ایران پس از شکست از اعراب، همه داشته های پیشین خود را از جمله: سلطنت، دین، دارایی، ثروت، و مهمتر از همه مردمان خرد مند و عقل گرای خویش را از دست بداد. ایران تبدیل شد به سرزمینی که همه چیز در آن نابود شده بود. ظلم و ستم و جور و غارت و کشتار و ویرانی های خلفای عرب به مدت بیش از دو قرن( دویست سال) ایران را در تاریکی و جهل مطلق سوق داد. تعطیل مدارس ایرانی، تحقیر و معرفی ایرانیان به عنوان عجم - مردم زبان نفهم - دشمن عرب و موالی یعنی برده بدون حقوق نامگذاری می کردند.
به نوشته زرین کوب، حکومت امویان - عرب را چیزی به جز ارتجاع و بازگشت به فرهنگ عرب پیش از اسلام نمیتوان نامید؛ زیرا به جز دورهٔ کوتاه مدت خلافت عمر بن عبدالعزیز تمامی خلفای این سلسله خشونت و تنفر نسبت به موالی و غیر عربان را پیشه خویش کرده بودند.[1].
امویان را اعتقاد بر این بود که فقط کسی که خون خالص عربی در رگ و ریشهاش باشد سزاوار فرمانروایی خلق است و سایر نژادها برای خدمت به اعراب و انجام کارهای پست آفریده شدهاند. با توجه به چنین طرز تفکری که در ذهن اعراب و به ویژه امویان ریشه دوانیده بود، طبیعی بود که ستم و جور و اهانتهایی گسترده نسبت به موالی انجام گیرد. برخی از این موارد ستم و تحقیر برای اثبات صدق گفتار در ذیل میآید:
- عربها بر موالی مباهات مینمودند که ما شما را از بردگی و اسارت آزاد ساختیم و از کفر و شرک و پلیدی نجات داده و به اسلام رهنمون ساختیم. ما شما را با شمشیر سعادتمند ساختیم و با زنجیر به بهشت کشاندیم. پس همین دلیل کافی است تا بدانید ما از شما برتریم.[2]
ـ اعراب معمولاً کارهایی را برعهده موالی مینهادند که از اهمیت واعتباری برخوردار نباشد. به عنوان نمونه شغل قضاوت به هیچ عنوان به موالی واگذار نمیگردید؛ چرا که به عقیده عرب این قبیل مقامات شایسته مردم پدردار و با خانواده بود و کسی باید دارای این مقام گردد که اصل و نسب پرافتخاری داشته باشد[3]
- اقتدا نکردن عربها به موالی در خواندن نماز از دیگر موارد پست شماری موالی محسوب میشود؛ و جالب آن است که اگر هم به فرض اعراب به موالی اقتدا میکردند به آنان میگفتند که برای فروتنی و تواضع نسبت به خداوند چنین کاری انجام دادهایم.[4]
- عربان به هنگام مهمانی، موالی را ولو اینکه دانشمند و متقی و مؤمن بود اجازه نشستن بر سر سفره نمیدادند و او را بر سر راه مینشاندند تا همگان دریابند که او از اعراب نیست..
- معاویه بن ابو سفیان بدان حد موالی را پست میشمرد که از بیم آنکه آنان به سبب زیاد شدن تعدادشان دردسرساز شوند تصمیم به نابودی و سربهنیست کردن آنان یا حداقل برخی از آنان گرفت ولی سرانجام بر اساس مشورت یارانش از اجرای چنین تصمیمی خودداری کرد
ه واقع از این جریان میتوان به عمق تفکر نژادپرستانهٔ این دوره پی برد؛ خلیفه اموی به حدی این موضوع در ذهنش لانه کردهاست که انگار میخواهد هزاران گوسفند را سر ببرد و هیچ عیبی هم در این عمل نمیبیند.
- اعراب موالی را به کنیه صدا نمیکردند و موالی را از داشتن کنیه منع میساختند[5]. در حالیکه یکی از رسوم و افتخارات عربها خواندن یکدیگر به کنیه بود.
- عربان با موالی - ایرانیان هرگز در یک ردیف راه نمیرفتند و آنان را علوج یعنی خدانشناسها و نادانان میخواندند.[6]
- اگر کسی از عربها میمرد موالی را اجازه نمیدادند تا به همراه دیگران بر آن، نماز میت گذارند..[7]
- حجاج بن یوسف حاکم عراق به روزگار امویان بر دستان موالی داغ مینهاد و نشان میگذاشت تا از سایر طبقات شناخته شوند.[8]
- حجاج پس از شکست دادن ابن اشعث آن دسته از موالی را که در معیت او بودند دستگیر نمود و برای آنکه آنان را پراکنده سازد و از اجتماع مجددشان جلوگیری نماید دستور داد تا به دست هریک از آنان نام سرزمینی را که بدانجا تبعید میشوند خالکوبی نموده و داغ زنند.[9]
- اعراب به هنگامیکه چیزی میخریدند و به خانه بازمیگشتند اگر در میان راه با یکی از موالی روبرو میگشتند او را مکلف میکردند تا وسایل را به مقصد رساند.
- اگر عربی پیاده بود و فردی از موالی را سواره میدید، مولی را وادار میساخت تا مرکب خویش را در اختیار او قرار دهد.
- عربها زن دادن به غیر عرب را نوعی بردگی و بندگی و ننگ میدانستند؛ آنان حاضر بودند حتی دختران خویش را به افرادی از پستترین قبایل عرب شوهر دهند امّا به هیچ وجه رضا به ازدواج آنان با فردی از عجم نمیدادند.
- موالی اجازه نداشتند بدون اجازه اربابان سابق؛ دختران خویش را شوهر دهند.[10]
- به هنگام نبرد؛ اعراب موالی را با پای پیاده و شکم گرسنه به اردوگاه میبردند و به آنان اجازه سوار گشتن بر اسب و شتر را نمیدادند و پس از جنگ حتی اندک سهمی از غنایم به آنان نمیدادند.
این شرایط زندگی در اسارت سبب بسیاری از حقارت ها و عقلگریزی در نسلهای ایرانی شد و این دوره تا دوره خلافت عباسیان ادامه داشت. اما پس آن به سبب امکاناتی که برای ایرانیان در دستگاه خلافت پدیدار شده بود برخی از سران و سپاهیان ایرانی فرصت پیدا کردند که خود یابی کنند و تلاش هایی برای برگشت و ایجاد خردورزی برای جامعه ایرانی فراهم کنند. در این سلسله نوشتارها به این گونه تلاش ها که توسط حکام ایرانی در دوره خلافت عباسیان صورت گرفت و سبب شد که نور امیدی هر چند کم فروغ ولی امیدوار کننده پیدا شوند در این بخش به حکومت طاهریان که اولین تلاش ها را پی ریزی کردند می پردازیم.
حکومت ایرانیان دوران تلاش برای تفکر و خرد گرایی - قرن سوم تا پنجم هجری
حوزه خلافت اسلامی در زمان عمر بن خطاب گسترش چشمگیری یافت، چنانکه شامل مناطق جدید میشد که شهروندانش نیز از مردمان بافرهنگ و متمدن بودند. به همین دلیل مسلمانان برای اولین بار از قوانین آنها در تقسیمات اداری برداشت کردند. عمر برای اولینبار قلمرو خلافت را به پنج بخش بزرگ تقسیم و هر کدام را نیز به استان هایی تقسیم کرد؛
- ی ایران ساسانی (شامل استان های: سیستان، مکران، کرمان، طبرستان و خراسان- عراق به دو استان (بصره وکوفه).[11] و به این ترتیب حکومت مرکزی در ایران از بین رفت و ایران تقسیم و به هر استانی یک عربی حاکم شد که تا کنون منطقه ای شهری و متمدن به آن صورت در عمرش ندیده بود.
این روند تا زمان مأمون عبّاسی به مدتی نزدیک به دو قرن ادامه داشت . سیاست عبّاسیان پس از تثبیت قدرت نسبت به ایرانیان تغییر کرد. آنان شدیداً به سرکوبی این گروه پرداختند، ابومسلم و ابوسلمه را کشتند و قیامهای ایرانی را سرکوب کردند; زیرا دستگاه خلافت بر این گمان بود که ایرانیان علیرغم همراهی بسیار با عبّاسیان، مشکلات بسیاری را برای آنان ایجاد نموده اند; به ویژه آنکه تلاش میکردند از راههای گوناگون موازنه قدرت را به سود خود تغییر دهند.
بنابراین، خلیفه عبّاسی هر گاه نارضایتی ایرانیان را میدید، با اندک بهانه ای آنان را به خاک و خون میکشید. برخورد خشونت آمیز با ابومسلم و ابوسلمه، برمکیان و آل سهل نشانگر آن بود که عبّاسیان از ایرانیان به عنوان ابزاری برای دستیابی به قدرت استفاده کرده و به هیچ روی حاضر نبودند سهمی عادلانه و شایسته جایگاه ایرانیان به آنان اختصاص دهند. تا اینکه طاهربن حسین اعلام استقلال کرد و نام خلیفه را از خطبه و سکّه انداخت. به تدریج، حکومتهای نیمه مستقل و مستقل در ایران شکل گرفتند که طاهریان، صفاریان، و سامانیان از جمله آنها بودند. اما خلافت عبّاسی به ناچار و برای حفظ قدرت خود در ایران ناگزیر شد که این سلسله ها را به رسمیت بشناسد تا از این طریق به اهداف خود که ادامه استعمار ایران بود نایل آید.
سیاست دیگری که عبّاسیان در ایران دنبال میکردند حمایت از بخشهایی از دهقانان و اعیان ایرانی بود که برای حفظ منافع خود و تحکیم نفوذ خویش بر توده های مردم همکاری با آنها را به عنوان یک شیوه اساسی برگزیدند. اعمال این سیاست از جانب خلافت عبّاسی یکی از دلایل اصلی شکست قیامهایی همچون بابک و مازیار بود.
علاوه بر آن، شورشهای طبقات فرو دست جامعه ایرانی با منافع این دسته از اعیان و دهقانان مغایرت داشت. از اینرو، خلفای عبّاسی ناگزیر بودند به دلیل اوضاع سیاسی ـ اجتماعی ایران و دستگاه خلافت در اوایل قرن سوم هجری به شرایط اعیان ایرانی و همزیستی با آنان تن در داده و قدرت را به این گروه واگذار نمایند.
گاهی نیز متنفّذان محل خودسرانه و به اتّکای نیروی نظامی خویش بدون اینکه از طرف خلیفه منصوب شده باشند یا فرمانی از وی صادر شده باشد، حکومت محلی را به دست میگرفتند. بنابراین، پیدایش دولتهای محلی در ایران از یکسو نتیجه مبارزه داخلی در درون خلافت بود و از سوی دیگر، بر اثر نهضتهای مردمی، که ارکان قدرت خلفا را متزلزل ساخته بود، تسریع گشت.
زمانی که دستگاه خلافت عبّاسی دریافت اعزام لشکر از مرکز خلافت و گماشتن فرمانروایان غیر بومی در تأمین اهداف مورد نظر کارایی ندارد سیاست تأیید محافل متنفّذ ایرانی را در پیش گرفت تا از این طریق نهضت های ضد عبّاسی را سرکوب نموده، جریان انتقال ثروت به بغداد را نیز تضمین نماید.
تزلزل حکومت خلفای عباسی سبب شد که در برخی از نقاط ایران حکومت های متعددی به صورت شاه – شاه چه –ایلخان- امیر یا خان محلی گیرد که تا تشکیل حکومت ایران یک پارچه در دوره صفویه 65 دودمان بر ایران حاکم بودند که عبارتند از :
- طاهریان ، علویان طبرستان، زیاریان، جستانیان ، کنگریان ، سالاریان، روادیان، اسپهبدان، کاووسیان، پادوسیان، صفاریان، سامانیان، دیلمیان، بریدیان، مرندیان، ارومیان، نریزیان، شدادیان، ساجدیان، بنی حسنویه، خاندان کارگیا، خورشیدیان، ملوک شبانکاره، بنی ساج، کین خواریه، سالاریان، غزنویان، غزان ، ایلکخانیان، آل آی به ، سلجوقیان، اتابکان فارس، اتابکان آذربایجان ، سلغریان، چوپانیان، هزار اسپیان، بنی کاکویه، باوندیان، احمدیلیان، ملوک فیروز، آل برهان، آل خجند، آل صاعد، بنی دلف، مهلبیان، قراخانیان، شیبانیان، ملوک آل کرت، قراختاییان، خوارزمشاهیان، مغول، ایلخانان، آل عمران، آل جلایر، آل مظفر، آل اینجو، دانشمندیان، سقمانیان،تخاریان، شروانشاهان، سربداران، تیموریان، طغا تیموریان، قره قویونلو ، آق قویون لو که بعدا توسط صفویان ایران یک پارچه شد و حکومت های بعدی افاغنه و افشاریه، زندیه ، قاجاریه و در نهایت پهلوی تشکیل شد.
معرفی و گفتار در مورد همه ی آنان در این کتاب ضروری نیست ، بنا بر این به خانواد های مهم پرداخته و به معرفی حکومت آنان خواهیم پرداخت:-
1. طاهریان (205 تا 259 ه .ق) 54 سال فرمانروایی –
2. صفاریان ((247 – 287 ه.ق) چهل سال حکومت.
3. سامانیان (261 – 389 ه.ق ) 128 سال حکومت
4. علویان طبرستان (250-316 ه.ق )66 سال حکومت.
5. زیاریان (315 -434 ه.ق) -119 سال فرمانروایی –
6. آل بویه (320-440 ه.ق ) 120 سال حکومت.
حکومت طاهریان 207 – 259 ه.ق (۸۲۱ تا ۸۷۳ میلادی) – زمامداری ۵۲ سال.
در قرن دوم هجری به دلیل گسترش قلمرو مسلمانان و
وجود نژادهای گوناگون، خلیفه برای هر قسمت این قلمرو، حاکمی را تحت عنوان امیر
تعیین کرده و اعزام میداشت و بهترین سرزمین که دورۀ عباسیان برای آن امیر فرستاد
خراسان بود.
خراسان مرز قلمرو
اسلامی با شرق آسیا به شمار میرفت. در اوایل قرن سوم، طاهر یکی از معروفترین
سرداران مأمون از طرف او امیرخراسان شد بدلیل اینکه در یک فرصت مناسب عدم اطلاعت خود را
از مأمون اعلام کرد، اولین حکومت مستقل ایرانی بعد از اسلام در ایران تشکیل شد و
حکومت او به طاهریان معروف شد که در این مقاله به چگونگی تشکیل دولت طاهریان بحث
خواهیم کرد اینکه با وجود نفوذ اعراب در مرو چگونه در ایران (خراسان) یک دولت نیمه
مستقل ایرانی شکل گرفت.
خراسان در طی این
دو قرن پرحادثه حکومت لااقل چهل امیر عرب را در توالی حوادث تحمل کرد تختگاه این
امیران غالباً بین مرو، بلخ، هرات، طوس، جرجان و نیشابور تغییر مییافت و ولایت
مأوالنهر از جمله سمرقند و بخارا را شامل میشد.
نخستین حکومت ایرانیتبار و نیمه مستقل ایران بعد از حملهٔ اعراب طاهریان بودند. آنان از تبار دهقانان)مالکان اشراف منش) خراسان به حساب میآمدند که در اوایل قرن سوم هجری با توجه به ملاحظات دو سویه خود و عبّاسیان قدرت را در شرق ایران به دست گرفتند. طاهریان از خاندان امیران و سرداران ناحیهای در نزدیکی هرات به نام پوشَنگ یا فوشَنج بودند و در مبارزات ابومسلم برای روی کار آوردن بنیعبّاس شرکت داشتند. در اختلاف بین پسران هارون الرشید، امین و مأمون، طاهر پسر حسین جانب مأمون را گرفت به عنوان فرمانده سپاه مأمون به جنگ با امین فرستاده شد. وی در شوال 195 ق در دشت ری سپاه امین را به فرماندهی علی بن عیسی بن ماهان به سختی شکست داد.. طاهر بعد از فتح بغداد، مدتی را بر این شهر حاکم شد و بعد از چندی رئیس شرطه (نیروی نظامی که وظایفی شبیه پلیس امروز داشتند) بغداد شد. ریاست شرطه بغداد تا مدتی در خاندان طاهریان باقی ماند، به شکلی که هر گاه یکی از طاهریان به امارت خراسان میرفت، پسر یا برادرش در بغداد بر منصب رئیس شرطه بغداد مینشست.[12] مامون در سال ۲۰۶ق حکومت خراسان را به او داد. نوشتهاند که طاهر پس از فتح بغداد، هنگامی که میخواست با علی ابن موسی الرضا ولیعهد مأمون بیعت کند، با دست چپ با او بیعت کرد! و گفت: دست راست من در خراسان در بیعت مأمون است.
چون مأمون این گفته را شنید گفت: من هر دو دست طاهر را راست میگویم تا بیعت او بر هردوی ما درست باشد. از این جهت به طاهر لقب«ذوالیمینین» داد یعنی کسی که دارای دو دستِ راست است. بازگفتهاند که طاهر با هر دو دست شمشیر میزد و لقب ذوالیمینین به این مناسبت بدو داده شدهاست.
مسئلهٔ خوارج و عدم کامیابی کامل طاهر در کنترل و سرکوب تحرکات آنان یا امری دیگر، موجب ایجاد تنش میان او و مأمون گردید..[13] مأمون، به خاطر نگرانی خاطری که از زمان بخشیدن حکومت خراسان، نسبت به طاهر داشت و همچنین در اثر سعایت دشمنان طاهر در نزد وی، پس از بروز مجدد تنش در روابطش با او، اقدام به بخشیدن کنیزکی به وی به قصد مسموم کردنش کرد، اما با اطلاع طاهر از این موضوع و ارسال پیامی حاوی ابراز وفاداری و عدم پیمانشکنی به مأمون، خاطر وی از جانب طاهر آسوده گشت..[14]
طاهر یک سال و شش ماه پس از حکومت خود بر خراسان، در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی با حذف نام خلیفه از خطبهٔ نماز جمعه، استقلال حکومت خود را اعلام کرد. از دیگر علائم اعلام استقلال نیز، حذف نام خلیفه از سکههایی که ذوالیمینین نیز بر روی آنان ضرب گشته بود (۲۰۶ هجری/ ۸۲۱ میلادی)، در دورهٔ طاهر میدانند. . جاسوسان خلیفه این عمل طاهر را به وى گزارش دادند. او نیز ظاهرا به وسیله کنیزى که در دستگاه طاهر داشت، وى را مسموم کرد.[15]
او توانست که اولین حکومت نیمه مستقل ایرانی بعد از اسلام را در ایران تشکیل دهد. حکومت او به طاهریان معروف شد. در زمان طاهریان بلخ به پایتختی برگزیده شد. از شهرهای مهم افغانستان که امروزه در فاصله ۲۰ کیلومتری از مزار شریف مرکز ولایت بلخ در شمال افغانستان واقع شدهاست. در گذشته از شهرهای مهم ایالت خراسان بزرگ بود.
طاهریان در جنگ با خوارج در شرق ایران به پیروزی دست یافتند و سرزمینهای دیگری مانند سیستان و قسمتی از فرارود را به تصرف درآوردند و نظم و امنیت را در مرزها بر قرار کردند. گفته میشود که در زمان حکومت طاهریان، به جهت اهمیت دادن آنان به کشاورزی و عمران و آبادی، کشاورزان به آسودگی زندگی میکردند.
روابط طاهریان با خلفای عباسی
اقدامات سیاسی طاهر در اواخر دورهٔ حیاتش و نتایج این اقدامات پس از مرگ او منجر به ایجاد تحولی عظیم و بدیع در شرق خلافت اسلامی گردید که حاصل آن همچون یادگاری از طاهر بن حسین برجای ماند و در قالب حکومت نیمه مستقل طاهریان، در خراسان و قلمرو شرقی خلافت، سر برآورد اما پس از طاهر تمامی فرزندان و نوادگانش به علت عدم دارا بودن تمام توانایی و ظرفیتهای او در حکومت و سیاست، نسبت به خلیفه مطیع و وفادار ماندند و بر طبق سیاستهای بغداد حرکت کردند و فقط میتوان گفت به سبب موروثی ماندن حکومت خراسان در بینشان و آزادی عمل قابل توجه در امور حکومت خراسان، نیمهمستقل نامیده شدند که آن نیز به سبب همکاری آنان با خلفا و مدارای بغداد و حتی روابط صمیمی و دوستانه به علل متفاوت با آنان بود. نمود آن نیز نفوذ خاندان طاهری در مناصب مهم در مرکز خلافت، یعنی بغداد و تداوم آن حتی تا مدتها پس از سقوط حکومتشان در خراسان مشهود بود.
معروفترین امیر طاهریان، پس از طاهر ذوالیمینین، عبدالله بن طاهر است که مردی دانا و دادگر بود و با آن که نام خلیفه را در خطبه نماز جمعه میآورد و هر ساله بخشی از خراج خراسان را به دربار خلافت میفرستاد، امّا به خلیفه اجازه دخالت درامور داخلی خراسان را نمیداد. این امیر دانشمند در آبادانی نیشابور بسیار کوشید. به کشاورزی توجّهی خاص داشت و از همین رو به فرمان او کتابی دربارهٔ راه نگهداری از قناتها نوشته شد.
در زمان طاهریان قیامهای بابک (خرم دین) و مازیار که به ترتیب در آذربایجان و طَبَرستان (مازندران) رخ داد، باعث شد که آنها را از توجه به شرق ایران بازدارد. به همین دلیل خوارج دست به شورش زدند.
جنبش خرمدینان از جنبشهای مهم اجتماعی مذهبی پس از اسلام در ایران و آغازگر جنبش جاویدان پور شهرک اواخر قرن دوم هجری قمری)۱۹۲–۲۰۱(بود که بعدها بابک پور مرداس معروف به خرمدین رهبری آن را بدست گرفت و بیش از ۲۲ سال ۲۰۱–۲۲۳ هجری قمری برابر با ۸۱۶–۸۳۸ میلادی در ناحیه آذربایجان و جبال که بعدها کردستان خوانده شد، و مناطق مرکزی ایران علیه نیروهای عرب و خلفای عباسی (علیه ستم عباسیان) جنگید، ولی عاقبت توسط معتصم خلیفه عباسی با نیرنگ به دام افتاد و کشته شد.
طاهریان نه تنها در زمینه های
سیاسی، مذهبی و نظامی با عبّاسیان هماهنگی داشتند، بلکه در زمینه فرهنگی نیز با
آنها همسو بودند. این هماهنگی تا آنجا بود که طاهریان به برخی از مظاهر و نشانه های
عبّاسیان علاقه مندی نشان میدادند.
بنابراین، میتوان گفت: حاکمیت طاهریان بر مناطقی از ایران
حالت نیمه مستقل داشت و با خلافت عبّاسی رابطه انتفاعی دو جانبه داشتند; بدین صورت
که برای سرکوبی مخالفان و پیشبرد سیاستهای خود از یکدیگر استفاده میکردند. در
واقع، طاهریان بازوی اجرایی خلافت در شرق و غرب جامعه اسلامی بودند، به گونهای که
خلیفه از وجود عبداللّه بن طاهر در مصر استفاده نمود و زمانی که حرکت خوارج در شرق
گسترده شد او را به خراسان منتقل کرد.
پیوستگی های طاهریان با عبّاسیان آنقدر زیاد بود که برخی از مورّخان به هنگام بیان تاریخ آنان، به طور جداگانه به طاهریان به عنوان سلسله ای مستقل نپرداخته و اخبار آنان را در ضمن تاریخ عبّاسیان گزارش کرده اند. چون طاهریان هیچگاه به فکر تأسیس حکومتی ملی و ایرانی جدای از عباسیان نبودند، فقط حکومت را در خاندان خود موروثی کرده و در امور داخلی رویه ای مستقل در پیش گرفتند در اواخر روزگار مامون هنگامی که رشته امور از هم گسیخته و آشوب برپا بود؛بابک قیام خود را با کشتن مردمی که در ناحیه بذ (بذ: ناحیهای میان آذربایجان و اران ساکن بودند)، آغاز کرد و دهکدهها و شهرهای اطراف خود را ویران نمود و بر آن نواحی دست یافت و سپاهیان مامون نتوانستند آتش قیامش را خاموش کنند، کار بابک اوج گرفت. چون این اخبار به اطلاع مامون رسید، عبدالله بن طاهر بن حسین را با لشکری بزرگ به سوی او روانه کرد، عبدالله میان راه در بیرون شهر دینور در جایی که به قصر عبدالله بن طاهر معروف بود، اردو زدند، سپس از آنجا حرکت کرده و خود را به بذ رسانید در آن هنگام مردم از او بسیار بیم داشتند، عبدالله بن طاهر و سپاهیانش با بابک جنگیدند، ولی کاری از پیش نبردند و بابک جمع ایشان را پراکنده ساخت و سران سپاه عبدالله بن طاهر را کشت. [16]
گفته میشود که طاهر، دارای کفایت و توانایی زیادی در امر حکومت و نظارت بر کارگزارانش بود و همچنین به شعر و ادبیات عرب و شعرا و دانشمندان علاقه داشت و آنان را مورد حمایت قرار میداد؛ چنانکه فرزندان و نوادگانش نیز بر طریق او رفتند. همچنین توانایی او در استعمال و نگارش زبان عربی زبانزد بود و اثری از او در اثبات این امر به یادگار ماندهاست.
هنگامی که طاهریان قدرت را به دست گرفتند، برای حفظ موقعیت خویش و تأمین استقلال بیشتر ایران، سعی کردند قلوب مردم را متوجه خود سازند. به این دلیل، بر خلاف بیشتر فرمانروایان ایرانی، با کشاورزان و روستاییان مدارا نمودند و این همان سیاستی بود که بعدها علویان نیز در پیش گرفتند.
چون طاهریان داعیه استقلال داشتند، به خوبی میدانستند که با کارشکنیها و تحریکات مخالفان در بغداد، موقعیتشان چندان مساعد نیست و اگر در قلمرو آنها طغیانی روی دهد، ممکن است افشین شاهزاده اشروسنه، و مازیار، پادشاه طبرستان، که هر دو آرزوی رسیدن به حکومت خراسان را داشتند، موافقت بغداد را برای تسخیر خراسان جلب نمایند و به دوره فرمانروایی آنها پایان دهند، بخصوص که طاهریان برای خدمت به مأمون، برادرش امین را کشته بودند و به این علت، کینه عدهای از اعراب را علیه خود برانگیخته بودند.
هنگامی که طاهریان بر خراسان حکومت میکردند، یک
بار دیگر نیز در طبرستان قیامی رخ داده بود و آن حرکت مازیار بن قارن در سال 224ه.
بود، ولی هدف مازیار بر خلاف علویان طبرستان، مخالف با اسلام و رسوم آن و تجدید
آداب و آیین زرتشتی بود، ولی طاهریان او را شکست داده، اسیر کردند و سرانجام، در
سال 225ه. در سامرّا به قتل رسید.
طاهریان کاری را که دویست سال به تاخیر افتاده بود را برای این سرزمین صورت دادند و سنگ بنای استقلال نسبی قسمتهای وسیعی از سرزمین ایران را کار گذاشتند. ارتباط آلطاهر با خلافت عباسی چنان نزدیک بود که تصور چنین تحولی بی سابقه، در آغاز امر نمیرفت؛ اما کار آنان الگویی شد تا سامانیان که از وابستگی به طاهریان توانسته بودند خود را به حکومت بخارا و ماوارءالنهر برسانند، در عین پیوستگی به خلافت عباسی زمینه مناسبی را برای تقویت و رشد روح استقلال طلبی در قلمرو حکومت ایجاد نمایند. البته همانطوری که محققین اشاره کردهاند، طاهریان مجبور بودهاند به نوعی حداقل وابستگی به خلافت را از خود نشان دهند، زیرا در آن شرایط چارهای غیر از آن وجود نداشت.
خاندان طاهریان رامیتوان از جمله خاندان های برجسته ایرانی دانست که در قرن سوم رفتار سیاسی چشمگیری را در قبال خلافت عباسی از خودنشان داده اند. امااین رفتار بر خلاف منش بخش دیگری از ایرانیان به طور کلی در جهت حفظ و حراست از خلاف و در شکل تبعی و پیرومنشانه بروز یافته است.
دیدگاه بسیاری از نویسندگان ایرانی راجع به طاهریان بدین گونه است که :« آنان را تلاش گرانی در جهت کسب استقلال ایران در قبال سلطه اعراب به حساب آورده اند. اما این نظریه چندان بر منابع (تاریخی) کهن استوار نیست. در پرونده سیاسی طاهریان به جز آن چه در مورد روزهای آخر حیات سیاسی طاهر نقل شده است که در خطبه روز جمعه نامی از خلیفه نبرد، هیچ حرکت ستیزه جویانه دیگری در مقابل خلفای عباسی ثبت نشده است، بلکه برعکس، آن چه منابع (تاریخی) انعکاس داده اند، تلاش های گسترده آنان جهت سرکوبی جنبش های ستیزه جویانه ای است که به دست خوارج، علویان، مازیار و غیره در مقابل عباسیان روی داده است. بر این اساس می توان رفتار سیاسی طاهریان را در گفتمانی تحلیل کرد که نتیجه عملی آن تداوم و بقای سلطه و اقتدار عباسیان و فرهنگ سیاسی رسمی خلافت بوده است.[17]
به ویژه به دنبال مرگ طاهر فرزندان وی نیز همان رفتار را در قبال خلافت در پیش گرفتند. در طی سال های حکمرانی طاهریان بر خراسان و دیگر نواحی، آن ها نه تنها همواره به دفاع از قدرت و مشروعیت خلافت اعراب می پرداختند، بلکه هر گونه حرکت و جنبش سیاسی مخالف عباسیان نیز به دست آنان سرکوب می شد. از این روی رفتار سیاسی طاهریان در قبال خلافت که رفتاری مطیعانه و پیرو منشانه بود در نقطه مقابل رفتارهای ستیزه جویانه دیگرانی چون علویان و صفاریان قرار داشت.
[1] تاریخ ایران بعداز اسلام؛ ص ۳۵۳
[2] نهضت شعوبیه؛ ص ۱۴۶
[3] تاریخ تمدن اسلام ص ۶۸۹
[4] همان پیشین
[5] تاریخ تمدن اسلام؛ ص ۲۲۸
[6] همان؛ ص۲۲۸
[7] همان؛ ص۶۶۹
[8] نهضت شعوبیه؛ ص۱۴۹
[9] تاریخ تمدن اسلام؛ ص۲۲۸
[10] تاریخ تمدن اسلام؛ ص – ۷۳۱-۷۳۲-۷۰۰
[11] النظام الإداری والسرزمینی فی صدر الإسلام. مجلة دعوة الحق، العدد 206
[12] ابن اثیر، الکامل، ج ۶، ص ۳۶۲
[13] اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۴۵، ۱۵۴.
[14] اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۵۴.
[15] راوندى، مرتضى، تاریخ اجتماعى ایران، تهران، انتشارات نگاه، چ دوم، 1382، ج 2، ص 197.
[16] ابوحنیفه دینوری، احمد، اخبار الطوال، ج۱، ص۴۰۲.
[17] فلاح زاده حسین – رفتار سیاسی طاهریان در قبال خلافت عباسی – نشریه علمی – پژوهشی – تاریخ نامه ایران بعد از اسلام. سال اول شماره دوم بهار و تابستان ۱۳۹۰ ص ۱۴۷