تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

چرا روشنفکران در میان مردم ایران جایگاه مناسبی نداشته اند و نمی توانند داشته باشند ؟

 

بعد از انقلاب اسلامی در ایران در هیاتی از وزارت صنایع برای افتتاح یک کارخانه ذوب فلزات در هفته دولت رفته بودیم، هنگام راه اندازی، برای بار کردن ماسه برای قالب سازی، کارگران ماسه را با بیل در قالب می انداختند، معاون وزیر که ریاست هیات را داشت، از مدیر کارخانه پرسید،‌آیا دستگاه اتوماتیکی برای این کار در دست نیست. مدیر پاسخ داد قربان چرا ولی چون کارگران با کارکردن با آن آشنا نبودند دستگاه شکسته و از کار افتاده به همین سبب اتوماتیک شده است بیل ماتیک!

وقتی به امور عمومی در ایران دقت کنیم، همه چیزهای تجدد وقتی به ایران آمده، چون اساس آن بر مبنای انتقال تمدنی درست، با مطالعه لارم  انجام نگرفته و فقط یک ظواهری بوده است، صرفاً یک اسمی با بعضی از خصوصیات به اینجا آمده، یک گرته برداری ناقص صورت گرفته است. به اصطلاح بومی و تخریب شده است؟

اگر بخواهیم پاسخ درستی برای مسئله‌ی اصلی این نوشتار بیابیم و به کلی‌گویی و پندگونه سخن گفتن اکتفا نکنیم و دچار ابهام و مغالطه‌های ناخواسته نشویم، ابتدا باید مرادمان را از هر یک از واژه‌های مطرح‌شده در عنوان مقاله روشن کنیم؛ زیرا تا مادامی که معلوم نباشد مراد ما از روشن‌فکر و نواندیش کیست، مرادمان از مردم، چه طبقه‌ای از ایشان است و مراد از اقبال و عدم اقبال چیست، مقاله از ساختار منطقی و علمی برخوردار نخواهد بود. بنابراین نیل به این مقصود اقتضا می‌کند که ترتیب مباحث این نوشتار بدین صورت باشد
 
۱. لغت‌شناسی و بررسی تاریخی دو واژه‌ی روشن‌فکر و نواندیش

۲. نسبت دو مفهوم نواندیش و روشن‌فکر
۳.تعریف اصطلاحات عنوان
۴. بحث اصلی: علل عدم اقبال
 
لغت شناسی و تاریخ واژه

هرچند معنای مورد نظر ما در این نوشتار از واژه‌ی روشن‌فکر و روشن‌فکری، معنایِ اسمی و مفهوم اجتماعی واژه است، نه معنای لغوی و وصفی آن و مباحث نوشتار حول معنای اصطلاحی واژه است، اما آشنایی با سیر تطوری این مفهوم، به روشن‌تر شدن معنای اجتماعی و اصطلاحی این واژه کمک می‌کند. لذا ابتدا اشاره‌ای اجمالی به معادل‌های این واژه در زبان‌های دیگر و تاریخ تطور آن می‌‌کنیم.
 
معادل‌های واژه‌ی روشن‌فکر در زبان انگلیسی، «Intellectual» و«Enlightened» است (حییم، ج 1، ص 950). معادل فرانسوی آن «Intellectual elle»، آلمانی «Intellektuelle»، اسپانیولی «Intellectual» و ایتالیایی «Intellectuale» است (احمدی، 1384، ص 17).
 
معادل واژه‌ی روشن‌فکری در انگلیسی «Intellectualism»، در فرانسه «Intellectuelité» و در زبان لاتین «Intelligere» است (ویکی‌پدیا، دانشنامه‌ی آزاد، ذیل عنوان روشن‌فکری).

البته گاه به اشتباه روشن‌فکری را معادل واژه‌ی «Enlightenment» ذکر می‌کنند که به معنای روشن‌گری است؛ اما روشنگری غیر از روشن‌فکری است. مفهوم روشنگری (Enlightenment) بر جریانی اطلاق می‏شود که هر مرجعی را به ‌جز عقل انکار می‏کنند و تمام پدیده‏ها را با ملاک ‏«عقل مصلحت‌اندیش‏» می‌سنجند. دیگر اینکه روشنگری عمدتاً به یک جریان فکری که منجر به تحول اجتماعی شده است، اطلاق ‏می‏شود؛ در حالی که روشن‌فکری به ارائه‌ی مدل‌های فکری درباره‌ی زندگی و رفتار اجتماعی ‏نظر دارد (رضوی، 1379، ص 35). این واژه بیشتر مفهوم اجتماعی جامعه‌ی غرب است و در جامعه‌‌ی ایران، مصداق بیرونی وسیعی نداشته و ندارد.
 در ایران، آغاز استعمال واژه‌ی روشن‌فکر و روشن‌فکری به عصر مشروطه برمی‌گردد. نویسندگان دوران تدارکِ فکریِ انقلابِ مشروطه‌ی ایران، در برابر اصطلاح فرانسوی «Siécle des lumiéres» ترکیب «عصر منوّرالفکری» را به کار می‌بردند. در ادبیات اجتماعی و روزنامه‌نگاری سال‌های بعد، واژه‌ی «منورالفکر» با «روشن‌فکر» جایگزین شد؛ اما به تدریج، این واژه‌ی تازه به طور مشخص در برابر یک لفظ دیگر فرانسوی، یعنی «Intellectual elle» به کار رفت و در برابر مفهوم «Siécle des lumiéres» اصطلاح «عصر روشن‌گری» رایج شد (احمدی، 1384، ص 24).
 
نسبت دو مفهوم نواندیش و روشن‌فکر

«نواندیشی» در لغت به معنای ابتکار، خلاقیت، نوجویی، نوگرایی و نوآوری به کار می‌رود. در واقع مقصود از این معانی واژگانی، بیان اندیشه‌های نو و ارائه‌ی راه‌حل‌های جدید و تازه برای مسائل کهن و به‌کارگیری نوعی ابتکار است.
 
روشن‌فکر، نواندیش، احیاگر، مصلح و متجدد، مفاهیمی هستند که اشتراک معنایی و مصداقی آن‌ها از اختلافشان بیشتر است و جغرافیای استعمال تقریباً یکسانی دارند، اما در باب نسبت دو مفهوم «نواندیش» و «روشن‌فکر»، به نظر می‌رسد که هرچند دو واژه با هم تفاوت‌هایی دارند که به آن‌ها اشاره خواهیم کرد، ولی این تفاوت آن قدر نیست که نتوان مبحثی مشترک راجع به آن‌ها مطرح نمود. مفهوم نواندیشی دینی در واقع نوعی جعل اصطلاح در برابر واژه‌ی روشن‌فکری دینی بوده است، اما تفاوت چندانی بین نواندیشی دینی و روشن‌فکری دینی در شاخصه‌ی اصلی این مفاهیم وجود ندارد، زیرا در هر دو مفهوم، نوعی تحول‌خواهی و دگراندیشی توأم با عقلانیت در مبانی نظری و معارف دینی، با توجه به نیازهای زندگی بشر امروز، وجود دارد. در نتیجه، ضرورتی در تفکیک بین دو مفهوم نواندیشی دینی و روشن‌فکری دینی نیست و لذا برای تحلیل مسائل نواندیشی دینی، می‌توان بحث را از مفهوم روشن‌فکری دینی آغاز کرد (دیبا، تیر 1389).
 
اما با این همه قرابت مفهومی که بین دو واژه‌ی روشن‌فکر و نواندیش وجود دارد، بین آن‌ها تفاوت‌هایی نیز وجود دارد که اشاره بدان‌ها خالی از فایده نیست:
 
۱. مفهوم روشن‌فکر اعم از مفهوم نواندیش است. جغرافیای استعمال واژه‌ی روشن‌فکر، اکثر حوزه‌های علوم انسانی (اعم از دینی و غیردینی) و حتی متخصصان علوم دیگر را نیز شامل می‌شود؛ اما مفهوم نواندیش و نواندیشی یک مفهوم خاص‌تر است و خاستگاه ظهور و تطور آن در ادبیات دین‌پژوهی است، نه ادبیات اجتماعی. واژه‌ی روشن‌فکری برای خاص‌تر شدن، نیاز به انضمام واژه‌ی دین دارد، ولی واژه‌ی نواندیش در زمان کنونی، خود مشعر به مباحث دین است و محدوده‌ی فعالیت آن در حوزه‌ی دین نمود و استقرار یافته است.
 
۲.از لحاظ تاریخ پیدایش، واژه‌ی نواندیش متأخر از واژه‌ی روشن‌فکر است.
 
۳.واژه‌ی نواندیش نسبت به واژه‌ی روشن‌فکر یا بار منفی ندارد و یا بار منفی آن بسیار اندک است؛ چون به دلیل نوظهور بودن آن، هنوز مفهومی نشده است که جریان‌های اجتماعی فکری به وسیله آن از هم متمایز شوند و مشعر به اختلاف‌ها و تفاوت‌ها باشد. لذا در پهنه‌ی دین‌پژوهی، واژه‌ی نواندیشی دینی از محبوبیت و مقبولیت عام در میان دین‌پژوهان عصر نوین برخوردار است و کمتر ابهام و سوءتفاهم حول این واژه شکل گرفته است.
 
دلایل عدم اقبال مردم به جریان‌های روشن‌فکری و نواندیش

مطالعه‌ی تاریخ روشن‌فکری در ایران مؤید این نکته است که  دستاوردها و نظرهای اراثه شده توسط روشن‌فکران با اقبال مردم مواجه نبودند و سند تأییدکنند‌ه‌ی این مدعا، وضعیت فعلی جامعه‌ی امروزی ماست که هنوز روشن‌فکران در ایران طبقه‌ی بسیار قلیلی و کم مایه هستند که مخاطبان خاصی در میان خودشان دارند و هنوز خود ایشان، مردم را با خود همراه و همدل نمی‌بینند و احساس نمی‌کنند که در طول این مدت، جامعه در مسیر اهداف ایشان سیر نموده است.
 
به سبب عدم ارتباط این گروه با مردم و نداشتن جایگاه بحث و بررسی با آنان هر دو گروه یعنی روشنفکران و مردم یکدیگر را دفع می کنند . و  امروزه در ادبیات سیاسی‌اجتماعی ایران، واژه‌ی روشن‌فکر عموماً به معنای مثبت و مطلوب به کار می‌رود، اما  در ایران همچنان که مدرسه های جدید مورد مخالفت پاره ای از روحانیون قرار گرفت، دانشگاه و دانشگاه رفته ها نیز با تبلیغات نامناسبی در جامعه معرفی و مورد نکوهش قرار گرفتند و هنوز هم کسانی یافت می شوند که در این زمینه تلاش می کنند. و این استمرار نکوهش یک معنای منفی نیز با خود حمل می‌کند و گاه در ادبیات عامیانه، روشن‌فکر را بر کسی اطلاق می‌کنند که تافته‌ا‌ی جدابافته است و از راه درست و صواب منحرف شده است. از معنای روشنفکر، همین معنی است، تحصیل کرده، به فرنگ رفته، متکی به تئوری علمی، معتقد به ناتوانی دین از ادارة‌ جامعه و.

مثلاً هنوز این دسته و مردم پیرو آن ها اگر می‌خواهند از بی‌قید شدن فرد به مذهب حکایت کنند یا کسی را که اندیشه‌های رادیکال دارد وصف کنند، می‌گویند: «او دیگر خیلی روشن‌فکر است یا مثلاً خودش را روشن‌فکر می‌داند.»
اما عدم اقبال و اطمینان مردم نسبت به شخصیت‌ها و جریان‌هایی روشن‌فکری معلول یک عامل واحد نیست و می‌توان حداقل چندعامل برای آن برشمرد: مردم، روشن‌فکران و زمانه و حکومت‌ها. هر یک از این عوامل، نقش و سهمی متمایز در ایجاد فضای بی‌اطمینانی و بی‌اقبالی دارند.

 
سهم روشن‌فکران
 
۱. تسلط نگاه و تفکر منفی:

یکی از علل عدم اقبال مردم، خصوصاً طبقه‌ی متوسط و تحصیل‌کرده‌ها نسبت به نواندیشان این است که نگاه منفی و اعتراضی ایشان بر نگاه اندیشه مداری و سازندگی غلبه دارد؛ از دوران مشروطیت تا کنون معیار شناخت روشنفکری در ایران (ایراد گیری و انتقاد) بر هر آن چه سیاسی، فرهنگی و دینی بوده است. هر کس بیشتر انتقاد و ایراد می گرفت و می گرفت به خصوص از عملکرد دولت ها او در میان هم شکلان و هم فکران خود «روشنفکر تر» محسوب می شده است و آن ها در تشویق و ترغیب وتبلیغ او همه گونه تلاش و کوششی را مبذول می داشتند. و با روشنفکران مستقل یا غیر منتقد برخورد های حذفی داشته اند. مردم هم  با گذشت زمان به این ساده اندیشی ها و خود محوری ها که بیشتر آن ها متکی بر راستی و درستی نبودند آشنا شده و عاملان آن ها یعنی روشنفکران را نادیده انگاشته اند و اعتباری برای سخنان آنان قایل نیستند.

منفی بافی بدون اثبات و پیشبرد پروژه‌ی تخریبی عاری از سازندگی و جایگزینی، علاوه بر اینکه اقبال مردم به روشن‌فکران را کاهش می‌دهد، بعضاً راه را بر گفتمان‌هایی هموار می‌کند که خود روشن‌فکران هیچ گاه بدان رضا نمی‌دهند.

 
۲. نوع مواجهه‌ی ‌ایشان با  فرهنگ و برداشت های سنتی  

روشنفکران ایرانی ، معیار برداشت و قضاوتشان، نظریات و گفته های دانشمندان و نخبگان خارجی (غربی و شرقی ) است. هر چند که این نظریات در مورد علوم کاربری قابلیت اجرایی در همه نقاط جهان را دارد قابل ستایش و برداشت و استفاده در همه کشورها از جمله کشور ما می باشد و توسعه جهان نیز مدیون این علوم می باشد.اما علوم غیر کاربردی با توجه به فرهنگ، اندیشه و شرایط هر کشور قابلیت اجرا دارد. استناد به مارکس و انگلس و سارتر و هگل ، اسمیت و دیگران ممکن است که افکار و اندیشه های آنان قابلیت استفاده در قاره اروپا با مردمانی اماده برای پذیرش افکار و اندیشه های نو، رواج و رونق داشته است برای ایران با گروه کثیری بی سواد و کم سواد و پریشان اندیشه پذیرش و اقبالی نداشته و ممکن است نه تنها قابل استفاده و مفید نباشند بلکه مشکل زا و مضر هم باشند.
اما واقعیت این است که نسبت نواندیشی و سنت‌گرایی لزوماً نسبت تضاد و تعارض نیست و حداقل می‌توان دو گونه نو‌گرایی داشت؛ یک نوگرایی سنت‌باورانه و یک نوگرایی سنت‌ستیزانه (همتی، 1385). لذا روشن‌فکران می‌توانند در نقد سنت، کمال متانت، تدریج و کیاست را رعایت نمایند.
 
اما نوع ورود روشن‌فکری به ایران و رفتار روشن‌فکران به جامعه چنین القا نمود که ایشان دشمنان سنت هستند و سنت از جانب ایشان در خطر است؛ خصوصاً در عصر مشروطه و اوایل دوره‌ی پهلوی که روشن‌فکران تمایلات افراطی به غرب داشتند و بیشتر و صریح‌تری با سنت‌ها در ستیز بودند. روحانیون در این دوره دشمنان روشن فکران بودند. ستیز و مجادله‌ی ایشان بیشتر متوجه آداب اجتماعی و ملموس مردم (نه نوع نگاه و نظر مردم و بنیان‌های فکری و خاستگاه‌های فکری ایشان) بود. لذا این احساسِ خطر بیشتر احساس می‌شد. این نگاه طبیعتاً مردم را به واکنش در مقابل ایشان سوق می‌دهد. البته انصاف حکم می‌کند که اعتراف کنیم در چند دهه‌ی اخیر، نوع تعامل روشن‌فکران با سنت، محتاطانه‌تر و هوشیارانه‌تر بوده است؛ اما هنوز حافظه‌ی تاریخی مردم نسبت به روشن‌فکران اولیه، حاکم بر قضاوت‌های ایشان است.

۳. نوع برخورد و رفتار ایشان با علما و نهادهای دین:
 
در ایران قدرتمندترین یا یکی از قدرتمندترین گروه‌ها، روحانیون و رجال دین هستند و نیازی به اثبات تأثیرگذار بودن ایشان در مناسبات سیاسی و اجتماعی نیست. مطالعه‌ی برگ‌هایی از تاریخ، خصوصاً از عصر صفوی تا کنون، بهترین سند این مدعاست.

در چنین وضعیت و سرزمینی، روشن‌فکر جهت نیل به اهداف خود، نه تنها باید از مجادله و تقابل با روحانیت پرهیز کند، بلکه باید با کیاست از توان ایشان استفاده کند؛ چه آنکه یکی از راه‌های اصلاح و تغییر، اصلاح نگاه رجال دینی است.

اما تاریخ روشن‌فکری در ایران خلاف این را نشان داده و می‌دهد. جریان روشن‌فکری از اوایل دوره‌ی مشروطه و به ویژه در دوره‌ی پهلوى و پس از آن، جهت مخدوش کردن سیماى روحانیت نزد مردم ایران، و مخدوش نمودن روشنفکران توسط روحانیون تلاش آگاهانه یا ناآگاهانه داشتند؛ به گونه‌ای که از آغاز حرکت روشن‌فکری و تجددطلبی مردم این‌چنین احساس کردند که این دو گروه در مقابل هم هستند. این امر سبب موضع‌گیری علما و منبری‌ها علیه ایشان شد و مردم به منظور دفاع از دین (چون دین را با روحانیت می‌شناسند) روشن‌فکران را در مقابل خود احساس نمودند.

 چهره‌های شاخص نخستین تیپ روشن‌فکری در ایران، آخوندزاده، ملکم‌خان، طالبوف، سیاح، آقاخان کرمانی و سپهسالار هستند که با شدت و ضعف‏هایی، به مذهب بی‏اعتنا بودند یا در ستیز با مذهب قرار داشتند و معتقد بودند که باید برای ‏رشد و ترقی، به الگوی رشد غرب و مدرنیته اقتدا کنیم. این دین‌ستیزی، خصوصاً در قالب فقه‌ستیزی بوده است و شریعت‌زدایی از حیات اجتماعی و سیاسی، هدف و آمال برخی از این چهره‌ها بود. همه نظریات این تلاشگران توسط روحانیون  به چالش کشده شدند و افکار و اندیشه های آنان ضد دین و مذهب معرفی شد. این نوع نگاه سبب شده است که مردم ایشان را جزء دلسوزان و مدافعان دین ندانند و به سخن ایشان با تردید بنگرند. روشن فکران که پایگاه مناسب و درستی در جامعه نداشتند با مخالفت روحانیون که دارای جایگاه و مقام برجسته ای در حکومت ایران داشتند، دچار خطای فاحشی شده و هنور در این خطا گرفتار هستند.

هم‌زبان نبودن با مردم
 
درست است که روشن‌فکر به سبب بینش قوی‌تر و فهم عمیق‌تر نمی‌تواند با بدنه‌ی جامعه همدل شود و مثل ایشان بیندیشد، اما عقل حکم می‌کند که جهت رسیدن به اهدافش با زبان مردم سخن بگوید. این در حالی است که در جامعه‌ی ایرانی، روشن‌فکران، خصوصاً نواندیشان معاصر، در توجه به جنبه‌های تئوری، افراط می‌کنند و وقت و انرژی فکری و مادی روشن‌فکران مسلمان در درجه‌ی اول صرف آشنایی، جذب ایده‌ها و مفاهیم نظری می‌شود. جنس نقد و سخن ایشان از نوع نقدها و نظریه‌های انتزاعی و تئوریک صرف است. چنین رویکردی سبب می‌شود اولاً نقدها کمتر معطوف به نیازهای فوری اجتماع باشد و ثانیاً فرصت بررسی و تحقیق در شرایط عینی یا کاربردی کردن ایده‌ها و نظریه‌ها از دست می‌رود.

برخی این را ناشی از عدم آشنایی کافی روشن‌فکران با مردم می‌دانند و معتقدند که «روشن‌فکران مردم را با تصوری که از کتاب‌ها و مقالات سیاسی به دست آورده‌اند می‌شناسند و کمتر پروای این را داشته‌اند که سخن برای چه گوشی می‌گویند. ظاهراً گوش اکثریت مردم در طی صد سال اخیر، چندان آماده‌ی شنیدن سخن روشن‌فکران نبوده است. روشن‌فکران هم حرف‌هایی را که به گوش‌شان خوش آمده بود می‌گفتند و می‌نوشتند و در شرایطی که مردم با معانی و مفاهیم سیاست جدید آشنا نبودند، سخن روشن‌فکری اروپا را تکرار می‌کردند.» (داوری اردکانی، 1392) کلا زبان و قلم روشنفکر شیوه ای روشنفکری با کلمات و لغات قلمبه و سلمبه یا خارجی و عربی که مردم معمولی از درک آن عاجز هستند نوشته می شود که با سواد و دانش مرسوم دیپلمه و دانشگاهی نیز قابل درک و استتباط نیستند. بنا بر این ارتباط به سادگی برای انتقال ایده ها و اندیشه ها کلا نامناسب و غیر قابل استفاده است.
 
سهم مردم

عدم اقبال مردم به شخصیت‌ها و جریان‌های روشن‌فکری فقط معلول نقص و اشتباهات روشن‌فکران نیست، بلکه از جهاتی نیز مردم در این امر دخیل‌اند و اگر قرار است چیزی یا کسی مورد عتاب و خطاب قرار گیرد، مردم از این عتاب مستثنا نیستند. هرچند که نقش منفی مردم گاه ناآگاهانه و غیرقابل تحذیر است

1.       اولین مشکل دریافت و درک پیام است 

هنگامی که نوشته ها و گفتارهای روشنفکران به زبانی غیر از زبان رایج توده مردم باشد انتظار این که مردم پیادم و اندیشه ای را دریافت کنند، بی حاصل است. نوشته ها و گفته های خوب و ارزشمند به زبان عربی، فرانسه  و... وجود دارند که ما قادر به خواند و درک آن ها نیستیم. بنا بر این بی فایده برای ما هستند. کتاب ها، مقالات، گفته ها  و نوشته های روشنفکران ایران در سطح سواد عمومی نیستند و به همین سبب قابل درک و استفاده مردمی ندارند.

۲ ترس از تغییر و اصلاح:  اصلا هر نوع تغییر و دگرگونی در جهان با مقاومت رو برو می شود. روحیه و مزاج اکثر مردم ثبات‌خواهی و محافظه‌کاری است و تغییر را خطرناک و برهم‌زننده‌ی نظم موجود تلقی می‌کنند. حتی ممکن است که معتقد نباشند که سنت امروز بهترین است، اما ترس این را دارند که تغییر، وضع را بدتر کند. این ویژگی روانی اکثریت جامعه در تمام جوامع بشری است و در همه‌ی اعصار و فرهنگ‌ها چنین بوده و هست. حالا اگر این دگرگونی به زبانی باشد که عام مردم آن را درک نکنند نتیجه غم انگیز خواهد بود.
 
۳. ایمان‌گرا بودن مردمان شرقی: یکی از عنصرهای اصلی روشن‌فکری، عقل‌گرایی و نگریستن به امور از دریچه‌ی عقل و استدلال است. نقد و انتقاد از مشخصه‌های روشن‌فکران است و منشأ و محرک نقدها، غلبه‌ی عقل‌گرایی و عقل‌محوری است. لذا اگر در مملکتی و بر مردمانی مزاج عقلی غالب باشد، سخن روشن‌فکران هم زودتر فهم می‌شود و هم زودتر بدان رغبت نشان داده می‌شود. به نظر می‌رسد ایران از این حیث جزیره‌ی رؤیایی روشن‌فکران نیست، زیرا یکی از ویژگی‌های روانی مردم ایران و کشورهای شرقی این است که اشراق در زندگی روزمره و حتی در منش فکری ایشان، غلبه دارد و میل درونی مردم به سوی باطنی‌گری و عرفان است. عرفان سرنوشت مردمان را از پیش تعیین شده می داند و هر گونه تلاش برای دگرگونی را بی فایده می داند. در چنین شرایطی روشنفکر با روش معمول و استناد به نظریه پردازان غیر بومی چگونه می توانند این حصار آهنین را با زبان الکن و نوشتار سقیل و مشکل خود به مردم منتقل کنند.

یکی از نشان‌های این مدعا وجود نهضت‌های حدیث‌گرایی و فلسفه‌ستیزی و غلبه‌ی فلسفه‌های افلاطونی و صدرایی در جوامع علمی است. مردمان این ناحیه حتی اگر در مقام اندیشه‌‌، عقل‌گرا باشند، در مقام عمل، بیشتر میل به اشراق و ایمان‌گرایی دارند. لذا همدلی ایشان با تفکرات اصلاحی و روشن‌فکری، که غلبه در آن‌ها با عقل‌گرایی باشد، کُند و زمان‌بر است.

 سهم زمانه:

منظور از «زمانه» ویژگی‌های عصر روشن‌فکران و نقش حکومت‌های زمانه‌ی ایشان است:

1.      در ایران چون یکی از اضلاع و شاید اولین ضلع نیازمند به اصلاح و تغییر، حکومت‌ها و دولت‌ها بودند، روشن‌فکری و روشن‌فکران معمولاً ناقدان حکومت بوده و هستند و از آنجایی که یکی از دستاوردهای روشن‌فکری محدود نمودن قدرت و ثروت حکومت‌داران است، این امر معمولاً سبب ایجاد نوعی تقابل و تعارض بین ایشان شده است و غالباً رجال حکومتی در مخدوش کردن نظر مردم نسبت به روشن‌فکران کوتاهی نمی‌کردند.

2.      در ایران به دلیل رکود و ثبات فکری اصولا با نوآوری و روشنفکری زمینه های وجود نداشت. هر نوع دگرگونی یک گناه و خطا به حساب می امد. آن چه قبلا رواج داشت عین حقیقت است و تغییر آن خطا و گناه به شمار می رفته است. بنا بر این نوع ورود جریان روشن‌فکری به ایران به گونه‌ای بود که زمینه‌ی ایجاد نگاه‌های منفی در میان مردم را فراهم نمود. اولاً روشن‌فکری در ایران و اکثر کشورهای اسلامی کالایی وارداتی و گناه آ است، نه برخاسته از زمینه‌های فکری‌اجتماعی. لذا بالتبع همراهی اجتماعی و فکری با این پدیده آن گونه که باید باشد، نبوده است که در این باب، بحث فراوان شده و نیازی به بحث مجدد ندارد.تنها دگرگونی فکری در ایران زمین مکتب فکر معتزله و اشعاعره بود که در قرن چهارم و پنجم هجری رخ داد و به سبب مبارزات و سرکوبی روحانیون از میان رفت.
 
ثانیاً جریان روشن‌فکری در ایران به تدریج وارد نشد و تقریباً از سرعتی برخوردار بود که برای نهادینه شدن امور در جامعه‌ی انسانی کافی نبود. روشن‌فکران وقتی به فاصله‌ی عمیق میان خود و غرب پی بردند و بر ناتوانی خویش در کلیه‌ی عرصه‌ها آگاه شدند و کشور را در آستانه‌ی فروپاشی و ملت را گرفتار در آتش قهر و فساد و نابرابری و جهل و ستم دیدند، بی‌صبرانه می‌خواستند در کوتاه‌ترین زمان و با کمترین فرصت و هزینه، ره چندساله را یک‌شبه طی کنند. ناگزیر شتاب‌زده به جست‌و‌جوی علل ضعف خویشتن و قوت و برتری «بیگانه» برآمدند و زمان زیادی برای تأمل و تحقق نداشتند. لذا به هر آنچه در نخستین نگاه به چشم می‌آمد بسنده کردند و دست به کار اصلاح امور شدند. لاجرم خصلت شتاب‌زدگی به صورت یک بیماری فراگیر، دامن‌گیر جامعه‌ی ‌روشن‌فکری شد که تا امروز آنان را رها نساخته است (پیمان، 1386). این امر سبب شد که خطاهای ایشان بسیار شود و این خطاها از ارج و منزلت ایشان نزد مردم بکاهد.
 
ثالثاً خاستگاه روشن‌فکران اولیه‌ی ایرانی برگرفته از بدنه‌ی اصلی مردم نبود و روحانیت نیز با تأخیر وارد این حوزه شدند و همچنین هیچ گاه خود را منادی روشن‌فکری نمی‌دانستند. نداشتن طبقه‌ی اجتماعی وسیع سبب می‌شود که از جلب نظر اقشار جامعه ناتوان باشند و نتوانند پیام خود را به مردم برسانند و پیام مردم را بگیرند. 

بنا بر این روشنفکرانی که نتوانسته اند مشکل خود را دریابند و راه رهایی از آن را پیدا کنند، نمی توانند راهنما و راهگشایی برای مردم باشند.[1]



[1] با استفاده از نوشته ی عباسعلی منصوری پاسگاه برهان- دلایل ناکامی جریان‌های روشن‌فکری و نواندیش در جامعه‌ی ایران

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد