تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

عقب ماندگی ایران از دیدگاه شایگان متفکر ایرانی

عقب ماندگی

در این مورد وی(شایگان) به: -1 معیارهای اقتصادی؛ -2 آلودگی به عواقـب تـاریخ غـرب؛ -3 عدم آگاهی؛ -4 عدم انتخاب و -5 عدم تجزیه مدرنیتـه اشـاره مـی کنـد.

 او معتقـد اسـت عقب ماندگی کشورهای آسیایی از جمله ایران، نسبت به پیشـرفتی خـاص نیسـت زیـرا در بازی گردش عالم نه پیش هست و نه پس. ما نسبت به تاریخ عقب مانده ایم، یعنـی تـاریخ غرب و این تاریخ نیزحکم جریانی را دارد که تحت قوۀ محرک نامعلومی ـ کـه روزگـاری مشیت الهی شمرده میشد و اینک عقب ماندگی خوب است یا بد، این بستگی به برداشـتی است که از تاریخ تفکر غرب داریم ... اگر تاریخ را با دید خوشـبنانۀ قـرن نـوزدهم تعبیـر کنیم، یا براساس معیارهای اقتصادی امروزی که مبنی بـر همـان آرمـانهاسـت، مـا عقـب مانده ایم.

 اگر انجام تاریخ غرب را نیهیلیسم یا فراموش وجود یا گریز خدایان تعبیـر کنـیم، عقب ماندگی عبارت است از یک مرحله آلودگی کمتر به عواقب چنین تاریخی. ولی ایـن آلودگی کمتر... جنبه مثبت عقبماندگی است ... آلودگیای کـه مـا را تهدیـد مـیکنـد، دو چندان خطرناک است. این خطرناکی مضاعف، بـه ایـن جهـت اسـت کـه مـا در گردونـه تقدیرتاریخی خود در معرض آلودگی به عواقب تاریخ غرب هستیم و بدان آگاه نیستیم. اما غریبان به عکـس در مرحلـه تـازه ای از آگـاهی بـه عواقـب نیروهـایی هسـتند کـه خـود برانگیخته اند. چرایی عدم آگاهی نیز در این است که مجال انتخاب نداشته ایم. علت این که مجال انتخاب نداشته ایم این است که آنچه بر ما تحمیل میشود در حکـم یک کلیت تجزیه ناپذیر است که اجـزای آن را نمـیتـوان از هـم جـدا کـرد و از آن میـان عناصری را برگزید که با موازین فرهنگی ما همساز باشد. فـی المثـل نمـی تـوان گفـت مـا تکنیک را میپذیریم و از عواقب مضمحل کنندۀ آن میپرهیزیم، زیرا تکنیک خـود حاصـل یک تحول فکری و نتیجه نهایی یک سیر چند هزار سـاله اسـت. او در ایـن مـورد سـخت تحت تاثیر، ژاک الیوس جامعه شناس فرانسوی است. با توجه به ایـن تـاثیر او مـی نویسـد: تکنیک ،غایت ناگزیر تفکر غربی است و خصایص آن عبارتست از تقلیل طبیعت به شـیئیت اشیا تفکری که به محاسبه صرف بدل شده، انسانی که غرایز حاکم بر اوست و زمـانی کـه تهی از هر معنای معادی، به صورت خطی یک بعـدی پـیش مـیرود ... ایـن خصـایص ... مجال آن نمی دهد که یکی از عناصر تفکر امروزی را برگزینیم وبقیه را یکسره پس بـزنیم، زیرا در گردونه این تفکر، همه چیز در هیات کلیتی جدایی ناپذیر به هم تنیده شـده اسـت. هرگاه به یکی از این عناصر روی آوریم دیگر عناصر را نیز ناگزیر باید بپـذیریم .[1]

شایگان اضافه می کند که: ترس از سیطره غرب نیز بلای دیگری است که دامن ایران و اساسـاً تمـدن آسـیایی را مورد تهدید قرار داده است. چرا که این ترس و کوشـش مـا بـرای رهـایی از آن، موجـب غفلت بزرگتری میشود که به جای این که ما را به رهایی اقتصادی برسـاند بـه تسـلیم در برابر فرهنگ غرب میکشاند. ناآگاهی از این که ما به این تسلیم رسیده ایم خود جنبه اصلی همان عقب ماندگی تکنولوژیک است.

