تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

کنکاشی در شناخت دکترابراهیم یزدی یکی از کارگزاران اولیه انقلاب اسلامی

 بخش اول

دکتر یزدى نقش تاثیرگذارى در پیروزى انقلاب ۵۷ و نیز تثبیت جمهورى اسلامى در اولین سال برقراری اش داشت. ابراهیم یزدى، در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۶۹ در یک نامه ی سرگشاده، خطاب به سید احمد خمینى، نقش خود در پیروزى انقلاب و تثبیت جمهورى اسلامى را اینگونه بیان مىکند:

- شما خوب مىدانید که «برنامه ی سیاسـی و اجرایی» آقای خمینی را من تنظیم کرده و ایشان تصحیح و تنقـیح نمودنـد، کـه بعدها بر طبق آن شورای انقلاب و دولت موقت تأسیس گردید. شما به کسی این اتهامات پوچ و بی اساس را زده اید که طراح و مؤسس سپاه پاسداران بوده اسـت، طراح و مبتکر «روز قدس» بوده است، طراح اصلی و اولیه برخی دیگر از نهادهای انقلاب بوده است….”

دکتر یزدى متن کامل این نامه را در صفحه های ۴۳۹ تا ۴۴۵ جلد سوم خاطرات خود آورده است.

با توجه به نقش دکتر یزدی در پیروزی انقلاب و تثبیت جمهوری اسلامی، خواندن نظرات انتقادی وی در مورد انقلاب اسلامی میتواند جالب توجه باشد. دکتر یزدى در صفحه هاى ۴۱۰ تا ۴۱۲ جلد سوم خاطرات خود، زیر عنوان “پیروزى جهل بر ظلم” مینویسد:

پیروزى جهل بر ظلم

روزی که شاه ایران را ترک کرد، جمعبندی تمام ناظران بین المللی این بود که انقلاب ایران پیروز شده است. هر روز تحلیلهای متعددی پیرامون اوضاع ایران در روزنامه های غربی منتشر میشد. یکی از تحلیلگران انگلیسی مقاله ای در این باره نوشت و در پایان چنین جمعبندی کرد که: «انقلاب ایران پیروزی جهل بر ظلم است».

وقتی مقاله و تحلیل این نویسنده‌ی انگلیسی را خواندم بسیار ناراحت و عصبانی شدم و با خود گفتم این غربی‌ها به خصوص انگلیسى‌ها، نمیخواهند یا نمیتوانند ما را درک کنند؟ این چه نوع قضاوتی در مورد انقلاب ایران است. پس از پیروزی انقلاب هر روز شاهد رویدادهای مختلف و نه چندان مطلوبی، در سطوح متفاوت بودیم.

انگیزه یا علت همه ی این رویدادها، یکسان نبود هرکدام علت یا علل خاص خود را داشت. اما به تدریج یک علت در این رویدادها شاخص شد و آن جهل و نادانی بود.

جهل در مورد پیچیدگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه جدید و تفاوت‌های اساسی آن با جامعه ساده و ابتدایی مدینه؛ جهل درباره مناسبات جهانی و روابط بین المللی، جهل درباره این جهل در مواردی از نوع جهل مرکب بود. افرادی با نادانی کارهایی انجام میدادند اما نمیدانستند که نادان هستند و با نادانی خود چه ضررهایی به پیکر جامعه و انقلاب و دین پاک خدا وارد میکنند. هر قدر زمان میگذشت علائم بیشتری از این نادانی ظاهر میشد و افراد بیشتری به این پدیده و زیانهای جبران ناپذیر آن توجه پیدا میکردند.

اراکیهای مقیم تهران گروهی تشکیل داده بودند و جلسات ماهیانه ای برگزار میکردند. کارگردان اصلی این مراسم آقای چنگیز حاجباشی بود. وی در زمان دانشجویی در آلمان بسیار فعال بود و از جمله کسانی بود که به دعوت ما به مصر آمد و یک دوره ی آموزشهای ویژه را گذرانید. بعد از انقلاب گاهی یکدیگر را میدیدیم. ایشان چندبار درگردهمایی های ماهیانه ی اراکیهای مقیم تهران مرا دعوت کرد. در این جلسات ماهیانه، برنامه های متنوع ادبی، هنری، گاه علمی اجتماعی اجرا میشد. در یک نوبت به مناسبت سالروز انقلاب از من خواستند سخنی بگویم. من ضمن بیان بعضی از خاطرات نوفلوشاتو در روزهای پرهیجان انقلاب، به تحلیل خارجیها از انقلاب، از جمله به مقاله ی آن تحلیلگر انگلیسی اشاره ای کردم و گفتم که وقتی آن مقاله را خواندم خیلی ناراحت و از دست این تحلیلگر عصبانی شدم. اما بعد از انقلاب به تدریج متقاعد شدم که حق به جانب او بوده است، ما دچار جهل و نادانی بودیم و هنوز هم هستیم.

در آن جلسه، آقای بادکوبه ای، شاعر خوش سخن هم حضور داشتند و فی البداهه، شعری سرودند و خواندند. چند روز بعد، ایشان شعر خود را با یادداشتی در کنار آن برای من فرستادند. در این شعر آمده است:

«ما، «ستم» را نشان گرفته بودیم اما، همه تیرها از کمان «دانش» پرتاب نشد. ای کاش، نخست «جهل» را نشانه رفته بودیم.» مصطفی بادکوبه ای «امید» . (خاطرات دکتر یزدی دکتر یزدى در صفحه هاى ۴۱۰ تا ۴۱۲ جلد سوم )

چرا و چگونه ابراهیم یزدی فعال سیاسی و نماینده امام خمینی پس از سالها مبارزه سیاسی به چنین برداشتی رسید؟ با هم نگاهی خواهیم داشت به فعالیت ها و آشنایی با عملکردهای سیاسی این سیاست پیشه دهه های ۱۳۴۰ تا ۱۳۹۵ ایران زمین.

 

آقای دکتر ابراهیم یزدی، متولد 1310 در قزوین، عضو شورای انقلاب، معاون نخست‌وزیر، وزیر امور خارجه دولت موقت و دبیرکل نهضت آزادی ایران بود. ورود او به سیاست از دوران دبیرستان و با هدایت برادر بزرگ‌ترش کاظم و با عضویت در نهضت خداپرستان سوسیالیست آغاز شد. او در سال‌های پیش از انقلاب به جریان‌های سیاسی موسوم به ملی- مذهبی نزدیک بود. یزدی برای گذراندن دوران پسادکتری به آمریکا مهاجرت کرد و رهبری نهضت آزادی خارج از کشور را به عهده گرفت. او در این سال‌ها با گروه‌ها و مبارزین اسلامی چه در ایران و چه در دیگر کشورها در ارتباط بود. با هجرت امام خمینی به فرانسه او نیز به فرانسه رفت و ترجمه صحبت‌های امام خمینی را به عهده گرفت.

با پیروزی انقلاب اسلامی دکتر یزدی به ایران بازگشت و در دولت موقت به معاونت نخست‌وزیری در امور انقلاب و سپس وزارت امور خارجه منصوب شد. پس از استعفای مهندس بازرگان، دکتر یزدی به عنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس شورای اسلامی شد. از این دوره به تدریج یزدی از انقلاب اسلامی فاصله گرفت و به همراه دیگر اعضای نهضت آزادی به سیاست‌های بنی‌صدر و سازمان مجاهدین خلق نزدیک شد. در دسته‌بندی‌های سیاسی بعد از انقلاب، نهضت آزادی جزو گروه‌های لیبرال به حساب آمده و به خاطر مواضع ضد انقلابیشان و همچنین نامه امام خمینی مبنی بر ممانعت از ورود آن‌ها به صحنه سیاسی کشور، دکتر یزدی دیگر نتوانست مقامی رسمی در جمهوری اسلامی به دست آورد.

بعد از فوت مهندس مهدی بازرگان، دکتر یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران شد. در این سال‌ها ادعای یزدی بر اعمال تغییرات در جمهوری اسلامی در چارچوب قانون اساسی بود. ارتباط اعضای نهضت آزادی با بیگانگان و نقش‌آفرینی این گروه در شرایط بحرانی کشور در طول دوران جمهوری اسلامی، بازداشت‌هایی را برای او و دیگر اعضای نهضت آزادی به همراه داشت. سرانجام دکتر یزدی در ششم شهریور 1396 در شهر ازمیر ترکیه و در منزل دخترش فوت کرد و پیکر او را به تهران آورده و در بهشت زهرا(س) به خاک سپردند.[1]

فعالیت های سیاسی  

 -ابتداء عضو«نهضت خداپرستان سوسیالیست» بود و باآغازنخست‌وزیری دکتر محمد مصدق به نهضت ملی شدن صنعت نفت پیوست و در کمیته‌های دانشجوئی،سیاسی و اجرایی جبهۀ ملّی فعال شد و تا عضویّت در هیأت تحریریه و ناشر روزنامه «راه مصدّق» ارتقاء یافت. در سال 1339 یزدی برای تحصیل در رشتۀ پزشکی به آمریکا رفت و به عنوان دبیر شورای مرکزی جبهۀ ملی ایران(شاخۀ آمریکا) و عضو هیأت اجرایی و مسئول تشکیلات جبههء ملّی، عضو هیأت تحریریۀ مجلۀ «اندیشۀ جبهه» (ارگان جبهۀ ملی)فعالیت نمود. با تاسیس «نهضت آزادی ایران» توسط مهندس مهدی بازرگان (درسال1340 ) ابراهیم یزدی به همراه مصطفی چمران،علی شریعتی و صادق قطب‌زاده به تأسیس شاخه‌های اروپا و آمریکای این سازمان پرداخت و به عنوان رییس شورای مرکزی «نهضت آزادی ایران»در خارج از کشور انتخاب ‌شد.وی در سال 1344 /1964با همکاری مصطفی چمران و محمد توسلی با ایجاد«سازمان مخصوص اتحاد و عمل»(سماع)به تاسیس اولین پایگاه آموزش جنگ‌های مسلحانه علیه رژیم شاه،در مصر و سپس در جنوب لبنان (در پیوند با«یاسرعرفات»و دیگرگروه های فلسطینی)اقدام کرد.

تشکیل گروه سماع

سماع مخفف «سازمان مخصوص اتحاد و عمل» یک گروه داخلی نهضت آزادی خارج بود که در سال 1342 با دولت سوسیالیستی جمال عبدالناصر در مصر برای آموزش‌های نظامی ارتباط برقرار کرد. یک گروه پنج نفره از نهضت آزادی خارج شامل ابراهیم یزدی، علی شریفیان، بهرام راستین، مصطفی چمران و پرویز امینی و گروهی سه نفره نیز از داخل کشور به مصر سفر کردند. در مجموع طی سال سال‌های 1343 و 1344 در قالب 4 دوره آموزشی 31 نفر از نهضت آزادی برای آموزش‌های نظامی به مصر سفر کردند. اما در سال 1345 به علت مشکلات درون ‌گروهی و تیرگی روابط با مقامات مصر، برنامه آموزشی قطع شد و دکتر یزدی پس از مدتی اقامت در لبنان، تابستان 1346 به آمریکا بازگشت.[2]

]سازمان «سماع»ازکمک های مالی،نظامی و رادیوئی ِ دولت مصر برخورداربود (یزدی،ج2،صص299306)در حالیکه رئیس جمهور مصر،جمال عبدالناصر،درآن زمان در بارۀ مالکیّت جزایرخلیج فارس و استان خوزستان با محمدرضاشاه  دشمنی شدید داشت.بهمین جهت،بعدها،گروه های مسلّح«ناصری»(هواداران جمال عبدالناصر)در لبنان و مصرمدّعی بودند که در ایجاد انقلاب اسلامی ایران  نقش داشته اند( خاطرات دکتر یزدی،ج2،صص317).

ارتباط با سازمان مجاهدین خلق

سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 توسط محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن از اعضای نهضت آزادی و عبدالرضا نیک‌بین رودسری (عبدی)[3] از هواداران نهضت آزادی تشکیل شد با توجه به توقف فعالیت نهضت آزادی در داخل کشور، سازمان مجاهدین خلق ارتباطش را با نهضت آزادی خارج از کشور بیش‌تر کرد که تحت مدیریت دکتر ابراهیم یزدی بود. یزدی می‌نویسد بعد از دستگیری رهبران سازمان مجاهدین خلق در سال 1350 و علنی شدن وجود این سازمان «نهضت آزادی ایران با تمام قوا به حمایت از سازمان مجاهدین خلق (اولیه) برخاستند. این امر به نوبه خود موجب تقویت این گروه گردید... تأثیر این فعالیت‌ها به آن حد بود، که از میان دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشجویان یا نهضت آزادی، افرادی آمادگی خود را برای پیوستن به سازمان مجاهدین خلق اعلام می‌کردند. از میان این افراد کسانی را که مسئولین نهضت تصویب می‌کردند، وسایل سفرشان به جنوب لبنان فراهم می‌شد». [4]

دکتر یزدی نیز به دلیل سابقه عضویت این افراد در نهضت آزادی از آنان حمایت می‌کرد و نشریه پیام مجاهد را که عنوانش نیز نوعی همراهی با این سازمان تلقی می‌شد محلی برای انتشار متون سازمان و دفاعیات اعضای آن در دادگاه‌های رژیم شاه قرار داده بود [5]

 محمد هاشمی رفسنجانی از مؤسسان و اعضای انجمن اسلامی ایرانی آمریکا می‌گوید: «آقای یزدی می‌گفت: انجمن اسلامی بُعد ایدئولوژیک، نهضت آزادی بُعد سیاسی و مجاهدین خلق بُعد نظامی هستند».[6]

 ارتباطات دکتر یزدی با گروه دکتر نخشب و عضویت در نهضت خداپرستان سوسیالیست باعث شکل‌گیری عقاید سوسیالیستی در وی شده و او به تأثیر عمیق این گروه بر خود اشاره کرده بود. حال زمانی که به آمریکا رفته و با سازمان مجاهدین خلق ارتباط گرفته بود به تدریج به مشی مسلحانه اعتقاد پیدا کرده بود. سرهنگ نجاتی که با نهضت آزادی نیز در ارتباط بوده در کتاب تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله در این مورد می‌نویسد: «دکتر یزدی از فعال‌ترین رهبران نهضت آزادی در آمریکا و نیز از طرفداران مبارزه مسلحانه بود».  ارتباط وسیع سازمان مجاهدین خلق با دکتر یزدی و نهضت آزادی خارج از کشور آن‌ها را در مقام نماینده خارجی سازمان قرار می‌دهد. دکتر یزدی با اشاره به این ارتباطات می‌گوید: «کلیه بیانیه‌ها و نشریات سازمان مجاهدین اولیه، به جز چند نشریه تعلیماتی آن‌ها... توسط نهضت آزادی خارج تکثیر شده است».  

دکتر یزدی اظهار می‌کند در سال 1351، رضا رئیس طوسی به عنوان رابط سازمان مجاهدین خلق با وی و نهضت آزادی خارج معرفی می‌شود. رئیس طوسی نیز با نهضت آزادی در ارتباط بوده و در سال 1343 در قاهره آموزش نظامی مخفی گذرانده بود و در ایران با «اولین هسته سازمان مجاهدین اولیه تماس برقرار ساخت و اولین خانه امن را برای آنها در نارمک طبق اصول سازماندهی مخفی به وجود آورد».

دکتر یزدی در مورد ایدئولوژی سازمان اعتقاد داشت متون اولیه سازمان قابل دفاع بوده و بعد از تغییر ایدئولوژی در سال 1354 سازمان دچار انحراف شده است و می‌نویسد: «از آن تاریخ به بعد، رابطه نهضت آزادی در خارج از کشور با سازمان مجاهدین خلق به کلی قطع گردید[[7]

گرایش به آیت‌الله شریعتمداری

در دهه چهل و اوایل پنجاه شمسی که دکتر یزدی در انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا حضور داشت، اختلاف نظری بین نهضت آزادی‌ها و دیگر دانشجویان به وجود آمد. محمد هاشمی عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا این اختلافات بین دانشجویان را این گونه شرح می‌دهد: «اختلافات گروه مستقل انجمن با نهضتی‌ها و به ‌ویژه دکتر یزدی، اختلافات مبنایی بود... یکی از این بحث‌ها در داخل انجمن، بحث مرجعیت بود. نهضت آزادی و طرفداران آن از مرجعیت آیت‌الله شریعتمداری تقلید می‌کردند، اما اعضای مستقل انجمن طرفدار مرجعیت امام بودند. پیش از این در بحث نشریه روحانیت و 15 خرداد هم نهضتی‌ها به نفع خودشان اقدام به ترویج او کرده بودند و حتی این موضوع را شایع کرده بودند که آقای شریعتمداری نسبت به مسائل روز، روشن‌تر از امام هستند. وزنی که نهضت آزادی برای شریعتمداری قائل بود، از امام بالاتر بود. آن زمان این گونه مطرح بود که چون آقای شریعتمداری مرجع نهضت آزادی بود... مرجعیت آقای شریعتمداری را بیش‌تر از امام ترویج می‌کردند.

دومین اختلاف ریشه‌ای... بحث روحانیت و مبارزات گذشته بود... نهضت آزادی‌ها مصدق را مورد حمایت و تجلیل قرار می‌دادند و بی‌رحمانه روحانیت و آیت‌الله کاشانی را محکوم می‌کردند... آنان در سمینارها و تجمع‌ها و بحث‌ها بعضاً به روحانیت می‌تاختند. بعدها در سال 1354 [به بعد] که دکتر یزدی به عراق رفت و با امام دیدارکرد، نظرش عوض شد»..[8]

 



[1]  مرکز بررسی اسناد ج .ا.ا -زندگی و کارنامه سیاسی دکتر ابراهیم یزدی- قسمت اول - تاریخ انتشار: 05 شهریور 1403

 

[2] سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1، ص269.

[3] سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1، ص277. ۲۸۳ و ۴۳۹

 

[4]  . یادنامه دکتر مصطفی چمران، ص53.

 در ابتدا سازمان مجاهدین خلق وابسته به نهضت آزادی محسوب می‌شد و بعد از بازداشت اعضای سازمان و بازجویی‌های بهمن 1350، متهمین اعلام کردند که عضو سازمان جدیدی به نام مجاهدین خلق ایران می‌باشند. (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1، ص353) مهندس بازرگان بعدها در مورد آن‌ها چنین نوشت: «مجاهدین خلق! شما فرزندان نهضت آزادی هستید. در سال 1343 [1344] که در زندان بودیم به دنیا آمدید و راه خود را پیش گرفتید بدون آن‌ که از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید. مبانی فکری و تعلیمات اولیه شما را کتاب‌ها و بحث و تحلیل‌ها و تجربیاتی که از نهضت گرفتید تشکیل می‌داد.» (روزنامه میزان، 12 / 2 / 1360، به نقل از سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1،ص353).

[5] حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص5.

[6] حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص5.

[7]همان پیشین ص – ۶-۷- ۸- ۹ -.

[8] همان پیشین ص ۱۳


 

نقش جیمی کارتر رییس جمهور در گذشته آمریکا در سقوط حکومت شاهشاهی ایران در سال ۱۳۵۷

دیروز یک شنبه روز ۲۹ دسامبر سال ۲۰۲۴ بود. دیروز جیمی کارتر که رییس جمهور وقت آمریکا در آخرین سالهای حکومت محمد رضا شاه پهلوی بود، در صد سالگی در گذشت. جیمی کارتر با اقداماتش در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) نقش مهمی در سقوط حکومت شاه ایفا کرد و به این ترتیب نقش برجسته ای در تاریخ ایران و زندگی ما ایرانیان داشته است.. در این نوشته نکاتی از اقدامات دولت وی و سفیر او در تهران در رابطه با برکناری محمد رضا شاه را مرور می کنیم:

 

برنامه حقوق بشر کارتر و سقوط شاه

«فضای باز سیاسی» اصطلاحی است که به شرائط سیاسی ایران از زمستان ۱۳۵۵ تا سقوط رژیم شاهنشاهی اطلاق شده است. این دوره که با پیروزی جیمی کارتر و شکست جمهوری‌خواهان در جریان انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا آغاز شده بود، در نهایت به واسطه شرایطی که بوجود آورد، به روند سقوط محمد‌رضا پهلوی کمک فراوانی نمود.

آغاز به کار کارتر در دی ماه ۱۳۵۵ مقارن با اهمیت یافتن مسائلی چون حقوق بشر و عدم فروش تسلیحات به رژیم‌های دیکتاتوری در سیاست‌های آمریکا بود. شاه که همواره درصدد جلب رضایت بیگانگان بود،‌ این بار نیز سعی کرد خود را با سیاست‌های جدید واشنگتن هماهنگ سازد.

اگر چه در آغاز رژیم شاه به اشکال مختلف در برابر مسأله حقوق بشر مقاومت می‌کرد و با اشاره به خطر رخنه کمونیسم در ایران، اما در نهایت به دنبال تحولاتی که در سطح جهانی به وقوع پیوسته بود، رژیم ناچار به پذیرش و اعمال برخی از جنبه‌های حقوق بشر شد.

از این رو هر تغییر و تحولی در شخص شاه به کل نظام سیاسی نیز تسری می‌یافت. به همین دلیل هنگامی که شاه تحت فشارهای روانی ناشی از سیاست حقوق بشری کارتر اقدام به آزادسازی فضای سیاسی ایران نمود، تمام ارکان رژیم وی نیز تحت‌الشعاع سیاست فوق قرار گرفتند.

وحشت شاه از انتخاب کارتر بدین سبب بود که وی در مبارزات انتخاباتی خود،‌ شعارهایی مبنی بر حمایت از گسترش حقوق بشر و‌ آزادی ملت‌ها را عنوان کرده بود از این رو هنگامی که کارتر دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بر رقیب جمهوری‌خواه خود پیروز شد، دستگاه حکومت جدید این احساس را در او بوجود آورد که گرچه ایالات متحده هنوز او را یک متحد مهم تلقی می‌کند، اما روزهای فروش نامحدود اسلحه و نادیده گرفتن شکنجه‌های ساواک در آمریکا سپری شده است. بنابراین سیاست‌های دفاع از حقوق بشر کارتر به عنوان زنگ خطری برای دیکتاتوری‌‌های هم پیمان ایالات متحده علی‌الخصوص رژیم شاه در آمد.

با این پیش فرض، تزلزل پایه‌های رژیم نیز آغاز گشت. از این‌رو در ۱۲ بهمن ۱۳۵۵ روزنامه‌ها خبر از ممنوعیت شکنجه در ایران دادند و دو روز بعد خبرها حکایت از باز بودن زندان‌ها برای دیدار افراد بی‌طرف داشتند. علاوه بر این طی سال ۵۶ تعداد ۵۶۱ زندانی سیاسی آزاد شدند و سازمانهای بین‌المللی ناظر بر حقوق بشر پس از سال‌‌ها انتظار راهی ایران شدند. تغییر در شیوه دفاع از متهمین دادگاه‌های نظامی، کاهش اختناق و امکان نسبی اظهار نظر انتقادآمیز و درج اخبار برخی از فعالیت‌های مخالفین رژیم از جمله نمودهای عینی فضای تازه بود.

در این بین سفر شاه در ۲۳ آبان ۱۳۵۶ به ایالات متحده و تظاهرات دانشجویان چپ گرا و مذهبی ایرانی که با سهل انگاری و همکاری پلیس آمریکا در واشنگتن در برابر کاخ سفید برگذار شد. شاه را به نیات آمریکاییان بد بین ساخت.

از سوی دیگر مخالفان داخلی از جمله مذهب گرایان سیاسی و چپ اندیشان نیز که به خوبی از تغییرات ایجاد شده آگاهی یافته بودند، فعالیت‌‌های خود را علنی‌تر نمودند. نامه‌ی سرگشاده روشنفکران مذهبی، وکلا و حقوق‌دانان خطاب به شاه که طی آن خواستار رعایت قانون اساسی، آزادی زندانیان سیاسی، احترام به آزادی‌های سیاسی و حقوق بشر، انحلال ساواک و انجام انتخابات آزاد در ایران شده بودند، در مهر ماه ۱۳۵۶ انتشار یافت.

آیت الله خمینی که از سکوت روحانیون ناخشنود بود نیز خواستار انتشار نامه‌هایی با همین شکل و محتوا از سوی روحانیون شد.

تشکیل جمعیت طرفداران آزادی و حقوق بشر، برپایی شب‌های شعر از سوی کانون نویسندگان، اجتماعات عمومی و سخنرانی‌ها و تظاهرات اسلامی نیز از جمله پیامدهای دیگر فضای باز سیاسی بود که از سوی مخالفین به کار گرفته شد.

دولت کارتر یک فرصت طلایی به مخالفان شاه داد که بتوانند بر طبل نقد و ایرادهای دمکراسی در ایران بکوند.

در واقع پیش از آنکه دولت کارتر بتواند یک استراتژی نوین جهانی را تنظیم کند، یا حتی یک رهیافت نوین را درباره‌ی ایران در پیش گیرد، نخستین نشانه‌های انقلاب ایران نمایان شده بود.

این مطلب را به وضوح می‌توان در سفر رسمی جیمی کارتر به ایران در دی ماه ۱۳۵۶ مشاهده نمود. جیمی کارتر، که با آزاد سازی فعالیت مخالفان در ایران به خواسته خود رسیده بود و شاه ایران را که همواره با گوشته و کنایه با حکومت های غربی سخن می گفت و با گران کردن نفت، دشمنی آنان را شکل داده بود، سعی کرد با سخنان دوستانه و صمیمانه‌اش که حاوی ستایشی تأکید‌آمیز و استثنایی از شاه نیز بود،‌ می‌خواست به او ثابت کند که یک رئیس‌جمهور دمکرات آمریکا نیز می‌تواند به اندازه‌ یک رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه، دوستی راستین برای او باشد  و از روند سرکوب مخالفین حمایت کند.

کارتر که می‌خواست اعتباری دوباره به شاه بدهد، ستایش خود از شاه را چنین آغاز کرد: «ایران،‌ با رهبری خردمندانه‌ی شاه، به جزیره‌ی صلح و ثبات در یکی از پرتلاطم‌ترین مناطق جهان تبدیل شده است. هیچ کشور دیگری در جهان، از نظر امنیت نظامی، به اندازه‌ی شما به ما نزدیک نیست. هیچ کشور دیگری در جهان وجود ندارد که ما در مورد مسائل منطقه‌ای که نگران‌مان می‌سازد، با آن مشورت‌هایی چنین دقیق کنیم. و هیچ رهبر دیگری نیست که من برای او احترامی عمیق‌تر و دوستی صمیمانه‌تر داشته باشم.»

کارتر با علم و اطلاع از جزیره ثبات ایران یاد می کرد در عمل با فشار برای ایجاد فضای باز سیاسی ،   گسیختگی روند طبیعی نظام شاهنشاهی و از دست دادن ابزار لازم برای کنترل و مهار بحران و شورش گردیده و روند سرکوب، شکنجه، اعدام و محرومیت از حقوق سیاسی ـ اجتماعی کاهش یافته است

انقلابیون گفته و نوشته اند که با این حال نمی‌توان انقلاب اسلامی و پیروزی آن را وامدار فضای باز سیاسی و سیاست حقوق بشر کارتر دانست.

محمدرضاشاه نیزمی نویسد:

-«مبارزهء سیاسی بامن ازمیان جامعهء روحانیّت آغازنشدبلکه دراواخرسال1976 گروهی ازچپ گرایان ومحافل سیاسی غیرمذهبی بابرخورداری ازحمایت شخصیّت های سیاسی خارجی،مبارزه وشایعه پراکنی ودروغ پردازی را آغاز کردند».[1]

ولی توجه ندارند که مردم ایران که فرهنگ سیاسی مناسبی نداشتند و سالها در همین جزیره ثبات زندگی می کردند، نا گهان یک ناجی از غیب پیدا شد و این آرامش را بر هم زد. به علاوه مخالفان هم که دیگر از خشونت حکومت خیالشان راحت شده بود، چون ناجی آزادی به خشونت رضایت نمی داد. شتابان به خیابان ها ریختند، کلانتری ها و پاسگاه را غارت کردند و اسلحه به دست آوردند.

 این فضا به حرکت‌های مخالفان جنبه‌ی عینی‌تر و فعال تری بخشید و معترضین از حمایت روانی و سیاسی آمریکا اطمینان یافتند. و پس از این که مخالفان حکومت دولت کارتر را از ادامه ثبات در  فعالیت ها شرکت نفت و تداوم صادرات آن به غرب اطمینان های لازم را به دست آوردند،  کارتر و دولت او با استناد به همین تظاهرات و مخالفت ها که خود بانی آن بو  دند،  علاج آن را  چاره ناپذیر اعلام کردند و پس از آن که  ارتش ایران را از کار انداختند . کارتر در کنفرانس گوادولوپ پیشنهاد برکناری شاه را به هم پیمانانش که سه کشور از چهار کشور شرکت کننده در آن از سهامداران بزرگ کنسرسیوم نفت ایران بودند که شاه قرار داد آن را لغو کرده بود. کارتر و دیگران برای مردم ایران تصمیم گرفتند و از شاه مملکت خواستند که کشور را ترک کند.

در پایان این بخش به  مذاکرات  دور سوم نماینده دولت آمریکا – زیمر من معاون وزارت امور خارجه آمریکا در نوفل لوشاتو به ابراهیم یزدی که پیام های آمریکا را ترجمه و با آیت الله خمینی در میان می گذاشت و پاسخ او را به دولت آمریکا اعلام می کرد، اشاره خواهیم کرد:

-        ملاقات در نوفل لوشاتو . در عصر ۱۶ ژانویه ۱۹۷۹ (۲۶ دیماه ۱۳۵۷)

-        دومین دیدار ابراهیم یزدی با زیرمن

-        « زیمرمن همچنین از این گفت که مذاکرات میان نمایندگان خمینی و سران ارتش بسیار فوریت دارد و آمریکا می‌تواند در این مسئله کمک نماید. او توضیحاتی در رابطه با سخنرانی ساندرز در کنگره نیز ارائه داد و سپس، سوالاتی را از طرف آمریکا از خمینی پرسید:

-        سرنوشت سرمایه‌گذاری‌های آمریکا در ایران؟

-        آیندهٔ فروش نفت به غرب؟

-        آیندهٔ روابط سیاسی، نظامی ایران با آمریکا؟

-        روابط با شوروی؟

-        یزدی به این پرسش‌ها پاسخ نداد و دوباره بیان داشت که باید از روح‌الله خمینی جواب‌ها را بپرسد.[2]

-        ملاقات سوم

دو طرف در روز ۱۸ ژانویه (۲۸ دیماه ۵۷)  با یکدیگر دیدار کردند. یزدی ابتدا پیام خمینی به آمریکا را خواند که از آمریکا خواسته بود تا از بختیار حمایت نکند و در آن از برنامه‌هایش برای ایجاد دولت انتقالی و تنظیم قانون اساسی جدید توضیح داده بود. یزدی مدعی است که پاسخ خمینی به نماینده آمریکا بدین شرح است:

-        سرنوشت سرمایه‌گذاری‌های آمریکا در ایران؟ در شرایط فعلی از کم و کیف این سرمایه‌گذاری و ماهیت فعالیت‌های آنان اطلاعات کافی نداریم. (...) نظر ما در این رابطه تنها بر اساس منافع خودمان خواهد بود.

-        آیندهٔ فروش نفت به غرب؟ فروش نفت به غرب کماکان ادامه خواهد یافت. (...) ما به درآمد نفت نیاز داریم. (...) به قیمت عادلانه روز به هر کس که بخرد می‌فروشیم و ارز دریافت می‌کنیم نه چیز دیگری. ما فقط به آفریقای جنوبی و اسرائیل نفت نخواهیم فروخت.

-        آیندهٔ روابط سیاسی، نظامی ایران با آمریکا؟ ما اساساً ضد هیچ کشور و ملتی نیستیم. ضد سیاست‌های آنان علیه مصالح ملت خودمان و ظلم آن‌ها هستیم. هرگاه روش دولت آمریکا برخلاف گذشته واقع‌بینانه شود و دست از دخالت در امور ما بردارد، ما با آن‌ها روابط دوستانه خواهیم داشت. ما برای توسعهٔ کشاورزی و اقتصاد کشور به علوم و فنون و تکنولوژی غرب خصوصاً آمریکا نیاز داریم. با دوستی و احترام متقابل می‌توانیم رابطه داشته باشیم. (...) سیاست خارجی ما بی‌طرفی مثبت است (...) ما نه به صورت ژاندارم منطقه عمل خواهیم کرد و نه به صورت صادرکنندهٔ انقلاب به سایر کشورهای منطقه. (...)

-        روابط با شوروی؟ روابط با روس‌ها، عیناً نظیر آمریکاست. ما از آن‌ها هم سوابق تلخی داریم. (...) اما ما خود را با مردمی که به خدا معتقدند نزدیک‌تر حس می‌کنیم تا با ملحدین خدانشناس..[3]

پس از آن، یزدی از این گفت که ایران پس از انقلاب برنامه‌ای برای شرکت در اتفاقات منطقه نخواهد داشت. به گفته گری سیک، خمینی همچنین قول داد که حقوق اقلیت‌های مذهبی محفوظ خواهد ماند. زیمرمن سپس گفت: «شما گفته‌اید که می‌خواهید به جنگ و خونریزی داخلی خاتمه دهید. ما هم موافقیم و کوشش داریم. اما ترس و نگرانی ما این است که قبل از تماس با ارتش و سایر عوامل مهم و قابل توجه، معرفی و اعلام دولت موقت انتقالی به بروز ریسک‌های ثانوی منجر شود. علاقه‌مندیم نظریات آیت‌الله را بدانیم.

همان روز از واشینگتن به هایزر و سالیوان پیام فرستاده شد که به تلاش‌ها برای برقراری ارتباط میان نیروهای نظامی و مذهبی ادامه داده شود. دو روز بعد، خمینی در گفت‌وگو با مطبوعات فرانسوی کارتر را «شیطانی‌ترین مرد روی زمین» خواند و از ارتش خواست تا با مردم همکاری کند..[4]

کنفرانس گوادالوپ ترک فوری شاه از ایران را تصویب کرد.

کنفرانس گوادلوپ Conférence de Guadeloupe ) یا نشست گوادلوپ جلسه‌ای بود که از ۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹/ ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷، میان رؤسای دولت ۴ قدرت اصلی بلوک غرب (آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی) در جزیره گوادلوپ برگزار شد و یکی از موضوعات اصلی آن بررسی وضعیت بحرانی ایران در آن دوران انقلاب ۱۳۵۷- بود.

این جلسه به میزبانی والری ژیسکار دستن رئیس‌جمهور وقت فرانسه در جزیره گوادلوپ که یکی از شهرستان‌های فرادریایی فرانسه در دریای کارائیب است، برگزار شد. در این جلسه، جیمی کارتر رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا، جیمز کالاهان نخست‌وزیر بریتانیا، هلموت اشمیت صدراعظم آلمان غربی و خودِ ژیسکار دستن حضور داشته‌اند. در این دیدار، بحران سیاسی ایران، جنگ ویتنام و کامبوج، خشونت در آفریقای جنوبی، افزایش نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در خلیج فارس، کودتا در افغانستان و خشونت سیاسی در ترکیه مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در مورد قریب‌الوقوع بودن سرنگونی محمدرضا پهلوی شاه ایران توافق حاصل شد که در صورت عدم خروج او از ایران، جنگ داخلی تشدید و ممکن است منجر به مداخله شوروی شده و احتمال پیوستن ایران به روسیهٔ کمونیست را به همراه داشته باشد.

به گفتهٔ منوچهر گنجی در این جلسه ژیسکار دستن این نظریه را مطرح کرده بود که «بهتر است شاه هر چه سریعتر ایران را ترک کند». جیمی کارتر بعدها در خاطراتش نوشته بود که او در آن جلسه حمایت بسیار کمی از شاه از رؤسای ۳ دولت دیگر مشاهده کرده و همگی آن‌ها همصدا بوده‌اند که شاه باید در سریعترین زمان ممکن از ایران خارج شود. ویلیام شوکراس هم از خاطرات روزالین کارتر نقل می‌کند که اشمیت و کالاهان در این جلسه بر موقعیت بسیار ضعیف شاه تأکید داشته‌اند. از سویی تحلیل کارشناسان نیز حاکی از آن بود که غرب نگران مداخلهٔ شوروی است و ممکن است که کشوری غنی از نفت به کمونیست‌ها متمایل شود که بی‌شک تهدیدی آشکار برای غرب محسوب می‌شد.

اما ژیسکار دستن در مصاحبه با روزنامه توس در سال ۱۳۷۷ گفته بود که «تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمهٔ حکومت شاه را به صدا درآورد نمایندهٔ آمریکا بود و معتقد بود وقت تغییر حکومت ایران است به‌طوری که همهٔ ما متحیر و متعجب شدیم. چون تا آن‌جا که ما مطلع بودیم آمریکا پشتیبان حکومت وقت ایران بود…» به گفتهٔ او جیمی کارتر در این جلسه اصرار داشت که هیچ امیدی به بقای حکومت شاه نیست و او از این حکومت حمایت نخواهد کرد و احتمال برقراری یک حکومت نظامی را می‌داد و نخست‌وزیر انگلیس نیز با کارتر در مورد لزوم خروج شاه از ایران هم عقیده بود ولی او و هلموت اشمیت به یک تحول صلح‌آمیز امید داشته و از نظریه آمریکایی‌ها غافلگیر شده بودند

محمدرضا پهلوی پس از ترک ایران، یک بار هم گفته بود که کارتر مذاکرات محرمانه سران غرب در گوادالوپ را که قرار بود دربارهٔ چین و شوروی باشد به بحث دربارهٔ ناآرامی‌های ایران تبدیل کرده بود و نظر موافق شرکت کنندگان را به رفتن وی از ایران جلب کرده بود. شاه گفته بود که این اطلاعات را از منابع نزدیک به صدراعظم آلمان که در مذاکرات گوادالوپ شرکت کرده بود و نظر دیگری داشت، به دست آورده بود و در این جلسات، ژیسکار دستن رئیس‌جمهور فرانسه از نظر کارتر حمایت کرده بود زیرا که فرانسه به ایران بدهکار بود و می‌خواست که به صورتی این پول را پس ندهد. دولت لندن هم از زمانی که او، دیگر دیکته‌های دولت لندن را نمی‌نوشت کمر به دشمنی با او بسته بود.[5]

کارتر نوشته است که سران شرکت‌کننده در کنفرانس گوادالوپ حمایت اندکی از شاه نشان دادند: «‌با من موافق بودند که در ایران باید دولتی غیرنظامی مستقر شود [البته نه دولت غیرنظامی بختیار و دولت شاه که فی‌الحال مستقر بود!]، ... ارتش باید حفظ شود و صدمه نبیند.» آن‌ها متفق القول بودند که شاه ‌باید در اولین فرصت کشور را ترک کند.

صورت جلسه‌ای که بریتانیایی‌ها از مذاکرات گوادلوپ تهیه کرده‌اند، جزئیات بیشتری را افشا می‌کند. نسخه بریتانیایی مذاکرات می‌گوید: «در جریان بحث‌های کلی توافق عمومی وجود داشت که شاه باید تا چند روز بعد ایران را ترک کند. رئیس جمهوری کارتر فکر می‌کرد که با منتفی شدن موضوع انتصاب ارتشبد فریدون جم به وزارت جنگ، حالا احتمال حل بحران بیشتر است. در هر حال، باید این واقعیت را می‌پذیرفتیم  که هر دولت بعدی در ایران، قدرت کمتری در برابر اعراب خواهد داشت و احتمالا روابط دوستانه‌تری با اتحاد شوروی برقرار خواهد کرد.»

جمعبندی بریتانیایی‌‌ها از بحران ایران و موضوع شاه، دردناک‌تر از نگاه و رفتار کارتر به موضوع نبود، چرا که ایران در آن زمان روابط کاری گسترده‌ای با اتحاد شوروی داشت. ولی در مورد ارتشبد جم، این گمانه درست است که در صورت تصدی وزارت جنگ، و به این شرط که فرماندهی قوا به او واگذار می‌شد، در غیاب شاه اقدام خیانتبار قره‌باغی، رئیس ستاد ارتش، مبنی بر تسلیم ارتش رخ نمی‌داد و شاید توطئه غرب برای فروپاشی ارتش و تغییر رژیم در ایران هم به نتیجه نمیرسید.

در گوادالوپ، والری ژیسکار دستن، رئیس جمهوری فرانسه، از تصمیم خود برای پذیرایی از خمینی در خاک خود، به‌رغم فعالیت‌های سیاسی و سخنرانی‌های او که آشکارا ناقض مقررات حاکم بر روادید مسافرتی خمینی بود، دفاع کرد.

کارتر در این زمینه نوشت: «والری اطلاع داد که پیش‌تر تصمیم گرفته بود خمینی را از خاک فرانسه اخراج کند، ولی بنا به خواست شاه تصمیم گرفت او را در فرانسه نگه دارد و نگذارد او به عراق یا لیبی یا جای دیگری برود و دردسر‌های بیشتری برای شاه فراهم کند.»

ظاهرا والری فراموش کرده بود که خمینی به علت اخراج از عراق به دستور صدام، و بعد از اقامت کوتاهش در کویت، در فرانسه مورد پذیرایی قرار گرفت و بازگشت او به عراق امکان‌پذیر نبود.

رهبران غربی و نمایندگان سیاسی آن‌ها که در تهران مکرر از شاه می‌‌خواستند از سرکوب معترضان  پرهیز کند، حالا که شیرازه کار را گسیخته می‌دیدند، شاه را برای نرمش بیش از حد و از دست دادن مهار امور سرزنش می‌کردند.هیچ کدام از این دولتمردان در گفتارهای خود صادق نبودند بلکه سیاست پیشه بودند.

ظاهرا آن‌ها درک نمی‌کردند که حفظ ارتش، تنها در صورت حفظ شاه در ایران امکان‌پذیر بود و اگر آن‌ها حتی  زمانی از شاه  پشتیبانی، و صمیمانه به او توصیه می‌‌کردند که در کشور بماند و دولت او اصلاحات را ادامه دهد، ارتش ایران از هم نمی‌پاشید؛ در حالیکه سران غرب دقیقا خلاف چیزی را می‌‌گفتند که برای ایران می‌‌خواستند.  

از چهار شرکت‌کننده در کنفرانس گوادالوپ، حتی یکی از آن‌ها متعلق به جناح راست یا محافظه‌کار نبود. کارتر متاثر از سیاست‌های لیبرالی حزب دمکرات، ژیسکاردستن آزرده از شاه به دلیل آنچه غرور و نخوت شاه می‌دانست (از زمانی که وزیر دارایی فرانسه بود و شاه برای پذیرفتن او به حضور خود «والری» را اندکی معطل نگه داشته بود»)، کالاهان، نخست‌وزیر بریتانیا از حزب کارگر، و اشمیت هم از حزب سوسیال‌دمکرات آلمان بود.

در جریان برگزاری کنفرانس، سران چهار کشور غربی ظاهرا به این نتیجه رسیدند که «در آن شرایط برای حفظ شاه راهی وجود ندارد و در صورتی که او در قدرت بماند، جنگ داخلی در ایران تشدید می‌شود و احتمال مداخله نظامی  شوروی در کشور افزایش می‌یابد». داستانی که برای سقوط دکتر مصدق نیز مورد استفاده یا سوء استفاده قرار گرفته بود. تاریخ تکرار حوادث است؟

متفاوت با خواسته‌های ظاهری سران کشورهای شرکت‌کننده در کنفرانس گوادلوپ، نگرانی آن‌ها از بابت مداخله نظامی شوروی در ایران یاوه‌سرایی بود و ایران نه  شبیه افغانستان بود که دست‌بسته تسلیم مسکو شود، و نه شوروی در وضعیت بحران‌زده‌ای که در افغانستان به آن دچار شده بود، توان چنین لشکر‌کشی به ایران را در خود می‌دید.[6]

ایران در آن زمان، و پیش از اجرای توطئه شوم فروپاشی ارتش شاهنشاهی که با طراحی و مداخله مستقیم عوامل آمریکا اجرا شد، بزرگ‌ترین قدرت نظامی منطقه محسوب می‌شد و علاوه بر عضویت در پیمان نظامی پنج‌جانبه «سنتو» و داشتن پیمان دفاعی دوجانبه با آمریکا، دارای ظرفیت‌های نظامی برجسته متکی به‌خود بود که هر کشور متجاوز، از جمله شوروی، را از اقدام علیه تمامیت ارضی آن بازمی‌داشت.

واقعیت این است که غرب با گردهمایی گوادالوپ به این نتیجه رسید که ناآرامی های ایران ممکن است سبب بهره برداری شوروی شود و ایران از جرگه غرب جدا شود، به همین دلیل رفتن شاه از ایران را مصلحت خود می دانست و ژنرال هایز ر را برای ابلاغ این پیام به شاه به تهران اعزام کرد. و او کار خود را با بی طرف و خنثی سازی ارتش و رسانیدان پیام خروج از ایران به شاه تکمیل کرد.  بنا بر این می توان گفت که ذهنیت شاه در این باره درست بود ولی سیاست های انتخابی او و نزدیکیش به غرب به جای مردم اشتباه بود. با این اقدام آمریکا و کشورهای بزرگ اروپا باور شاه به تئوری توطعه غرب از ایده و خیال به واقعیت پیوست  و او تسلیم خواسته مردم و دولت های غربی شد. ولی معلوم نیست که آمریکا در برابر ترک شاه از ایران چه وعده هایی به او داده بود.  

سران ارتش در دوران انقلاب هاج ‌و واج مانده بودند. تنها پس از رفتن شاه و آمدن ژنرال هایزر بود که هایزر جلسات مشترکی از سران ارتش تشکیل داد ــ جلساتی که بدون حضور او نیز ادامه یافت. در این نشست‌ها، که در واپسین روزهای حکومت شاه تشکیل می‌شد و کار حکومت تقریباً تمام شده بود، سران ارتش وارد مقوله‌ای شدند که هرگز تا آن زمان به آن نپرداخته بودند: سیاست. عجیب آنکه هدف از این نشست‌ها، بر اساس پیشنهاد هایزر، چیزی جز انتقال آرام قدرت به انقلابیون نبود.

پرویز ثابتی می‌گوید: «هایزر آمد تا به نظامی‌‌ها بگوید که کودتا نکنید، اما هیچ کدامشان اهل کودتا نبودند. خود شاه هم آدم‌ها را طوری چیده بود که همه با هم بد بودند، مانند قره‌باغی و اویسی.» [7] ارتش فرمانده اصلی خود –شاه – را از دست داده بود و فلج شده بود ارتشیان توان تصمیم گیری برای اقدام را نداشتند و صلاح خود را در بی مسئولیتی می دیدند.

بزرگ‌ترین مسئله در دوران شاه نداشتن سامانه‌ی نیرومند سیاسی بود، همه چیز در شاه خلاصه می‌شد. او نیز مرد روزهای بحرانی نبود و، با اشتباهات فاحشی که مرتکب شد، نقش اصلی را در سقوط حکومتش داشت. حیاتِ این گونه حکومت‌های سنتی فردی تنها به یک شخص بستگی دارد؛ کافی است که این شخص بیمار شود یا اشتباهات فاحشی کند، همچنان که کرد، تا کل نظام فروپاشد.

داشتن سامانه‌ی سیاسی‌ مستحکم و مقتدری که حداقلی از مشارکت عمومی در اداره‌ی امور کشور را ممکن سازد لازمه‌ی پایداری سیاسی و توانایی هر حکومتی برای گذر از بحران‌ها و کشمکش‌های سیاسی است و امکان تشکیل آلترناتیو در بیرون نظام را به‌شدت کاهش می‌دهد. اگر سامانه‌ی سیاسی در دوران شاه چنان ناکارآمد و ابتدایی نبود؛ شاید پیشرفت‌های اقتصادی و اجتماعی آن دوران سرعت کمتری داشت، اما مطمئناً پایدارتر بود و به روی کار آمدن جمهوری اسلامی نمی‌انجامید. هر سامانه‌ی سیاسی، حتی اگر دموکراتیک نباشد، باید هویت و اهدافی برای خود تعریف کند که بخشی از جامعه به‌جد و با تمام قوا از آن دفاع کند.

با توجه به اینکه در آن دوران هیچ نهادی قادر به نظارت بر اعمال شاه نبود و هیچ کس جز او در تصمیمات مهم سیاسی استقلال نداشت، با توجه به اینکه سیاستمدار برجسته‌ی مستقلی در درون نظام نمانده بود که بتواند در روزهای بحرانی وارد عمل شود، با توجه به اینکه ارتش قادر به هیچ گونه اقدام سیاسی نبود، توهمات و اشتباهات مرگ‌آور شاه به علاوه‌ی سازش‌ناپذیری مخالفانش و وجود شخصی مانند روح‌الله خمینی در رأس آنان نتیجه‌ای جز فروپاشی کل نظام پادشاهی نمی‌توانست به بار آورد.

اما داستانِ سقوط شاه و برآمدن خمینی را باید از هم تفکیک کرد. برآمدنِ جمهوری اسلامی و رهبری خمینی داستانِ دیگری دارد. مسئولیتِ برگزیدنِ خمینی به رهبری و روی کارآمدنِ جمهوری اسلامی بی‌تردید با اپوزیسیونِ وقت و مردم است.[8]

 

 

 



[1] پاسخ به تاریخ،ص 219.ازاین کتاب،ترجمه ها وچاپ های متعدّدی منتشرشده،نسخهء مورد استفادهء من درلینک زیرقابل دسترسی است:

 

http://www.adabestanekave.com/book/Mohammad_Reza_Pahlavi_-_Pasokh_be_Tarikh.pdf

[2] «تاریخ ایرانی - انتشار متن مذاکرات نمایندگان امام و کارتر در نوفل‌لوشاتو» به نقل از ویکی پدیا دانشنامه آزاد

[3] همان پیشین

[4]  Sick 1985, به نقل از ویکی پدیا دانشنامه آزاد

[5] ویکی پدیا دانشنامه آزاد کنفرانس گوادالوپ

[6] در گوادالوپ علیه شاه چه گذشت؟  رضا تقی زاده ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ رادیوایندپندنت فارسی

[7] پرویز ثابتی، در دامگه حادثه، ص ۴۹۶

[8] نقش شاه در سقوطش، سعید بشیرتاش – پایگاه گویا ۱ بهمن ۱۳۹۳