زمامداری : قتلغ ترکان خاتون
عصمه الدنیا و الدین قتلغ ترکان خاتون [قُ لُ تَ] (اِخ) (۶۸۲-۶۵۵ ه.ق برابر ۸۳–۱۲۵۷ م) چهارمین حاکم مقتدر سلسله قراختاییان کرمان و همسر قطبالدین محمد بود. قُتلغ، لقبی است تُرکی مغولی، به معنای بزرگ و محتشم (با ضم قاف و لام) و ترکان (با فتح یا کسر اول) که به صورت ترکن نیز ضبط شده، بـه معنای شهبانو و ملکه است و آن را به صورت جمع ترک نباید خواند.
وی در خانوادهای از اشراف ختایی زاده شد و هلال خاتون نام گرفت، در اوایل قرن سیزدهم میلادی سرزمین ماوراُالنهر و ترکستان صحنه تحولات بزرگ و منازعات پی در پی برای غارت طلبی و اسارت برده بود. .ترکان خاتون قربانی یک چنین یورشی گردید او به بردگی برده شد و سرانجام به بازرگانی اصفهانی به نام حاجی صالح فروخته شد. به گونهای باورنکردی، شهرت این بانوی استثنایی به سرعت شایع شد تا وقتی که قاضیالقضات اصفهانی از وجود او آگاه شد و تمایل خود را برای آمیختن با این زیبای افسانهای ابراز داشت بدین منظور بازرگان سالخورده را مورد لطف خود قرار داد اما سودی نداشت سپس قاضی مصمم شد از شیوههای دیگری استفاده کند و ترکان خاتون را با زور ببرد. حاجی صالح به دربار غیاثالدین خوارزمشاه پناه برد اما نتیجه کاملا غیر از آن چیزی بود که انتظارش را داشت و قاضی خود عاشق دختر شد پس از اندک مقاومتی در برابر شاهزاده خوارزمی، حاجی صالح متوجه شد که چارهای جز تسلیم ندارد، چرا که پس از اندک زمانی خبر برگشت برادر شاهزاده، جلالالدین، از فارس به اصفهان رسید بنابر نقل وصّاف ، غیاثالدین همسر جدیدش را نزد قاضیالقضات،رکنالدین سعد به امانت سپرد. غیاثالدین سپس همراه مادرش به ری گریخت، جلالالدین در اصفهان تعلل نکرد بلکه فورا بدون معطلی در پی برادرآمد. غیاثالدین هرگز مجال پس گرفتن گوهر گرانبهای خود را نیافت چرا که مقدر بود چهار سال بعد در سال ۱۲۲۸ میلادی به دست براق حاجب (قراختاییان) حاکم کرمان کشته شود.
این زن ابتدا به عقد ازدواج غیاثالدین خوارزمشاه حاکم اصفهان در آمد. با کشته شدن او، براق حاجب بر او دست یافت و در سال ۶۲۷ هجری او را به همسری برگزید و پس از فوت براق حاجب، قطبالدین وی را در سال ۶۳۲ ه ق به عقد خود درآورد.
قتلغ ترکان پس از مرگ شوهرش به عنوان چهارمین حاکم قراختائیان، زمام حکومت را به دست گرفت که در مدت 25 سال فرمانروایی وی امنیت به نواحی تحت قلمرو این بانو روی آورد و آبادیها و شهرها مسیر رفاه و آبادانی را طی کردند و فعالیتهای اقتصادی اجتماعی رونق گرفت
از زمان حکومت «قتلغ خاتون قراختایی» (655ه··· .ق)، رسم بیداد و آیین تعدی از میان مردم برخاست. او انصاف و عدلی وضع نمود و نسیم بهارِ امن و طراوتِ رفاه متوجه مردم گشت و دلها و عقول آنان را خرم و تازه و باصفا ساخت.
چنان بساخت جهان را هوای دولت او --- که از طبیعت اضداد رفت بدسازی
چنان نبود که گستاختی توانستی ---- سحر به پرده دری یا صبا به غمّازی
گلهای دل فقیران چون غنچه لب اغنیا از فرط نیکوکاری و نشاط تمکّن می خندید و از دیده اهل جور و جفا به خاطر اندوهِ سرافکندگی و شکستگیِ کار و نارواییِ بازار، خون می بارید. چون او بنیاد سرای داد را ساخت، به کار سخا و جود پرداخت و از روی کرم و لطف به تفقد احوال بندگان خدا و فقیران بلاد برخاست و هر کجا بشنید و بدانست که بیچاره ای به لگد روزگار در گوشه ای در حالت بدبختی بسر می برد، یا درمانده ای به دست تعدی بلایی مبتلا شده، همت عالی او آرام نگرفت، تا آن ضایعه را به لطفی، ترمیم و تدارک نمود و آن شکستگی را از روی شفقت به اصلاح آورد. تاریخ قراختاییان برای وصف دوران آرامش و امنیت این خاتون تعابیر زیر را به کار برده است:
اساس عدل و قانون انصافی وضع فرمود که از بیم سیاست او اگر شاهین تیزپر بیضه [تخم] کبوتر را از راه حضانت در آشیانه دیده، خود را به اشفاق [مهر [مادرانه جای و وطن می ساخت و گرگ تیزچنگال، بزغاله ضعیف را در حجر [دامن [تربیت و کنار تقویت خود را دایه آسا می پرورانید ... مرغ آبی از طبل باز، ساز طرب می ساخت ...(1)
مسیرهایی که به کرمان و ولایات تابع آن منتهی می گشت، برای مسافران همواره جاده امن بود و آنان که در خانه های خویش بسر می بردند، استراحتی توأم با آرامش خاطر داشتند. محل کسب آنان به گونه ای بود که با فراغت خاطر به فعالیت مشغول بودند. کشاورزان و دامداران بدون آفات و خوفهایی که قبلاً برایشان حادث می گردید و مصون از شرارتِ سارقان و جورِ ستمگران به تولید محصولات زراعی و دامی مشغول بودند و فرآورده های خویش را با بهایی مناسب به خریداران و طالبان تحویل می دادند. این اوضاع مناسب و توأم با امنیت تمامی طبقات را از هر گروه و قبیله ای به تلاش و کسب معاش از طریق حلال وا داشت و همه برای به دست آوردن رزق پاک و روزی طیب و طاهر می کوشیدند و کسی به مال دیگران چشم نمی دوخت. «ناصرالدین منشی کرمانی» بانو قتلغ ترکان را چنین ستوده است:
ملکه ای بود مبارک سایه، عصمت شعار، عفت آثار، عادل سیرت، پاک سریرت [= همسر]، ستوده خصال، عالی همت. دولت او دولتی بود قویم و روزگارش روزگاری بود مستقیم. واسطه عقد و بهار ایام پادشاهی قراختاییان بود، مهابت معجز سعادت فزایش شاهان را دهشت می داد و ضرّ شکوه چتر همای آسایش شهریاران جبار را خجلت می افزود. در ایوان سلطنت و مملکت قیدافه [از بانوان معروف در شاهنامه] اسلام و بلقیس ایام گشت و در خدر [ = پرده] عصمت و طهارت رابعه کردار و زبیده وار آمد ... برق نیکوکاری و عاطفت آن خاتون، شمع ظلمت شب محنت و مصیبت آمد را زدود. مصابیح عدل او در کرمان افروخته گشت و روزگارش تاریخ سعادت اهل این دیار شد.
«مجد خوافی»، که انسان خوش مشرب و مدرّس مدرسه قطبیه کرمان بوده، اقرار کرده ترکان خاتون پا بر سر خواستهای نفسانی نهاده است. او می گوید: ترکان کرمان ... که کنیزک سلطان قطب الدین بود، چون سلطان را در یزد وفات نزدیک رسید، ترکان را بخواند و مملکت کرمان تسلیم او کرد و او را ولیعهد خود ساخت. ترکان [خاتون] قفل بر زیر جامه خود نهاد و چهل سال پادشاهی کرد.[1]علامه محمد قزوینی در باره اش نوشته است:
عصمة الدین قُتْلُغْ ترکان ابتدا سریّت [= کنیز [سلطان غیاث الدین خوارزمشاه بود و سپس براق حاجب او را به چنگ آورده، عنوان سریت یا منکوحه گرفت و پس از فوت براق حاجب، قطب الدین وی را به نکاح خویش درآورد.[2]
باستانی پاریزی می نویسد: در مورد اخلاق و روش حکومتی ترکان خاتون و فضایل اخلاقی و روحی او در تاریخ کرمان داستانها بسیار است و به طور کلی با اینکه از کنیزکان ماوراءالنهری بود، از جهت مذهبی بسیار قوی از وی یاد شده و دلیل آن نیز اوقاف و آثار اوست.[3]
برای نخستین بار است که در تاریخ کرمان، رجال شهری و تاجیک و همسران قراختایی جمع شدند و رأی به حکمرانی زنی به نام ترکان خاتون دادند. در زمان وی، یکی از درخشان ترین دوره های کرمان شروع می شود. مساجد و مدارس رونق گرفت. کشاورزی توسعه یافت. راههای تجاری باز شد و قنوات آباد گردید. مخالفتهای «حجاج سلطان» با این بانو و کارشکنیهای جلال الدین (سیور غَتْمِش) جوان، هیچ کدام در روند اصلاحات اقتصادی و سیاسی این دوران نقش نداشت. مردم در رفاه بودند و سالی صدهزار دینار از مالیات(ها) به نام آش بارگاهِ این بانو به اهالی تحت قلمرو او پرداخت می شد و مبالغی خطیر به حفر قنوات اختصاص می یافت. اوضاع اقتصادی و عمرانی از آسایش عمومی و تفریح و گردش و توجه به اوقات فراغت مردم حکایت دارد. بسیاری از دانشمندان و شعرا و اهل ذوق و هنر از دوردستها، از خوارزم و هرات و خواف و سمرقند و غزنه و فارس و یزد به کرمان روی آوردند و در این دیار اقامت گزیدند. [4]«احمد علی خان وزیری» در تاریخ کرمان نوشته است:
الحق آن مدبره کافیه خیّره [= مدیر باکفایت نیکوکار] در تعمیر ولایات و ترفیه [= رفاه] حال رعیت و افاضه خیرات و اشاعه [= گسترش } حسنات و احترام علما و انعام فضلا به نوعی قیام نمود که عُشر عشیر [= یک دهم } آن از هیچ پادشاهی به ظهور نرسید. مدت مدیدی در ترفیه عُبّاد [= بندگان خدا] و آبادانی بلاد، مشغولی داشت،[5]
خانم «آن ـ لمبتون» که از این بانو به عنوان زنی عادل سیرت، عالی همت و بلندپایه یاد کرده، می نویسد:
وی به دلیل ایواب خیری که راه انداخت، دولتی قویم پدید آورد. چون قطب الدین محمد (شوهر خاتون) فوت کرد، مِهر خود را که ده هزار دینار بود، گرفت و در اوقاف مدرسه و بقعه ای که ساخت، راه انداخت. اوقاف دیگری نیز ایجاد کرد. قتلغ ترکان طرفدار فقرا بود. گفته شده که چند سال پس از مرگش مقدار زیادی
جامه برای فصول مختلف و مواقع خاص از خانه اش کشف گردید و به بهای سنگینی فروخته شد. او این جامه ها را به فقرا و افراد بینوا و یتیم می بخشید..[6]
نقش قالی قتلو (قتلغ) که در قالی بافی کرمان تحول صنعتی پدید آورد، از طراحیهای زمان این بانو است و هندوانه خانمی شاید نشانه نوجویی و جستجوگری اقتصاد کشاورزی همین زن باشد، که به دلیل شیرینی، تُردی و هسته های کوچک در میان هندوانه ها معروف است و به دستور قتلغ ترکان بذر آن در کرمان کاشته شده است.[7]
با مرگ «اباقاآن» در سال 680ه··· .ق، موقعیت سیاسی ترکان خاتون دچار تزلزل گشت و لازم بود برای تأیید مقام خویش به دربار «احمد تکودار» برود، اما چون با تحریکات «جلال الدین» حکم عزل بانو صادر شده بود، قتلغ خاتون دچار اندوه و افسردگی گردید، ولی با وجود بیماری توانست حکمی بگیرد که حکومت کرمان میان او و سلطان جلال الدین به صورت مناصفه باشد. شاهزادگان مغولی این شیوه را نپذیرفتند و به خنثی کردن حکم پرداختند. سرانجام قتلغ خاتون به دلیل وخامت اوضاع و تشدید کسالت در حالی که دور از مرکز حکومت و در خطّه آذربایجان بسر می برد، درگذشت. بی بی ترکان که در آنجا حضور داشت، تابوت مادر را به کرمان آورد. سلطان جلال الدین و اعیان کرمان استقبال کرده و مراسم سوگواری مناسب در شأن و منزلت این بانوی خدوم و نیکوکار به جای آوردند و در گنبد مدرسه ای که در شهر ساخته بود، پیکرش را دفن کردند.[8]
[1] باستانی پاریزی بر تاریخ شاهی قراختاییان، ص337، به نقل از روضه خلد، ص189.
[2] ادداشتهای قزوینی، ج اول و مأخذ قبل، ص334.
[3] توضیحات و تعلیقات ...، ص333.
[4] نوح هزار طوفان، ص411.
[5] تاریخ کرمان، احمد علی خان وزیری، ص445.
[6] تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، آن ـ لمبتن، ترجمه یعقوب آژند، ص307.
[7] نوح هزار طوفان، ص412.
[8] تاریخ کرمان، ص454، پاورقی.