زیرا تکنولوژی و علمی که اساس آن اسـت یگانـه و جدا نشدنی هستند. به عبارت دیگر، بـه علـت نشـناختن ایـن یگـانگی جـدایی ناپـذیر و پنداشتن این که میتوان این دو را از هم جدا کرد، ما دچار توهمی مضـاعف شـده ایـم. از یک سو، گمان میکنیم که تفکر تکنیکی غرب را مهار می کنیم، و از سوی دیگر می پنداریم که می توانیم هویت فرهنگی خود را حفظ کنیم. غافل از این که این پیشـرفت ظـاهری بـه قیمت نابودی جمله آن ارزشهایی تمام میشود که در صدد حفظ آنها هستیم.

شادگان علـیرغـم این دیدگاه، به جهان سوم گرایان نزدیک میشود. شـایگان معتقـد اسـت مدرنیزاسـیون یـا پیشرفت ظاهری نه فقط عقب ماندگی ناشی از این فاصله تکنولوژیک را پر نمی کند بلکه از مصونیت نسبی و آلودگی کمتری که ما رادر برابر سیر نیهیلیسم (هیچ انگاری) داشتیم، می کاهـد.

 بنـابراین میتوان گفت، ... ناآگاهی از این که ما دچار نیهیلیسم شده ایم و نا آگاهانه مسیر پرورنده آن را میپیماییم، خود تقدیر تاریخی ما را معین می کند. یکـی دیگـر از علـل ایـن نـاآگـاهی، شکاف میان ما و غرب است. از نظر شایگان این فاصله ناشی از تحولات تفکر غربی است و دیگر این که هوشیاری به عواقب نابود کننـدۀ نیهیلیسـم در مغـرب زمـین در دو سـطح متضاد مطرح میشود:

-         یکی میان متفکران بزرگ که آگاهانه به این امر می اندیشـند و نحـوۀ فراگذاشتن از آن را مطرح میکنند و

-         دیگر میان جوانان سرکش که ناآگاهانه آن را احسـاس میکنند، خود را در تنگنا مییابند و برای رهـایی از آن خـود را بـه آب و آتـش مـیزننـد.

 توده های عظیم غربی اعم از بورژوازی حاکم و پرولتاریای محکوم نـه فقـط غافـل از ایـن مسایل هستند بلکه خود مظهر تجسم و تجسد همان نیهیلیسم اند. سلاحی که مـا شـرقیان برای مقابله با این خطر انتخاب میکنیم چیست؟

سلاح ما در پیش گرفتن مرام ها متفـرع از همان صور افراطی نیهیلیسم یعنی ایدئولوژیهای چپ و راست، غافل از این که با اختیـار کردن این سلاحها ما نه فقط از چنگال نیهیلیسم نمیگریزیم. بلکه آخـرین در خروجـی را نیز به روی خود میبندیم. وجه دیگر نا آگاهی به تقـدیر تـاریخی غـرب، غـربزدگـی در مرحله انتقالی ایران است.

غرب زدگی در نظـر شایگان یعنـی جهـل نسـبت بـه غـرب، یعنـی نشناختن عناصر غالب تفکری که معمولاً غالبترین و مهاجمترین شیوۀ جهان بینی موجود بر روی زمین است.[2]

این جهل مربوط به چهار حرکت نزولی در تمدن غرب است. وی مینویسد که جامعـه تکنیـک زده مـورد انتقـاد اسـت و جامعـه تکنیک زده را بر پایه خودکاری (اتوماتیسم) خود افزایی، جهانروایی، خودمختاری و یگانه انگاری (مونیسم) می ماند .[3]

به این ترتیب شایگان تفکر تکنیکی را نقطه برخورد همان چهـار حرکـت نزولـی در سـیر تفکر غربی میداند که از نظر وی اساس تمدن غربی را نیز تشـکیل مـی دهـد. ایـن چهـار حرکت نزولی عبارتند از:

1-     نزول از بینش شهودی به تفکر تکنیکـی،

2-     نـزول از صـور جوهری به مفهوم مکانیکی؛

3-    نزول از جوهر روحـانی بـه سـوائق نفسـانی؛

4-     نـزول از غایت اندیشی و معاد به تاریخ پرستی.

 این چهار حرکت، حکم چهار نیروی نابود کننـده ای را دارند که در مسیر خود همۀ نظامهای ارزشی را که آرمانهای ما بعدالطبیعه غرب بر آنها بنا شده بود نفی میکنند. این قدرت نفی که هگل آن را نیروی هیولایی نفی می نامد، ... به نتایج ذیل منتهی می شود ... جریان تکنیکی کردن تفکـر ... دنیـوی کـردن عـالم ... طبیعـی کردن انسان ... و اسطورهزدایی از زمان اساطیری و معادی .[4]

 

راه حل: هویت فرهنگی

 چه راه حل یا راه حلها یی در برابر این مشکلات وجود دارد؟ آیا راه حل انتقال عناصـر تمدن غرب و تجدد است؟ یا راههای دیگر وجود دارد. همانگونه که گذشت او معتقد بود که از یک سو میباید خود را بهتر بشناسیم و از سوی دیگر درباره غرب و تمدنهای دیگر آگاهی بیشتر داشته باشیم.

 در مقایسه با غرب است که ما به کم و کاسـتیهـای خـود آگـاه میشویم. در اثر همین آگاهی است که وی میخواهد به پرسش مذکور پاسخ دهد

. از نظر شایگان- انتقال عناصر تمدن غرب و تجدد و در واقع انتقال افراطی ترین صورتهـای مسخ شده این آرمانها به اقوامی که هیچگاه به این امر توجهی نداشتند و اصولاً ایـن نـوع مشغولیتها را شأن جهان بینی خود نمیدانستند، جز این که این اقـوام را از هسـتی سـاقط کند چه نتیجه ای خواهد داشت؟

تحمیل جبری این ایدئولوژیها به اقوام آسیایی ضمن این که زمینه را برای هرگونه موتاسیون(استحاله – مسخ شدن) فراهم میسازد، ماهیت آنهـا را تغییـر مـیدهـد. انتقـال ایدئولوژی هایی که هیچگونه ارتباط سنخی و خویشاوندی فکـری بـا محـیط جدیـد خـود ندارند، اینان را دگرگون میکند و وجوه ناشناخته آنها را آشکار میکند، به طوری که چنان ابعادی به خود میگیرند که هیچ نسبتی با صورتهـای اصـلی آنهـا نـدارد. پیامـد نگـرش مذکور، بی شک تشدید گرایشهای اصلی ایده های تحمیلی اسـت.

آنچـه در اصـل فـرض بود، در این جا یقین میشود آنچه بالقوه بیان میشد بالفعل تعبیر میشود آنچه فقط احتیاط معقول بود غرض مسلم میشود. پیامد دیگر تحمیل این ایدئولوژیها به کشورهای آسیایی، حتی آفریقا و جهان سوم که از نظر شایگان - زاده استعمارند، سبب میگردد که صور مبدلـه ایدئولوژی های تحمیل شده وجه غولآسا و انتقامی بگیرند و به مصداق غـول فرانکشـتین صور تحمیلی به صورت غول درآیند و انتقال خـود را از فرانکشـتین بگیرنـد. ولـی غـول فرانکشتین آن روی دیگر وجود فرانکشتینی است. غول فرانکشتین رهایی نیروهای ناآگاه و پس زده فرانکشتین است. غول فرانکشتینهای رهایی نیروهای نا آگاه و ظلمـانی و کنتـرل ناپذیر نیهیلیسم غربی است که در لباس ایدئولوژیهای جدیـد و بـه صـورت ایسـمهـای امروزی به سراسر آسیا و جهان سوم هجوم میآورند و در آنجا زمینهای مناسب برای رشد هیولایی مییابند و به اشکال عجیب و غریب و کژ و کوژ در میآیند.[5]

وی برای ارایه هرگونه راه حلی اول نگران هویت فرهنگی است. مساله ای که شادمان[6] از طریق حفظ زبان فارسی بیان میکرد، او به گونه ای دیگر بیان میکند. با این حال شایگان الگوهای غربی را مد نظر قرار میدهد و معتقد اسـت آنچـه شـاید وضع ما را از غربیان آسیب پذیرتر میکند این است که در برابر تحرک تمدن غربی منفعلیم یعنی از الگوهای غربی تقلید میکنیم و میکوشیم از قافله تـاریخ عقـب نمـانیم. ولـی آیـا امروز کسی میداند که سرمنزل مقصود کدام است؟ و یا وضع آنهایی که در پیش میتازنـد بهتر از وضع آنهایی است که دنبالشان با سرعت هرچه تمامتر میدوند؟ در این زمینـه اگـر جلال(آل احمد)، به عنوان الگو، ژاپن را مد نظر قرار میداد شایگان نظر دیگری در این مورد دارد. او مینویسد معمولاً ژاپن را نمونه یک کشور آسـیایی مـیدانـیم کـه توانسـته اسـت سـنت و تکنیک را با هم آشتی دهد و راهی میانه برگزیند. ولـی ایـن سـازش یـا هـم آمیـزی فقـط ظاهری و گذراست  . [7]

او فرق ژاپن با دیگر کشورهای آسـیایی را در برخورد با تمدن غربی در این نکته جستجو میکند که شاید ژاپن در زمـان برخـورد بـا غرب از نهایت شکفتگی فرهنگی متمتع بود. تاریخ ژاپن نسبت به تاریخ کهن چین، هنـد، ایران نسبتاً جدید است. موقع تماس با غرب، ژاپن از کمال سلامتی فرهنگی برخوردار بود و در تجدد و صنعتی شدن راه معقولی اختیار کرد و دانسته یا ندانسته این نکته را دریافـت که صنعت و تفکری که الهامبخش آن است واحدی است تجزیه ناپـذیر و ایـن دو را بایـد با هم فرا گرفت و آموخت.

آنها از چند سال پیش  متفکران و اندیشمندان کانت شناس، هگـل شـناس و هوسـرل شناس داشتند. ژاپن از نظر شایگان مدتها تقلید را پیشه ساخت. هم تقلید علمی و صـنعتی و هم تقلید شیوه تفکر را. اما با آنکه در زمینۀ صنعت و تولید مبدل به قدرت جهانی شد و از تنگنای تقلید به درآمد و به آفرینندگی صنعتی رسید، در زمینه تفکر به جز کوششهـایی چشمگیر در زمینه ادبیات و هنر به پایه آفریننـدگی غریبـان نرسـید و هـیچ متفکـری از آن سرزمین برنخاست که مانند آخرین متفکران بزرگ غربی دربـاره عاقبـت انسـان، تـاریخ و سیطره تفکر تکنیکی بیندیشد و راههای نوینی بگشاید. آخـرین نفـوذ ژاپـن در زمینـه هنـر بودکه برخاسته از سنتها این کشور بود که سوزوکی [8]دردهه سـی و چهـل بـر متفکـران و روشنفکران آمریکایی به عنوان شیوۀ تفکر رستگاری تاثیر گذاشـت و آلـن واتـس و دیگـر روشنفکرانی که سازنده نهضت ضد فرهنگی بودند دورۀ مد «زن» را بگشاین. شایگان حتی تعادل میان زندگی سنتی و شیوه غربی آن را مورد تردید قرار داده و معتقد اسـت کـه ایـن تعادل بسیار آسیبپذیر است. با این که به گفته لویت، ژاپنیهـا موفـق شـده انـد کـه یـک زندگی دو چهره داشته باشند و در خانه و زندگی خصوصـی بـه راه و رسـم نیاکـان خـود بزیند و در بیرون سوداگران اقتصادی باشند، این همزیستی اسکیزوفرینگ مـوقتی اسـت و ناگزیر رو به زوال خواهد رفت. شایگان معتقد است که شیوه تفکر بـودایی و شـیوه تفکـر سنتی ژاپن نمیتواند در فضایی آلوده به سموم صنعتی و سرطان بروید تا چه رسد به آنکـه بشکفد، پس خواه ناخواه شیوه های سنتی تفکر نخواهند توانست در برابر تهاجم و سـیطره تفکر تکنیکی تاب ایستادگی داشته باشد. به این ترتیب گردونه تاریخی ژاپن ماننـد تقـدیر تاریخی ماست با این تفاوت که اگر از دیدگاه وجوه غربیاش، یعنـی خشـونت اقتصـادی، قدرت تولید و عواقب نگران کننده آن در نظر بگیریم باید گفت که ژاپن مظهر مهاجم ترین وجه خشونت آمیز تفکر تکنیکی غربی است.

با این حال شایگان از درک این نکته در مورد ژاپن غافل است که ایـن کشـور نیـز در شعاع تمدن غربی واقع شده است. شایگان دو مدل دیگر را برای خروج از بنبسـت مـورد مطالعه قرار میدهد و موارد چین و هند را به رهبری گاندی را یادآور میشود.

 او در مـورد ارایه مدلهای شرقی، مانند (فخرالدین )شادمان عمل میکند. از آغاز سال 1928 ، دوره اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی با مجموعه ای از برنامه های 5 ساله هدایت شد. تا دهه 1950 ، اتحاد جماهیر شوروی به سرعت از یک جامعه عمدتاً کشاورزی به یک قدرت بزرگ صنعتی تبدیل شد.

 شادمان روسیه و ژاپن را دو کشوری می دانست که به میل ورضا وبا رعایت شرایط عقل واحتیاط توانستند تمدن غربی را از آن خود سازند و در این کار موفق شدند.حال آنکه کشور هایی چون الجزایر که تمدن غربی آنها را تسخیر کرد،به تهیدستی افتادند. او عقیده داشت که در برابر رسوخ غرب در فرهنگ ایران، این کشور به سر نوشتی همانند الجزایر دچار خواهد شد،مگر آنکه با اطمینان واندیشه مندانه تمدن غربی را جذب کند.[9]

راه هند، «هندو »مانـدن بـود و راه مـائو در اختیار گرفتن آخرین سلاح تفکر غربی، مائو با گرویـدن بـه مـذهب مـارکس ... راهـی را برگزید که در سیر تحول فکری غرب نقطـه پایـان ایـن تحـول و یکـی از آخـرین وجـوه نیهیلیسم غربی است. در حالی که گاندی میخواسـت فسـاد ناشـی از سیاسـت قـدرت را ریشه کن کند. [10]

توضیح در مورد راه شرقی گاندی: تفاوت تفکر گاندی با دو مکتب دیکته شده آن زمان جهان، اعتقاد به همین نکته است. او با کمونیسم مخالف است زیرا خود را هم در هدف و هم در وسیله از آنها جدا می‌بیند و در دیگر سو با تمدن مدرن غرب به مخالفت برمی‌خیزد بدان دلیل که ذات غیر حقیقی بشر و خشونت را زاییده آن تمدن می‌داند. در همین نقطه است که او به عنوان محصولی از تمدن شرق در مقابل استعمار پیر به عنوان نماینده غرب قرار گرفته و عدم خشونت را که زاییده ذات حقیقت‌جو و خدای کاوشگرِ شرقی است، درمقابل محصول تمدن غرب یعنی خشونت قرار می‌دهد.

این مقابله گاندی با فرهنگ مسلط آن زمان غرب تا بدانجا پیش می‌رود که خود را به عنوان یک رهبر اجتماعی، مخالف تئوری پردازان کلاسیک و تئوری نفع عمومی معرفی کرده و می‌گوید که غربی‌ها وظیفه انسان را فراهم کردن خوشبختی برای اکثریت دانسته و مبنای آن را نیز تنها رونق اقتصادی می‌دانند؛ پس هدف آنها رسیدن به خوشبختی اکثریت است اما آنان «فکر نمی‌کنند که قربانی کردن اقلیت برای برخورداری از چنین ایمنی‌ای چیز بدی است.»

در مقابله با همین تفکر و در اثبات همین عقیده خویش است که او پس از «ساتیاگراها» روش و طریق مقاومت در برابر خشونت را نیازمند «ساراوُدایا» (خوشبختی همگانی) می‌داند.[11]

 

گاندی- نشان داد که هدف، وسیله را توجیه نمیکند و ایـن مسـاله را در چارچوب اصل عدم خشـونت و گرویـدن بـه راه تسـلیم فعـال یعنـی بازگشـت بـه معنویت هندی مطرح ساخت و از ایـن اصـل و از ایـن راه هنـد را بـه اسـتقلال رهنمـون ساخت. در واقع گاندی راه آسیایی را برای خروج از بحران برگزید ولی چراغ امیـدی کـه افروخت، خاموش شد و هند ناگزیر راه دیگر کشورها را در پیش گرفت.

