سولون یکی از دولتمردان دمکرات منش یونان بود که نقش عمده ای در دگرگونی حکومت در یونان و سپس روش دمکراسی را در جهان پایه گذاری کرد.
سولون حوالی دهه 630 قبل از میلاد متولد شده است. خانواده وی از قبیله اوپاترید و در شهر سرشناس بودند. به گفته پلوتارک خانواده سولون با حاکمان پیش از دموکراسی آتن بستگی خونی داشتند و وی در جوانی به تجارت مشغول شد که برای خانواده های اشراف آتنی شغل غیر معمولی بود .
سولون - زاده ۶۳۰ قبل از میلاد دولتمرد، قانونگذار و غزلسرای آتنی بود. او را پدر شهر آتن خواندهاند. وی قانون اساسی شهر را نوشته و در پایهریزی مردمسالاری آتنی نقش مهم و تاثیر گذاری داشت. یونانیان او را در شمار فرزانگان هفتگانه آوردهاند معتقد بود برای تقویت قدرت مردم در برابر اشراف باید قانون داشت. او تبار را بهعنوان پیششرط دستیابی به مناصب سیاسی حذف کرد.
در اطراف آتن جزیره ای هست به نام سالامیس که مدتی توسط شهر مگارا اشغال شده بود. مصادف با دوران حکومت پسیستراتوس، سولون نیروهای دریایی آتن را در عملیات نظامی رهبری کرده و موفق به بازپسگیری جزیره شد. امری که به شهر و محبوبیت وی افزود. به گفته دیوژن لائرتی سولون به عنوان یکی از آرخون ها انتخاب شد و شروع به انجام اصلاحاتی در زمینه قوانین کرد.
در این زمان آتن دورانی از گذار را سپری میکرد و در آشفتگی فرو رفته بود. قوانین قدیمی بسیاری از مردم را بدهکار کرده و به نارضایتی عمومی دامن زده بود. سولون در 594 پیش از میلاد و تنها برای یک سال به عنوان آرخون به معنای «زمامدار» و قاضی ارشد در دولت انتخاب شد و به گفته پلوتارک "ثروتمندان به خاطر ثروتش و مردم به خاطر سلامت نفس اش او را شخصی مناسب می دانستند". او کاملا اصلاح طلب از کار درآمده و نهاد ها و قوانین آتن را به نفع مردم تغییر داد و همزمان به فرادستان کمک کرد تا با بر عهده گرفتن نقش های جدید در اجتماع به ضرفیت حکومت برای حل و فصل منارعات اضافه کنند.
ارسطو در رساله قانون اساسی آتن عنوان میکند که تا پیش از سولون بعضی افراد برای قرض گرفتن حتی بدن خود را به گرو می گذاشتند. سولون با لغو اینگونه شرایط و اعطای حقوقی قانونی به مردم ، جمعیت بزرگ آتنی های عادی را به شهروندان تبدیل کرد و به وثیقه گذاشتن خود و رعیت ساختن آتنی ها را ممنوع کرد. وی ممنوعیت جا به جا شدن در آتیکا را از بین برده و شورایی 400 نفره به نام بوله ایجاد کرد که هر یک از چهار قبیله اصلی آتن در آن اعضای برابر داشته باشند. همچنین فرادستان را به دیوان سالاران ساختار جدید بدل کرده و به جای حذف ایشان از آنها برای تحکیم دموکراسی استفاده نمود چنان که خود در شعری میگوید "سپر به دست گرفته و نگذاشتم که هیچ گروهی بر دیگری ستم کند".
سولون به مدت ده سال به سفر پرداخت تا مگر آتنی ها به علت عدم حضور شخص او به قوانین پایبند بوده و آن را رعایت کنند تا عادتشان شود. اما پس از بازگشت مشاهده نموند که قوانینش دستشخوش بی توجهی شده و با ناآرامی سیاسی یک مستبد به نام "پسیستراتوس" که دست بر قضا از بستگان مادری سولون بود به قدرت رسیده است. سولون سالهای پایانی عمر خود را به مبارزه با این استبداد پرداخته و نهایتا در 80 سالگی در جزیره قبرس درگذشت.طبق وصیت خودش خاکسترش را در جزیره سالامین زادگاهش پراکنده کردند. اصلاحات سولون نهایتا زمینه برقراری دموکراسی را ایجاد کرد.[1]
جهان یونانی با اصلاحات مردان سیاسی خود به سمت امکان مشارکت مردم در سیاست و حکمرانی حرکت کرد.
رویداد امکان عقلانیت در یونان باستان، وامدار فیلسوفان پیشسقراطی، اهالی شعر، تاریخ، ادبیات نمایشی و اهالی سیاست بود و همه این جریانها در این گذار مشارکت داشتند.
