تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

نقش خواجه نظام الملک و مدرسه نظامیه اش در خرد خفتگی ایرانیان

 

 نظام الملک در دوران وزارتش و در مسیر یکسان سازی فکری و مذهبی دو راهکار عمده و همزمان را در پیش گرفت :

1. سیاست اعمال فشار، سرکوب و حذف فیزیکی را به شدیدترین شکل ممکن و با توسل به انواع تهمت های فکری و اعتقادی و با تأسی از سلطان آرمانیش که همان پادشاه ترک نژاد ضد اندیشه گرایی به نام محمود غزنوی بود ـ اعمال کرد.

2. همزمان با اعمال زور، با تأسیس مدارس نظامیه در صدد برآمد که با ساختارسازی، به تولید نظریه و تحکیم پشتوانه فکری و کلامی اندیشه مطلوب خود ـ شافعی، اشعری ـ پرداخت. تا ضمن تربیت نیروی متخصص و وفادار؛ مناصب اصلی سیاسی، فرهنگی و قضایی را به کنترل خود و خودی ها درآورده و با استفاده از سازمانی پویا و نظام مند، همسازن سازی فکری، عقیدتی مورد نظرش را که همان «تک فکری» اشعری بود به مرحله اجرا گذارد.

 

تأسیس مدارس نظامیه؛ ساختارسازی برای نهادینه کردن یک سان سازی فکری، مذهبی:

 خواجه به فراست دریافته بود که سیاست حذف فیزیکی و اعمال فشار عریان به تنهایی باعث تغییر اوضاع به نفع تفکر شافعی ـ اشعری نخواهد شد. به همین سبب سعی کرد با تأسیس مدارس نظامیه به تلاش تخریب گر خود، عمق، غنا و ماندگاری بیشتری بخشد.

 

 

https://www.alef.ir/files/archive/originals/2021/15/270492.jpg

 

خواجه برای طلاب این مدارس «مقرری و مدد معاش» تعیین کرد و اگر چه این پرداختی امری بی سابقه نبود وی آن را وسعت بخشید و به کمال رساند. این کمک رسانی مالی سبب شد که بسیاری از روستاییان و شهری های بیکاره برای دست آوردن مدد معاشی به سوی این مدارس سرازیر شوند و به آن ها رونق دهند.

وی که خود و داوزده پسرش که همه دارای مقام وزارت و حکومت بودند، هم چنین به جلال و جبروت و مقام و منزلت مدرسان این مدارس که از علمای(!!) زمان و همفکران خودش بودند افزود. کار به جایی رسید که برخی فقیهان که صاحب کرسی تدریس نظامیه ها بودند ـ مثل فرمانروایان ـ جامه ابریشمی به تن و انگشتری زرین به دست داشتند ... البته این ها اگر چه در چشم عامه هیبت و جلوه ای داشت بی شک نزد خاصه منفور بود... به علاوه هوشمندان شهر این حشمت و شکوه فقیهان و عالمان دین را نشانه ای از انحطاط علم می شمردند

آن چه از مطالعه شرایط و ضوابط حاکم بر ساختار آموزشی مدارس نظامیه به دست می آید نشان می دهد که توجه این مدارس تنها بر علوم و معارف مذهبی و آنهم در چارچوب فرهنگ ومعارف برآمده از فقه و نگرش شافعی بوده است. در واقع «مدارس نظامیه »در شمار آن دسته از مراکز علمی نبود که نوابغ بشری را از هر نژاد و ملیتی در خدمت به علم به سوی خود جذب نماید. بلکه با اعمال محدودیت های علمی و مذهبی و نادیده گرفتن بسیاری از رشته های دانش بشری و حذف دانشمندان و دانش پژوهان غیرشافعی، پیشرفت علوم و اندیشه های آزاد را در مسیر رکود و انحطاط قرار داد و عواملی را که باعث پیدایش تحرک نیروی ابداع و ابتکار شده بود تا حدود زیادی از بین برد و توجه دانشمندان را به شیوه سنت گرایی و تقلید و شرح و تحشیه یا تفسیر بر آثار پیشینیان معطوف ساخت

مدارس نظامیه در شهرهای مختلف تأسیس شد. ظاهراً یازده مدرسه در نیشابور، بیداد، اصفهان، آمل طبرستان، بصره، بلخ، جزیره ابن عمر، خرگردخواف، مرو، موصل و هرات ساخته شد.

اعمال سیاست همسان سازی فکری، مذهبی چنان جدی بود که مطالعه کتب علمی و خاصه فلسفه جداً ممنوع بود و کسی یارای آن نداشت در ]مدارس[ ... به تعلیم و تعلّم علوم اولیه اشتغل ورزد و حرفی از فلسفه و هندسه و نجوم به میان آورد.