شکست گانـدی مظهر شکست آسیا بود ... مرام گاندی تنها راه اصیل آسیایی بود یعنی راهی که از دل خاک آسیا میگذشت و هیچ بیراهه بیگانه ای به آن نمیرسید. شکست گاندی سبب شد که جهت مخالف آن، که همانا راه مائو باشد نضـج گیـرد، اشـاعه یابـد، همـه گیـر شـود و سـرانجام نیهیلیسم اروپایی همه چیز را زیر چنگ خود در آورد. این دو راه همواره باهم در نبرد بوده و خواهند بود. در واقع علت این امر نبرد دو اندیشه با یکـدیگر اسـت.یکـی جامعـه را از بیرون میخواهد تغییر دهد، دیگری انسان را از درون، یکی به ظاهر میپردازد و دیگری به باطن، یکی به زور روی میآورد و دیگری موجب شکفتگی میشود.

 جنـگ بـین ایـن دو، جنگ بین دو دید، دو برداشت از واقعیت، دو نحوه حضور، به عبـارت دیگـر جنـگ بـین معنویت آسیا و سیطره غرب است. صرف این کـه پیشـواها همـه جـا سـایه افکنـده انـد و حکومت کمیسرها نیز بر همه چیز چنگ انداخته است، دال بر این است که تفکر تکنیکـی چیرگی کامل یافته است و گریز از آن تقریباً محال است. این سیطره غرب در آسیا و ایران را وی به بروز غـرب زدگـی مـیکاهـد و تـأثیر آن را درچارچوب ناسیونالیسم، قیام توده ها و  توریسم، فوکلور مورد بررسی قرار می دهد. وی بـا این بحث میخواست به نوعی یکسان انگاری تاریخی را مورد پرسش قرار دهد.



[1]- شـایگان،   1350. 177-179 :

[2] شایگان، 2535 :181-180

[3] شایگان، 2535 :97

[4] شایگان- همان 97

[5] شایگان، 1350 :58- 52    

[6] شادمان می‏‌گوید کار رویارویی با فرنگ و تجدد را تنها می‏‌توانیم‏ به عهده‌‌ی کسی بگذاریم که «چشم و گوش و دلش را از ایران و زبان ایران و مهر ایران و از هر آن چیزی که در تاریخ دو هزار و پانصد ساله‌‌ی ما به این ملت پاینده‌‌ی ایران وابستگی‏ داشته است چنان‏‌که شاید و باید پر کنیم و ایرانی ایران‌‏شناس، فارسی‏‌دان، هوشمند و مستعد را به جانب کارگاه پر نقش و نگار تمدن فرنگی بفرستیم.»

وی حتی در جایی حوزه‌‌های علمیه را نیز بر سر همین مسأله مورد نکوهش قرار می‌‌دهد: «این حوزه‌‏ها از این نکته غافل‌‌اند که فارسی زبان ملی ایشان است نه عربی» و می‏‌پرسید ایشان «اگر این نکته را می‌‏دانند چرا به فارسی کتاب نمی‌‏نویسند.» شادمان، تسخیر تمدن فرنگی، ص 102 و ـ تراژدی فرنگ، ص 87

[7] شایگان، 1350 :100-99

[8] او خالق تکنیک چاپ تمام‌رنگیِ نیشیکی‌یه بود؛ شیوه‌ای که در سال ۱۷۶۵ باعث از سکه افتادن شیوه‌های دو-سه‌رنگی پیشین شد.

[9] .( شادمان، سیدفخرالدین (1326 ) تسخیر تمدن فرنگی: در آرایش و پیرایش زبان، چاپ اول، تهران: نشر چاپخانه ایران.ص 75)

[10] شایگان همان 182

[11] بشارت هادی - مجله ویستا -  دین و اندیشه - گاندی محصول تمدن شرق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد