعیتهای اجتماعی موجود در عراق، با مردن صدام و پس رفتن حزب انحصارگرش، به فرض که شورش یا کودتایی صورت بگیرد، هیچ معلوم نیست که فرماندهان و گردانندگان بعدی فرمانبر یا هم آهنگ با ما باشند. همچنین اسرائیل مکار کهنه کار اگر تا به حال دست به عمل عمده‌ای در ایران و عراق نزده است، آیا خواهد گذاشت که سپاه و بسیج ما به راحتی راهی قدس شود؟ غیر از اسرائیل آیا آمریکا و ابرقدرتها و خود شوروی ممکن است تماشاچی صحنه‌ها و پیشرفتهای ما، یا فتنه‌های علیه خودشان شوند و موذیانه‌تر، مهلکتر و قاطعتر از گذشته اقدام نکنند؟ هرچه باشد اسرائیل و امریکا و شوروی در شیطنت و ترور و جنگ، صد درجه استادتر و از ما داناتر و داراتر در این کارها هستند. به فرض پیروزی و پیشروی، این قافله تا به حشر لنگ است، و خلاصه آنکه صدور انقلابی انقلاب ما، سقوط صدام، نابودی اسرائیل و سرنگونی امریکا و سایر ابرقدرتها زمانی میسر و قابل طرح خواهد بود که مسلمانان با حربه آگاهی، ایمان، تقوی، خودسازی درونی و برونی و اتحاد مسلح گشته با به کار بستن کتاب و سنت، هم دفاع قوی از خود بنمایند و هم با شاهد و الگو شدن و تسخیر قلوب و الباب، حماسه پیروزی انقلاب را بدست خود آنها تکرار کنند. ملتهایی هم که انقلابمان را تعلیمشان می‌دهیم، تا در داخله‌شان شرایط اجتماعی، ایمانی، اخلاقی، نظامی و الهی لازم فراهم نشده باشد، مسلماً به پیروزیهایی مانند انقلاب ما نخواهند رسید.

نه در تاریخ انقلابهای دنیا چنین توسعه و تحولهای سریع و وسیع انقلاب و واژگونی سهل و ساده قدرتهای قوی حاکم سابقه دارد، و نه در سرگذشت انبیاء و دست آوردهای مشیت خدا چنین امدادها و دگرگونیها سراغ داده شده یا در قرآن کریم آمده است.

آیا خدا خارج از دفاع نفس یا بازیابی خانه و خانواده و از دست رفته‌ها، که «قتال فی سبیل الله» است، برای تعرض و تخریب، چیزی بیشتر از «فاعتدوا علیه بمثل مااعتدی علیکم»، وعده نصرت و به میدان آوردن «جنوداً لم تروها» را به امتی یا به مجاهدینی داده است؟ بلی، به حکم قرآن جلوی مهاجم را باید گرفت و بی‌خیال و بیکار نباید نشست، سهل است که امر اکید به تجمع نیرو و تدارک اسلحه، حتی قویتر و بیشتر از دشمنان شده است. اما نه برای حمله و نابودکردن آنها، بلکه برای ترساندن دشمنان خدا و دشمنان خودمان و برحذر داشتنشان از حمله کردن به ما. یعنی در نگرفتن جنگ به حکم «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم و آخرین من دونهم.»

ما در این ماجرای پرمخاطره خواسته‌ایم پیش دستی بر دستور قرآن کرده، قبل از آنکه تدارک قشون و ترتیب تجهیزات لازم و کافی را بدهیم و با سلاحهایی که از خود آنها گرفته‌ایم و می‌گیریم (و معلوم است که تا نفع خودشان و زیان ما را در این کار نبینند در اختیارمان نمی‌گذارند) بجنگشان برویم. غافل از اینکه سیاست همیشگی آنها جنگ افروزی در میان اقوام و ممالک دنیا و بجان یکدیگر انداختن آنها بوده است تا هم تجارت و منفعت بکنند و هم رقیبان و دشمنان احتمالی را مشغول و مفلوک نمایند.

البته که دردسر ایجاد کردن و عصبانی ساختن صدامها و اسرائیل یا امریکا و فرانسه و وحشت انداختن دولتهای ارتجاعی عرب، امکان‌پذیر بوده و هست و باعث تشفی قلب مومنین می‌شود، اما بهره‌برداری مطلوب و رسیدن نهایی به مقصود، مسئله دیگری است. به شهادت تاریخ غالباً نتیجه‌های معکوس به بار آورده است. حتی انقلابهای بزرگ دنیا که از پدیده‌های استثنایی طبیعت محسوب شده‌اند، عکس‌العملها و بازگشتهای فراوان داشته است.

اقدام برای افراشتن پرچم حق و عدالت در عالم و امحاء قطعی ظلم و ظالم و کافر از جهان بشریت، با خشونت و سرعتهای انقلابی، یا برانگیختن فتنه و قتل و خرابی در بلاد کفر و ستمگری، اگر موثر و مجاز می‌بود، خدای دانای توانا، به یقین آنرا رأساً یا بدست پیغمبرانش انجام می‌داد. چنین راهی که خدا ترسیم و تشریع نکرده است، می‌تو‌اند با همه خوش‌آیندها و امیدواریها و با تلألؤهایش، سرابی و گردابی بیش نباشد و بیم آن می‌رود که منتهی به نقض غرض و به آثار ناخواسته و هلاک کننده غیرقابل جبران گردد. در قرآن مجید هم سفارش شده است که به خود مغرور نشویم و هم آیه «ولا تغرنکم بالله الغرور» آمده است. ما حق نداریم روی حسابهای خودمان روی خدا حساب کنیم.عرض این تذکر نیز لازم است که نهضت آزادی ایران به هیچ وجه نمی‌گوید دست تضرع و تمنا و توبه تسلیم پیش عراق دراز کنیم یا سازشکار با ظالمها و همکار جهانخوارها و از خدا بیخبرها بشویم، یا به صلح تحمیلی خفت‌باری تن در دهیم، و حتی انقلاب خودمان و صدور صحیح اسلام را انکار کنیم.

نظر ما تغییر کلی سیاست جنگی و برنامه، از نفی به اثبات و از تخریب و تجاوز به امنیت و دفاع است و استقبال از صلح شرافتمندانه و از سازندگی و استقلال و آزادی.

آنچه توصیه می‌نماییم عنایت به آیات شریفه ذیل است:

فان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله.

فان انتهوا فلاعدوان الا علی الظالمین

و لا یجرمنکم شنان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی

تعاونوا علی البر والتقوی و لاتعاونوا علی الاثم والعدوان.

ضمنا فکر می‌کنیم که آیه «و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین‌الله» (که به دنبالش در هر دو سوره بقره و انفال جمله توقف و تخفیف «فان انتهوا…» آمده است) به منظور تحدید و تعطیل جنگ در داخل امتی است که مورد حمله و تجاوز کفار قرار گرفته مانع اقامه دینشان شده‌اند، نه برای تعرض و توسعه قتال به سراسر جهان، به قصد مسلمان کردن یا کوتاه کردن دست همگی آنان، آنطور که بعضی‌ها تصور و توجیه می‌نمایند.

در عین حال باید بگوییم که اختلاف نظر ما در این مسائل موجب آن نیست که علم مخالفت در مقابل جنگ اسلامی برافراشته و آب به آسیای دشمنان بریزیم. هدف نصیحت ائمه مسلمین است و توصیه به حق و انجام وظیفه الهی با دعای توفیق.

بدیهی است چنانچه نظریات ما اصولاً مورد توجه قرار گیرد، آماده بحث و بیان بیشتر در زمینه مسائل و پیشنهادها و تفصیل‌های اجرایی هستیم.

در خاتمه با تجدید عهد و عذرخواهی و با امکان اینکه اقدام ما را ناشی از ترس یا ضعف در ایمان و توکل تلقی فرمایید، آنچه وظیفه خودمان در پیشگاه آفریدگار بزرگ، در برابر ملت و در قبال رهبری انقلاب می‌دانستیم، انجام دادیم.

ما نه غیبگویی می‌کنیم، نه بدبین و بدخواه هستیم و نه نسبت به فجایع و مفاسدی که هشدار دادیم قسم حضرت عباس می‌خوریم. آنچه هم که از جنابعالی توقع داریم، بیش از این نیست که در خلوت با خدای معبود، تأمل و تحقق بیشتر و سپس مشورت آزاد در این امر فوق‌العاده خطیر نموده، اگر به حق و حقیقتی در گفتارمان برخورده باشید تجدیدنظری در سیاست جنگ با عراق و با دنیا و شیوه صدور اسلام بفرمایید.

خدایا شاهد باش که ما اتمام حجت و ادای تکلیف کردیم!

خدایا ما را ببخش.

خدایا انقلاب اسلامی ایران را در طریق اسلام، رضای خودت و رستگاری ایران و مصلحت جهان راهنمایی فرما.

والله خیرالمستعان و هو العزیز الرحمن

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

دبیرکل نهضت آزادی ایران

مهدی بازرگان

بیانیه نهضت آزادی ایران درباره رفراندوم انقلاب سفید: انقلاب بدیع ممتاز مسخره‌ای است!

سند-۴

 ۰۶ بهمن ۱۳۹۱ | ۰۳:۲۴ کد : ۷۶۰۶ انقلابی که سفید نماند
عامل این انقلاب‌ها نه دهاتی‌ها هستند، نه شهری‌ها، نه ملت، نه مجلس و نه دولت. یک نفر است: شخص پادشاه مملکت. این خود در تاریخ انقلاب‌های جهان انقلابی است!... ارباب در ده با وجود معایب و مضاری که داشت اولا یک پا عامل و نماینده و ادامه‌دهنده خود این حکومت و برقرارکننده نظم و نسق در آن قلمرو کوچک بود و ثانیا در بسیاری موارد یک پا بانک و اداره کشاورزی محسوب می‌شد. حال این عامل بد یا خوب ولی موثر که برداشته می‌شود به جای آن چه می‌آید؟
«ایران در آستانه یک انقلاب بزرگ! و برگرداندن تاریخ خود»

 

نهضت آزادی ایران در برابر اعلام رفراندوم شش ماده‌ای شاهانه و تحول عظیمی که خبر آن را داده‌اند وظیفه تاریخی خود می‌داند با اتکای خداوند سبحان و علی‌رغم محیط خفقان و تهدیدهای سختی که متوجه وجود نهضت و افراد آن می‌شود سکوت نکرده، اظهارنظر و اعلام خطری بنماید.

دو چیز تیره عقل است دم فروبستن/ به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

امید است عاملین صحنه به احترام و اعتبار عمل عظیمی که در پیش گرفته‌اند و دستی که در سرنوشت ملت حاضر و نسل‌های آینده ایران می‌برند این اندازه آزادی و حق را به مردم بدهند که دور از تملق و ترس ابراز عقیده و عرض رای بنمایند. لااقل بهانه و نشانه‌ای برای آنکه بگویند مراجعه به آراء عمومی خیلی هم در محیط خفقان و ارعاب نبوده و به صورت قانون گذشته است برای خود بیاورند.

با این اقدام و ابتکار اعلیحضرت که مقام غیرمسوول هستند و مراجعه‌ای که به آراء عمومی در مورد اصلاحات ارضی و الغای عملی مالکیت و رژیم ارباب و رعیتی و اصلاح قانون انتخابات و دخالت کارگران و قوانین دیگر به عمل می‌آید طوفانی بر پهنای کشور کهنسال ایران وزیدن گرفته است که اگر بگوییم انقلاب عظیمی (لااقل به صورت ظاهر) در شرف تکوین است کسی منکر نمی‌تواند باشد

***

انقلاب از لوازم ترقی و تجدد انسان و اصولا از ضروریات ناموس تکامل حیات است. در اینکه موجبات و احساس احتیاج و ضرورت نیز نسبت به اصول کلیه این اصلاحات از سال‌های قبل میان ملت ایران پابه‌پای تحولات جهان وجود داشته و دارد حرفی نیست. اما هر انقلابی، انقلاب نیست. در بررسی انقلاب چهار مساله باید مورد مطالعه قرار گیرد: کی انقلاب می‌کند؟ چرا می‌کند؟ چگونه می‌کند؟ چه نتایجی حاصل می‌‌شود؟

 

الف ـ کی انقلاب می‌کند؟

این انقلاب بزرگ ارضی و کشاورزی و کارگری فعلی را مسلماً خود دهقانان و رنجبران انجام نمی‌دهند. آن چند هزار دهقانی که در کنگره شرکت‌های تعاونی کشاورزی جمع شدند و فریاد‌ها و کف‌ها زدند مانند هجوم انقلابیون باستیل و استقلال‌طلبان آمریکا یا شورشیان الجزایر و کوبا نبود. به مجاهدین صدر مشروطیت و حتی ولگردهای مزدور کودتای ننگین ۲۸ مرداد نیز شباهت نداشت. شبیه هیچ انقلاب‌کننده و قیام‌کنندگانی که با خشم و جهش طبیعی به پای خود به پایتخت و خیابان‌ها برای طغیان علیه چیزی یا کسی آمده باشند نبود... آن‌ها را آورده بودند... با سلام و صلوات هم آورده بودند. به وسیله اتوبوس‌های راحت و وسائط دولتی ـ آسایشگاه‌ها و خوابگاه‌های نظامی.

همچنین این قانون اصلاح انتخابات به دنبال یک هیجان یا اعتصاب و انقلابی که از ناحیه مردم انتخاب‌کننده رخ داده یا به آن‌ها وعده داده شده باشد نیست. همین‌طور سایر مواد ۶ گانه.

عامل این انقلاب‌ها نه دهاتی‌ها هستند، نه شهری‌ها، نه ملت، نه مجلس و نه دولت. یک نفر است: شخص پادشاه مملکت. این خود در تاریخ انقلاب‌های جهان انقلابی است! نه مردم منکر این حرف ما هستند، نه دولت، نه خود اعلیحضرت.

این عمل از آن جهت خود یک انقلاب و یک پدیده نوظهور تاریخ است که معمولا انقلاب دو طرف دارد و انقلاب‌کننده آن طرف توسری‌خورده زجر کشیده محروم شده خشمگین شده مظلوم اجتماع است و انقلاب را در برابر طبقه قاهر غاصب حاکم ظالم انجام می‌دهد. اما امروز هیات حاکمه و دستگاهی انقلاب می‌نماید که تا دیروز خود از طریق ارباب‌ها و مالک‌ها و مامورین دولت یگانه حامی نظام ارباب رعیتی و فئودالیته و وکیل‌ساز و برخوردار از اقتصاد و اجحاف مالکیت و سرمایه‌داری بود و در مرحله نهایی عامل تمام فشار‌ها و فساد‌ها که بر رعایا و بر ملت می‌‌آمد محسوب می‌شد. انقلاب از این بزرگتر نمی‌شود که با یک گردش کوچک زمان ضارب خوش‌زبان مدافع مضروب بی‌زبان بشود!...

توده‌ای‌ها و آمریکایی‌ها و بعضی ملی‌ها و اخیراً دولتی‌ها خیلی چیز‌ها گفتند و نوشتند و ادبیات روشنفکری و آزادیخواهی و اصلاح‌طلبی ما را از این تجزیه و تحلیل‌ها پر کردند که در ایران اصول مالکیت غلط و رژیم فئودالیته برقرار بوده، مالکین هستند که نمی‌گذارند اصلاحات در مملکت صورت بگیرد. فئودال‌ها هستند که مردم را اسیر و مامورین دولت را اجیر کرده‌اند و بالاخره ارباب‌ها هستند که با قطار زنجیر کردن رعایا هر دم خود را از صندوق‌های انتخابات بیرون می‌آورند خلاصه آنکه قدرت و حکومت و تمام آثار شوم حاصله از آن در دست این‌ها است. صرف‌نظر از اینکه رژیم ملوک‌الطوایفی قدرت‌های خانخانی و ایلیاتی فقط در قرون وسطی و دوران‌ها و جاهایی که وسایل ارتباطی سهل و وسیع و سلاح‌های ارتشی جدید به میان نیامده بود امکان داشت نه در حکومت‌های متمرکز شده و مسلط و مطلع قرن حاضر. 

در ایران بعد از مشروطیت و مخصوصاً بعد از پهلوی یک مالک با همه ثروت و رعیت و جبروت خود وقتی مواجه با یک ژاندارم شیره‌ای یا نماینده ثبت اسناد لاغر و یا مامور دارایی عملی می‌شد خود را می‌‌باخت و بیش از بازیچه‌ای در دست آن‌ها نبود.

مالک و ارباب با وجود تسلط نسبت به رعیت هیچ قدرت و نفوذی در برابر دولت نداشت. اگر مالکین و متنفذین تجاوز‌ها و تعدی‌ها و تحکم‌ها می‌کردند تماما با پشتیبانی مامورین دولت و دربار بوده و هست. اگر دولت و دستگاه فاسد و رشوه‌گیر نبود و دادگستری واقعا دادگستری بود سایه دین و قانون (همان قانون به فرض ناقص) بر مرز و بوم این کشور حکومت می‌نمود کله گنده‌ترین ارباب‌ها جرات کوچکترین تعدی به ضعیف‌ترین رعیت یا کارگر را نمی‌‌نمود و اصلا چنین املاک و اموال بی‌حد و حصر در دست کسی جمع نمی‌شد. ارباب‌ها و پولدار‌ها و قلدر‌ها از طریق زد و بند با فرماندار‌ها و وزیر کشور‌ها و...‌ها و پس از اجازه و دستور مقامات راه مجلس پیدا می‌کردند!...

خود این جریان خلع ید و خلع مالکیتی که با چنان راحتی و سرعت (البته به استثنای صحنه‌سازی مسخره قتل مهندس ملک عابدی!) از مالکین و فئودال‌ها و ذی‌نفوذها شد بهترین شاهدی است که در ایران فئودالیته به آن معنی قرون وسطایی و اروپایی وجود نداشته است.

در مورد انتخابات نیز همان‌طوری که نهضت و جبهه ملی بار‌ها گفته‌اند و در دولت آقای دکتر امینی دست‌آویزی برای ایشان و آلت مغلطه‌ای برای سر باز زدن از انتخابات شده بود علت خرابی انتخابات نیز قانون انتخابات نبود. مردم انتخاب‌کننده از دست قانون داد ندارند بلکه از دست کسانی که قانون را به دست خود گرفته و به میل خود می‌چرخانند دارند. یعنی از دست‌‌ همان سیاست‌ها و کسانی که امروز داعیه انقلاب و اصلاح دارند!

همین‌طور اگر جنگل‌های ایران بریده و سوخته می‌شد یا پروانه‌های صادره از خود مقامات دولتی بود و بزرگترین بهره‌بردار جنگل‌ها در طول سنوات گذشته به شهادت مصاحبه رئیس سازمان جنگلبانی، اداره املاک موروثی یعنی شخص اعلیحضرت همایونی بوده‌اند. مردم فراموش نکرده‌اند که حزب دولتی قوام‌السلطنه از عایدات صدور همین قبیل پروانه‌ها اداره می‌شد.

بنابراین ریشه و پایه همه فشار‌ها و فساد‌ها و خرابی‌ها دولت و دولتی‌ها و صاحب اختیار دولت‌ها بوده‌اند (رجوع شود به نامه سرگشاده نهضت آزادی ایران مورخ تیر ۱۳۴۱ و اعلامیه ۷ آذرماه جبهه ملی ایران).

ضمناً ناگفته رد نشویم که جریان مورد بحث تا آنجایی که روال و سنت اخیر ایران حکم می‌کند خیلی هم عجیب و انقلابی نیست در مملکتی که احزاب ملیون و مردم آن فرمایشی و ساختگی باشد کنگره دهقاناش و انقلابش و مراجعه به آراء عمومی‌اش هم فرمایشی و ساختگی باشد.

ب ـ چرا انقلاب می‌کنند؟

اعلیحضرت محمدرضا شاه مرد بسیار باهوش و نقشه‌کش موقع‌شناس هستند. قانون طبیعی تنازع بقا و تناسب با محیط را بالفطره می‌دانند. به رموز اصل انتخاب اصلح نیز آگاهی کامل دارند و تمام این فضائل را در همکاری با سیاست‌های خارجی و طرح این انقلاب و مراجعه با آراء عمومی بکار برده‌اند:

 

بعد از قضایای شهریور ۲۰ و دوران‌های تکان و عدم تعادلی که چندی بر سیاست خارجی و داخلی ایران حکمفرما بود و منتهی به قیام واقعاً ملی نفت و استقرار موقت یگانه حکومت اصیل ایرانی دکتر مصدق گردید کودتای ۲۸ مرداد یک دوران تعادل و توافق سیاست خارجی و داخلی را در ایران افتتاح کرد. توافقی که می‌بایست پایه‌های هیات حاکمه استبدادی و منافع سیاست‌های استعماری را حفاظت و تقویت نموده به هر قیمت و به هر تمهیدی و تدبیری شده است نگذارد جریان‌های نظیر ملی کردن نفت و استقرار حکومت‌های ملی در این گوشه خاورمیانه تکرار گردد.

این توافق که یک نوع تنازع در بقا به سود دربار و سیاست‌های پشتیبانی بود باید مدبرانه و متناسب با شرایط زمان و مکان تلاش و تحول نماید و در برابر هر پیشامد و هر پیش‌بینی عکس‌العمل مقتضی ابراز داشته، هرگونه اسلحه و امکان حمله را قبلا از دست حریف یعنی ملت بگیرد.

این است که می‌بینیم سیاست توافقی مشترک در حکومت سپهبد زاهدی قیافه خشن نظامی و بی‌پروایی از خلاف قانون و ضد قانون و ضد عواطفی خود را نشان می‌دهد تا حریف را منکوب و مایوس کند. ولی بلافاصله با روی کار آوردن علاء سیمای نجابت اشرافی و سنت دیپلماسی را ظاهر ساخته در مقابل دزدی‌ها و سوءاستفاده‌های تا آن وقت بی‌سابقه حکومت کودتا تا شعار مبارزه با فساد را بر سر در حکومت می‌زند و برای اسکلت ملت و فرونشاندن نهضت مقاومت در باغ سبز دعوت به همکاری ملیون و سرشناخت‌های موجه را ارائه می‌دهد. ولی افکار عمومی داخله و خارجه دلخوش به این وعده‌ها و چهره‌های دروغین نمی‌شود. دستگاه به اقتضای زمان و مکان که دمکراسی و حکومت پارلمانی است فرمان کشور دو حزبی را صادر می‌نماید. اقبال‌ها و شریف امامی‌ها می‌آیند تا آنچه حزب و دمکراسی و انتخابات است به لجن‌مالی و رسوایی بکشانند... هم سیاست آمریکا را ناراضی نمایند و هم خندق جدایی میان ملت و شاه را عمیق‌تر و وسیع‌تر سازند. با اشاعه فساد و تعمیم و توسعه اختلاس‌های کلان به کلیه دستگاه‌های کشوری و لشکری، پرده ننگ را آنقدر بالا می‌زنند و ارکان دولت و سلطنت را علی‌رغم ادعاهای ثبات سیاسی و اجتماعی ایران آنقدر متزلزل می‌نمایند که داخل و خارج متوحش می‌شوند. می‌ترسند مبادا ملت پرمدارای ایرانی کاسه صبرش لبریز شود و معجزه انقلاب و قیامی آزاد سر بزند. سیاست توافقی به باز کردن سوپاپ خطر دیگر در این دیگ زنگ‌خورده پوسیده زده جدا مصمم و متحمل مبارزه واقعی ولی محدود با فساد و اعطای مختصر آزادی می‌گردند: دولت امینی را روی کار می‌‌آوردند (یا زیر بار آن می‌روند). امینی که برای نجات طبقه خود دست به انقلاب از بالا می‌زند می‌گوید ورشکستگی اقتصادی و اجتماعی و بهم‌ریختگی اوضاع نه به حدی است که ادامه‌ای برای آن و برای مملکت متصور باشد. سر و صورتی به دادگستری محاکمات پرصدایی به راه می‌‌اندازد.

در بازار وضع اقتصادی رو به ثبات و روزنه امید و اعتمادی ایجاد می‌کند. تا آنجایی که مربوط به خود او و دولتش می‌شود (و بدون آنکه اجازه تجاوز به حریم بالا‌تر و اصلی داده شود) آزادی برای انتقاد و ایراد می‌دهد...از اجرای انتخابات به بهانه اینکه با قانون موجود انتخابات آزادی صحیح میسر نیست سر باز می‌زند و زیر بار انتخابات رسوای تابستانی و زمستانی نمی‌رود. مردم را با نطق‌های تمام‌نشدنی و مسافرت‌های متوالی سرگرم می‌کند و تا اندازه‌ای تسکین می‌دهد.

سیاست خارجی از این اقدامات و پیشرفت‌ها روی‌هم‌رفته راضی است ولی زنگ خطری در داخله به صدا در می‌آید: امینی اشتباه و گناه کرده است. او می‌خواهد «طبقه‌اش» را نجات دهد در حالی که به موجب قانون انتخاب اصلح و به دنبال زاهدی‌ها و اقبال‌ها و سپهبد علوی‌ها و بختیار‌ها اگر لازم باشد «طبقه» هم باید قربانی شود تا اصلح و اصل‌کاری باقی بماند!

نه تنها این طبقه بلکه طبقه مالکین و کارخانه‌چی‌ها و ارتشبدها و سایرین (که البته برای آن‌ها دلسوزی نمی‌کنیم بلکه تصدیق و تعظیم به پیغمبر بزرگ می‌نماییم که فرمود من اعان ظالماً سلطه الله علیه) نیز باید فدا و سرنگون شوند. سهل است چون پای سمبل ایرانیت و مظهر ملیت در بین است خود ایران و ملت هم اگر فدا شوند مانعی ندارد!

سیاست آمریکا همان طور که روزنامه‌ها و سیاستمدارانش خبر می‌دانند علاقه‌ای به شخص و طبقه نداشت. آن‌ها برنامه می‌خواستند. طالب اصلاحات ارضی و مبارزه با فساد بودند. اصلاحات ارضی برای آنکه جلو کمونیسم را بگیرد و مبارزه با فساد برای آنکه کمک‌های بلاعوض و باعوض (خیلی خداپسندانه و بی‌طمعانه) آن‌ها حیف و میل نشود. به اصطلاح با ریش ‌بابا بازی نکنند.

دولت امینی برنامه مورد نظر آمریکا را انجام می‌داد و تملق‌های کثیف چاکری و غلام خانزادی و مصاحبه‌های دخالت‌آمیز علنی درباری را قطع کرده می‌رفت ظاهراً آبرویی برای دولت در نظر افکار عمومی سیاست‌های پشتیبان فراهم نماید... ولی این خطر و خطا وجود داشت که برای خود احراز شخصیت و کسب وجاهت و قدرت می‌نمود و مقام سلطنت در محاق می‌رفت. بعلاوه آن تظاهر به آزادی و پرحرفی‌ها و مخصوصاً بازپرسی‌های دادگاه‌ها دامنه‌اش بجاهای باریک کشیده می‌شد.

بنابراین همان طور که گفتند و نوشتند و شنیدند مسافرتی به اروپا و آمریکا به عمل آمد و وعده و قول و قراری مبادله شد که شخص اول مملکت شخص اول و وسط و آخر مملکت و مجری ظاهر و باطن برنامه‌ها باشد... نخست‌وزیری رفت و نوکر حلقه به گوشی به جایش نشست...

برنامه باید خالص‌تر در جهت صحیح تعقیب و تسریع شود. در جهت حفظ سلطنت استبدادی از یک طرف و حراست و توسعه منافع استعماری (اعم از روس و انگلیس و آمریکا) از طرف دیگر: توافق همه‌جانبه کامل مطمئن!

فقط یک مدعی در میان هست، باید او را از بین برد. یا اسلحه را از دست و زبانش گرفت: ملت و نهضت... یعنی فریاد اصلاحات.

حال مبارزه با فساد چون به قدر کافی پیش رفته بازپرس‌ها و قاضی‌های شرافتمند ولی فضول هم پرت و پلا و تنبیه گشته‌اند و مقصر اصلی یعنی مالکین کشف شده است، بعلاوه فعلا دارایی و درآمدی در کار نیست که کسی بدزدد، می‌شود فعلا آن را مسکوت گذاشت. آتوی بزرگ را باید به زمین زد و از ناصر‌ها و فیدل کاسترو‌ها و نهرو‌ها و قاسم‌ها (ولی به صورت ظاهر و بازی) جلو افتاد. دستی بالای دست‌ها و شعاری بالای شعار‌ها: اینک که مدت‌هاست پیوند با روشنفکران و مردم آزاده شهر‌ها را بریده‌ایم... رجال و مجلسی‌ها و ارتشی‌ها را هم کنار انداخته و رنجانده‌ایم... ملاکین را قربانی و علماء را ناراضی کرده‌ایم، از خواص به عوام رو می‌‌آوریم. کارگران متشکل پشتیبان سابق احزاب و خلق کثیر ساده‌لوح تازه نفس دهاقین نگاه‌دارندگان دستگاه می‌نماییم!! در ایران همیشه معاش‌ها و حساب‌ها و تلاش‌ها و سیاست‌ها روزمره بوده، از این ستون را فرج می‌دانند. (خصوصاً که املاک خود را قبلا به بهای شیرین و با وساطت بانک تبدیل به احسن کرده‌ایم)...

اما متاسفانه در این نقشه و در این صحنه تنازع بقا و تناسب با محیط و انتخاب اصلح فقط افراد و طبقات نیستند که قربانی می‌شوند... درد بزرگ در این است که این آرمان‌های معنوی و سرمایه‌های ملی و تاریخی قربانی می‌گردند. یعنی شعار‌ها و حق‌ها و امید‌ها!

همان طور که زیاده‌روی‌ها و بی‌انضباطی‌های خودخواهانه و هرج و مرج‌طلبی‌های مغرضانه بعضی از آزادیخواهان و دسته‌های روشنفکر و سوءنیت‌ها و سوءاستفاده‌های احزاب مانند توده سبب وحشت و گاهی نفرت مردم از یکی از عالی‌ترین مواهب الهی و انسانی یعنی آزادی و دموکراسی شده و می‌شود و همان طور که اگر دادگستری دزد و جانی واقعی را بنا به دستور و اتهامات غیروارد و محاکمه غیرقانونی و ناحق محکوم نماید و خائن قیافه حق به جانب مظلوم پیدا کرده، داد و دادگستری لکه‌دار می‌شود، وقتی در جامعه‌ای به عناوین عالی و ارزش‌ها و کمالات مطلوبی (مانند اصلاحات ارضی و انتخابات قانونی و حق رفراندوم و غیره) نیز به صورت تصنعی فرمایشی و در غیر مجرای صحیح مفید وسیله عوام‌فریبی و استفاده‌های نامشروع قرار گیرند خود این آرمان‌ها و هدف‌ها که سرمایه‌ای حیاتی و نجات و حرکت ملت‌ها هستند مفلوک و منفور و مطرود شده به جای آن‌ها بذر نا‌امیدی و تباهی رویانده می‌شود...

ج ـ چگونه این انقلاب و مراجعه به آراء عمومی انجام می‌شود.

تنها چیزی که در این انقلاب شباهت به انقلاب‌های طبیعی و واقعی دارد سرعت عمل آن است: در فاصله کمتر از یک سال سخن از بزرگترین واقعه زیر و رو کننده نظام چند هزار ساله مملکت کهنسال به میان می‌آید و تحت فشار آمرین مشاورنمای بیگانه به اجرا گذارده و قول داده می‌شود با دستپاچگی و آشفتگی تمام تا قبل از پایان سال در سراسر کشور عملی گردد. سپس در فاصله کمتر از یک ماه ۶ فقره قانون و ۶ تحول بزرگ بدون آنکه هنوز مفاد و مواد آن‌ها قطعی و کامل شده و مردم فرصت اطلاع و مطالعه و بحث در آن‌ها را پیدا کرده باشند یک کاسه و یک جا به آراء عمومی گذارده و مثل آش داغ به حلق ملت فرو برده می‌شود!...

در مرحله اول هر فرد عادی از خود می‌پرسد اگر رفراندوم یا مراجعه به آراء عمومی کار مجاز صحیحی است پس چرا همین دستگاه در محاکم به قول خودش قانونی ذیصلاحیت جناب آقای دکتر مصدق را به جرم رفراندوم محکوم و محبوس کرد و دکتر اقبال نوکر جان نثار، ملیون ایران را به اتهام رفراندومچی بودن از حق نماینده شدن ممنوع می‌کرد؟ و اگر کار بد و خلاف قانون است پس چطور شاه مملکت رفراندومچی می‌شود؟ سبحان الله!... این چه بام و دو هوایی است؟!

در مرحله دوم این چند ایراد اساسی به طرز مراجعه به آراء عمومی که ظاهراً تعمدی بوده است حتماً قبل از اجتماعات ماه رمضان باشد گرفته می‌شود که هر یک از آن‌ها برای ابطال رفراندوم حاضر کافی است:

۱ـ مراجعه به آراء عمومی و کسب اجازه از ملت و از هر اجازه دهنده‌ای باید قبل از عمل انجام شود. تظاهر به کسب اجازه بعد از اجرا چیزی جز مسخره و توهین به مقام صاحب اجازه نمی‌تواند باشد و در هیچ جای دنیا سابقه ندارد.

۲ـ رفراندوم روی موضوعات ساده کلی به عمل می‌آید تا جواب به آن خالی از اشکال و ابهام باشد (مانند رفراندوم آقای دکتر مصدق برای انحلال مجلس و قبل از اجرای آن و رفراندوم ژنرال دوگل برای خاتمه جنگ الجزایر و امور دیگر) نه روی شش قانون که هر قانون ماده‌ها و تبصره‌ها و له و علیه‌ها داشته کسانی با بعضی و قسمتی موافق با بعضی دیگر مخالف باشند.

۳ـ شرط اصلی صحت و قانونی بودن مراجعه به آراء عمومی مانند هر انتخابات وجود آزادی و محیط امن و فراغت است نه با مطبوعات محدود سانسور شده و ممانعت از اجتماعات آزاد و از اظهارنظر مخالفین در زمان تسلط مطلقه سازمان امنیت.

۴ـ نتیجه رفراندوم و هر انتخابات وقتی مورد اعتبار و استناد می‌تواند قرار گیرد و ملت واقعی در آن شرکت می‌نماید که به متصدیان امر اعتماد بوده، حوزه‌ها و انجمن‌ها امین باشند نه از میان دستگاه و عمالی که شهرت جهانی صندوق‌سازی و تحریف اسامی و ارقام را پیدا کرده‌اند و از هم اکنون کارمندان ادارات و اصناف و مدارس را وادار به اعلام قبلی تأیید شش ماده را در روزنامه‌ها می‌‌نمایند.

۵ـ رفراندوم کننده باید قوه مقننه یا مجریه و در هر حال مقام مسوول باشد نه شخص پادشاه که بر طبق قانون اساسی مقام غیرمسوول است (یا دولت صد درصد نوکر مامور).

ملاحظه می‌کنید تمام جوانب و جهات امر با هم جور می‌آید و از هر بابت انقلاب بدیع ممتاز مسخره‌ای است!!! کارهایی را که در دستور و میل داشته‌اند و انجام داده‌اند می‌خواهند صورت‌سازی قانونی برای آن درست کنند.

در هر حال این رفراندوم کردن بی‌شباهت به عمل آن خربزه فروش نیست که به شرط چاقو معامله می‌کرد و بعد تکه‌ای از خربزه بی‌مزه را تناول و قطعه را تعارف نموده هزار فحش و تهدید نثار مشتری بخت برگشته‌ای می‌کرد که نگوید شیرین است!!

رای اعلیحضرت در این رفراندوم: البته اعلیحضرت شاه شخصاَ در رفراندوم شرکت نخواهند کرد ولی اگر قرار بود رای در صندوق بیندازند و اگر کتاب «ماموریت برای وطنم» به قلم یا اجازه ایشان باشد و اگر تغییر نظر در این مدت نداده باشند حتماً رای منفی می‌دادند. ذیلا چند نمونه مستخرج از آن کتاب را شاهد می‌آوریم: صفحه ۱۲۲ـ «در این رفراندوم مصدق... کار را طوری ترتیب داده بود که کسانی که با انحلال مجلس موافق‌اند رای خود را در یک صندوق که از حیث رنگ بسیار مشخص بود بریزند... نتیجه انجام رفراندوم‌‌ همان بود که مصدق می‌خواست چنان که هیتلر هم پیش از وی همین عمل را انجام داده بود.»

حال باید دید آیا رفراندوم ۶ ماده‌ای موافق و مخالف رای خود را بدون آنکه شناخته شوند خواهند ریخت، به نحوی از انحاء تفکیک و تشخیص و... تهدید در میان خواهد بود.

صفحه ۲۴۰ـ «...آن توسعه اقتصادی را که در اثر فشار و تعدی و فدا شدن آزادی و استقلال فردی به وجود آید هرگز نخواهیم پذیرفت.»

صفحه ۲۷۵ـ «... این نکته باید موکدا خاطرنشان شود که تقسیم اراضی بدون اینکه برای کشاورزان تازه مالک وسایلی فراهم باشد که حداکثر استفاده را از زمین خود بردارند چیزی جز زحمت و نگرانی برای آن‌ها به وجود نخواهد آورد.»

صفحه ۲۷۴ـ «باید در این نکته تأکید شود که منظور من از این برنامه آن نیست که املاک خود را به رایگان به اشخاص واگذار کنم زیرا از نظر روان‌شناسی و رابطه علت و معلول یک چنین اقدامی به عقیده من نتیجه مطلوب نخواهد داشت.»

د ـ نتایج و آثار رفراندوم

حال ببینیم بمبی که به قول یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار به دست شاهنشاه پرتاب شده است صرف‌نظر از موجبات و کیفیات امر چه فوائد یا مضاری ممکن در برداشته باشد. آثار و نتایج این انقلاب و رفراندوم قسمتی نقد است و فوری و قسمتی نسیه است و آتی.

اولا نتایج فوری و نقد انقلاب

۱ـ چون برخلاف موازین طبیعی و قانونی حاکم بر مملکت و بدون دخالت ملت به صرف خواسته سیاست خارجی و اوامر شخصی شاهنشاهی به زور سرنیزه نظامی یک عمل بزرگی صورت می‌گیرد که اساس و نظام حقوق‌های مکتسب موجود را بر هم می‌‌زند اولین اثر نقد قطعی مسلم آن بی‌اعتبار کردن هر چه قانون و نظام و حقوق می‌باشد. معلوم است که شرط اولیه و بدیهی بقاء هر اجتماع اتکای آن به یک اصول و مقرراتی (کامل یا ناقص) می‌باشد که در صورت منهدم شدن آن‌ها و جانشین نشدن به وسیله یک اساس متقن مقبول دیگر هیچ کار و قراری نمی‌‌تواند پابرجا و بادوام باشد و هیچ اقدام اساسی مفید و برنامه و امیدی در چنین جامعه امکان‌پذیر نخواهد بود. قهراً در چنین بنای بی‌ملاط بی‌حساب بی‌اساس سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.

همین یک ضرر ساده ولی بسیار مهم و به فرض آنکه تمام اثرهای دیگر هم خوب باشد کافی است عمل را محکوم نموده بزرگترین مصیبت و لطمه بر پیکر اجتماع ما و غیرقابل جبران باشد. یک داغ دل بس است برای قبیله‌ای.

۲ـ در اثر سلب ناگهانی و بی‌مطالعه ملکیت و نظام کشاورزی قدیم که به غلط یا صحیح پایه عمده تولید و اقتصاد ایران بوده است و همچنین سلب اعتمادی که در مؤسسات صنعتی با سرمایه شخصی به علت تصویب‌نامه‌ها وعده‌های جدید دائر به سهیم کردن و دخالت دادن کارگران حاصل شده، صاحبان صنایع نسبت به سرمایه و آینده خود سخت نا‌امید گردیده است و دست از کار کشیده‌اند و همچنین با امکانات تهیه‌کننده و احتمالاتی که برای سایر منابع ثروت و فعالیت‌های اقتصادی آزاد در پیش است و جمع کثیری از هستی و حیثیت ساقط شده‌اند از هم اکنون چنان تزلزل و رکودی در کلیه ارکان اقتصادی و تولیدی کشور ایجاد شده است که برای مدت نامعلومی امید هرگونه تحرک و تدارک معدوم گردیده است و این حرف‌ها و کار‌ها را در آستانه هلاکت عجیبی قرار داده است.

۳ـ با یک عمل ظاهرا انقلابی جهان فریب و به قصد مات و مایوس کردن سایر افراد و افکار ملی و رسیدن به یگانه منظور اصلی حکومت فردی فاعل مایشایی را که برخلاف کلیه اصول اسلامی و انسانی و قانونی و مصالح اجتماعی می‌باشد تحکیم و تثبیت کرده‌اند.

۴ـ فتح ‌باب خطرناک و مد کردن رفراندوم قلابی در شرایط و احوالی که هیچ‌گونه نظارت ملی و ضمانت اجرایی برای مردم در رعایت آزادی و مقررات قانونی وجود نداشته بعد از این کلیه موازین و نظامات دینی و قانونی و ملی و اجتماعی ما دستخوش تکرار این بازی‌ها و صحنه‌سازی‌ها خواهد بود یعنی اگر تا به حال قانون اساسی برای افراد و طبقات ملت ایران به عنوان سند متقن و پایگاه دست‌نخوردنی محکم روزنه امیدی برای آینده دور یا نزدیک بشمار می‌رفت بعد از این ملت باید عزای آن تامین و امید را بگیرد...

ثانیا نتایج نسیه آینده انقلاب

ناگفته نماند که نهضت آزادی ایران مانند غالب افراد مصلح و سعادت‌خواه ایران به هیچ‌وجه طرفدار وضع نامتناسب و ناهنجار روابط ارباب و رعیت و روش نامساعد فرسوده مالکیت که میراث خیلی غارت‌گری‌ها و... است نمی‌‌باشد.

این حقیقت نیز فراموش نشود که دین مقدس و مترقی اسلام از چهارده قرن قبل با اعلام پیمان ان لا نعبد الا الله و لا یتخذ بعضا بعضاً ارباباً من دون الله و ابلاغ آن به سلاطین زمان ارباب‌بازی را منع و فسخ کرده و شما سلاطین ظاهرا پیرو قرآن بودید که آن را در وجود خود و ایادی و عمالتان احیا و اجباری کردید. فقه اسلامی نیز قبلا جنگل‌ها و اراضی موات و منابع ثروت عمومی را ملی کرده و نظریه بالا‌تر و سنجیده‌تر و مترقی‌تر ابراز داشته است. (رجوع شود به کتاب اسلام و مالکیت تالیف جناب آقای سید محمود طالقانی)

آنچه باید اضافه کنیم این است که خدمت کردن و اصلاحات نمودن با کار منفی و عمل تخریبی که سریع و آسان است خیلی فرق دارد، تنها کار اساسی مطالعه شده و اقدام مثبت ساختمانی حق است که با وجود همه اشکالات و طول مدت می‌تواند ثمربخش بوده نتیجه مطلوب بدهد.

از طرف دیگر برای نهضت آزادی ایران که به حکم والعاقبه‌للمتقین معتقد به صحت و معنویت می‌‌باشد و به مصداق الاعمال بالنیات هرگز نمی‌تواند قبول کند از کاری که در آن حسن‌نیت و حقیقت نباشد ثمر و خیری عاید شود جای هیچ‌گونه شبهه و امیدی نیست که این انقلاب غیرطبیعی تحمیلی دروغی عاقبت‌الامر دردهای ملت ده‌نشین ایران را دوا کند. افراد خوش‌باور نیز بی‌جهت انتظار ثمری دارند. اگر شما از دو حزب ملیون و مردم که خود به صورت ظاهر تشکیلاتشان عمل بسیار انقلابی و اصلاحی بود خیری برده‌اید از این شش ماده هم می‌توانید امید و بهره‌ها داشته باشید... مع‌ذالک در مقام تجزیه و تحلیل برآمده به پیش‌بینی پاره‌ای از آثار این انقلاب و رفراندوم برمی‌آییم:

۱ـ الغاء رژیم ارباب و رعیتی و اجرای اصلاحات ارضی توام با محو عملی مالکیت کشاورزی شاه‌بیت این رفراندوم می‌باشد. ارباب در ده با وجود معایب و مضاری که داشت اولا یک پا عامل و نماینده و ادامه‌دهنده خود این حکومت و برقرارکننده نظم و نسق در آن قلمرو کوچک بود و ثانیا در بسیاری موارد یک پا بانک و اداره کشاورزی محسوب می‌شد. زیرا که لازمه ملک‌داری و بهره‌گیری صحیح سرمایه‌گذاری و مساعده‌دادن و تامین بذر و تعمیر قنات یا حفر چاه‌های عمیق و احیاناً اقدامات خیریه و امدادی بود. علاوه بر این‌ها ارباب نقش تشکل‌دهنده و جمع‌کننده و رواج‌دهنده ماشین‌آلات و طریقه‌های کشاورزی جدید و نهال‌های مرغوب شده بود.

حال این عامل بد یا خوب ولی موثر که برداشته می‌شود به جای آن چه می‌آید؟ مسلم است که نه تک‌تک کشاورزان مالک شده و نه اجتماع غیرمتشکل آن‌ها در وضع حاضر می‌تواند جای ارباب سابق را بگیرند. بلکه با تقسیم و تجزیه‌ای که در اراضی و اموال می‌شود از اصول تمرکز و تجمع و از امکانات کشاورزی موتوریزه و تولید به مقیاس بزرگ و تصمیم‌های فوری که لازمه رقابت اقتصادی معاصر است فوق‌العاده دور می‌شویم و چندین قرن به قهقهرا بر می‌گردیم.

بنابراین لازم است (و مدیحه‌سرای این طرح مکرر وعده و سپس مژده عملی شدن آن را داده است) که یک واحدهای تعاونی دسته‌جمعی نسبه متشکل و قوی عهده‌دار اداره دهات و دهاتی‌ها و جانشین ارباب‌ها شود. شرکت‌های تعاونی تولیدی که به لحاظ مقررات قانونی و طرز عمل مشکل‌تر و پیچیده‌تر از شرکت‌های تعاونی مصرف است.

در مملکتی که هنوز شهری‌ها و درس‌خوانده‌ها نخواسته و یا نتوانسته‌اند شرکت‌های بزرگ و موسسات همکاری همگانی انتفاعی و غیرانتفاعی و حتی شرکت‌های تعاونی مصرف مستقل و معتبر تشکیل دهند آیا دهاتی‌های ما خواهند توانست به دست و به فکر و با سرمایه و وسایل خود واحدهای اقتصادی کشاورزی حسابی قوی به وجود آورند؟ و این واحد‌ها خواهند توانست جلوی هرج و مرج و آشفتگی و بی‌سامانی و قحطی و خرابی را بگیرد و قنات و قلعه و تراکتور و بذر و سد و انبار و کارگاه و غیره را زنده سازند. مسلما خیر.  پس باید خارج امداد و الهامی بشود. این خارج، از دو جا خارج نیست. یا دولت است یا موسسات و ایادی خارجی.

دولت‌ها را ملت خوب می‌شناسد. خودش بهتر از ملت خبر از ندانم‌کاری‌ها و کثافت‌کاری‌های خود و افتضاحات و خساراتی که در شرکت‌های دولتی به بار آورده و می‌آورد دارد. حال در دهات متفرق و متنوع دور از نظارت و نظام، که هر یک شرایط و کیفیات و مردم با روحیات خاص دارد و غالبا مجهول و مرموز است اگر دولت پا بگذارد و بخواهد با سنت کاغذبازی و مقررات‌بازی و اختلاس‌کاری که دارد وارد امور قنایی، بنایی و عمرانی و خرید و فروش و کشتکار خواهد بود چه ننگ‌ها و نارضایتی‌ها به بار خواهد آورد.

پس بحث زیاد نکنیم. این دولت که غیرملی است و ما می‌شناسیم و هزاران بار امتحان ناتوانی و نادرستی خود را در آن‌ جا‌ها که باید کار مفید و مثبت نماید داده است مرد این میدان نیست.

می‌ماند یک راه حل. راه حلی که در موارد دیگر مکرر دولت‌های دست‌نشانده به آن دست زده‌اند یعنی راه‌حل گدایی و لسرات و تمنا و توسل به سرمایه‌های خارجی و به موسسات و کار‌شناسان خارجی. 

این‌‌ همان راه‌حل عالی کذایی است که سیاست خارجی استعماری نوین اشتیاق و انتظارش را دارد و عقد لازم و خارجی است که با طرح‌کنندگان داخلی در میان آمده است. ضمنا از مدت‌ها قبل طلایه‌ها و آثار آن با اعزام کارمندان ایرانی به اسرائیل و استشاره استخدام اکیپ‌های سیار و ثابت کار‌شناسان اسرائیلی یعنی تصرف‌کنندگان وزارت کشاورزی به خوبی هویدا شده است و چندی است چون لاشخوران و کلاغان شوم پیشاهنگ به بالای این بیمار محتضر به پرواز درآمده‌اند.

دولت‌های خارجی به خوبی مایلند با این طرح مدرن و مترقی! ملی! به ما در عالم انسان‌دوستی! و ایران‌نوازی کمک نمایند. سرمایه می‌‌آورند. کار‌شناس می‌‌آورند. ماشین می‌‌آورند. آموزگار و مربی دلسوز می‌‌آورند. شرکت‌های تعاونی ما را در اعماق و اقطار مملکت در دست خود می‌گیرند و سر و سامان می‌دهند. سطح کشت و محصولمان را هم شاید در جاهایی بالا برند اما به چه نوع و به چه ترتیب؟

خوب است نگوییم چطور عملیات عمرانی اصلاحی سازمان برنامه و چپاول و غارت‌هایی که خارجی‌ها از عایدات نفت و از محل وام‌های تعهدی ملت کرده‌اند مانند آیینه در جلوی همه روشن است البته خارجی‌ها به تنهایی نخورده‌اند و نبرده‌اند بلکه یک دلالی و ته سفره‌ای هم به‌خدمتگذاران ایرانی خود دادند،‌‌ همان خدمتگذاران وطن‌پرست مردم‌دوست دهقان‌پروری که میلیون‌ها تومان کمک نقدی مردم داخل و خارج به دهات زلزله‌زده قزوین را بلعیده یا پنهان کرده و دهاتی‌های فلک‌زده را در سرمای بیابان کنار خرابه‌ها به زیر چادر‌ها انداخته‌اند.

منتها در این مورد اربابان خارجی که جانشین اربابان ایرانی می‌شوند هم از آخور خواهند خورد هم از توبره: اسما سرمایه و بلافاصله ماشین و کار‌شناس می‌آورند ولی با بهره و بهای هنگفت و به ضمانت عایدات دیگر با نو نوار کردن دهاتی‌ها و یا پاشیدن قرضه‌ها و قسط‌ها، انواع بنجل‌های بازار خودشان را از قبیل رادیو، تلویزیون، ماتیک، پلاستیک و غیره سیل‌وار به کوه و دشت ایران به قیمت‌های دلخواه سرازیر خواهند کرد در حالی که صنعت تازه مولود در ایران با ضربه‌ای که به پیکر ضعیفش خورده است نخواهد توانست جواب احتیاجات روزافزون شهری و دهاتی را بدهد. بازار ایران بیش از پیش قبضه تجاوز یهودیان و سوداگران زالوصفت بین‌المللی خواهد شد و نه تنها از جهت مصنوعات و احتیاجات غیرخوراکی زندگی، بلکه از جهت محصولات داخلی و محلی نیز چنان کمبود و کسری در کشت و تولید دهات ما در اثر بی‌صاحب و سامانی و بی‌بندوباری پدیدار خواهد شد، اگر به مرحمت دولت‌های بعد از کودتا کسری گندم و کره و کنسرو ما سال به سال بیشتر از خارجه می‌آید به زودی کاه و یونجه و نخود و لوبیا و خیار و گوجه ما را نیز باید با ارز وارد کنیم.

خلاصه آنکه وقتی ترازنامه عملکرد چندساله را برسید خواهید دید ارباب ایرانی رفته ارباب خارجی جایش آمده و شاید فعالیت تولیدی هم زیاد شده ولی رعیت ایرانی حمال‌الحطب خارجی گشته، در حقیقت برای او کاشته و درو کرده دسترنجی گرفته اما دسترنجش و اندوخته‌اش را هم به او داده است. اضافه بر آن سنت و مذهب و اخلاق و استقلالش را هم از دست داده است. سیاست و اقتصاد خارجی هم نیرو نقدینه زارع ایران را و بالاخره یک عده هم شیره و عصاره خاک ایران را.

۲ـ از آنجایی که «چراغ کذب را نبود فروغی» و راه کج هیچ‌گاه کسی را به منزل و سامان نمی‌رساند نه آن نقشه دخالت دولت در اداره و سرپرستی واحدهای تعاونی دهات و نه این نقشه وساطت خارجی‌ها منتج به آبادی و امنیت و رضایت خواهد شد. همان‌طور که تجربه‌های تلخ آن را داریم. چون در هر حال پای هیات حاکمه در میان می‌‌آید قوزی بالای قوز‌ها و درد‌ها و آشفتگی‌هایی بالای قبلی‌ها دهات و شهرهای ایران را فرا خواهد گرفت. 

مردم چشم و گوش باز شده و وعده و وعید دیده ولی فریب‌خورده دهات وقتی به گرسنگی و تنگی افتادند و از مراجعه‌ها و درخواستی‌های مکرر به دولت و مرکز مایوس شدند دامنه موج نارضایتی و عصیان که امروز بیشتر در محیط‌های دانشجویی و شهری به جنبش درآمدهاست دهات و کارخانه‌ها را نیز شدیدا در برگرفته مساعد‌ترین محیط را برای استقبال از کمونیسم ایجاد خواهد کرد و آن وقت آن سیاست خارجی ظاهرا برکنار که به نظر می‌آید بیش از سایرین خوشحال و موافق با این جریان باشد لقمه چرب و نرم نهایی را خواهد بلعید.

امیدواریم چنین نشود. بلکه بعد از همه تجربه‌ها و اشتراک در دو وحدتی که در اثر ناراحتی‌ها و نارضایتی‌های عمومی در کلیه طبقات پیدا خواهد شد و بسته بودن هر راه حل و راه امید دیگر برای همه مسلم گردید آن انقلاب ملی واقعی نجات‌بخش بالاخره صورت عمل به خود بگیرد.

***

نهضت آزادی ایران در خاتمه رو به طبقات شهری و روشنفکر تشنه اصلاحات نموده و می‌گوید انقلاب از درون باید باشد نه از برون. از انقلاب تصنعی تحمیلی خارجی انتظار و امید نداشته باشید که طرفی بسته شود.

کس نخارد پشت تو / جز ناخن انگشت تو

برای برادران و خواهران دهقان و کشاورز خود نیز که شاید با قوانین و علوم زیاد سر و کار نداشته باشند ولی با گوسفند و گرگ مسلماً آشنا هستند این شعر سعدی شاعر خودمان را می‌‌خوانیم:

شنیدم گـوسفندی را بزرگی / رهانید از دهان و چنگ گرگی

شبانگه کارد بر حلقش بمالید / روان گوسفند از وی بنالید

که از چنگال گرگم در ربودی / چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی

و بالاخره رو به خدای زمین و آسمان ایران و جهان کرده و از او هدایت و موفقیت ملت را برای نجات و اداره خود مسئلت می‌‌کند و به او توسل و توکل می‌نماید.

شورای نهضت آزادی ایران

تهران ـ ۳ بهمن ۱۳۴۱