اگر چه یکی از مهم ترین مأموریت های مدارس نظامیه در همسان سازی مذهبی جامعه بی توفیق و ناکام ماند. اما این مدارس در اعمال یک سویه نگری فکری و به حاشیه راندن تفکر خردگرا چندان هم ناموفق نبودند

 گسترش اختلافات مذهبی و عمق گرفتن این گونه مشاجرات و ایجاد فتنه ها و«شهر-جنگ» های عقیدتی، اگر چه نشان از شکست کامل سیاست همسازگری مذهبی داشت اما همزمان همین اتفاقات به راهبرد دوم خواجه یعنی غلبه یک سویه نگری فکری بر تکثرگرایی و پلورالیسم عقلی کمک می کرد. به عبارت دیگر هر چه میزان ناامنی حاصل از اختلافات و تفرّق های مذهبی افزایش می یافت و هر چه در این گونه مباحث، غلبه تعصب و عوام زدگی بر تفکر و نخبه محوری شدت می گرفت، شانس بقای اندیشه های خردگرا ناچیزتر می شد. معمولا گسترش دانش و اعتلای تمدن در فضای حاکمیت تعصب مذهبی و ناامنی فکری امکان پذیر نیست و این عوامل به تنهایی می تواند زمینه انحطاط و ایستایی هر تمدنی را فراهم آورد. اما آن چه این انحطاط را نهادینه کرد و امکان تولد دوباره آزاداندیشی و تعقل را ـ در صورت ایجاد امنیت و آرامش اجتماعی ـ از میان برد، تلاش سازماندهی شده و ائتلاف تئوریزه شده علمای دین، نخبگان سیاسی، سلاطین و خلفا علیه نحله های خردگرا و دگراندیشان فکری بود. از این حیث مدارس نظامیه نقشی در خور بر عهده گرفته و تا حدود زیادی در انجام وظایف محوله کامیاب شدند. این مدارس در ادامه روند تقابل با تکثرگرایی فکری به عنوان یک نهاد نظریه پرداز، نقش اتاق فکر کنش گران مذهبی مخالف با خردگرایی را به خوبی ایفا کرد و مقابله با علوم عقلی را ـ که از زمان تولد خردگرایی معتزلی به تدریج رو به گسترش بود ـ قدرتی مضاعف بخشید. باید اذعان داشت که از این نظر خواجه نظام الملک تا حد زیادی به خواست خود در همسان سازی فکری و غلبه تقلید بر اجتهاد و انزوای اندیشه گران در مقابل اخباریان دست یافت

 امام محمد غزالی؛ سنبل تقابل نظامیه ها با خردگرایی و تکثرگرایی در حوزه اندیشه می باشد.

 

 اما سنبل تقابل با اندیشه های خردگرا و شاید برجسته ترین دشمن علوم عقلی در عصر نظامیه ها امام محمد غزالی (م. 434ق) بود. وی از بزرگ ترین فقها و علمای عصر خویش بود که بیشتر و موثرتر از هر کس دیگری با آزاداندیشی و گسترش اندیشه بر پایه تعقل، استدلال و اجتهاد سر ناسازگاری داشت و  ستیز کرد و همسازگری و یک سویه نگری فکری را جانی تازه بخشید. وی تمام دانش و توان فقهی و کلامی خود را صرف تقابل و نابودی اندیشه های خردگرا کرد.

 

آن چه مسلم است غزالی به عنوان مسلمانی آگاه و متعهد دریافته بود که اسلام از مجرای اصلی و صحیح خود خارج شده و به وضعی افتاده که پیش از آن سابقه نداشته است. اعتقاد مردم به اصل و حقیقت نبوت سستی گرفته و این سستی باعث ضعف ایمان و سستی در عمل به احکام دین شده است.

غزالی و همفکرانش که خود عاملی از این سقوط بودند ،این باور رسیده بودکه این نابسامانی های روزگار و درد مضمن بی دینی می باشد که اکثریت مردم به آن مبتلا هستند و ریشه در آموزش فیلسوفان و دانش طبیعی دارد. به همین سبب وی دشمن خردگرایی و عقل پیشگی بود. برپایه این اعتقاد به این نتیچه ناگزیر رسید که فیلسوفان عوام فریب و حیله گرند.

آن چه از آموزه های امام غزالی  و مدارس نظمیه خواجه نظام الملک حاصل شد، منع سوال ، پرسشگری و تحقیق و نوآوری عالمانه و شکنجه و سرکوبی و خانه نشینی دانشمندان مبدع ، ژرف اندیش و مجتهد بود. این گونه بود که تعقل سیاسی خواجه، انضباط عقیدتی امام و بالاخره پشتیبانی سرسخت حکام سلجوقی از سنت گرایی، چهره فکری و اجتماعی ایران قرون 4 و 3 هجری را به سرعت دگرگون ساخت و گامی مهم در غلبه یک سویه- نگری فکری، جزم اندیشی و سلفیگری در تقابل با اجتهاد، آزاداندیشی و خردگرایی برداشته شد که حاصل آن رکود فکری و خرد خفتگی در ایران شد که اثرات آن هنوز به گذشت قرن ها در فرهنگ ایران زمین جای خوش کرده است و در دنیای پر تحرک و نوآور جهان امروز همچنان چون دوره خواجه نظام الملک و غزالی درجا می زند.

 

هر نفس نو می‌‌شود دنیا و ما ** بی‌‌خبر از نو شدن اندر بقا

 

 

گردآوری و تدوین: نوروز درداری (فولادی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد