تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

نقش رویدادهای حکومت اعراب در دوره بنی امیه بر روان و خرد خفتگی ایرانیان بخش اول

چرا ایران از کاروان پیشرفت دنیای امروزه پس افتاده است؟ این پرسشی  که دوره قاجار تا کنون، رواج داشته است و سخن ها و نوشته های زیادی در این باره به نگارش درآمده است. آن چه را که بیشتر پژوهشگران بر آن تکیه کرده اند، چگونگی جغرافیایی ،کمبود آب، کشاورزی، فقدان علم، ...... بوده است. به نظر می رسد که این کمبودها، خود نتیجه هستند و نه کار گذار.

برای دگرگونی ها، نوسازی ها، نوآوری ها، پدید آورندگی، بازیابی و تازه گرایی در یک گروه، انجمن و همبودها و کشورها کارگذاران بنیاد برای سامان دهی این اندیشه ها آدم ها هستند. چه آدم هایی توانایی این کار را دارند؟ آدم های اندیشه مدار، آدم های نوآور و آدم ها ی توان مند در پژوهش وتازه سازی ها.این آدم ها کجا پرورش پیدا می کنند و در کجا ساخته می شوند؟ برای پرورش این گونه آدم ها چه پیش نیازهایی هست؟

بر پایه انگاره سلسله مراتب نیازها مازولو پنج طبقه قرار داده شده‌اند که به ترتیب عبارتند از:

1.     نیازهای زیستی: نیازهای زیستی اولین سازندگان سلسله‌مراتب هستند و تا زمانیکه قدری ارضا گردند، بیشترین تأثیر را بر رفتار فرد دارند. نیازهای زیستی نیازهای آدمی برای حیات خودند؛ یعنی: خوراک، پوشاک و مسکن و سکس و خواب. تا زمانی که نیازهای اساسی برای فعالیت‌های بدن به حد کافی ارضاء نشده‌اند، عمده فعالیت‌های شخص احتمالاً در این سطح بوده و بقیه نیازها انگیزش کمی ایجاد خواهد کرد؛

2.     نیازهای امنیتی: نیاز به رهایی از وحشت، تأمین جانی و عدم محرومیت از نیازهای اساسی است؛ به عبارت دیگر نیاز به حفاظت از خود در زمان حال و آینده را شامل می‌شود؛

3.     نیازهای اجتماعی: یا احساس تعلق و محبت؛ انسان موجودی اجتماعی است و هنگامی که نیازهای اجتماعی اوج می‌گیرد، آدمی برای روابط معنی‌دار با دیگران، سخت می‌کوشد؛

4.     احترام: این احترام قبل از هر چیز نسبت به خود است و سپس قدر و منزلتی که توسط دیگران برای فرد حاصل می‌شود. اگر آدمیان نتوانند نیاز خود به احترام را از طریق رفتار سازنده برآورند، در این حالت ممکن است فرد برای ارضای نیاز جلب توجه و مطرح شدن، به رفتار خرابکارانه یا نسنجیده متوسل شود؛

5.     خودشکوفایی و خودانگیزشی: یعنی شکوفا کردن تمامی استعدادهای پنهان آدمی؛ حال این استعدادها هر چه می‌خواهد باشد. همان‌طور که مزلو بیان می‌دارد: «آنچه آنسان می‌تواند باشد، باید بشودضعی».

بنا براین اگر در گروه یا کشوری این ویژگی های پنج گانه نباشد، آرزو و خواسته- دگرگونی کاری ندشدنی و نا ممکن خواهد بود.  در این نوشته، نگاهی داریم به وضعیت سرزمین ایران و مردم ایران در دوره بنی امیه از حکمرانان عرب در ایران و اثر گذاری آن ها در فرهنگ، دانش و خرد ایرانیان در این زمان ها. و پرسش این خواهد بود که با این روش حکومت نکبت بار ایا می توان انتظار دگرگونی از ایرانیان داشت؟ و چرا ایرانیان توانایی تفکر و اندیشه بهینه سازی جامعه و کشور خود را نداشته اند. تجاوز و تخریب اسارت بار و ننگین اعراب در قتل و غارت، چپاول و اسیر گرفتن زنان، دختران و پسران و مردان ایرانی و فروش آن ها در بازارهای اسلامی و تجاوز به آنان و یا واداشتن آن ها به خود فروشی در بازارهای دهات عرب ها، و تحقیر و توهین اعراب به ایرانی ها، بستن مدارس ایرانی، بیکار کردن هزاران ایرانی شاغل و تحمیل مالیات و جزیه های سنگین امکان آزاد اندیشی و تفکر را به ایرانیان می داده است؟

 

I .  ایجاد اختلالات روحی پس از حوادث

  چنانچه در نامه های عمر بن خطاب خلیفه دوم و معاویه بنی امیه (سر سلاطین اسلامی) که هر دو در قرن اولیه و دوم هجری نزدیک ترین دوره به ظهور اسلام حاکم بر مناطق مسلمین از جمله ایران بودند دیده می شود، این حکمرانان ایرانیان را بخشی از مردم حکومت های خود نمی پنداشتند بلکه آنان را دشمنان خویش و اعراب به شمار می آوردند و به آن ها به چشم بردگان می نگریستند که باید با آن ها به خواری و ظلم و ستم و توهین و بی احترامی نگریسته و سعی در کشتار و از بین رفتن آن ها داشتند به ترتیبی که در نامه معاویه با اشاره به دستور عمر برای قتل عام کسانی که قد کشیده اند – می نویسد:

-          « ای زیاد! سخنان تو عمر را به جایش نشانید ولی حقیقت این بود که اگر عمر تصمیم خود را عملی می کرد و ریشه این اعاجم (ایرانیان) را از بیخ می کند، آب از آب تکان نمی خورد، بلکه عرب عجم کشی را وسیله تقرب به درگاه الهی می شمرد...... لااقل اکنون تا دیر نشده است از خواب غفلت برخیز! تا فرصت از دست نرفته است این اعاجم را از میان بردار و ریشه آن ها را بسوزان»[1]

حکومتی که با پیام صلح و دوستی و مساوات آمده بود ولی کشتار و برده گیری و بنده سازی را سرلوحه کارشان قرار داده بودند،  مردم ایران زمین گروهی از انسان هایی بودند که در اسارت مردم وحشی و عقب مانده اعراب صحرای عربستان که از هر گونه آثار تمدن بدور بودند قرار گرفته بودند که از هر گونه شان انسانی به دور بودند. در چین شرایطی و تحت چنین حکومت هایی آیا جایی – محلی – امکانی و یا حتی امیدی برای رفاه و خردگرایی انسان ها دیده می شود؟؟ انسانی که در قران مسلمانان به عنوان خلیفه الهی از آن نام برده شده است، در دو قرن اولیه حکومت به نام اسلام دارای چه مقام و مرتبه ای در انسانیت بود؟ ایرانیان همه داشته های خود از مادی و معنوی را از دست داده بودن و در حقیقت موجودات زاید و مزاحمی برای اعراب تازه بدوران و به نوا رسیده بودند‍‍‍‍‍‍‍‍.‍‍

 

امروزه بررسی مجدد فاجعە نابود کننده اعراب براساس دانشی که هم اکنون در زمینه آسیب دیدگیهای فردی و اجتماعی و اثرات روانی کشتارهای جمعی بزرگ در دست داریم  بسیار لازم و ضروری است. در دهه های اخیر، علوم روانشناسی موفق به درک علمی «اختلالات روحی پس از حادثه»[2] نامیده می شود، شده است.

 این عارضه در اثر مواجه شدن با حوادث هولناک و مهلک  طبیعی یا انسانی مانند زلزله یا جنگ در فردی به وجود میآید که در حادثة رخ داده، خود را بشدت در معرض مرگ و نابودی احساس کرده باشد. یکی از اساسیترین ناهنجاریهای است که میتواند موجب کاهش آستانە تحمل رفتاری ناشی از این اختلال بیش انگیختگی در فرد آسیبدیده و گرایش او به پرخاشجویی در برابر ناملایمات گردد. به علاوه، در دهە گذشته، عارضە بسیار شدیدتری شناخته شده است که در اثر آسیب ناشی از مقابلە ممتد و مکرر با چنین تجاربی به وجود میآید و «اختلال پیچیدە روحی پس از حادثه»  نامیده شده است. برای نمونه، کودکانی که بطور دائم مورد آزار واقع میشوند یا زندانیانی که بمدت طولانی تحت اسارت یا شکنجه واقع شده اند میتوانند دچار این عارضه گردند که به تغییرات اساسی در شخصیت فرد منجر میشود.

تولستوی نویسنده برجسته روسی در کتاب خود به نام (جنگ و جامعه)2 می نویسد:  

-         «جنگ وقتی به اتمام می رسد تازه اثرات بنیادین و مخرب آن بروز پیدا می کند.» 

 واژه اختلال پیچیدە روحی پس از حادثه، اول بار توسط جودیت هارمن، روانپزشک و استاد دانشگاه هاروارد، در چاپ اول کتاب آسیبدیدگی و بازپروری او در سال ۱۹۹۷ ارائه شد. او در زمینة ناکفایتی واژة اختلال روحی پس از حادثه در تشریح اثرات و عوارض آسیبدیدگی ممتد و حاد مانند شرایط اسارت در جنگ مینویسد: «ضوابط کنونی تشخیص این عارضه عمدتا از بازماندگانِ حوادث مشخص آسیب دهنده نتیجه گرفته شده است.

 اساس این ضوابط برنمونه های اولیة حوادث جنگی، تصادف و تجاوز جنسی استوار است. در بازماندگان آسیبدیدگی ممتد و مکرر، ِ شمای عوارض اغلب بسیار پیجیده تر است.

بازماندگان آزاردیدگی های ممتد دچار تغییرات مخصوصی در شخصیت میشوند،ازجمله ناهنجاری در ارتباط با دیگران و هویت خود. بازماندگان کودک‌آزاری مسائل مشابهی در روابط با دیگران و هویت خود پیدا می‌کنند و بعلاوه آنها بویژه در معرض آسیب مکرر، هم توسط خودشان و هم توسط دیگران قرار دارند. فرمولبندی کنونی درباره اختلال روحی پس از حادثه نه با عوارض متنوع آسیبدیدگی ممتد و مکرروفق میدهد و نه با ناهنجاریهای شدید شخصیت که در اثر اسارت بوجود میآید

اختلال پیچیدە روحی پس از حادثه به در هم شکستن روانی فرد و از دست دادن احساس امنیت، اطمینان و ارزش شخصی منتهی میشود و همچنین در فرد آسیبدیده گرایش به پذیرش مجدد و مکرر آسیب به وجود میآورد. اختلال پیچیدە روحی پس از حادثه بطور کلی حس انسجام درونی را از فرد میرباید و در نتیجه به تغییر شخصیت او منجر میشود.[3]

محققان، اختلال شخصیت مرزی همچنین یکی از اختلالات شخصیتی است که در فرد مبتلا به اختلال پیچیده روحی پس از حادثه به وجود میآید.خشونت و بدگمانی و انتقال نسل به نسل از عوارض این اختلالات روانی می باشد.

دستزدن به خشونت بویژه در اختلال دیگری بنام اختلال شخصیت ضد اجتماعی بچشم میخورد. بنا به کتاب «راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی− ویراست چهارمTR-IV-DSM )

فرد مبتلا به این اختلال دست‌کم سه تا از ضوابط تشخیصی زیر را داراست:

-          ۱ )به قواعد اجتماعی با رفتارهای قانونی پایبند نیست که علائمش رفتارهای مکرری است که مستوجب دستگیری است، ۲ )حقه بازی، مانند دروغهای مکررو یا استفاده از نام و هویت کاذب و یا تحمیق دیگران برای منافع و یا لذت شخصی،

-          ۳ )برانگیختگی ناگهانی یا ناتوانی در برنامه ریزی آینده،

-          ۴ )تحریک پذیری و پرخاشجویی که علائمش زدوخورد یا حمله بدنی است،

-          ۵ )بی اعتنایی بی ملاحظه به ایمنی خود و دیگران،

-          ۶) بیمسئولیتی مداوم که به عدم انجام کار پیگیر و یا عدم اجرای تعهدات مالی بیانجامد،

-          ۷) عدم احساس گناه که به بی تفاوتی یا توجیه رفتارهایی منجر شود که موجب آزار و اذیت و یا دزدی از دیگران شده باشد.

 

ضربە مهلکی که فاجعەعرب در درازمدت بر پیکر علم، فلسفه، و خردگرایی در ایران وارد آورد با اثرهای بغایت ناگوار آن بر تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران مطابقت دارد. ترکیب چند عامل اساسی در پی حملە عرب ها، سرانجام شریان حیات علمی دوران تمدن ایرانی - ساسانی را که پیش از این با جنگ های طولانی ایران و روم ضربه دیده بود بتدریج بکلی قطع کرد.

 ویرانی شهرها، کتابخانه ها، مدارس در اثر حملات پیدرپی عربان و از میان رفتن نسل موجود دانشمندان و متفکران در عرصه های مختلف علمی و فلسفی و یا مهاجرت آنها به هند و مناطق غربی سرزمینهای اسلامی منجر به افت عمومی و شدید فعالیت های علمی و فلسفی در ایران شد.

یک عامل عمدة مخالفت با علوم عقلی میآن مسلمانان فقدان زمینه های لازم برای درک و کاربرد این علوم بود به علاو عـدة زیـادی پیدایش این علوم را ناشی از نفوذ فرهنگ بیگانگان و به خـصوص یونانیـان مـیدانـستند؛ و چون خود آن اقوام را غیر مسلمان و غیر موحد میدانستند، علوم مربوط بـه آنـان را نیـز منفور و مطرود دانسته اند و بدان جهت که شیوع مباحث عقلی و فلـسفی عمـدتاً در زمـان بنی عباس صورت گرفت، عامل ترویج مباحث عقلی عمدتاً ایرانیان بوده اند که به واسطة تمدن دیرینه و آشـنایی قبلیشان با فرهنگهای مختلف (یونانی، هندی و رومی) آمادگی ورود و طرح مباحث عقلـی را پیرامون دیانتی که قلباً آن را پذیرفته بودند، داشتند؛ اما اعراب البتـه از چنـان سـابقه ای برخوردار نبودند و طبیعی است که برخی از آنان در قبال طرح مـسایل عقلـی کـه در بـین آنان سابقه نداشته است، واکنش چندان مساعدی نداشته باشند.

 ابن عبد ربه،( ادیب عربی اندلسی- از اهالی قرطبه بود) وی در ایـن بـاره چنین میگوید: «اعاجم همیشه پادشاهان و شهرهایی داشتنه اند و احکامی کـه بـدان پـای بند بودند و فلسفه ای که پدید آورده اند...، اما عرب، حکمرانی که آنها را مطیع و ظالمـان را قلع و قمع و دست سفیهان را کوتاه کند، نداشته اند؛ بنابراین هیچ اثری در صناعت و فلسفه نداشته اند، جز شعر که آن را عجم نیز داشته است»(5 ،ج: 2 ،ص: 86)

از دیدگاه تاریخی درازمدت، با حملە اعراب شرایط مطلوب برای پیشرفت علمی در ایران به دلیل عدم باور اعراب به علم و فلسفه به کلی از میان رفت. ویرانی عظیم شهر و روستا، ضربە درازمدت به کشاورزی و سقوط اقتصادی، همگی به افت درازمدت تولید و درآمد اجتماعی در کشور منجر شد. به دلیل کاهش شدید ثروت عمومی، صرف بقای جامعه به چالش بزرگی تبدیل شد که به طور عینی گرایش به محافظه‌کاری را تقویت کرد و جامعه را از تمایل به پژوهش و نوآوری باز داشت. مهمترین قربانی در این زمینه، فعالیتهای علمی بود که در اثر روندهای تاریخی ناشی از حملە اعراب، یعنی با کاهش شهرنشینی، غلبە بخش ایالتی در زندگی اجتماعی و تولیدی، آسیبدیدگی روحی در جامعه و سلطە تفکر بدوی قبیلهای عرب و پس از آن سلسله های مغول، ترکمن و ترک که تا قرن بیستم در ایران حکومت می‌کردند، به استثنای دوران کوتاهی در دوره سلسله های صفاری سامانی و آل بویه، به رکود کامل رسید.

فرضیە فاجعه زدگی ایران، نتیجە مطالعه این دوران تاریک تاریخ از زاویه آسیب شناسی فردی و اجتماعی است. بنا به این فرضیه، به دلیل عمق زیاد و مدت طولانی آسیبدیدگی ناشی از فاجعە عرب زدگی، که شاید نسلها پی در پی را تحت تأثیر قرار داده باشد، شخصیت عمدە اجتماعی ایرانیان در این دوران به طور اساسی آسیب دیده است.

 اگر جامعه را به یک ارگان زنده تشبیه کنیم میتوان گفت آسیبدیدگی شخصیت عمدە اجتماعی ایرانیان مشابه اثر اختلال پیچیدە روحی پس از حادثه در افراد است. بنا به فرضیە فاجعه زدگی، هجوم و پیروزی و استقرار اقوام وحشی عرب در دوره ساسانیان خشونت همراه با گرایش سادیستی را در مقیاس وسیعی در منطقه ما در سطح خانوادگی،اجتماعی و سیاسی نهادینه کرده و بخش قابل ملاحظه ای از مردم ایران در طی دوران فاجعە اعراب دچار آثاری از اختلال پیچیده روحی پس از حادثه و مبتلا به رگه هایی از اختلالات شخصیت خود شیفته، شخصیت مرزی، شخصیت ضداجتماعی وشخصیت بدگمان شده اند که از طریق رفتارهای خشونت زا در خانواده و در حیطه های اجتماعی و سیاسی از هر نسل به نسل بعدی انتقال یافته اند. به این صورت، دایره های بسته ای از آسیبدیدگی و خشونت در این سطوح سه گانه (خانواده – اجتماع و دولت) بوجود آمده اند بطوریکه هر یک از این سه دایره، گذشته از تأثیر بر خود، بر دو دایرة دیگر اثر کرده و از آنها اثر پذیرفته است. با در نظر گرفتن پدیده انتقال افقی و انتقال عمودی آسیبدیدگی میتوان شکل تأثیرگذاری این سه دایره رابر یکدیگر نشان داد. برای نمونه، در جامعهای که میزان نسبتا بالایی از خشونت قابل قبول و معمول است، میتوان انتظار داشت که والدین آسیبدیده اغلب خود کودکان آسیب دیده پرورش دهند و لذا دایرة خشونت اجتماعی بر دایرة خشونت در خانواده اثر مستقیم بگذارد.

بهمین ترتیب، خشونت لشکران فاتح وحکومتهای خودکامه بر مردم شهر و روستا میتواند در خانواده ها از طریق کودک آزاری و زن آزاری به صورت خشونت علیه ضعیفترین اعضاء در واحد خانواده که صاحب حقوق و مقام پایین تری هستند انتقال یابد و در نتیجه خشونت در دایرة سیاسی میتواند موجب تداوم خشونت در دایرة خانواده باشد.

بنا به فرضیە فاجعه زدگی، آسیبدیدگی دوران اعراب که در دایره های سیاسی، اجتماعی، و خانواده تسلسل تاریخی یافته، بر رفتارها، عادات، و فرهنگ ایرانیان اثر ماندگار گذاشته است. اگرچه شدیدترین آثار روحی فاجعە حمله اعراب در طی قرنهای متمادی تعدیل یافته، علایم این فاجعه بصورت آثاری از رگه هایی از اختلالات شخصیت خود شیفته، شخصیت مرزی، شخصیت ضد اجتماعی و شخصیت بدگمان، از قبیل ناامنی درونی، بدگمانی، عجز و مظلومگرایی، حساسیت شدید، دوسونگری (سیاه یا سفید دیدن)، خودشیفتگی، بیش انگیختگی، پرخاشجویی و کینه ورزی در روان و رفتار اجتماعی مردم ایران باقی مانده است.[4]

 این ناهنجاریهای روحی همواره در حیطه های مختلف سیاسی، اجتماعی و خانوادگی حاکم و تشنجزا بوده، پیوسته مسئله ای وخیم و بنیادی در روابط فردی و جمعی و در فعالیت و همکاری اجتماعی به شمار میآمده و ریشه ناکامیهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، علمی، و فرهنگی کشور را تشکیل داده است.

 

 



[1] سفینه البحار، ج2، ص 65؛ نفس الرحمان، ص 144. -2-  نامه ی معاویه به زیاد بن ابیه در منابع دیگری نیز آمده است: کتاب سلیم بن قیس، ص 140; ص 281 در چاپ بیروت

[2] (PTSD) Disorder Stress Traumatic-)

[3] Cook al et 2003

[4]  این بخش با استفاده از مقاله فرضیۀ فاجعه زدگی: عباس عدالت تأثیر پایدار فاجعۀ مغول در تاریخ سیاسی، اجتماعی و علمی ایران. مجله بخارا شماره ۷۷-۷۸ تهیه شده است.