تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

کنکاشی در کتاب خاطرات دکتر ابراهیم یزدی - از همراهان اولیه انقلاب اسلامی - بخش سوم - همراه امام خمینی در سفر به فرانسه

 

بخش سوم خاطرات دکتر یزدی

در نوشته پیشین به نوشته ها و نقل قول های روحانیون و همراهان امام خمینی در عراق اشاره کردیم در این بخش به روایت دکتر یزدی مراجعه می کنیم:

 

روایت دکتر یزدی از نمایندگی آیت الله خمینی و سفر به فرانسه

 

دکتریزدی درجلددوم خاطرات خویش به ارتباطات،دیدارهاوگفتگوهای مستمرخودباعلمای نجف وخصوصاًبا آیت الله خمینی پرداخته ومی نویسد:که درسال1351،بامُجوّز کتبی آیت الله خمینی،وی نمایندهء خمینی برای دریافت«وجوهات شرعیّه»بود.بخشی ازاین«وجوهات»برای مبارزه علیه  رژیم شاه«هزینه می شد»(یزدی،ج2،ص252).

که این موضوع با ثبت سند تایید شده است.

عنوان: اجازه نامه به آقای ابراهیم یزدی، در اخذ و مصرف وجوهات‌

تاریخ: ۸ اردیبهشت ۱۳۵۴/ ۱۶ ربیع الثانی ۱۳۹۵

مکان: نجف

موضوع: اجازه در امور شرعیه

مخاطب: یزدی، ابراهیم

شناسه ارجاع: جلد ۳ صحیفه امام خمینی (ره)، صفحه ۸۶

بسم الله الرحمن الرحیم‌

جناب آقای دکتر ابراهیم یزدی- ایّده الله تعالی- مجاز و وکیل از قِبَل این جانب می‌باشند در اخذ وجوه شرعیه از قبیل سهم مبارک امام- علیه السلام- و سهم سادات عظام و سایر وجوه شرعیه و ایصال آنها به این جانب؛ و مجازند خمس از سهم مبارک امام- علیه السلام- را در اعلای کلمه حق و ترویج و تایید اسلام و سایر موارد مقرره شرعیه صرف نمایند. از جناب ایشان و سایر دوستان امید دعای خیر دارم. و السلام علیه و علیهم و رحمه الله و برکاته.

به تاریخ 16 شهر ع 2 1395

روح الله الموسوی الخمینی‌»

  انتقال آیت الله خمینی از ترکیه به نجف بقول دکتریزدی:« امکانات مناسب تازه ای برای همکاری و همگامی و همکُنشی و تا حدود زیادی همزبانی، میان روحانیت به طورعام و آقای خمینی به طور خاص و روشنفکران دینی خارج از کشور (انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا و آمریکا و نهضت آزادی ایران در خارج ازکشور) و هم چنین روشنفکران غیرمذهبی (سازمانهای دانشجویان ایران وکنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی) به وجود آورد.طی حدود 12 سال(1345 تا 1357) ارتباط سازمان یافتهء بی سابقه ای میان دو طرف شکل گرفت».(یزدی،ج3،مقدمه،ص16).

بدین ترتیب،اتحاد نیروهای چپ،ملّی ومذهبی درخارج ازکشور،ارتش نبرومندی بوجودآورده بودکه با امکانات مالی -تدارکاتی وزرّادخانهء تبلیغاتی خویش(که بخشی ازسوی دولت های مصر،لیبی،عراق و تأمین می شد)،کارزارِ عظیمی علیه شاه واصلاحات ارضی واجتماعی وی  آغازکردند.

بهنگام اقامت در آمریکا،دکتر یزدی به تاسیس انجمن اسلامی دانشجویان وپزشکان آمریکا و کانادا و«جامعهء مسلمانان هوستون»پرداخت.این سازمان،بزرگترین سازمان اسلامی در آمریکا به شمار می‌ رفت.تظاهرات،راه پیمائی ها،اعتصاب ها و بست نشستن های دکتریزدی ویاران او علیه شاه ( خاطرات یزدی ج2،صص421-461)،باعث شده بودتا بهنگام تحولات سال1357دکتریزدی برای روزنامه ها و رادیو-تلویزیون های آمریکا چهره ای آشنا باشد.

نشریات برخی سازمان های مخالف شاه درخارج ازکشور،به دوزبان عربی وفارسی منتشرمی شدندو-عموماً- اعلامیّه های آیت الله خمینی را چاپ ومنتشرمی کردند.ملاقات هیأت دبیران کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درخارج ازکشور(محمودرفیع ومجیدزربخش)با آیت الله خمینی درنجف(شهریور1348) و یا پیام های حمایت آمیزاین سازمان دانشجوئی خطاب به خمینی وحمایت از شورش15خرداد 42،نشانهء وحدت سیاسی-ایدئولوژیک آنها باآیت الله خمینی درمبارزه باامپریالیسم ورژیم شاه بود.شعاربرخی ازاین گروه ها دربارهء«خلیج عربی»(بجای خلیج فارس)وشعار«کوتاه بادحاکمیّت استعماری وفاشیستی رژیم شاه برجزایرعربی!»(یعنی جزایرخلیج فارس)،بیانگر ِوابستگی های مالی یاتدارکاتی این گروه ها به دولت های مصر،عراق،یمن جنوبی،لیبی وبود.شگفتا که همهء این گروه ها وسازمان های سیاسی،زیر اسم وعکس دکترمصدّق فعالیّت می کردند؛شخصیّتی که استقلال طلبی وسیاست«موازنهء منفی»ازمشخّصات ممتازوی بود.حسن ماسالی،عضوفعّال جنبش دانشجوئی ویکی ازمسئولان اصلی «جبههء ملّی»(بخش خاورمیانه)،ضمن اشاره به ارتباط و ملاقات خود«باخمینی واطرافیان او»،از ملاقات های خویش با رهبرلیبی،معمّر قذّافی ودیگررهبران مخالف شاه درمنطقه،یادمی کندو می نویسد: -« درکل حدودهشتصدهزاردلار[ازدولت قذّافی(کمک مالی گرفتیم).[1]

محمد رضا شاه در«پاسخ به تاریخ»(ص214)اشاره می کندکه«برای انحراف ومشوب کردن اذهان جوانان ودانشجویان ما نزدیک به 250میلیون دلارازطرف دولت لیبی تأمین شده بود

نقل قول دکتر یزدی در مورد سفر به پاریس - سفر به پاریس برای اقامت دائم بود یا اقامت موقت؟

در آن موقع نمی‌دانستیم برای چه مدت ممکن است مجبور به اقامت در پاریس بشویم. البته نیت اقامت موقت بود. از بصره آقایان املایی و فردوسی‌پور به دوستان‌شان در نجف تلفنی خبر داده بودند که در مرز چه گذشته و قرار است ما به بغداد برویم. بنابراین جمع زیادی از آقایان طلاب و مدرسان جوان به بغداد آمده بودند. بعد از استقرار در هتل دارالسلام، شب رفتیم به کاظمین برای زیارت. همان شب از هتل زنگ زدم به آقای حبیبی در پاریس. آقای خمینی برای سفر به پاریس چند شرط با من کردند. گفتند من می‌آیم پاریس، ولی نمی‌دانم وضع غذای آنجا از نظر شرعی چطور می‌باشد. من توضیح دادم که در پاریس مسلمان‌ها زیاد هستند و گوشت ذبح شرعی وجود دارد. نگران‌ نان بودند که مثلاً آنجا می‌گویند چربی خوک، تویش مصرف می‌کنند گفتم می‌توان نان‌هایی پیدا کرد که این مشکل را نداشته باشد. بعد گفتند که در پاریس، آقایان طرفدار ما با هم اختلاف دارند، اما مرا وارد اختلافات خودشان نکنند. دیگر این که در پاریس به منزل هیچ کس وارد نمی‌شوند. بلکه لازم است برای ایشان محلی به هزینه خودشان اجاره شود. من به آقای حبیبی زنگ زدم و این نکات را اطلاع دادم و از او خواستم که آنها را رعایت کند و علاوه بر این از ایشان خواستم تا حد امکان، سر و صدای موضوع را در نیاورند، زیرا اگر سر و صدایش در بیاید، ممکن است یک اختلال و کارشکنی در این سفر انجام شود. فقط دو سه نفر دوستان اصلی خودتان را که می‌شناسید، یعنی آقایان صادق قطب‌زاده، بنی‌صدر و دو نفر دیگر را در جریان بگذارید. ولی حتماً یک وکیل دعاوی همراه خود به فرودگاه بیاورید و منظور من آقای نوری البلاء بود که در فرانسه وکیل دعاوی بود. گفتم که او را حتماً بیاورید که اگر مانع ورود ما به فرانسه شدند او بتواند کاری انجام بدهد. در بغداد می‌خواستیم با هواپیمای ایرفرانس سفر کنیم، زیرا به عراقی‌ها اطمینان نداشتیم، اما عراقی‌ها مُصر بودند که ما حتماً با هواپیمای عراقی برویم و تا آخرین لحظه هم اجازه ندادند که با هواپیمای دیگری به جز عراقی پرواز کنیم در فرودگاه خیلی محترمانه با ما برخورد کردند. نماینده‌ای از طرف دولت عراق آمد، که آقای دعایی او را می‌شناخت و خیلی رعایت شئونات و مسائل را می‌کردند. بعد هم موقعی که می‌خواستیم سوار هواپیمای عراقی بشویم، اول همه مسافران را سوار کردند و پرده‌ها را کشیدند و بعد اجازه دادند که ما 5 نفر به طبقه بالای هواپیما که یک جمبوجت دو طبقه بود برویم. آقای خمینی و حاج احمد آقا و آقای فردوسی‌پور و املایی و من سوار شدیم. در طبقه دوم هواپیما، هیچ کس غیر از ما 5 نفر نبود. وقتی که هواپیما خواست حرکت بکند، کسی آمد به عنوان مسافر نشست. ولی بعداً فهمیدیم که او مأمور مسلح دولت عراق است و احتمالاً برای مواظبت از ما مأمور شده است.


وقتی هواپیما پرواز کرد، آقای املایی سعی کرد به طبقه پایین برود، اما این مأمور جلویش را گرفت و اجازه نداد. فکر ما در آن موقع این بود که عراقی‌ها ممکن است ما را تحویل دولت ایران بدهند. وقتی هواپیما در فرودگاه ژنو به زمین نشست، ما فکر کردیم که هواپیمای‌مان را تغییر بدهیم تا از دست عراقی‌ها خلاص بشویم ولی موفق نشدیم. در فرودگاه ژنو وقتی که می‌خواستم از هواپیما پایین بیایم، مأمور عراقی نمی‌گذاشت، اما من با او برخورد کردم و گفتم تو حق نداری آزادی ما را محدود بکنی، به تو چه مربوط است که من می‌خواهم بروم به فرودگاه یا نروم؟ چون هواپیما
  نیم ساعت، سه ربعی آنجا توقف داشت تا مسافر پیاده کند. من با آقای املایی به داخل فرودگاه رفتیم و از آنجا دوباره به حبیبی زنگ زدم و اطلاع دادم که در گنو هستیم و معلوم نیست عراقی‌ها می‌خواهند چه کار بکنند؟ بنابراین شما توجه داشته باشید اگر تا یک ساعت، یک ساعت و نیم دیگر، هواپیما نرسد و ما نیاییم شما بدانید چیزی اتفاق افتاده است. اما خوب چیزی اتفاق نیفتاد و ما به سلامتی وارد پاریس شدیم. در موقع پیاده شدن از هواپیما قبض‌های چمدان‌های همراه خودمان را به آقای املایی دادیم که همراه با آقای فردوسی‌پور عقب‌تر بیایند تا ما سه نفر یعنی آقای خمینی، حاج سید احمد آقا و من بتوانیم یک سره و به سرعت از فرودگاه رد بشویم. ما سه نفر اولین کسانی از میان مسافران هواپیمای عراقی بودیم که از فرودگاه پاریس رد شدیم. کنترل پاسپورت‌های ما شاید 5 یا 6 دقیقه بیشتر طول نکشید. فقط دیدند گذرنامه معتبر است و رد شدیم. در فرودگاه پاریس آقایان بنی‌صدر، حبیبی، صادق قطب‌زاده، نورلی البلاء، آیت‌اللهی، دکتر غضنفرپور و فکر می‌کنم احمد سلامتیان به استقبال ما آمده بودند. وقتی از فرودگاه بیرون آمدیم، ماشین آقای غضنفرپور جلوی در ایستاده بود و ما سه نفر سوار ماشین ایشان شدیم. خود بنی‌صدر هم جلو نشست و ما را بردند منزل غضنفرپور و به منزل او وارد شدیم. خوب این مسأله آقا را ناراحت کرد، زیرا برخلاف قول و قرار گذاشته شده بود. چند روزی در آن آپارتمان بودیم، اما چون آپارتمان در طبقه سوم بود و با توجه به رفت و آمد زیاد در شب و روز، همسایه‌ها ناراحت شدند و اعتراض کردند.

منزل در کجای پاریس بود؟

در محله‌ای در حومه پاریس به نام کَشان، به دلیل ناراحتی و اعتراض همسایه‌ها، دنبال یک محل مناسب‌تری می‌گشتیم. اطراف پاریس را چند روزی به اتفاق مرحوم صادق قطب‌زاده و بعضی از آقایان دیگر گشتیم تا یک جا را پیدا کنیم. آقای دکتر عسگری، که از دوستان مرحوم دکتر سامی است، ویلایی در نوفل‌لوشاتو، در حومه پاریس داشت که آن را در اختیار ما گذاشت. البته ویلای کوچکی بود، ولی در هر حال چون جای دیگری را نتوانسته بودیم پیدا کنیم. به نوفل‌لوشاتو منتقل شدیم.

آیا مقامات دولت فرانسه با شما برخوردی داشتند؟

در هنگامی که هنوز در ساختمان دکتر غضنفرپور بودیم، نماینده‌ای از اداره مهاجرت آمد و اطلاع داد که خوب شما وارد شده‌اید، ولی حق فعالیت سیاسی ندارید. سه ماه بدون ویزا حق دارید بمانید. اما بعد از سه ماه می‌بایستی آن را تمدید کنید. اولین فعالیتی که قرار شد انجام بگیرد از طرف انجمن اسلامی دانشجویان در پاریس بود. آنها در یک کلیسای معروف در پاریس برنامه‌ای گذاشتند و از همه ایرانی‌ها برای استماع سخنرانی آقای خمینی دعوت کردند. پس از اعلام این برنامه بود که نماینده‌ای از طرف اداره مهاجرت و پلیس آمد و اطلاع داد شما نمی‌توانید این کار را بکنید. به اتفاق آقای هادی غفاری رفتیم و من از طرف آقا از مردم و جمعیتی که آمده بودند معذرت خواستم و هادی غفاری برای آنها سخنرانی کرد.( منبع: آخرین تلاش ما در آخرین روزها، خاطرات ابراهیم یزدی، انتشارات قلم، 1379.)



[1] نگاه کنیدبه: ماسالی،ص393.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد