بخش اول ویژگی سیاسی دکتر محمد مصدق
دکتر محمد مصدق زاده قرن نوزدهم بود، در قرن بیستم زیست و دیدگاههای او در قرن بیستویکم متداول شد. او یکی از میهندوستترین، بااخلاقترین و پاکدستترین رهبران ایران در طول تاریخ دو قرن گذشته بود. مصدق فرزند خلف ایراندوست و رجل سیاسی ضد استعمار عصر روشنگری بود، با تأکید بر «خلف» و «ایراندوست». سامانه ارزشهای مورد احترام مصدق سازگار با ترکیبی از ارزشهای منطبق با مدرنیته و سنتهای بومی بود. مصدق برخلاف بسیاری از همدورههای خود که دچار غربزدگی بودند یا یک نوع نوگرایی وانمودین را دنبال میکردند، مدرنیته را درست درک کرده بود و بر دگرگونی طرز فکر و ارزشهای اجتماعی تأکید میگذاشت و اتکا میکرد. مصدق بر این باور بود که ایران فقط از راه دموکراسی و عدالت اجتماعی قابل اصلاح و اداره است. رویکرد او به اصلاحات مردممحور بود. مصدق میگفت: «اگر میخواهید کشور را اصلاح کنید، باید جامعه وارد جریان اصلاحات شود. بهجای اینکه بگوییم اصلاحات را انجام میدهم و اگر دوست نداشتی دستگیرت میکنم». بهطور خلاصه، کمال مطلوب مصدق یک «سوسیالدموکراسی ایرانی» بود. آرمانهای اصلی مصدق؛ یعنی حاکمیت ملی، آزادی، حکومت قانون، عدالت اجتماعی وتوانمندسازی شهروندان تاریخ مصرف ندارند.»[1]
این نمونه ای از برداشت های اغلب ایرانیان از دکتر محمد مصدق است. اما دیدگاه آمریکاییان که از عاملین اصلی بر کناری دکتر مصدق و دگرگونی تاریخ ایران شدند، متفاوت با چنین برداشتی است. برای آشنایی با شناخت دکتر مصدق از دیدگاه سیاست مداران آن کشور گزارش از سفارت آمریکا در ایران در بهمن ماه ۱۳۳۱ در این جا به نمایش گذاشته می شود. این گزارش یک نوشته ی طولانی است به همین سبب آن را در چند قسمت در دسترس قرار خواهیم داد.
بخش اول این سند در مورد ویژگی های سیاسی دکتر مصدق از زبان یک سیاست مدار آمرکایی می باشد.
سند شماره 65- گزارش از سفارت در ایران به وزارت امور خارجه-معرفی ناسیونالیست ایرانی به رهبری دکتر مصدق -
شماره 878
تهران 25 بهمن 1331.
موضوع - انتقال پژوهشی با عنوان «ظهور یک ناسیونالیست ایرانی
گزارشی با عنوان «ظهور یک ملیگرای ایرانی» توسط آقای جان اچ استوتسمن جونیور، دبیر دوم سفارت تهیه شده است. این گزارش بررسی شگردهای سیاسی محمد مصدق است و سومین گزارش از سلسله گزارشهای اساسی است که بخش سیاسی سفارت در دست تهیه آن است.
آقای استوتسمن نزدیک به دو سال و نیم را در ایران سپری کرده است. او بیشتر اوقات به بخش سیاسی سفارت منصوب شده است و از این رو فرصتی بی نظیر برای ارزیابی خاستگاه ها و تکنیک های جنبش ناسیونالیستی ایران به رهبری محمد مصدق، نخست وزیر کنونی، داشته است. او همچنین به دلیل تجربه ای که به عنوان مترجم رسمی برای دو سفیر آمریکا در بسیاری از گفتگوهای طولانی با دکتر مصدق دارد، صلاحیت تهیه گزارش را دارد. این تجربه دست اول در تهیه این مطالعه به موقع و جالب بسیار ارزشمند است.
سفارت این گزارش را مورد توجه وزارت قرار می دهد و معتقد است که آقای Stutesman شایسته تقدیر ویژه برای این گزارش ارزشمند است.
از طرف سفیر: آرتور ال ریچاردز - رایزن سفارت
خلاصه گزارش
چگونه نه سیاستمدار ایرانی قدرت کافی برای از بین بردن امتیاز شرکت نفت انگلیس و ایران و گرفتن دولت از دست مردانی که قبلاً در ایران قدرت را در دست داشتند به دست آوردند؟ در این بررسی تکنیک های سیاسی محمد مصدق به دنبال درک این پرسش است.
ابتدا ویژگی های فردی و جاه طلبی های دکتر مصدق بررسی می شود. او جاه طلبی های خود را با آرمان های ملی یکی دانسته است. او با جلب حمایت مردمی از سیاستهای احساسیاش «به نفع ملت» موفق شد قدرت سیاسی را به دست آورد.
ماهیت و عمق عواطف ملی که مصدق به آنها متوسل می شود، مورد توجه قرار می گیرد. ملی گرایی، نارضایتی اجتماعی و بی مسئولیتی سیاسی از عناصر اساسی در سیاست امروز ایران هستند. ناسیونالیسم ایرانی بی شباهت به دیگر احساسات ناسیونالیستی پرشور، هرچند معمولاً نامشخص، در آسیا نیست. نارضایتی اجتماعی و بیگانه هراسی ایرانیان نیز مشابه چنین پدیده هایی در کشورهای دیگر است. غرور ملی عجیب و بی مسئولیتی سیاسی ایرانیان را به حمایت از نخست وزیری سوق می دهد که اصرار دارد بقیه جهان باید دیدگاه سازش ناپذیر او را بپذیرند.
فصل پایانی این مقاله به توصیف واقعگرایی مصدق در هدایت به قدرت رسیدن جبهه ملی میپردازد. درک او از آسیبپذیریهای مخالفانش به او اجازه داد تا با مخالفت ساده، دولتهای قبلی را فلج کند، مجلسی بیسازمان و خودخواه را به گروهی عاطفی طرفدار مصدق و ملیسازی تبدیل کند، شاه را به وحشت بیاندازد و تا کنون با موفقیت با منافع ریشهدار در ایران، کمونیستها و دیگر نفوذ خارجی مقابله کند.
طرح جدید مصدق برای سیاست در ایران، کشوری که مدتها توسط دستهای از سیاستمداران قدیمی اداره میشود، باید به تفصیل شناخته شود تا بتوان سیاستهای دو سال گذشته ایران را درک کرد و متوجه شد که روند آینده سیاست ایران به سمت رهبری ناسیونالیستی با شخصیتی کم و بیش پویا است.
I. مقدمه
زمانی که محمد مصدق وارد صحنه تاریخ معاصر شد، اقدام جدیدی در سیاست ایران آغاز شد. تکنیک های سیاسی او و احساسات ملی که او برانگیخت، عوامل قدرت برای آینده است. رهبران جدید بدون شک ظهور خواهند کرد، اما همه باید برنامه های خود را با احساسات برای یک درخواست توده ای شارژ کنند، و باید ادعا کنند که آنها نماینده نیروهای ملی ایران هستند نه گروه ها یا منافع محدود.
موفقیت بزرگ محمد مصدق ناشی از شناخت قدرت ذاتی تعصبات ملی و مذهبی و تحسین مردم بود. او سیاست ایران را از عرصه بسته دسیسه های فاسد خودمحورانه به میدان وسیعی برد که در آن امکان بهره برداری از احساسات و زودباوری توده های نادان و غیرمسئول وجود داشت. مطالعه تکنیکهایی که او به کار میبرد و احساساتی که به آنها متوسل میشد برای ناظران آینده ایران ضروری است.
II. ویژگی های سیاسی محمد مصدق
میهن پرستی اولین وجه از این ویژگی ها عشق به وطن است. حیرت آور است که ایرانی ها با چه اشتیاق به آشنایان خارجی از بداخلاقی و غیرقابل اعتماد بودن ایران می گویند. اما این نگرش به شکلی انحرافی نشان دهنده غرور عمیقی است که همه ایرانیان به کشور دارند. مصدق در این میهن پرستی شریک است. نمونه هایی از تمایل به پیوستن به جنبش های میهن پرستانه در کارنامه مصدق فراوان است که بارزترین آنها مشارکت او در اصلاحات مشروطه 1906 و عزم او در مجلس برای جلوگیری از کنترل روس ها بر شمال ایران است.
سیاستمداری که می خواهد ادعای حمایت مردمی ایران کند، باید از محمد مصدق تقلید کند و حداقل به عنوان یک میهن پرست شهرت بسازد، حتی سایر ویژگی ها را کنار بگذارد. به عنوان مثال، حسین مکی اکنون در قلب بسیاری از ایرانیان تنها به این دلیل که میهن پرستی جنگی را در نظارت خود بر مصادره از صنعت نفت بریتانیا در خوزستان نشان داد، جایگاهی دارد.
فساد ناپذیری یکی دیگر از ویژگی هایی که برای مصدق باعث شهرت عمومی شده است، بی اعتنایی او به منافع مادی است که معمولاً نصیب مقامات حکومتی ایران می شود. بسیاری از ایرانی ها فساد را وضعیت طبیعی نژاد بشر میدانند و باور نمیکنند که شرکت نفتی فوقالعاده ثروتمند نمیتواند مصدق را مطابق دیدگاه خود بخرد یا حداقل او را متقاعد کند که قانون ملیسازی را به نفع بلندمدت و فریبنده بریتانیا منحرف کند.
دکتر مصدق با امتناع از خرید، الگوی باستانی رشوه خواری را که برای تحرک بیشتر سیاست های قبلی در ایران به کار می رفت، شکست. باند قدیمی سیاستمداران حریص کنجکاو نمی توانستند با تاکتیک های سنتی خود نخست وزیری را که به سود نقدسو استفاده علاقه ای نداشت سرنگون کنند. با این حال، همکاران مصدق از مناصب خود در زیر ردای خوشبینی خاص نخستوزیر کوتاهی نمیکنند.
ناتوانیها محمد مصدق بهعنوان یک مرد سالخورده، طبیعتاً بارهای پست نخستوزیری را به شدت بر دوش میبیند. نیازی به استراحت تا حد امکان وجود ندارد. با این حال، همانطور که داستان زیر نشان می دهد، او گاهی اوقات از خستگی خود برای خدمت به اهداف سیاسی استفاده می کرد.
یک بار در روزهای ابتدایی نخستوزیری که دکتر مصدق در دفتر رسمی خود کار میکرد، یکی از بازدیدکنندگان مهم با درخواستی از وی خواست تا او را ببیند. نخستوزیر که تا آن زمان با انرژی مکاتبات را روی میزش انجام میداد، گفت که تا یک دقیقه دیگر این مرد را دریافت خواهد کرد. سپس با عجله کراوات و یقهاش را باز کرد، چند بالش روی مبل مرتب کرد و دراز کشید. وقتی میهمان ظاهر شد، نخست وزیر با صدایی نفس گیر از او خواست تا درخواست خود را مطرح کند. میهمان که از دیدن نخست وزیر چنان ضعیف وحشت زده شده بود، بدون اینکه درخواستی داشته باشد، آنجا را ترک کرد و از اینکه دکتر مصدق از او پذیرایی کرده است، ابراز تشکر کرد.
بیماری او همچنین به مردم ایران تاکید می کند که دکتر مصدق علیرغم درد شدید شخصی به وظایف خود ادامه می دهد. این اقدام تشویق و تا حدودی نماد مقاومت ملی در برابر انگلیسیها است. دکتر مصدق در 30 آوریل 1951 (۱۰ اردیبهشت ۱۳۳۰) در اولین سخنرانی خود به عنوان نخست وزیر اعلام کرد: «هرگز فکر نمیکردم که سلامتی به من اجازه دهد که چنین موقعیت مهمی را بپذیرم، اما مسئله نفت مرا ملزم میکند که این بار سنگین را به دوش بکشم».
ممکن است بیش از سن و بازیگری به این ناتوانی های جسمانی کمک کند. یکی از دختران دکتر مصدق در آسایشگاه روانی است. یک پزشک ایرانی یک بار به سفیر گریدی گفت که به نظر او مصدق از نوعی جنون ارثی رنج می برد. البته نمی توان بر این تشخیص تأکید زیادی کرد. اما تردیدی وجود ندارد که نخست وزیر ایران مردی مریض است و علایق جزئی مکرر او تا حد زیادی نشان دهنده ناتوانی های جسمانی اوست.
شخصیت نمایشی، محمد مصدق در حرفه خود ضروری ترین ویژگی یک عوام فریب را به ارمغان می آورد - یک شخصیت نمایشی. غش و اشکهایی که برای آمریکاییها خندهدار به نظر میرسند، شنوندگان و دیدنگان ایرانی او را عمیقاً متاثر میکند. او حس فوق العاده ای از زمان بندی و نمادگرایی دارد.
نمایش خوبی از این کیفیت زمانی رخ داد که او در سال (۱۳۳۰) 1951 تهران را ترک کرد تا پرونده ایران در مناقشه نفتی را در سازمان ملل متحد ارائه کند. در فرودگاه، پس از ورود بزرگان و جمعیت اندکی، خودرویی از هواپیمای منتظر فاصله گرفت و خشمگین نخست وزیر توسط خادمین از کنار جمعیت کمک گرفت. شعارهای تند آخوندها، زاری جمعیت، رقت مرد غششده که مدعی بود از مردمش در برابر جهانیان دفاع خواهد کرد، همه پسزمینه لحظهای بود که نماد امیدها و ترسهای ایرانی نیمه غش در درگاه هواپیما حمایت شد تا آخرین نگاهی به مردمش بیندازد. بسیار احمقانه و غیر رسمی اما بسیار تکان دهنده بود.
در خطابه ، مصدق استاد بلاغت است که شنوندگان ایرانی را به خود جذب می کند. صدای او، در هر سخنرانی، از لحن معقول آهسته تا اتهامات تیز متغیر است. او شوخ طبعی و شعر را در بحث های جدی ترین پرسش ها مخلوط می کند. او به جای تایید مستدل، برای واکنش های احساسی مخاطبانش بازی می کند.
حتی سیاستمدار بی عاطفه ای مانند دکتر راجی زمانی تحت تأثیر سخنرانی دکتر مصدق در سال 1950 قرار گرفت. وقتی از مصدق پرسیدند چه گفته است، او فقط میتوانست پاسخ دهد: «سخنرانی فوقالعاده بود؛ همه ما را تحت تأثیر قرار داد».
شاید بهترین نمونه اخیری که سخنرانی او شنوندگان متخاصم را به سمت خود جلب کرد، در مجلس در 11 دسامبر (۲۰ آذر) بود، پس از آن که مخالفان شیوای سرخوردگی و برخی انتقادات بسیار جسورانه بر دولت او به راه انداختند. او با لحن ملایمی که این انتقادات اشاره کرد به نحوی که گویای این امر بود که، مردی پیر و شرافتمند، با خویشتنداری به هر آنچه مخالفان میگفتند گوش میداد، و معالا این تصور را ایجاد میکرد که او (بی مسئولیت) نبود، بلکه منتقدانش بودند که بیمسئول بودند. او در تابلوی سخنانش رشتهای از دلیل بافته که انگار پدری است و به پسر کوچکی توضیح میدهد که باید در دنیایی شیطانی برای استقلال بجنگد. او به تدریج رنگ احساسات ضد انگلیسی را وارد طرح کرد و تقریباً به طور نامحسوسی از عقل به احساس دیگری حرکت کرد، به طوری که شنوندگانش در پایان احساس کردند که او بر دشمنان ملی پیروز شده است.
مطالعه آرام سخنان او نشان می دهد که او به هیچ یک از انتقادات سنگدلانه مخالفان پاسخ نداده و مطمئناً دلیلی برای این باور ندارد که راهی را که کشورش را در آن هدایت می کند ترک خواهد کرد. اما حتی حسین علا، وزیر دربار، عصری که این سخنرانی را از رادیو تهران شنید، مشتاقانه به سفیر هندرسون گفت که ایران خوش شانس بود که دکتر مصدق را داشت تا از منافعش در برابر «بختک»AIOC» » (شرکت نفت انگلیس و ایران» دفاع کند.
ادامه دارد.....
بخش اول
دکتر یزدى نقش تاثیرگذارى در پیروزى انقلاب ۵۷ و نیز تثبیت جمهورى اسلامى در اولین سال برقراری اش داشت. ابراهیم یزدى، در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۶۹ در یک نامه ی سرگشاده، خطاب به سید احمد خمینى، نقش خود در پیروزى انقلاب و تثبیت جمهورى اسلامى را اینگونه بیان مىکند:
“- شما خوب مىدانید که «برنامه ی سیاسـی و اجرایی» آقای خمینی را من تنظیم کرده و ایشان تصحیح و تنقـیح نمودنـد، کـه بعدها بر طبق آن شورای انقلاب و دولت موقت… تأسیس گردید. شما به کسی این اتهامات پوچ و بی اساس را زده اید که طراح و مؤسس سپاه پاسداران بوده اسـت، طراح و مبتکر «روز قدس» بوده است، طراح اصلی و اولیه برخی دیگر از نهادهای انقلاب بوده است….”
دکتر یزدى متن کامل این نامه را در صفحه های ۴۳۹ تا ۴۴۵ جلد سوم خاطرات خود آورده است.
با توجه به نقش دکتر یزدی در پیروزی انقلاب و تثبیت جمهوری اسلامی، خواندن نظرات انتقادی وی در مورد انقلاب اسلامی میتواند جالب توجه باشد. دکتر یزدى در صفحه هاى ۴۱۰ تا ۴۱۲ جلد سوم خاطرات خود، زیر عنوان “پیروزى جهل بر ظلم” مینویسد:
پیروزى جهل بر ظلم
روزی که شاه ایران را ترک کرد، جمعبندی تمام ناظران بین المللی این بود که انقلاب ایران پیروز شده است. هر روز تحلیلهای متعددی پیرامون اوضاع ایران در روزنامه های غربی منتشر میشد. یکی از تحلیلگران انگلیسی مقاله ای در این باره نوشت و در پایان چنین جمعبندی کرد که: «انقلاب ایران پیروزی جهل بر ظلم است».