میتوان دید که امکان عقلانیت در یونان وابسته به گروهی خاص یا رویدادی اتفاقی نبود بلکه عوامل متعدد در امکان فعالیتی مشارکتی همچون عقلانیت سهیم بودند.
فیلسوفان معروفی همچون سقراط، افلاطون و ارسطو که امروزه آنها را به خاطر اندیشمندی و افکار تأثیرگذارشان ستایش میکنیم، در واقع از دموکراسی بیزار بودند. برای مثال سقراط اعتقاد داشت که دموکراسی به معنی تن دادن به خواستهی افرادی تباه است و درنهایت به تباهی میانجامد. افلاطون هم نظر او را تأیید و اعلام کرد که دموکراسیِ آن زمان به نوعی به ظلم و ستمگری منجر شده بود. البته ارسطو که از پیروان افلاطون به حساب میآمد، تا این اندازه نگرش خصمانهای نسبت به دموکراسی نداشت و حتی در مورد قواعد آن در کتاب خود به نام «سیاست» توضیحاتی داده است.
دموکراسی در سال 550 قبل از میلاد مسیح در آتن اجرا شد و تغییری اساسی را نسبت به سیستم حکومتی پیشین به وجود آورد. دموکراسی بین سال 480 تا 404 به اوج خود رسید و آتن، گل سرسبد شهرهای یونانی به شمار میرفت. اما این دوران طلایی چندان طول نکشید و مقدونیه توانست در قرن 4 قبل از میلاد مسیح در «جنگ پلوپونز» بر آتن و دیگر شهرهای کشور یونان پیروز شود. بعد از این شکست ارتش یونان، نظام دموکراسی این شهر نیز رو به زوال گذاشت.
اندیشههای فیلسوفان یونانی در باب سیاست، جامعه و اخلاق
سقراط، افلاطون و ارسطو را بزرگ ترین فیلسوفان یونان باستان میدانند که هر یک از آنها نقش مهمی در عقاید و نظرات فیلسوفان پس از خود داشته اند. سقراط را فیلسوف خودگرا مینامند، زیرا پایه گذار پرسشها و گفت وگوهای فلسفی است.
سقراط، فیلسوف یونان باستان که بهعنوان پدر فلسفهی غرب شناخته میشود، یکی از تاثیرگذارترین اندیشمندان تاریخ غرب است. او یکی از پایهگذاران فلسفه و مشوقان اصلی برای شکلگیری آن بود و بهطور مستقیم روی دیگر فلاسفهی مطرح یونان باستان چون افلاطون و ارسطو تاثیر گذاشت. سقراط یکی از عناصر انگیزهبخش اصلی برای تشویق بشریت به فکر کردن دربارهی دنیا و شیوهی درست زندگی کردن بود.
سقراط از «نیاز به شناخت خود» صحبت کرد. اندیشههای سقراط تمرکز فلسفه زمان خودش را از طبیعت به انسان گرداند. او برای مردمان پس از خود نوشتهای مکتوب به یادگار نگذاشت و بیشتر عمر خود را در بازار و خیابانهای آتن به صحبت با مردم گذراند. آن چه ما درباره سقراط میدانیم، بیش تر از نوشتههای شاگرد او، افلاطون، استخراج شده است. آن طور که افلاطون گفته است، او به ظاهر نشان میداد که میخواهد از طرف مقابل خود چیزی یاد بگیرد. از این رو، روش تعلیم او اصلاً به معلمهای دیگر شباهت نداشت. افلاطون شخصاً مدرسهای خارج از شهر آتن تأسیس کرد که صاحب آن پهلوانی به نام آکادموس بود. به همین دلیل مدرسه فلسفه او به نام آن پهلوان معروف شد و از آن زمان تاکنون هزاران آکادمی در سراسر دنیا تأسیس شده است. زمانی که افلاطون 61 ساله بود، جوانی 17 ساله به نام ارسطو وارد آکادمی او شد و توانست به یکی از بزرگ ترین فیلسوفان یونان و نخستین زیست شناس اروپا تبدیل شود. ارسطو برخلاف استادش که آن چه ما در اطراف خود میبینیم را نادیده میگرفت، به طبیعت میرفت و درباره موجودات طبیعی به تحقیق میپرداخت. او مردی در نهایت نظم و ترتیب بود که میخواست مفاهیم موجود در اذهان مردم را جمع و جور و مرتب کند. او از همین طریق علم منطق را مطرح کرد و قواعدی را برای این علم در نظر گرفت تا به کمک آن بتوان قضایای منظمی را تعریف کرد.
او در سال ۴۷۰ پیش از میلاد متولد شد و در سال ۳۹۹ پیش از میلاد به جرم هتک حرمت و تمسخر اشیا مقدس و فساد [ذهنی] جوانان با خوردن جام شوکران اعدام شد. سقراط متوجه مفهوم انسانیت شد. تا آن زمان بیشتر تلاشهای فیلسوفان و اندیشمندان دربارهٔ جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و مادهٔ اصلی آن چیست. اما او اعلام کرد که باید جهانشناسی را کنار گذاشت و به انسان بازگشت، شعار او خودت را بشناس بود.
باورهای اساسی سقراط را چنین گزارش می کنند:
- ۱. خود انسان و چگونگی زندگی او بسیار مهمتر از فهم آرخه یا هستی است. انسان در وهله اول باید بداند که چگونه زندگی کند و بعدازآن به بنیان هستی پی ببرد.
- سقراط میگفت باورهای خودتان را الک کنید. انگار سالیان بسیار است که به باورهایمان دست نزدهایم و باید سقراطی میآمد که ما را متوجه خودمان کند.
- آزمودن زندگی یعنی آزمودن باورهایمان و مهمتر از آن زیستن بر اساس باورهای آزموده شده.
- بهزعم او فقط باورهای آزموده شده است که ارزش دارد به خاطرش شوکران نوشید.
- ۲. فضیلت .هنر زندگی کردن است و کسی که تخصص لازم در این مهارت را دارد میداند که چگونه زندگی کند.
- همچنان که یک تیرانداز بلد است که تیر را به هدف بزند، متخصص فضیلت میداند که چگونه زندگی کند.
- سقراط فهمیده بود که جامعه یونان بهشدت از این هنر غفلت کرده است.
- ۳. سقراط بر این باور بود که ما باید تلاش کنیم تا چگونه زیستن را بیاموزیم.
- فرد فضیلت مند متخصصی است که میداند چگونه بهخوبی زندگی کند؛ اما برای فهمیدن اینکه خوب زندگی کردن چگونه است باید تلاش بسیار کرد.
- سقراط هم فرقی با بقیه نداشت. او هم نمیدانست چگونه میتوان زندگی خوب کرد ولی فقط با این تفاوت که او میدانست باید برای یافتن پاسخ این پرسش تلاش و جستجو کرد.
مخالفت سقراط با دمکراسی خام
در کتاب جمهوریت افلاطون، سقراط با شخصی به نام آدمانتوس وارد بحث می شود و سعی می کند با تمثیل جامعه به یک کشتی، ضعف های دموکراسی را برایش نمایان کند. سقراط می پرسد: "اگر یک سفر دریایی در پیش داشتید، بهترین کسی که می تواند انتخاب کند که چه کسی کشتی را هدایت کند کیست؟هر کسی و یا کسی که با دریانوردی آشنایی دارد؟" آدمانتوس جواب می دهد: مشخص است که باید آشنایی داشته باشد و سقراط در جواب می گوید: "پس چرا ما فکر می کنیم که هر کسی صلاحیت دارد قضاوت کند چه کسی "رهبر بهتری برای یک کشور است؟
نکته ای که سقراط به آن اشاره می کند این است که رای دادن یک مهارت است و نه یک توانایی ذاتی. و همانند هر مهارت دیگری نیاز دارد که به مردم آموزش داده شود. رای دادن همه ی شهروندان بدون آموزش های لازم همانقدر غیرمسئولانه است که سپردن انتخاب ناخدای کشتی به کسی که از دریا هیچ نمی داند.
در سال ۳۹۹ پیش از میلادقبل از میلاد، سقراط به جرم ایجاد فساد در جوانان آتن به دادگاه فراخوانده شد. 500 نفر از شهروندان آتنی برای رای دادن جمع شدند و با اختلاف بسیار کوچکی بین رای های موافق و مخالف، سقراط مجرم شناخته شد و به دستور دادگاه با دست خود جام شوکران نوشید. این رویداد برای افراد متفکر همانقدر تراژیک است که مصلوب شدن مسیح برای افراد معتقد.
بسیار مهم است که توجه کنیم که سقراط در معنای عام کلمه نخبه گرا نبود. او اعتقاد نداشت که فقط تعداد محدودی باید رای بدهند. ولی اصرار داشت که فقط افرادی باید نزدیک صندوق رای شوند که در مورد موضوع عمیقاً فکر کرده اند و اطلاعات لازم برای قضاوت را دارند.
ما تفاوت بین دموکراسی هوشمندانه و دموکراسی به عنوان حق طبیعی همه افراد را فراموش کرده ایم. ما حق رای دادن را بدون در نظر گرفتن آگاهی افراد به همه داده ایم. و سقراط به خوبی می دانست نتیجه این دموکراسی چه بود. نتیجه آن سیستمی بود که یونانی ها از آن واهمه داشتند: عوام فریبی.