جریان اصلاحات در مغرب زمین در دور اول خود با فلسفه میانه ای نداشت. لوتر که گاه از او به عنوان پدر اصلاحات دینی در غرب یاد میشود، به شدت مخالف فلسفه بود و به نوعی الهیات عرفانی علاقه داشت. وی اساساً میان عقل و ایمان نسبتی نمی دید و بهتر آن میدانست که عقل به سود ایمان کنار رود. لوتر یکی از انتقـادات وی، می گفت که هنگامی که خدا سخن میگوید، عقل باید ساکت باشد
از جمله در «رساله به اشراف ملت آلمان» در سال 1520م آن است که چـرا در دانشـگاههـا یونانی مابی رایج، و ارسطو با آن آثار بیفایده و طاقت فرسا و فرصت سوز مورد توجـه قـرار گرفته است.
وی خواهان آن بود که کتابهای فیلسوفان کافر کنار گذاشته شود و بـه جـای آن کتاب مقدس مورد توجه قرار گیرد. توصیة وی آن بود کـه از کتـابهـای ارسـطو تنهـا این بود که 3 بخش منطق، شعر و سخنوری، آن هم بدون تفاسیر و شروح آن خوانده شود.
پاپ در همان زمان حامی و پشتیبان هنرمندان بزرگی مانند میکل آنژ و رافائل، و نیز مدافع فلسفه در قالبی خاص بود که آن را کنیز ایمان و خادم آن میدانسـت.
کـالون، دیگـر متفکر بزرگ نهضت اصلاحات در مغربزمین نیز به همین شدت با عقل و منطق و فلسـفه
مخالف بود و آن را دکانی در برابر کتاب مقدس میدانست. البته این مسأله مربوط به تـأثیر
مستقیم نهضت بر تفکر فلسفی است و گرنه جریان پروتستانی از جمله لوتر ٔتاثیر مهم و مثبتی بر تفکر فلسفی گذاشت.
حکومت بنیادگرایان مذهبی در اروپا
ژان کالون متلکم فرانسوی در قرن شانزدهم به عنوان یکی از بنیادگرایانی که ادعای اصلاح طلبی مذهبی داشتند، مطرح است. از او به همراه مارتین لوتر به عنوان دو اصلاحگر کلیسا و بزرگان و موسسان مذهب پروتستان یاد میشود. او به دعوت شهروندان سوئیس به این سرزمین سفر کرد و اختیار همه چیز مردم این دیار را در دست گرفت. او در شهر بال سوئیس کتاب «مبادی دین مسیحی» را منتشر کرد. با حضور او در سوئیس شهر ژنو مرکز و پایتخت آیین پروتستان شد و هدف او این بود که ژنو را به صورت کشوری دربیاورد که حکومتش در دست اولیای دین باشد که به این هدف هم رسید.
سوئیسی که فریب ندای اصلاحطلبی کالون را خورده بودند، با قدرت پیدا کردن او چنان جهنمی را در پیش خود دیدند که در طول تاریخ سابقه نداشت. او با بازخوانی فقهی خود از مسیحیت ستمهای بسیاری را بر مردم روا داشت و راه هرگونه مدارای مذهبی را بست و چنان حکومت رعب و وحشتی را تشکیل داد که مثال زدنی بود. جزای کوچکترین گناهی (آزاد اندیشی هم گناه به حساب میآمد) در نظام فقهی کالون اعدام و سوختن بوسیله آتش بود. کار به جای رسید که سوئیسیها خود او را اخراج کردند.
به دلیل آنکه نظام برساخته توسط کالون متکی به شخص خود او بود، پس از اخراجش بوسیله مردم، هرج و مرج شدیدی پیش آمد و سوئیسیها اشتباه تاریخی بزرگی را مرتکب شده و کالون را دوباره به سرزمین خود بازگرداندند. کالون اینبار دست بسیار بازتری در حکومت پیدا کرد و با کینهای که از مردم سوئیس به دلیل اخراج کوتاه مدت و هتک حرمتش پیدا کرده بود، دوران سیاهتری را نسبت به دوره نخست حکومت خود پدید آورد.
در این نوبت دادگاههای تفتیش عقاید حتی به شدتی بیش از دادگاههای کاتولیکی، محاکمههای مذهبی که رای همه آنها بی چون و چرا سوزاندن متهم در آتش بود، جنبش کتابسوزان (به شهادت کتابهای تاریخ حتی کتابسوزان نازیهای آلمان در قرن جدید هم به پای آن نمیرسید) نفی هرگونه شادی، آزاداندیشی و حتی نفی موسیقی، بسیار گستردهتر از قبل اجرا شد.
صاحب هرگونه صدای مخالفی به دادگاههای تفتیش عقاید فرستاده شده و پس از آن در آتش سوخته میشد. از دوره فرمانروایی کالون به دورهای که مذهب هیچگونه گفتوگویی به معنای واقعی کلمه، را نمیپذیرفت یاد میکنند
در نظام مذهبی که کالون پایه گذاری کرد زورگویی و کشتار امری رایج بود و بسیاری از مردم با تهدید به اخراج و نفی بلد به نوشتن اعترافنامه مجبور میشدند. کالون از عموم مردم میخواست که به ایمان مذهبی، آنطور که او میپسندد، گردن نهند بدین ترتیب نظامی سخت و خشن و یک دیکتاتوری تمام عیار مذهبی در شهر ژنو برقرار کرد. در این نظام همه متهم بودند و هر لحظه ممکن بود که درب منزل به صدا درآمده و یکی از اعضای گروه تفتیش عقاید کالون برای بازدید سرزده وارد خانه شود. این کارگزاران نه تنها از مردم امور شرعی را میپرسیدند تا بدانند که مردم آنها را بلدند یا خیر؟ که حتی درباره کوچکترین جزییات زندگی معمولی نیز دخالت میکردند از نوع پوشش و لباس گرفته تا نوع مو و زینت. حتی آنها به کتابخانههای مردم نیز سرک کشیده و کافی بود تا یک کتابی به زعم خود مخالف را پیدا کنند تا هم کتاب و هم صاحب آن خانه را در آتش بسوزانند.
اشتفان تسوایگ، نویسنده، شاعر، روزنامه نگار و پژوهشگر از جریان حکومت کالون و قیام کاستلو، روایتی داستان گونه در کتاب «وجدان بیدار» به دست میدهد که بسیار خواندنی است.
(گردآوری و نوشته: نوروز دّرداری (فولادی)