وقتی مقاله و تحلیل این نویسندهی انگلیسی را خواندم بسیار ناراحت و عصبانی شدم و با خود گفتم این غربیها – به خصوص انگلیسىها، نمیخواهند یا نمیتوانند ما را درک کنند؟ این چه نوع قضاوتی در مورد انقلاب ایران است. پس از پیروزی انقلاب هر روز شاهد رویدادهای مختلف و نه چندان مطلوبی، در سطوح متفاوت بودیم.
انگیزه یا علت همه ی این رویدادها، یکسان نبود – هرکدام علت یا علل خاص خود را داشت. اما به تدریج یک علت در این رویدادها شاخص شد و آن جهل و نادانی بود.
جهل در مورد پیچیدگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه جدید و تفاوتهای اساسی آن با جامعه ساده و ابتدایی مدینه؛ جهل درباره مناسبات جهانی و روابط بین المللی، جهل درباره… این جهل در مواردی از نوع جهل مرکب بود. افرادی با نادانی کارهایی انجام میدادند اما نمیدانستند که نادان هستند و با نادانی خود چه ضررهایی به پیکر جامعه و انقلاب و دین پاک خدا وارد میکنند. هر قدر زمان میگذشت علائم بیشتری از این نادانی ظاهر میشد و افراد بیشتری به این پدیده و زیانهای جبران ناپذیر آن توجه پیدا میکردند.
اراکیهای مقیم تهران گروهی تشکیل داده بودند و جلسات ماهیانه ای برگزار میکردند. کارگردان اصلی این مراسم آقای چنگیز حاجباشی بود. وی در زمان دانشجویی در آلمان بسیار فعال بود و از جمله کسانی بود که به دعوت ما به مصر آمد و یک دوره ی آموزشهای ویژه را گذرانید. بعد از انقلاب گاهی یکدیگر را میدیدیم. ایشان چندبار درگردهمایی های ماهیانه ی اراکیهای مقیم تهران مرا دعوت کرد. در این جلسات ماهیانه، برنامه های متنوع ادبی، هنری، گاه علمی – اجتماعی اجرا میشد. در یک نوبت به مناسبت سالروز انقلاب از من خواستند سخنی بگویم. من ضمن بیان بعضی از خاطرات نوفلوشاتو در روزهای پرهیجان انقلاب، به تحلیل خارجیها از انقلاب، از جمله به مقاله ی آن تحلیلگر انگلیسی اشاره ای کردم و گفتم که وقتی آن مقاله را خواندم خیلی ناراحت و از دست این تحلیلگر عصبانی شدم. اما بعد از انقلاب به تدریج متقاعد شدم که حق به جانب او بوده است، ما دچار جهل و نادانی بودیم و هنوز هم هستیم.
در آن جلسه، آقای بادکوبه ای، شاعر خوش سخن هم حضور داشتند و فی البداهه، شعری سرودند و خواندند. چند روز بعد، ایشان شعر خود را با یادداشتی در کنار آن برای من فرستادند. در این شعر آمده است:
«ما، «ستم» را نشان گرفته بودیم اما، همه تیرها از کمان «دانش» پرتاب نشد. ای کاش، نخست «جهل» را نشانه رفته بودیم.» مصطفی بادکوبه ای «امید» . (خاطرات دکتر یزدی دکتر یزدى در صفحه هاى ۴۱۰ تا ۴۱۲ جلد سوم )
چرا و چگونه ابراهیم یزدی فعال سیاسی و نماینده امام خمینی پس از سالها مبارزه سیاسی به چنین برداشتی رسید؟ با هم نگاهی خواهیم داشت به فعالیت ها و آشنایی با عملکردهای سیاسی این سیاست پیشه دهه های ۱۳۴۰ تا ۱۳۹۵ ایران زمین.
آقای دکتر ابراهیم یزدی، متولد 1310 در قزوین، عضو شورای انقلاب، معاون نخستوزیر، وزیر امور خارجه دولت موقت و دبیرکل نهضت آزادی ایران بود. ورود او به سیاست از دوران دبیرستان و با هدایت برادر بزرگترش کاظم و با عضویت در نهضت خداپرستان سوسیالیست آغاز شد. او در سالهای پیش از انقلاب به جریانهای سیاسی موسوم به ملی- مذهبی نزدیک بود. یزدی برای گذراندن دوران پسادکتری به آمریکا مهاجرت کرد و رهبری نهضت آزادی خارج از کشور را به عهده گرفت. او در این سالها با گروهها و مبارزین اسلامی چه در ایران و چه در دیگر کشورها در ارتباط بود. با هجرت امام خمینی به فرانسه او نیز به فرانسه رفت و ترجمه صحبتهای امام خمینی را به عهده گرفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی دکتر یزدی به ایران بازگشت و در دولت موقت به معاونت نخستوزیری در امور انقلاب و سپس وزارت امور خارجه منصوب شد. پس از استعفای مهندس بازرگان، دکتر یزدی به عنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس شورای اسلامی شد. از این دوره به تدریج یزدی از انقلاب اسلامی فاصله گرفت و به همراه دیگر اعضای نهضت آزادی به سیاستهای بنیصدر و سازمان مجاهدین خلق نزدیک شد. در دستهبندیهای سیاسی بعد از انقلاب، نهضت آزادی جزو گروههای لیبرال به حساب آمده و به خاطر مواضع ضد انقلابیشان و همچنین نامه امام خمینی مبنی بر ممانعت از ورود آنها به صحنه سیاسی کشور، دکتر یزدی دیگر نتوانست مقامی رسمی در جمهوری اسلامی به دست آورد.
بعد از فوت مهندس مهدی بازرگان، دکتر یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران شد. در این سالها ادعای یزدی بر اعمال تغییرات در جمهوری اسلامی در چارچوب قانون اساسی بود. ارتباط اعضای نهضت آزادی با بیگانگان و نقشآفرینی این گروه در شرایط بحرانی کشور در طول دوران جمهوری اسلامی، بازداشتهایی را برای او و دیگر اعضای نهضت آزادی به همراه داشت. سرانجام دکتر یزدی در ششم شهریور 1396 در شهر ازمیر ترکیه و در منزل دخترش فوت کرد و پیکر او را به تهران آورده و در بهشت زهرا(س) به خاک سپردند.[1]
-ابتداء عضو«نهضت خداپرستان سوسیالیست» بود و باآغازنخستوزیری دکتر محمد مصدق به نهضت ملی شدن صنعت نفت پیوست و در کمیتههای دانشجوئی،سیاسی و اجرایی جبهۀ ملّی فعال شد و تا عضویّت در هیأت تحریریه و ناشر روزنامه «راه مصدّق» ارتقاء یافت. در سال 1339 یزدی برای تحصیل در رشتۀ پزشکی به آمریکا رفت و به عنوان دبیر شورای مرکزی جبهۀ ملی ایران(شاخۀ آمریکا) و عضو هیأت اجرایی و مسئول تشکیلات جبههء ملّی، عضو هیأت تحریریۀ مجلۀ «اندیشۀ جبهه» (ارگان جبهۀ ملی)فعالیت نمود. با تاسیس «نهضت آزادی ایران» توسط مهندس مهدی بازرگان (درسال1340 ) ابراهیم یزدی به همراه مصطفی چمران،علی شریعتی و صادق قطبزاده به تأسیس شاخههای اروپا و آمریکای این سازمان پرداخت و به عنوان رییس شورای مرکزی «نهضت آزادی ایران»در خارج از کشور انتخاب شد.وی در سال 1344 /1964با همکاری مصطفی چمران و محمد توسلی با ایجاد«سازمان مخصوص اتحاد و عمل»(سماع)به تاسیس اولین پایگاه آموزش جنگهای مسلحانه علیه رژیم شاه،در مصر و سپس در جنوب لبنان (در پیوند با«یاسرعرفات»و دیگرگروه های فلسطینی)اقدام کرد.
تشکیل گروه سماع
سماع مخفف «سازمان مخصوص اتحاد و عمل» یک گروه داخلی نهضت آزادی خارج بود که در سال 1342 با دولت سوسیالیستی جمال عبدالناصر در مصر برای آموزشهای نظامی ارتباط برقرار کرد. یک گروه پنج نفره از نهضت آزادی خارج شامل ابراهیم یزدی، علی شریفیان، بهرام راستین، مصطفی چمران و پرویز امینی و گروهی سه نفره نیز از داخل کشور به مصر سفر کردند. در مجموع طی سال سالهای 1343 و 1344 در قالب 4 دوره آموزشی 31 نفر از نهضت آزادی برای آموزشهای نظامی به مصر سفر کردند. اما در سال 1345 به علت مشکلات درون گروهی و تیرگی روابط با مقامات مصر، برنامه آموزشی قطع شد و دکتر یزدی پس از مدتی اقامت در لبنان، تابستان 1346 به آمریکا بازگشت.[2]
]سازمان «سماع»ازکمک های مالی،نظامی و رادیوئی ِ دولت مصر برخورداربود (یزدی،ج2،صص299–306)در حالیکه رئیس جمهور مصر،جمال عبدالناصر،درآن زمان در بارۀ مالکیّت جزایرخلیج فارس و استان خوزستان با محمدرضاشاه دشمنی شدید داشت.بهمین جهت،بعدها،گروه های مسلّح«ناصری»(هواداران جمال عبدالناصر)در لبنان و مصرمدّعی بودند که در ایجاد انقلاب اسلامی ایران نقش داشته اند( خاطرات دکتر یزدی،ج2،صص317).
ارتباط با سازمان مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 توسط محمد حنیفنژاد و سعید محسن از اعضای نهضت آزادی و عبدالرضا نیکبین رودسری (عبدی)[3] از هواداران نهضت آزادی تشکیل شد با توجه به توقف فعالیت نهضت آزادی در داخل کشور، سازمان مجاهدین خلق ارتباطش را با نهضت آزادی خارج از کشور بیشتر کرد که تحت مدیریت دکتر ابراهیم یزدی بود. یزدی مینویسد بعد از دستگیری رهبران سازمان مجاهدین خلق در سال 1350 و علنی شدن وجود این سازمان «نهضت آزادی ایران با تمام قوا به حمایت از سازمان مجاهدین خلق (اولیه) برخاستند. این امر به نوبه خود موجب تقویت این گروه گردید... تأثیر این فعالیتها به آن حد بود، که از میان دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشجویان یا نهضت آزادی، افرادی آمادگی خود را برای پیوستن به سازمان مجاهدین خلق اعلام میکردند. از میان این افراد کسانی را که مسئولین نهضت تصویب میکردند، وسایل سفرشان به جنوب لبنان فراهم میشد». [4]
دکتر یزدی نیز به دلیل سابقه عضویت این افراد در نهضت آزادی از آنان حمایت میکرد و نشریه پیام مجاهد را که عنوانش نیز نوعی همراهی با این سازمان تلقی میشد محلی برای انتشار متون سازمان و دفاعیات اعضای آن در دادگاههای رژیم شاه قرار داده بود [5]
محمد هاشمی رفسنجانی از مؤسسان و اعضای انجمن اسلامی ایرانی آمریکا میگوید: «آقای یزدی میگفت: انجمن اسلامی بُعد ایدئولوژیک، نهضت آزادی بُعد سیاسی و مجاهدین خلق بُعد نظامی هستند».[6]
ارتباطات دکتر یزدی با گروه دکتر نخشب و عضویت در نهضت خداپرستان سوسیالیست باعث شکلگیری عقاید سوسیالیستی در وی شده و او به تأثیر عمیق این گروه بر خود اشاره کرده بود. حال زمانی که به آمریکا رفته و با سازمان مجاهدین خلق ارتباط گرفته بود به تدریج به مشی مسلحانه اعتقاد پیدا کرده بود. سرهنگ نجاتی که با نهضت آزادی نیز در ارتباط بوده در کتاب تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله در این مورد مینویسد: «دکتر یزدی از فعالترین رهبران نهضت آزادی در آمریکا و نیز از طرفداران مبارزه مسلحانه بود». ارتباط وسیع سازمان مجاهدین خلق با دکتر یزدی و نهضت آزادی خارج از کشور آنها را در مقام نماینده خارجی سازمان قرار میدهد. دکتر یزدی با اشاره به این ارتباطات میگوید: «کلیه بیانیهها و نشریات سازمان مجاهدین اولیه، به جز چند نشریه تعلیماتی آنها... توسط نهضت آزادی خارج تکثیر شده است».
دکتر یزدی اظهار میکند در سال 1351، رضا رئیس طوسی به عنوان رابط سازمان مجاهدین خلق با وی و نهضت آزادی خارج معرفی میشود. رئیس طوسی نیز با نهضت آزادی در ارتباط بوده و در سال 1343 در قاهره آموزش نظامی مخفی گذرانده بود و در ایران با «اولین هسته سازمان مجاهدین اولیه تماس برقرار ساخت و اولین خانه امن را برای آنها در نارمک طبق اصول سازماندهی مخفی به وجود آورد».
دکتر یزدی در مورد ایدئولوژی سازمان اعتقاد داشت متون اولیه سازمان قابل دفاع بوده و بعد از تغییر ایدئولوژی در سال 1354 سازمان دچار انحراف شده است و مینویسد: «از آن تاریخ به بعد، رابطه نهضت آزادی در خارج از کشور با سازمان مجاهدین خلق به کلی قطع گردید[[7]
گرایش به آیتالله شریعتمداری
در دهه چهل و اوایل پنجاه شمسی که دکتر یزدی در انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا حضور داشت، اختلاف نظری بین نهضت آزادیها و دیگر دانشجویان به وجود آمد. محمد هاشمی عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا این اختلافات بین دانشجویان را این گونه شرح میدهد: «اختلافات گروه مستقل انجمن با نهضتیها و به ویژه دکتر یزدی، اختلافات مبنایی بود... یکی از این بحثها در داخل انجمن، بحث مرجعیت بود. نهضت آزادی و طرفداران آن از مرجعیت آیتالله شریعتمداری تقلید میکردند، اما اعضای مستقل انجمن طرفدار مرجعیت امام بودند. پیش از این در بحث نشریه روحانیت و 15 خرداد هم نهضتیها به نفع خودشان اقدام به ترویج او کرده بودند و حتی این موضوع را شایع کرده بودند که آقای شریعتمداری نسبت به مسائل روز، روشنتر از امام هستند. وزنی که نهضت آزادی برای شریعتمداری قائل بود، از امام بالاتر بود. آن زمان این گونه مطرح بود که چون آقای شریعتمداری مرجع نهضت آزادی بود... مرجعیت آقای شریعتمداری را بیشتر از امام ترویج میکردند.
دومین اختلاف ریشهای... بحث روحانیت و مبارزات گذشته بود... نهضت آزادیها مصدق را مورد حمایت و تجلیل قرار میدادند و بیرحمانه روحانیت و آیتالله کاشانی را محکوم میکردند... آنان در سمینارها و تجمعها و بحثها بعضاً به روحانیت میتاختند. بعدها در سال 1354 [به بعد] که دکتر یزدی به عراق رفت و با امام دیدارکرد، نظرش عوض شد»..[8]
[1] مرکز بررسی اسناد ج .ا.ا -زندگی و کارنامه سیاسی دکتر ابراهیم یزدی- قسمت اول - تاریخ انتشار: 05 شهریور 1403
[2] سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1، ص269.
[3] سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1، ص277. ۲۸۳ و ۴۳۹
[4] . یادنامه دکتر مصطفی چمران، ص53.
در ابتدا سازمان مجاهدین خلق وابسته به نهضت آزادی محسوب میشد و بعد از بازداشت اعضای سازمان و بازجوییهای بهمن 1350، متهمین اعلام کردند که عضو سازمان جدیدی به نام مجاهدین خلق ایران میباشند. (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1، ص353) مهندس بازرگان بعدها در مورد آنها چنین نوشت: «مجاهدین خلق! شما فرزندان نهضت آزادی هستید. در سال 1343 [1344] که در زندان بودیم به دنیا آمدید و راه خود را پیش گرفتید بدون آن که از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید. مبانی فکری و تعلیمات اولیه شما را کتابها و بحث و تحلیلها و تجربیاتی که از نهضت گرفتید تشکیل میداد.» (روزنامه میزان، 12 / 2 / 1360، به نقل از سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1،ص353).
[5] حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص5.
[6] حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص5.
[7]همان پیشین ص – ۶-۷- ۸- ۹ -.
[8] همان پیشین ص ۱۳
شماره 224
تهران، 29 مرداد 1330.
افزایش اخیر در اعتبار سیاسی - آیت الله کاشانی
خلاصه: آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، آخوند متعصب و ملی گرا ایرانی، اخیراً به طور فزاینده ای در امور سیاسی ایران برجسته شده است. دوران طولانی او یکی از مخالفت های دائمی با مداخله بریتانیا در امور داخلی ایران است. موضوع ملی شدن نفت که ماهیتی ضد انگلیسی و به شدت ملی گرایانه دارد، فضایی را در این کشور به وجود آورده است که به راحتی خود را در معرض استثمار چنین مردی قرار می دهد. اخیراً از طریق تبلیغاتی که در مطبوعات خارجی به او داده شده است و اعتباری که به واسطه این واقعیت که او در میان رهبران مذهبی به تنهایی از آقایان دبلیو.اورل هریمن و آقای ریچارد استوکس تماس گرفته است، در ارتقای خود به جایگاهی برجسته کمک شده است.
توهمات عظمت او با حوادثی که او را در کانون توجه یک امر سیاسی محلی با پیامدهای بین المللی قرار داده است، برجسته شده است. اگر چه در شرایط کنونی، او به موقعیت نفوذی دست یافته است، اما این موقعیت بر اساس شرایط گذرا استوار است. تردید وجود دارد که او بتواند از هر بخش بزرگی از مردم حمایت پایدار داشته باشد. او نه از حمایت و نه اعتماد همکاران مذهبی خود برخوردار است و ادعاهای او تحت یک حمله مصمم بسیار برتر از توانایی های اوست.
مقدمه:
اخیراً آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی در روابط عمومی ایران بیش از پیش مطرح شده است. نفوذ جاه طلب، فرصت طلب، متعصب کاشانی در درجه اول به حمایت طبقات فقیرتر و جاهل تر مردم ایران و عناصر متعصب تر بازار بستگی دارد. کاشانیهای زیر میتوانند از این میان کسانی را که مرتکب اعمال خشونتآمیز میشوند برای ارتکاب جرایم واقعی یا خیالی علیه دین اسلام به خدمت بگیرند. او در چندین ترور و قتل دست داشته است.
قدرت او از این عناصر سرچشمه می گیرد و مراقب است که نفوذ خود را بر آنها حفظ کند. کاشانی با چنین حمایتی توانسته است بسیاری از کسانی را که در غیر این صورت با اهدافی که به هر دلیلی که او برای حمایت از آن انتخاب کرده مخالفت میکردند، به سکوت محتاطانه بترساند. در حال حاضر، موضوع رایج - که به محبوبیت آن کمک کرد و اکنون از آن به نفع خود استفاده می کند - موضوع ملی شدن نفت است. موضوع و نگرش مردمی و هیستریک تودههای عظیم مردم ایران نسبت به آن، کاملاً مناسب است تا «استعدادهای» آیتالله کاشانی را بهوسیله تربیت، تجربه و گرایش به نمایش بگذارد.
پس زمینه:
کاشانی در خانواده ای بسیار مذهبی و مسلمان بزرگ شد. پدرش از رهبران مذهبی شهر مقدس شیعیان نجف عراق بود که عمده فعالیتهای آن، بهویژه در دوران جوانی کاشانی و حتی امروز، حول محور زائران شیعه بود که برای زیارت قبر امام علی، داماد پیامبر (ص) میآمدند. او که تحت تعلیم آخوندها بود، خودش در سنین پایین به یکی از این افراد تبدیل شد. پدرش در جنگ جهانی اول با انگلیسیها در عراق مخالفت کرد و کاشانی هنوز جوان خود را در جنگ مقدسی دید که پدرش و دیگر رهبران مذهبی علیه همه مسیحیان اعلام کردند. پدرش در نبردی که در پی فرود بریتانیا در خلیج فارس رخ داد، کشته شد. از آن زمان او آزادانه «جنگ مقدس» را با حداقل تحریک تهدید میکند و نفرت او از انگلیسیها، که با حوادث بعدی تشدید میشود، در مرز افراد روانپریشی قرار میگیرد.
او تا چند سال پس از جنگ جهانی اول به مخالفت با دخالت انگلیس در امور ایران ادامه داد، اما حتماً رضاشاه را قویتر از خود میدانست، زیرا علیرغم سیاستهای ضدروحانی که در دوران سلطنت او و ادامه بهرهبرداری از نفت ایران توسط انگلیسیها انجام میشد، با احتیاط از سر راه آن پادشاه دوری میکرد.
پس از آغاز جنگ جهانی دوم و کناره گیری رضاشاه، کاشانی بار دیگر وظیفه مخالفت با فعالیت های انگلیس را بر عهده گرفت. هنگامی که متفقین ایران را اشغال کردند، انگلیسی ها به رغم مخالفت هایی که توسط وزیر وقت ایالات متحده، دریفوس مطرح شد، بی درنگ او را زندانی کردند. جانبداری نسبی او نسبت به ایالات متحده به آن زمان برمی گردد.
در طول بیست و هشت ماه بعد از عدم فعالیت اجباری، او هرگز ارتباط خود را با پیروان خود قطع نکرد و پس از آزادی به سرعت به نقشه های خود بازگشت. این بار فعالیت های او علیه نخست وزیر قوام بود که او را به استان ها تبعید کرد. در اوایل سال 1949، پس از سوء قصد به ترور شاه، به عنوان یک اقدام احتیاطی، نخست وزیر محمد ساعد، با کمک و مشاوره رئیس ستاد ارتش، علی رزم آرا، کاشانی را دوباره به خارج از کشور فرستاد.
تأثیری که او دارد زمانی که او در حالی که هنوز در تبعید بود به مجلس راه یافت نشان داده شد. او در سال 1950 به همراه دوستش دکتر مصدق به عنوان معاون جبهه ملی انتخاب شد.. هر دوی آنها تمام کاستی ها و بدبختی های ایران را ناشی از دخالت انگلیس در ایران می دانند. زمانی که رزم آرا به نخست وزیری رسید، کاشانی برای حمایت از سیاست های جبهه ملی، به ویژه در حمله به مردی که هم او و هم مصدق معتقد بودند مطیع نفوذ انگلیس بود و در ایجاد آخرین تبعید او نقش داشت، کار سختی نداشت.
رویدادهای اخیر:
در این میان، اختلاف امتیاز نفت انگلیس به یک جنبش مردمی تبدیل شد که تمام انرژیهای تهاجمی مردم ایران ناشی از دههها سرخوردگی در آن آزاد شد. انگلیسی ها از طریق شرکت نفت تنها عامل همه مشکلاتی بودند که ایرانیان به طور جمعی و فردی در آن قرار گرفتند. هیستری سراسری بر سر ملی شدن نفت، فضایی را ایجاد کرد که برای یک رهبر مذهبی مرتجع ساخته شده بود و شعله ای برای دسیسه های سیاسی داشت. او سعی کرده از آن نهایت استفاده را ببرد. البته باید به این نکته اشاره کرد که بر خلاف آنچه در حال حاضر میگوید، حداقل تا ژوئن سال گذشته با موافقتنامه تکمیلی نفتی پیشنهادی و مورد بحث در آن زمان AIOC مخالفت نکرده بود.
با این وجود، وقایع ادامه یافت و او نیز با آنها حرکت کرد. کاشانی با کمک های ناخواسته مطبوعات خارجی در ترکیب با احساسات برانگیخته و نافرجام مردم ایران ارتقا یافت و با زیرکی کمک کرد تا خود را به جایگاهی تأثیرگذار در امور سیاسی ایران برساند. دکتر مصدق به محض اینکه نخست وزیر شد مراقب بود که با او تماس بگیرد و از آن زمان به طور منظم با او در تماس بوده است. کاشانی نیز به نوبه خود از نخست وزیر حمایت کرده است. ایشان در تمام لحظات حساس پیام هایی به مردم مبنی بر لزوم رهبری دکتر مصدق در موضوع حیاتی ملی شدن نفت صادر کرده اند.
چند ماه پیش آیت الله کاشانی تصمیم گرفت در انظار عمومی ظاهر نشود. او از حضور در کرسی مجلس خودداری کرده است و مدعی است که این کار باعث کاهش اعتبار او می شود. او هرگز با کسی تماس نمی گیرد، اما همه را در مخاطب خصوصی - در محیط اطرافش - پذیرایی می کند. پیام های او برای مجامع عمومی ضبط و برای مخاطبان پخش می شود. کاشانی در خصوص کرسی مجلس خود گفت که فقط در مواقع ضروری به مجلس می رود. شاید او منتظر یک موقعیت مناسب است. در فضای متشنج حاکم و بر سر موضوع ملی شدن نفت، اگر کاشانی تصمیم به حضور در انظار عمومی بگیرد، بیشک تودهای از مردم را گرد هم میآورد.
به پیشنهاد دکتر مصدق دو هفته پیش، دبلیو اورل هریمن با کاشانی تماس گرفت. همانطور که کاشانی در مطبوعات منتشر کرد، این مصاحبه عملاً یک مونولوگ کاشانی بود. چند نکته مرتبط از نسخه منتشر شده این مصاحبه به شرح زیر است:
آقای هریمن باید صراحتاً به شما بگویم که پنجاه سال است که توسط شرکت نفت سابق تحت ظلم و ستم و غارت هستیم. . . . اکنون چهارصد (ملیون) مسلمان امید خود را به کشور ما بستهاند، همه کشورهای مسلمان از ما انتظار دارند که زنجیرهای را که استثمار امپریالیستی انگلیس روی پایمان گذاشته است، بشکنیم... اگر دکتر مصدق مصالحه کند، حمایت صمیمانه ای را که اکنون از مردم دریافت می کند، از دست خواهد داد. . . . من اکنون برای اتحاد ملتهای مسلمان و همچنین برای اتحاد ملتهای شرق تلاش می کنم، همانطور که به شما گفتم تمام تلاشم را می کنم تا چهارصد میلیون برادر مسلمان خود را متحد کنم که باید متحد باشند و بی طرفی کامل را حفظ کنند.
مدت کوتاهی پس از مصاحبه هریمن، کاشانی به تلاش های شدیدتری تشویق شد. او اکنون با اقتدار بیشتر صحبت می کرد. وی در پیامی خطاب به مردم خوزستان از وطن دوستی و کمک آنها قدردانی کرد:
«انتظار دارم برای حفظ نظم... و حمایت از دولت جناب آقای دکتر مصدق و کمیته تخصیصی که به نفع کارگران خوزستان فعالیت می کند، تمام تلاش خود را به کار گیرد و از خداوند متعال سلامتی، سعادت و آرامش را به برادران عزیزم عنایت فرماید و اینجانب دستان بی رحمانه تهران را به دست بی رحمان بیگانه برگرداند. جناب حسین مکی معاون محترم تهرانی موقت و فقط جهت مداوا به زودی برمی گردد.
کاشانی سپس با ارسال پیامی به نهرو نخست وزیران هند و لیاقت علی خان پاکستان، از آنها خواست تا مناقشه کشمیر را دوستانه حل و فصل کنند. او پاسخی از هر دو نخست وزیر دریافت کرد.
برای لحظه ای منحرف شدن در این مرحله، زمانی که رضاشاه تصمیم به شکستن قدرت روحانیت در ایران گرفت، یکی از اولین اقدامات او ضربه زدن به امور مالی آن بود. وی اموال مذهبی را مصادره کرد و مدیران املاک را مأموران مدنی وزارت آموزش و پرورش کردند. در سالهای اخیر، علیرغم نفوذ روزافزون روحانیت، هنوز هیچ تلاشی از سوی آن روحانیت برای بازنگری در قوانین اساسی ذهنی رضاشاه که قدرت آن را سلب کرده بود، انجام نداده است. اکنون کاشانی خطاب به وزیر آموزش و پرورش است. کاشانی در نامه ای به وی از وزیر امور خارجه خواست تا تغییراتی را در جهت انطباق با موازین اسلام انجام دهد. نامه بسته می شود:
از جناب عالی تقاضای دستورات سریع در خصوص موارد فوق را دارم و انتظار دارم هر تصمیمی که در این زمینه اتخاذ می کنید به ما اطلاع دهید.
حرکت بعدی این بود که انتظار داشت اقای استوک(نماینده شرکت نفت) او را ملاقات کند. او نیز مانند آقای هریمن، تحت تاثیر تبللیغات طولانی مدت قرار گرفت. درخواست های مکرر او برای اجازه خروج در حین صحبت کاشانی نادیده گرفته شد. در این گفت و گو بود که کاشانی به این موضوع اشاره کرد:
- حتی دکتر مصدق که از حمایت همگانی مردم برخوردار است، اگر از قانون 9 ماده عدول کند، نه تنها اعتبار خود را از دست می دهد، بلکه به سرنوشت رزم آرا دچار می شود.
از نظر کاشانی این به معنای انحراف از مسیر ملی شدن که اکنون توسط کاشانی تعیین شده است، «در خطر است که به سرنوشت رزم آرا دچار شود».
پس از رضایت از مصاحبه او با آقای استوکس، ممکن است جریان دیگری از "پیام ها" قابل انتظار باشد. اولی قبلا ظاهر شده است. این پیام کاشانی به پاکستان به مناسبت چهارمین سالگرد استقلال این کشور است. پیام چنین به پایان می رسد:
... در خاتمه از این فرصت استفاده میکنم و قویاً به مقامات، ملت و مطبوعات پاکستان توصیه میکنم که به سیاست قبلی دوستی خود با همسایه هندی خود ادامه دهند و هیچ گامی که راهحل رضایتبخش اختلافات موجود را تضعیف کند، برندارند.»
روزنامه کیهان تهران، 25 مرداد، به عنوان شاهدی بر گسترش فعالیتهای وی، چنین گزارش میدهد:
خبرنگار روزنامه المصری گزارش داده است که حاجی امین الحسینی مفتی اعظم فلسطین از حامیان سرسخت آیت الله کاشانی است و نماینده ایشان آقای سید عبدالجلیل انکار اکنون برای دیدار با آیت الله کاشانی به تهران آمده و نامه هایی از مفتی خطاب به ایشان آورده است.
نتیجه گیری: در کارنامه کاشانی رشته نازکی از ثبات وجود دارد. او در سراسر جهان با دخالت انگلیس در امور ایران مخالفت کرده است. قوام به همین جا ختم می شود، به جز فرصت طلبی او. CAS (بخشی از سازمان امنیتی آمریکا) گزارش می دهد که او می تواند رشوه بگیرد. او حداقل در یک مورد به سفارت آمریکا در اینجا برای حمایت مالی مراجعه کرده است که در ازای آن، احتمالاً از سیاست های ایالات متحده حمایت می کند.
او توهمات خارق العاده ای از عظمت دارد که تا همین اواخر پایه و اساس کمی در واقعیت داشت. وقایع اما به نفع او پیش رفته است. جایگاه سیاسی او به دلیل تبلیغاتی که در مطبوعات خارجی به او داده شد و اعتباری که به خاطر تماس آقای هریمن و استوکس به او داده شد، افزایش یافته است. از مصاحبه های آنها حداکثر بهره برداری کاشانی شده است.
اگرچه در چند ماه گذشته قد و قامت او افزایش یافته است، اما کاشانی به آن نفوذی که فکر میکند دارد و میخواهد دیگران باور کنند که دارد، دست نیافته است. علیرغم برجستگی کنونی او در امور سیاسی ایران، شکی نیست که ادعاهای او بسیار فراتر از توانایی هایش است. همانطور که اشاره شد که برجستگی به واسطه شرایطی به وجود آمد که فقط با شخصیت او رابطه تصادفی داشت و کمتر با اعتقادات سیاسی شخصی. بنابراین، مبنای کمی برای آن وجود دارد. او به محض برداشتن پایه های نازک آن از موقعیت نسبتاً تأثیرگذار خود سقوط می کرد.
شهرت او به عنوان یک رهبر مذهبی مورد حمایت همکارانش نیست که تأثیر آنها در محافل تحصیل کرده بسیار بیشتر از کاشانی است. در حالی که بمباران و تهدیدهای او در فضای متشنج کنونی مؤثر است، احتمالاً او در برابر حمله قاطعانه هیچ دولتی با حمایت رهبران مذهبی معتبر که سطحی بودن مرد و شخصیت اغراق آمیز ادعاهای او را افشا می کند، نمی تواند مقاومت کند.[1]
از طرف سفیر: - آرتور ال ریچاردز
رایزن سفارت
---------------
[1] منبع: آرشیو ملی، RG 84، پرونده های سفارت تهران، 1950–1952، اسناد عمومی طبقه بندی شده، کادر 24. سری. پیش نویس توسط Cuomo. این ارسال در ابتدا به عنوان یک یادداشت به تاریخ 17 آگوست تهیه شد و سپس در 20 اوت به عنوان یک ارسال ارسال شد.↩
سفارت شماره 382 22 ژوئن 1950. [پاورقی در اصل است. ارسال 382 از تهران همانجا، RG 59، Central Files 1950–1954، 788.00/6–
353. یادداشت گفتگو
تهران، 31 آذر 1332.
یادداشت خلاصه گفتگوی شاه ایران و لوی هندرسون، سفیر آمریکا، در بعدازظهر 22 دسامبر 1953
طی صحبتی که چند روز پیش با آقای علا، وزیر دربار داشتم، عرض کردم که دو هفته از دیدن شاه می گذرد و شاید برایم مفید باشد که یک گفنگوی دیگر با ایشان داشته باشم. آقای علا روز بعد تلفن زد و قراری را برای عصر روز 22 دسامبر تعیین کرد.
محاکمه مصدق-ریاحی
شاه گفتگوی ما را با اشاره به محاکمه مصدق که در روز قبل خاتمه یافته بود، آغاز کرد. اعلیحضرت گفت که از این که این حکم به سه سال حبس انفرادی محدود شده است خرسند است. او فکر میکرد که اگر این حکم برای مدت طولانیتری صادر میشد، ممکن بود همدردی عمومی قابل توجهی برای مصدق وجود داشته باشد. از سوی دیگر، اگر حکم حبس انفرادی نمی شد، او در موقعیتی نبود که بتواند حکم را به تبعید به نقطه ای دورافتاده در ایران یا کشوری خارجی که با پذیرش او موافقت می کرد و از فعالیت سیاسی علیه ایران منع می کرد، تبدیل کند. در ایران مجازات حبس ساده - نه حبس انفرادی - به اندازه تبعید خفیف تلقی می شود و بنابراین مشمول تخفیف به تبعید نمی شود. اگر مصدق باید متعاقباً نگرش درستی از خود نشان دهد، قصد شاه این بود که حکم را به تبعید تبدیل کند.
شاه گفت از حکم سپهبد ریاحی نیز خرسند است. او فکر می کرد که سپهبد ریاحی در جریان محاکمه رفتاری متین، مردانه و سازنده داشته است و بنابراین نباید به شدت مجازات شود. ژنرال اکنون در حال اخراج از ارتش بود و به نظر شاه هرگز نباید به خدمت بازگردانده شود.
شاه از من پرسید که آیا بیانیه ای را که در آستانه ختم محاکمه برای قاضی پرونده ارسال کرده بود خوانده ام؟ وی در این بیانیه اشاره کرده بود که مصدق از نظر او با ملی کردن نفت به منافع ایران خدمت کرده و در واقع در سال اول نخستوزیری خود از حمایت خود شاه برخوردار بوده و از این رو شاه هیچ شکایتی از مصدق به خاطر آنچه که وی در آخرین دوره نخستوزیری خود انجام داده بود، نداشته است. شاه گفت که این پیام را به دو دلیل به رئیس دربار فرستاده است:
الف او می خواست روشن کند که طرفدار ملی شدن نفت است و هنوز هم طرفدار آن است. او این را عاقلانه میدانست تا ناسیونالیستهای ایران فکر نکنند که حاکمشان آنها را ترک کرده است. او میدانست که یک مقدار ناسیونالیسم برای ایران لازم است و باید تحت رهبری او توسعه یابد.
ب هنگامی که آشکار شد که ورود انگلیسی ها تقریباً همزمان با محکومیت مصدق خواهد بود، مهم به نظر می رسید که او باید برای همه ایرانیان روشن کند که در سال اول نخست وزیری مصدق همچنان از نگرش مصدق نسبت به انگلیسی ها حمایت می کند. او این کار را برای تضعیف تبلیغاتی که دشمنان خود و دولت مطمئناً منتشر میکردند ضروری میپنداشت که حکم زندان مصدق در زمان ورود انگلیسیها به ایران نشان میدهد که رژیم کنونی ایران تا چه اندازه زیر دست انگلیس است. شاه گفت که از نتایج مداخله خود در محاکمه بسیار خشنود است. او مصدق را از حالت تعادل خارج کرده بود و فعلاً طرفداران مصدق را خلع سلاح کرده بود.
انحلال مجلس سنا و مجلس شورا و دعوت به انتخابات جدید
به شاه گفتم خوشحالم که بالاخره فرمان انحلال مجلس و دعوت به انتخابات جدید صادر شد. من بسیار خوشحال بودم که ظاهراً هیچ واکنش مهم خصمانه عمومی به این فرمان وجود نداشته است. به نظر میرسید که تصمیم شاه و دولت از سوی افکار عمومی یک امر طبیعی اتخاذ شده باشد.
شاه گفت که اگر میخواست این فرمان دو ماه پیش صادر میشد. او همچنین از نحوه دریافت آن توسط مردم خرسند بود. در محافل خاصی با انحلال مجلس سنا مخالفت هایی وجود داشت. استدلال شده بود که از آنجایی که مجلس سنا در زمانی که در زمان مقتضی جاهای خالی پیش بینی شده توسط قانون پر شده باشد، حد نصاب خواهد داشت، دلیلی برای انحلال آن وجود ندارد. وی انحلال مجلس سنا را به دو دلیل ضروری دانسته بود: الف) خود تحت فشار مصدق و مجلس در سال 1952 با امضای فرمانی مجلس سنا را منحل کرده بود. او باور نمی کرد که بتواند فرمان خود را بدون آسیب رساندن به حیثیت سلطنتی نادیده بگیرد. این واقعیت بر تصمیم او برای انحلال مجلس سنا قبل از اقدام برای تصویب هرگونه قانونی تأثیر گذاشته بود.
ب) سنا به شدت نامحبوب شده بود، تا حدی در نتیجه تبلیغات انجام شده علیه آن و تا حدی در نتیجه ناتوانی یا ضعف برخی از اعضای آن. این احساس عمومی در کشور وجود داشت که سنا تحت کنترل بریتانیا است. بدون شک برخی از اعضای مجلس سنا بیشتر به جلب رضایت دولت انگلیس علاقه داشتند تا حفظ منافع ایران. او معتقد بود که اعضای مجلس سنا به طور کلی وفادار و توانا هستند. انحلال مجلس سنا به عقیده او تا حدودی از نارضایتی ملی گرایان ایرانی ناشی از انحلال مجلس کاسته خواهد شد. با گنجاندن هر دو خانه در فرمان خود، به هیچ یک از آنها علاقه نشان نمی داد. او فکر می کرد که اکثر اعضای سابق سنا دوباره انتخاب یا منصوب خواهند شد. بعضی ها را باید از بین برد. او با کمال خرسندی اشاره کرده بود که ظاهراً سناتور ناصرخان، یکی از سران برجسته قشقایی، قبلاً نسبت به از دست دادن مصونیت پارلمانی خود در نتیجه انحلال مجلس سنا ابراز نگرانی کرده بود. شاه از اینکه چند تن از سناتورها مصونیت پارلمانی خود را از دست داده بودند ناراضی نبود.
از شاه پرسیدم به نظر او انتخابات چقدر زود شروع می شود؟ گفت در اسرع وقت؛ او امیدوار بود ظرف دو هفته آینده. من پرسیدم که آیا او و نخست وزیر در مورد نامزدها توافق دارند؟ شاه پاسخ داد که فکر میکند نخستوزیر در این زمینه کاملاً رضایتبخش همکاری میکند. هم او و هم نخست وزیر متفق القول بودند که تا آنجا که ممکن است نماینده هر ناحیه در کشور از ساکنان بسیار محترم آن منطقه باشد – نه فردی که از طرف تهران به منطقه تحمیل شود.
من پرسیدم که آیا نخست وزیر او را در مورد لیست نامزدهای احتمالی خود مطلع می کند یا خیر. شاه مجدداً پاسخ مثبت داد. او گفت که نخست وزیر جرأت نخواهد کرد او را در چنین موضوعی فریب دهد. متذکر شدم که از وفاداری کامل نخست وزیر به شاه و تمایل نخست وزیر به اطلاع کامل شاه از اقداماتش متقاعد شده ام. شاه گفت که موافق است که نخست وزیر به او وفادار است. موقعیت نخست وزیر به وفاداری کامل او بستگی داشت. با این وجود، همیشه این وسوسه از سوی یک نخست وزیر وجود داشت که سعی کند برخی از دوستان شخصی خود را وارد مجلس کند. شاه میتوانست این را بفهمد و اگر نخستوزیر شاید دهها طرفدار شخصی را معرفی کند، مخالفت نمیکند، مشروط بر اینکه آنها افراد خوشنام و توانایی باشند. با این حال، شاه معتقد بود که باید از کیفیت عمومی مجلس جدید و سنای جدید اطمینان حاصل کند.
دیدار معاون رئیس جمهور نیکسون
شاه خاطرنشان کرد که سفر معاون رئیس جمهور کاملاً موفقیت آمیز بوده است. این سفر در خدمت تقویت روابط ایران و ایالات متحده و همچنین تقویت موقعیت دولت ایران بوده است. وی ابراز امیدواری کرد که معاون رئیس جمهور راضی باشد. من پاسخ دادم که مطمئن هستم که معاون رئیس جمهور از پذیرایی از وی، از نحوه برخورد با وی در مدت حضورش و آنچه به نظر می رسد نتایج سازنده دیدار وی بوده، خوشحال است. من گفتم میخواهم مجدداً از فرصت استفاده کنم و از مهماننوازی و ادب دوستانه متعدد شاه، دولت و بسیاری از اقشار مردم ایران نسبت به معاون رئیسجمهور قدردانی کنم. بهویژه خوشحالکننده بود که علیرغم شرایط حساس حاکم، حتی یک حادثه ناخوشایند رخ نداده بود.
کمک نظامی آمریکا به ایران
شاه گفت که امیدوار است اگر او از من بپرسد که معاون رئیس جمهور چه کاری می تواند برای ایران انجام دهد، اشتباه نخواهم کرد. گفتم که فکر میکنم درک مشکلات ایران که معاون رئیسجمهور در سفرش به ایران به دست آورده بود، او را در موقعیتی قرار میدهد که هر از گاهی که مشکلات ایران در محافل عالی حکومتی مطرح میشود، یک کلمه توضیحی دلسوزانه برای ایران بگوید. شاه از معاون رئیس جمهور پرسید؟
هر از گاهی که مشکلات ایران در محافل عالی حکومتی مطرح می شد، دلسوز ایران بود. شاه پرسید که آیا معاون رئیس جمهور آخرین گفتگوی آنها را در مورد نیازهای نظامی ایران به من گفته است یا خیر؟ ارتشی که فقط برای اهداف پلیسی تعیین شده باشد، به ایران اعتماد به نفس و اطمینان لازم برای حفظ استقلال ایران را نمی دهد. او به معاون رئیسجمهور توضیح داده بود که چرا ارتش ایران باید به گونهای بازسازی شود که در صورت حمله شوروی به ایران، توانایی دفاعی کافی برای انجام یک اقدام تاخیری داشته باشد. معاون رئیسجمهور وقتی در مورد نگرش ایران به نوعی ترتیبات نظامی با ترکیه و پاکستان پرسیده بود، به معاون رئیسجمهور اعلام کرده بود که اگر ایران ارتشی با شخصیتی داشته باشد که بتواند به دفاع منطقه کمک کند، به نظر او باید به موقع چنین ترتیبی انجام شود. طبیعی بود که ایران با ارتش دفاعی با ترکیه و پاکستان تفاهم نظامی داشته باشد. او فکر می کرد که ایران ممکن است بتواند بدون انحراف از سیاست دیرینه بی طرفی خود، به درک این ویژگی کاملاً منطقه ای دست یابد. یعنی بدون عضویت در «بلوک غرب». روس ها در هر صورت مخالفت خواهند کرد. با این وجود ایران باید این حق را داشته باشد که به منظور تقویت امنیت خود وارد ترتیبات محلی شود. با این حال، ایران تا زمانی که ارتشی را در اختیار نداشته باشد که بتواند حداقل نوعی اقدام دفاعی را انجام دهد، وارد بحث و گفتگو نخواهد شد.
او این مشکل را در 21 دسامبر با ظفرالله خان، وزیر امور خارجه پاکستان در میان گذاشته بود و خوشحال بود که دید ظفرالله خان به نظر می رسد نظرات خود را در میان بگذارد. شاه گفت که او عمیقاً تحت تأثیر ظفرالله خان قرار گرفته است. او دومی را صریح و پر از درک یافته بود. وی معتقد بود که سفر وزیر امور خارجه پاکستان به طور کلی برای تقویت تفاهم بین پاکستان و ایران مفید خواهد بود.
بهبود موقعیت دولت ایران
من به شاه گفتم که به نظر من دولت ایران در ماه دسامبر نسبت به سه ماه قبل که روی کار آمده بود، در زمینه سیاسی پیشرفت بیشتری داشته است. به نظر من روزی نبود که تصمیم سازنده و مهمی گرفته نشده باشد. من فکر می کردم که در نتیجه نگرش جدید قاطعیت و نشان دادن تمایل به اقدام از سوی دولت، اکنون با اعتماد مجدد به جلو حرکت می کند و اعتماد عمومی را نسبت به توانایی خود در انجام کارها ایجاد می کند. من به طور واضح به برقراری روابط با انگلستان، به انحلال مجلس، به نگرش قاطع نسبت به کاشانی، بقایی، مکی و دیگران و نتیجه دادگاه مصدق اشاره کردم. محاکمه بسیار بهتر از آن چیزی بود که من پیش بینی می کردم. زمانی من در مورد نحوه رسیدگی به آن بسیار نگران بودم. خیالم راحت شد که [صفحه 866] اکنون به شکلی غیرمعمول به پایان رسیده است. من امیدوار بودم که درخواست مصدق بدون تبلیغات بیش از حد مورد بررسی قرار گیرد.
شاه با خوش بینی من موافقت کرد. او گفت که نگرانی اصلی او در حال حاضر مربوط به اتهامات فساد است. او به طور کلی فکر می کرد که شایعات فساد به شدت اغراق آمیز است. با این وجود، به نظر او این بود که نخست وزیر باید علاقه بیشتری به بررسی اتهامات اختلاس نشان دهد. سپهبد گیلانشاه که به طور غیررسمی به عنوان بازرس نخست وزیر عمل می کرد، اخیراً به شاه اطلاع داده بود که شواهدی دال بر فساد در گمرکات و وزارت راه پیدا کرده است، اما از سوی نخست وزیر دستور داده شده که همین الان تحقیقات را انجام ندهد. نخست وزیر این موضع را اتخاذ کرده بود که بررسی اتهامات اختلاس در این لحظه خاص ممکن است اذهان عمومی را از فکر اقدامات سازنده ای که باید انجام شود منحرف کند. شاه به نوبه خود فکر می کرد که افشای و پیگرد اختلاس، اعتبار دولت را تقویت می کند و از حمایت عمومی بیشتری برای آن برخوردار می شود. شاه گفت که به درک او این بود که فسادی که گیلانشاه فکر می کرد کشف کرده است بیش از دو سال است که وجود داشته است. من پیشنهاد کردم که ممکن است ایده خوبی باشد که نوعی اداره راه اندازی شود به ریاست مردان برجسته و دارای صداقت بی چون و چرا که وظیفه آن بررسی و تایید هر معامله مهم دولتی که مستلزم هزینه های قابل توجهی است باشد. شاه پذیرفت و گفت که فکر میکنم شخصی مانند ابتهاج یا الله یار صالح در رأس چنین حکومتی مفید باشد.
منبع: National Archives, RG 59, Central Files 1950–1954, 788.00/12–2853. راز پیش نویس توسط هندرسون. منتقل شده به
31. گزارش پیشرفت تهیه شده برای شورای امنیت ملی
واشنگتن، 31 مه 1951. (۹ خرداد ۱۳۳۰)
موضوع دومین گزارش پیشرفت شورای امنیت ملی 107، «موضع ایالات متحده در قبال ایران» NSC 107 به عنوان خط مشی دولتی در 14 مارس 1951 تصویب شد. درخواست می شود که این گزارش پیشرفت، از 24 مه، برای اطلاع اعضای شورا توزیع شود.
الف - وضعیت عمومی اوضاع ایران از زمان ارائه اولین گزارش پیشرفت در 24. آوریل وخیم تر شده است در 28 آوریل، دولت حسین علا، نخست وزیر میانه رو، با دولت به ریاست دکتر محمد مصدق، رهبر ملی گرایان افراطی، جایگزین شد. بلافاصله پس از انتصاب وی، مجلس ایران به اتفاق آرا به اجرای فوری ملی شدن شرکت نفت انگلیس و ایران رای داد و دولت ایران تاکنون تمامی تلاشهای دولتهای انگلیس و آمریکا برای حل و فصل موضوع از طریق مذاکره را قاطعانه رد کرده است. دولت ایران به صراحت اعلام کرده است که ملی شدن شرکت را یک عمل انجام شده می داند. در حالی که اغتشاشات در دوره مورد بررسی تا حدی کاهش یافته است، جو در ایران همچنان انفجاری است. دولت کنونی ایران نه تنها هیچ کاری برای بازگرداندن آرامش انجام نداده است، بلکه نشان داده است که میخواهد مردم ایران را در یک نقطه عاطفی بالا در مورد مسئله نفت نگه دارد تا مبادا مشورت عاقلانهتر و در نتیجه حل و فصل مناقشات پیروز شود و در آن صورت، سقوط دولت اجتناب ناپذیر خواهد بود، دولت بریتانیا به ایالات متحده اطلاع داده است که آماده مذاکره با ایرانیها برای حل و فصل توافقی است که در صورت تحقق سایر شرایط، نوعی ملیسازی را در پی خواهد داشت. به طور شفاهی از سوی نمایندگان بریتانیا به وزارت امور خارجه اطلاع داده شده است که این تمایل برای پذیرش اصل ملی شدن در تاریخ 29 اردیبهشت توسط سفیر انگلیس در تهران به وزیر امور خارجه ایران ابلاغ شده است. دولت انگلیس همچنین به ایالات متحده اطلاع داده است که بدون مشورت قبلی با ایالات متحده به استفاده از زور در ایران فکر نمیکند، مگر در مواردی که برای حفاظت از جان اتباع بریتانیا ضروری باشد.
ب-اقدامات انجام شده توسط ایالات متحده
1. دولت انگلیس اکنون به این نتیجه رسیده است که نمیتوان خواست ایرانیان برای ملی کردن منابع نفتی خود را با موفقیت انکار کرد و مایل به مذاکره است. بنابراین به نظر می رسد که حمایت از بریتانیا با تمام ابزارهای مناسب به نفع منافع ملی ایالات متحده است. بر این اساس دارای:
الف بارها از دولت ایران چه در تهران و چه از طریق نمایندگان دیپلماتیک خود در واشنگتن بر ضرورت مذاکره تاکید کرده و به مشکلات بزرگی که ایران در تلاش برای بهره برداری از میادین نفتی و پالایشگاه در صورت حذف شرکت انگلیسی با آن مواجه خواهد شد، اشاره کرده است. همچنین بر مخالفت شدید خود با لغو یک جانبه قراردادهای معتبر و تلاش دولت ایران برای حل یکجانبه یک مناقشه جدی بین المللی تاکید کرده است. به دولت ایران گفته شده است که این موضع به معنای مخالفت ایالات متحده با تمایل ایران برای کنترل منابع خود نیست.
ب موضع خود را در این مورد از طریق انتشار در مطبوعات در تاریخ 18. مه اعلام کرد
ج به دولت بریتانیا بر ضرورت اقدام با احتیاط و اعتدال تاکید کرد.
2. با توجه به وضعیت عمومی ایران، ایالات متحده:
الف . به سفیر آمریکا در ایران دستور داد که حمایت آمریکا از او را برای شاه روشن کند. این حمایت با کمکهای ملموس در قالب کمکهای اقتصادی، نظامی و فنی مستمر نشان داده خواهد شد و سفیر این اختیار را داشت که با اطمینان کامل به شاه در مورد گنجاندن کمک مالی پیشنهادی اقتصادی به ایران در برنامههای خارجی آتی اطلاع دهد. لایحه کمک برای سال مالی 1952 با این درک روشن که در دسترس بودن آن به اقدام کنگره بستگی دارد.
ب - با گسترش برنامه کنترل ملخ که در گزارش پیشرفت قبلی ذکر شد، تهیه برنامه کنترل مالاریا و ترتیبی برای اعزام زودهنگام تیمهایی از کارشناسان بهسازی روستایی به ایران، برنامه کمکهای فنی خود را در چارچوب اصل چهار تسریع خواهد کرد.
ج - نسبت به دولت کنونی نخست وزیر مصدق موضع بی طرفی خواهد داشت. با توجه به وضعیت بسیار عاطفی کنونی مردم ایران، توصیه می شود که ایالات متحده به طور علنی با او مخالفت نکند و در عین حال هیچ اقدامی که بتواند به عنوان حمایت از او، دولت یا برنامه او تلقی شود، انجام ندهد. د . یاید بر سیاست خود تاکید کرد که تداوم استقلال و تمامیت ارضی ایران باعث نگرانی عمیق ایالات متحده است.
امضاء: جیمز ای. وب
- منبع: آرشیو ملی، RG 273، سوابق شورای امنیت ملی، صورتجلسه رسمی 1947–1961، کادر 13، جلسه 93. فوق سری. این گزارش با یادداشتی از وب به لای ارسال شد.↩ سند 21.↩