تا کنون اطلاعات موجود ما از عربستان قبل از اسلام خیلی کم بوده است؛ ولی تحقیقات جدیدD که در دهههای اخیر صورت گرفته و دستاوردهای تازه آن، دیدگاه مورخان در مورد این دوره از تاریخ را دگرگون کرده است. چنین به نظر می رسد که آثار و نوشته های که قبل از دهه ۱۹۸۰ (۱۳۶۰ش ) به چاپ رسیدهاند (البته غیر از چند استثنا) دیگر معتبر محسوب نمیشوند یا باید با دیده شک و تردید به آن ها نگریست.. مطالبی که منابع اسلامی دربارهٔ تاریخ عربستان پیش از اسلام نقل کردهاند، بیش از دو قرن بعد از ظهور اسلام و توسط ساکنان مناطق دیگر در دوره خلفای عباسی که برخی از ایرانیان نیز دستیار آن ها بودند، نوشته شدهاند. به علاوه، این اخبار و گزارشات باید توسط منابع اسلامی بنا به دلایل دینی یا شخصی مورد جعل یا تغییر واقع شدهاند. منابع اسلامی این دوره از تاریخ عربستان را فقیر و همچون دوران «جاهلیت» توصیف کردهاند که مردمش پیرو خدایان مختلفی بودند و به شیوه قبیلهای زندگی میکردند. دختران خود را زنده بگور می کردند و ...... همین منابع، عربستان پس از دوره اسلامی را غنی و قدرتمند از گذشته به نمایش گذاشته اند. با این وجود، دستاوردهای باستانشناسی و مطالعه کتیبهها گذشته این دیار نشان داده که :در عربستان قبل از اسلام دولتهای قدرتمندی وجود داشته و نگارش خط و کتابت هم رایج بوده است.
پژوهشگران نوشته اند: «باستانشناسان برای اولین بار در شمالغرب عربستان یک شهر کوچک مربوط به عصر برنز (۲۴۰۰ تا ۱۳۰۰ قبل از میلاد) کشف کردند که به شبکه وسیعی از باروها و استحکامات متصل است و سوالهایی درباره توسعه اولین شهرنشینی محلی ایجاد میکند.»[1]
در میان این آثار، کتیبههایی به زبان عربی کهن و نقشنگارههایی بر سنگ دیده میشود که تصاویر انسانها و حیوانات را به تصویر کشیدهاند. این یافتهها در منطقه «روضه الخفس» در جنوب این منطقه حفاظتشده کشف شدهاند. و نشان از وجود تمدن و خط در میان اعراب این منطقه در گذشته های دور دارد.
گفتنی است که شهر سوخته از قدیمیترین شهرهای متمدن ایران است که قدمت ۵ هزار ساله دارد و در زابل در استان سیستانوبلوچستان قرار گرفته است؛ یافتههای جدید حاکی از آن است که مردمان در عربستان سعودی ۲ هزار سال زودتر از مردمان شهر سوخته یکجانشین شدهاند.
شبهجزیره عرب در این دوره بخشی از تمدن مدیترانه بوده و پرستش خدایان متعدد حداقل در قرن چهارم میلادی (دو قرن پیش از اسلام) به پایان رسیده است. بدین ترتیب، آنچه منابع اسلامی دربارهٔ آن عهد روایت کردهاند، اطلاعاتی که سینه به سینه نقل شده یاشد، نیست، بلکه حاصل تلاش نویسندگان مسلمان برای «بازسازی» تاریخ آن دوره است و با یافتههای جدید کاملا در تضاد است. همین مسئله دربارهٔ تقویمهای پیش از اسلام نیز صادق است. [2]
امیرمعزی( شرقشناس، اسلامپژوه و قرآنپژوه ایرانی و استاد دانشگاهِ مقیم در فرانسه است. تخصص او الهیات تشیع است ) میگوید عربستان قبل از اسلام آن چیزی نیست که منابع اسلامی معرفی کردهاند. منابع اسلامی بعد از دو قرن جنگ و تحولات دینی و سیاسی - این مطالی را نوشته اند.. اینکه خاطره دوره قبل از اسلام فراموش شده، به همین دلیل همین کثرت نوشته های بعدی است. به علاوه، هدف از نوشتن این مطالب و منابع، روایت تاریخ نبوده، بلکه نویسندگان عرب و اسلامی قصد داشتند به برخی از سوالات دینی پاسخ دهند یا ابهامات قرآن را رفع کنند.[3]
باورهای دینی در شبه جزیره عربستان
منابع اسلامی اغلب عربستان پیش از اسلام را بتپرست گزارش کردهاند. اما آنچه در قرآن دیده میشود، بحث و جدل میان یکتاپرستان است. و «بتپرست بودن اعراب در زمان ظهور اسلام هیچ اساس تاریخی ندارد.» [5]
باستانشناسان توانستهاند بقایای دوازده کلیسا از دوران باستانی متاخر را در شبهجزیره عرب کشف کنند، اما موفق به یافتن معابد بتپرستان نشدهاند. کتیبههای موجود نشان میدهد که رهبر مجموعه قبایلی که قریش زیر مجموعه آن بوده، به احتمال بسیار زیاد مسیحی بوده و با امپراتوری روم شرقی روابط نزدیک داشته است. [6]
متاخرترین کتیبه از شبهجزیره عرب که به خدایان قدیمیتر اشاره کرده، متعلق به سال ۴۰۲ و ۴۰۳ (دو قرن پیش از اسلام) است و در عوض، حداقل از سال ۵۳۰ میلادی کتیبههای اکتشافی همگی به پرستش خدای مسیحی اشاره دارند.
تصورات مبنی بر بتپرست بودن اعراب حاصل نوشته برخی منابع اسلامی دوره عباسی هستند که قصد داشتند فساد دوره «جاهلیت» را نشان دهد و محمد را به عنوان ناجی آنها بنمایانند. در صورت موجودیت معابد چندخدایی در مدینه، احتمالاً این معابد سالها قبل از تولد محمد متروک شده اند، به نظر میرسد یهودیت تنها دین رایج در مدینه در زمان هجرت محمد بوده است.
نویسندگان سنتی مسلمان درک درستی از شرایط آن دوره نداشتهاند؛ مثلاً آنها پرستش «بتها» توسط اعراب را روایت کردهاند اما باستانشناسی ثابت کرده که در عربستان پیش از اسلام، خدایان را بر روی تختهای سلطنت خالی نشان میدادند[7]
روایت داستان جنگ ساسانیان و اعراب نیز توسط همین مورخین اسلامی نوشته و برای ارتقاء اعتبار اعراب نشر یافته اند نیز نمی توان نوشته های محقق و مستند تاریخ به شمار آورد چون که این گفته ها بیش از دو قرن بعد از این حوادث در دوران خلافت عباسیان به رشته تحریر درآمده اند. و متکی بر سند و مدرک قابل اعتباری نیستند و بلکه مستند به گفتار شفاهی اعراب چندین نسل پس از وقوع امر بوده اند. و تازه این راویان نیز همه از میان اعراب و کلا ناشناس و نامعلوم هستند.
در رابطه با تشخیص و تکارش شرایط پدید آمده در نبرد قادسیه حداقل با سه جناح و یا سه دیدگاه متفاوت تاریخی در تحولات این نبرد روبهرو هستیم .
- جناح اول، مورخان عربگرا هستند . آنان پیروزى بر ایرانیان را ناشى از شجاعت، درایت و مجاهدات سرداران عرب مىدانند . مقدسى و بلاذرى از بارزترین صاحبان چنین تفکرى هستند .
- جناح دوم، مورخان ایرانگرا هستند که سعى داشتهاند به عناوین مختلف و با دست آویز قرار دادن امورى چون مشیت الهى، قضا و قدر، اختلاف میان ایرانیان و . . . شکستساسانیان را یک واقعیت غیرقابل انکار به شمار آورند . ثعالبى نماینده چنین تفکرى مىباشد .
- برخى از مورخان نیز در این زمینه نظرات خود را به صورتى محتاطانه ابراز داشتهاند . طبرى از جمله این افراد مىباشد، گرچه بىگمان او تابع مورخانى بوده است که منابع خویش را از اخبار کسب مىنمودند . [8]
کتب تاریخی و تاریخ نویسان مشهور این دوره از اسلام عبارتند از:
- ۱. تاریخ بن اسحاق – (محمد بن اسحاق بن یسار (یا به صورت خلاصهتر ابن اسحاق) مورخ و سیرهنگار اهل مدینه در اواخر دوره اموی و اوایل دوره عباسی و از شاگردان ابن شهاب الزهری بود که با حمایت دربار عباسی کتابی به نام سیرت رسولالله تألیف کرد. اصل این کتاب امروزه از بین رفته است. تمرکز ابن اسحاق بیشتر حول ماجراهای مدینه است. بر اساس اکثر منابع، او در مدینه و در سال ۸۵ هجری قمری متولد شد؛ منابع وفات او را در بغداد در سال ۱۵۰ هجری قمری قرار میدهند . زوایت های او را اغراق آمیز و خالی از واقعیت ارزیابی کرده اند.
- - مثلا یکی از نوشته های بنی اسحاق در مورد حادثه بنی قریظه در مدینه در دوره پیامبر اسلام چنین است:
- -، پس از قضاوت سعد بن معاذ، محمد دستور حفر خندق در بازار مدینه برای گردن زدن مردان بنی قریظه را میدهد. ماجرا چنین گزارش شده است:« ... پس محمد به علی ابن ابیطالب دستور داد که تمامی مردان و نو جوانانی که موی زهار آنها رشد کرده بود را گردن زند. پس اسیران به دست علی ابن ابی طالب و زبیر ابن العوام گردن زده شدند. در تاریخهای مختلف تعداد اسیرهایی که به قتل رسیدند. متفاوت است برخی گفتند ۵۵۰ نفر برخی گفتند ۸۰۰ نفر قتلعام شدند.(تاریخ طبری)
- برکات احمد ( پژوهشگر هندی ) حفر چنین خندق بزرگی در مرکز شهر کوچکی مثل مدینه را غیرمحتمل میداند زیرا هم از نظر فیزیکی کار طاقت فرسایی است، و هم خطری واضح برای بهداشت عمومی شهر ایجاد میکردهاست. احمد همچنین استدلال میکند که در مدینه زمان محمد اساساً امکان اینکه در یک روز ۶۰۰ تا ۹۰۰ نفر را اعدام کنند وجود نداشت.[9]
- ۲. محمد بن عمر واقدی (درگذشتهٔ ۲۰۷ یا ۲۰۹ هجری قمری)- کتاب مهم برجاى مانده او المغازى است که نشانه کار گسترده وى و تتبع بسیار در روایات دوران از هجرت تا رحلت است. وی از مورخان و سیرهنویسان سدهٔ دوم و سوم هجری بود. نوشته اند که او آگاهی گستردهای دربارهٔ رخدادهای تاریخی داشته(چگونه داشته است؟) و بسیاری از تاریخنگاران از پژوهشهای او بهره بردهاند. اثر نامدار او که امروزه در دست نیست تاریخ کبیر نام داشته که طبری در نگارش تاریخش از آن بهره بردهاست.
- ۳. ابومحمد عبدالملک بن هشام – نویسنده کتاب سیره نبوی - تاریخنگار مسلمان است که بهخاطر ویرایش و سیرهای که روی زندگینامه محمد، پیامبر اسلام، نوشته ابن اسحاق انجام داده، شهرت دارد. ابن هشام ( 218 ه ق) مولف کتاب السیرة النبویةاست که این کتاب را به فارسی ترجمه و در سال 1361 انتشارات خوارزمی آن را منتشر کرده است)؛
- ۴. احمد بن یحیی بلاذری (م ۲۷۹ق) نویسنده کتاب فتوح البلدان یا کتاب البلدان الصغیر تألیف احمد بن یحیى بلاذرى است.. این اثر از مهمترین کتابهایى است که دربارۀ فتوحات مسلمانان از زمان هجرت پیامبر(ص) به دست ما رسیده است. منابع و ماخذ وی هم نامشخص هستند.
- ۵. احمد بن ابییعقوب (درگذشته ۲۸۴ یا ۲۹۲ق) معروف به یعقوبی، تاریخنگار و جغرافیدان سده سوم هجری. کتابهایی از جمله «تاریخ یعقوبی»، «البلدان» و «مشاکلة الناس لزمانهم» از او به جا مانده است.
- ۶. تاریخ الرسل و الملوک یا تاریخ الامم و الملوک معروف به تاریخ طبری کتابی است به زبان عربی که توسط محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری، (درگذشت ۳۱۰ قمری) تاریخنگار و پژوهشگرِ ایرانی مسلمان در ۳۰۳ق نوشته شده است.
- این کتاب، تاریخ را از زمان خلقت شروع کرده و سپس به نقل داستان پیامبران و پادشاهان قدیمی میپردازد. در بخش بعدی کتاب طبری به نقل تاریخ پادشاهان ساسانی میپردازد، و از آنجا به نقل زندگی پیامبر اسلام، محمد میپردازد. در این کتاب وقایع پس از شروع تاریخ اسلامی (مقارن با هجرت به مدینه) به ترتیب سال تنظیم شده و تا سال ۳۰۲ق را در بر میگیرد.
- تاریخ طبری را نیز ابوالقاسم پاینده ۱۳۵۲ ترجمه و توسط انتشارات بنیاد فرهنگ در ۱۵ جلد منتشر نمود. در سال ۱۳۵۳ نیز دورهٔ ۱۶ جلدی آن توسط بنیاد فرهنگ منتشر شد. پس از انقلاب این کتاب در ۱۶ جلد توسط انتشارات اساطیر در سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۵ چاپ و عرضه شد.
- بر اساس اظهار نظر برخی مورخان، هر یک از این کتابهای طبری دارای سی هزار صفحه بود، ولی بخاطر حجم بزرگ آنها شاگردان طبری از عهده تحریر و آموختن آن بر نیامده و طبری مجبور شد متن کتاب خود را مختصر کرده و هر یک را بقدر عشر (یک دهم) حجم اولیه خلاصه کند. [10]
- نگاهی به تاریخ این نوشته های مورخین اسلام همه نشان می دهد که نگارش کتاب اولیه بیش از یک قرن و آخرین کتاب بیش از دو قرن از حوادث ایران ساسانی و اعراب عربستان فاصله دارند. همه ی آن ها بر اساس روایات و نقل و قولهای شنیده شده از روایان عرب یا تکرار نوشته های نویسندگان قبل از خود بوده اند و از نظر فن تاریخ نویسی فاقد اعتبار لازم هستند.
در مورد تعداد سپاهیان ایران در جنگ قادسیه نیز در این نوشته ها، رقم های گوناگون با شرح و بسط ها متضادی دیده می شوند از جمله:
- طبری سپاه یزدگردی را به سه بخش تقسیم میکند: بدین صورت که مقدمهای با چهل هزار نفر به فرمان رستم فرستاده میشوند و خود با شصت هزار تن دیگر به حرکت درمیآید و دنبالهای بیست هزار نفره سپاه را همراهی میکردند و در ادامه این چنین مینویسد:
- عمرو گوید: رستم با صد و بیست هزار کس حرکت کرد که همه متبوع بودند و با تبعه بیشتر از دویست هزار کس بودند، از مداین با شست هزار کس درآمده که همه متبوع بودند.
- سپس از زبان یک سرباز اسیر شده پارسی میگوید: «سپاه ایران دارای هفتاد هزار نیرو بوده است.» که این رقم در ناسخ التواریخ نیز تکرار شده است و بعد از زبان شعبی میگوید: «سپاه ایران دارای سی فیل بوده است که چهار هزار نفر هر فیل را همراهی میکردند و در مجموع ایرانیان صد و بیست هزار نفر بودهاند.»
- بلاذری که از سپاه ایران به عنوان کافران یاد میکند نیز در مورد نفرات سپاه رستم، نظری همانند شعبی دارد و براساس روایات نیمی از سپاه ایران را خدمه و پیادهنظامهای روستایی که نه تعلیم دیده بودند و نه سلاح داشتند، تشکیل دادهبود
- و ابن اثیر در نوشتههای خود تعداد فیلهای سپاه ایران را سی و سه فیل ذکر کرده است. در این نبرد سپاه ایرانی به گونهای سامان یافتهبود که رستم فرخ هرمزد(فرخزاد) در قلب آن قرار گرفتهبود و هرمزان در جناح راست و مهران رازی در جناح چپ حضور داشت، فیروزان نیز امیر پیادگان بود و گلینوش مقدمهٔ سپاه را فرماندهی میکرد و همراه با بهمن جادویه پیشاپیش سپاه حرکت میکرد. سپاه دارای سی و سه فیل بود که فیل سفیدی پیشاپیش باقی فیلها قرار داشت.
- هجده فیل در قلب سپاه و نزدیک به رستم قرار گرفتهبودند و هشت فیل در جناح راست و هفت فیل هم در جناح چپ بودند. هر فیل تختی را حمل میکرد و بر هر تخت تعدادی تیرانداز، تبردار و زوبینافکن سوار بودند. همچنین براساس روایات افراد در هر صف با زنجیر به یکدیگر متصل شدهبودند و به این ترتیب دشمن نمیتوانست به درون صفها نفوذ کند. در این نبرد ایرانیان تنوع زیادی در سلاح داشتند و از ابزارهای بسیار استفاده میکردند که این ابزار عبارت بودند از: زره، کلاهخود، بازوبند، زانوبند، موزه و سپر، شمشیر دو لبه،نیزه، تیر و کمان، تیرهای پنچگان گرز، تبرزین و در آخر سلاحی که به آن «کمند» میگفتند؛ سپاهیان ماهر آن را بر روی دشمن میانداختند و توسط قلاب آن را میکشیدند تا فرد کشته شود.
* شرح چنین جزییاتی بعد از دو قرن جای شگفتی فراوان دارد.!!!
اما جای بسی تاسف و ناامیدی است که مورخین معاصر ایرانی نیز از چنین خطاهایی برای تقویت این افسانه ها به همان روش های دو قرن پیش مبادرت می کنند. یکی از این مورخین عبدالحسین زرکوب است.
- زرین کوب، درکتابش روزگاران ایران صفحه 256 شروع جنگ قادسیه را بدین گونه بازگو میکند:« این بارسپاه خلیفه اسلام در قادسیه نزدیک حیره فرود آمد و دراطراف بنای غارت و تاخت وتاز گذاشت. رستم، سردار بزرگ ایران که نایبالسلطنه یزدگرد نیز محسوب میشد بعد از تعلل بسیار(!!) که ناشی از بیاعتنایی به تهدید اعراب بود از تیسفون بیرون آمد و با سپاه خویش درآن سوی قادسیه درمحلی موسوم به دیرالاعور اردو زد.» ؟؟
چنین خبری از شروع جنگ قادسیه را تاریخنویسی میتواند بنویسد که خود همراه سپاه و ناظر جنگ بوده و متوجه گردیده که رستم، تعلل کرده است ویا شاهدی ازرفتاررستم، درتیسفون خبرداده که بعد تاریخنویس خبر این شاهد را نقل کرده است. این خبر را زرین کوب یا از طبری، نقل کرده است یا از بلاذری، و یا از دینوری که هر سه تاریخنویس حداقل 150 سال بعد متوجه(!!) تعلل رستم شدهاند.
به آن تاریخنویسی که بعد از 150 تا بیش از ۲۰۰ سال خبراز جزئیات صحنه جنگ درحد تشخیص تعلل رستم، میدهد نمیتوان اعتماد کرد و چنین گزارشاتی مستند نیستند، زیرا به خاطرسپردن این جزئیات که درزمانی بیش از 150 تا ۲۰۰ سال به طورشفاهی از نسلی به نسل دیگری رسیده بعید به نظر می رسند. متن هرگفته یا گزارش شفاهی از یک حادثه تاریخی از نسلی به نسل دیگر تغییرمیکند، بدین معنا که یا به متن اولیه متن دیگری عمدا اضافه، حذف یا بخشی از متن فراموش میشود.
تاریخنویس معاصر فرانسوی پیرنورا، درکتاب بین تاریخ و حافظه اشاره میکند که واژههای تاریخ و حافظه نه فقط متشابه نیستند، بلکه مغایر یکدیگر نیز هستند این تاریخ نویس ادامه میدهد که برای تاریخ حافظه یا خاطره همیشه مشکوک به نظرمیآید. مشکوک به این علت که حافظه بدون آنکه خود متوجه شود تغییر میکند و مستعد هر تحریف و دستکاری نیز هست.
تاریخ نویس یا داستان سرای عرب به نام - بلاذری، از هفت عرب نام میبرد که دربه قتل رساندن رستم، درقادسیه شرکت داشتهاند. مداینی داستان سرای دیگری از عرب ها، از سه عرب و هم چنین نقل میشود که رستم براثر تشنگی درگذشته است.
اخبارجنگهای قرن هفتم میلادی اعراب مسلمان در قرن 9 میلادی (قرن سوم و چهارم قمری) توسط تاریخنویسان عرب و ایرانی مانند طبری به تحریر درآمدند که امپراطوری نوپای اسلام مستحکم گردیده بود و حکمرانان عرب به یک گذشته جنگی و قهرمانانه اسطورهی احتیاج داشتند. تاریخ طبری و همچنین اخبار محمد بنعمر واقدی، در کتاب المغازی از جنگهای اعراب بیشتر ویژگیهای منظومههای حماسی را دارند تا کتابهای تاریخ.
خبر واقدی، از فتح سوریه و مصر به فرماندهی خالد بنولید، داستان جنگ تروا را در خاطرهها زنده میکند. در این کتاب جنگ تروا- هومر، حماسهسرا یونانی نیز درسال 800 قبل از میلاد و 400 سال بعد از جنگ ترویا در منظومه الیاد از فرود آمدن ارتش یونانیان در سواحل شهر ترویا خبر و فتح تروا خبر میدهد. ولی اکنون اسناد تاریخی نشان می دهند که نوشته های الیاد در این باره کلا داستان سازی بوده است چون که این شهر توسط حاشیه نشینان دریای مدیترانه در هم کوبیده شده و از بین رفته است و نه مردم یونان.
در خبر مندرج در کتاب واقدی، خالد بنولید، آشیل عربها هستند و هراکلیوس، پادشاه بیزانس، بر تحت پادشاه ترویا نشسته است.
عربشناس آلمانی کارل بروکلمان، براین عقیده است که بیشتر کتب فتوح واقدی، به این نویسنده تعلق ندارند ودرزمان جنگها صلیبی ( بین سالهای ۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱ (۴۸۸ تا ۶۹۰ ه.ق - ۴۷۳ تا ۶۷۰ ه.ش) برای تقویت روحیه اعراب برای مقابله با مسیحیان نوشته شدهاند. همانطور که نمیتوان با مراجعه به منظومه هومر، یا شاهنامه فردوسی، گذشته یونان و ایران را بازسازی کرد همانطورهم نمیتوان درکتابهای طبری و نویسندگان عرب قرن 8 و 9 به واقعیتهای حوادث تاریخی اعراب درقرن هفتم میلادی دست یافت.
ازخانم پاتریشا کرون، بیش از ده کتاب در زمینهٔ تاریخ و تمدن اسلامی منتشرشده، ضمن اینکه اودرانتشار مجموعه پژوهشهایی در زمینهٔ قانون اسلامی و مطالعات اجتماعی نیز مشارکت داشته است. وی همچنین عضو هیئت مدیرهٔ پنج نشریهٔ ادواریِ تاریخی ازجمله دائرةالمعارف اندیشه سیاسی بود، و درانجمن فلسفهٔ آمریکا نیز عضویت داشت. همچنین در دانشکدهٔ الهیات در دانشگاه آرهوس دانمارک سمت استاد افتخاری داشت. پاتریشاکرون، یادآوری میکند که تاریخ نویسان سنتی اسلام نظیرطبری و دیگر نویسندگان عرب قرن 8 و 9 میلادی اطلاعات و جزئیات زیادی ارائه دادهاند، اما هیچ سندی را ضمیمه این اطلاعات خود نکردهاند. او معتقد است هرچه دیرتر خبری راجع به یک حادثه تاریخی نوشته شود احتمال اینکه جزئیات این خبر فراموش شوند بیشتر است.
او همچنین گفته بود: تمام تاریخ سنتی اسلام دارای گرایشها و سوگیریهای عمدی هستند، هدف این تاریخنویسان مشخصا نوشتن یک تاریخ رستگاری برای اعراب مسلمان است.
اما طبری، و داستان تاریخنویسان عرب که بیش از دو قرن بعد در حوادث قرن هفتم میلادی نوشتهاند به جزئیات زیادی نیزاشاره کردهاند. برای مثال طبری، نام فرماندهان جبهههای چپ، راست و میانه لشگر اعراب در جنگ با ایرانیان و همچنین نام فرماندهان ارتش ایران را درتاریخ خود نوشته است. این در حالی است که نام فرمانده سپاه ایران را که رستم فرخ هرمزد می باشد به غلط رستم فرخ زاد نوشته است.
طبری در این اشتباه تنها نیست بلکه ، در همه این نوشته های این مورخین ، همین خط تکرار شده است. نام فرمانده سپاه ایران به صورت رستم فرخ زاد درج شده است. این در حالی است که نام فرمانده سپاه ایران – رستم فرخ هرمزد بوده است. چون که نام خودش رستم و نام پدرش فرخ هرمزد می باشد. فرخ زاد، نام بردار رستم است که این مورخین در پی نام او آورده اند. آیا در اظهار سایر نام های اعراب همین دقت را داشته اند؟؟
ابناسحاق، و دینوری، به نام فرماندهان عرب درجنگ قادسیه اشاره کردهاند اما مقایسه این اسم ها با نام این فرماندهان درتاریخ طبری، مطابقت نمیکنند. نه فقط این تاریخ نویسان نام فرماندهان عرب و ایرانی را در جبههها جنگ به خاطر داشتند، بلکه نویسندگان عرب حتی به نام عربهای که ایرانیان سرشناسی را اسیر کرده یا به قتل رسانده بودند نیز اشاره کردهاند. این روایان داستان چه حافظه های مقتدری داشته اندد؟؟
زمانیکه دریک منطقه جغرافیائی جهانبینی، ایدئولوژی و ساختار قدرت سیاسی و اجتماعی تغییر میکند بالطبع میباید تمام نمادهای قدرت و حکومت تغییر یابد. اگر گزارشات تاریخ رستگاری اسلامینویسان را مورد نظر قراردهیم بعد از یورش اعراب مسلمان به سرزمینهای ایرانی با عوض شدن مذهب از زرتشت به اسلام و همچنین به قدرت رسیدن مسلمانان، میبایست نمادهای حکومت مذهبی تغییر نماید.
یکی ازمهمترین نماد هرحکومتی ضرب سکه با نام حاکم جدید است. درسال 663 میلادی یعنی 20 سال بعد ازجنگ نهاوند دیده میشود که تنها یکی از خلیفههای عرب که نامش در تاریخ اسلام آمده است یعنی (معاویه نامی ) سکه هایی ضرب کرده است ولی در این سکه ها نماد دینی زرتشتیان یعنی آتشکده زرتشت برروی آن ها استفاده شده.است. هیچ یک از خلفای قبل از معاویه سکه ای بنامشان کشف نشده است.
مورخان اسلامی دراین زمینه میگویند: نقش نماد زرتشت بر روی سکه معاویه نشان رواداری مسلمانان با زرتشتیان است !!!. اما محققان تاریخ اسلام نظری دیگری دارند. آنها میگویند: نشان نمادهای زرتشتی بر روی سکه معاویه شاید به این علت بود که به قدرت رسیدن عربهای ایرانی درایران برای ایرانیان فقط عوض شدن یک سلسله ایرانی به سلسله دیگری از ایرانیان بوده، نه تسلط قومی بیگانه برایرانزمین.
درواقع به جای اسم پادشاهان ساسانی اسامی امیرهای عرب ایرانی با نمادهای زرتشتی برروی سکهها حکاری شدند. نقش آتش محراب بر روی سکه معاویه دیگر در رابطه با آیین مذهبی زرتشت نیست، بلکه نشان دهنده ادامه ایده سنت فرمانروایی ساسانیان است.
ضمنا این نظریه که ضرب این سکه محافظهکارانه بوده و نقش نمادهای قدیمی بر روی سکه به علت مسائل اقتصادی ادامه یافته به لحاظ تاریخی قابل قبول نیست. چنین مستندات تاریخی، نوشتههای مورخان اسلامی نظیر طبری، واقدی، ابنهشام و دیگران را زیر سئوال میبرد، و محققان تاریخ دین اسلام را دچار شک و تردیدهای فراوانی مینماید.
تئوفانس، تاریخنگار، راهب، قدیس مسیحی و عضو انجمن آریستوکرات بیزانس بود. کتاب تاریخ او سالهای میان 284 تا 813 میلادی – (۴۰۰ سال قبل از اسلام تا سال ۱۹۴ قمری) را پوشش میدهد. او ازمخالفان ستایش تندیسها و نمایههای دینی درمیان مسیحیان بود. تئوفانس، که درزمان حکومت عباسیان میزیسته در کتاب تاریخ خود ادعا میکند که معاویه، بنیانگذار حکومت بنیامیه در تاریخ رستگاری اسلامی، کسی است که به دین مسیحیت تعلق داشته است.
او میافزاید معاویه، سیاست تهاجمی ساسانیان برعلیه بیزانس را ادامه داده و درسال 674 میلادی ( ۵۴ هق) قسطنطنیه پایتخت بیزانس را به محاصره سپاهیان خود که جز اعراب غسائی میانرودان بوده درآورده. حملههای معاویه برای تسخیر پایتخت بیزانس موفقآمیز نبودند و به همین علت نیز سیاست جنگی این خلیفه با مخالفت ایرانیان مواجه گردید. جانشین معاویه، عبدالله بنزبیر، بود که درسال 675 میلادی در داربگرد فارس سکه به نام خود ضرب کرد. محققان معتقدند به همین دلیل معاویه، در دو سنگنبشتهی به جای مانده از او – دیده می شود که از دادن لقب خلیفه به خویشتن خودداری کرده و خود را به جای خلیفه – امیرالمومنین - نامیده است.
درمجموع محققان و پژوهشگران دین اسلام درسطح جهان میگویند: ما نمیتوانیم تاریخ قرن اول و دوم هجری ایران را با نقلقول آوردن ازتاریخ شفاهی طبری، که آنرا داستانهای هزارویک شب طبری، مینامند و بیش از 200 سال بعد ازاتفاقات قرن هفتم میلادی و ظهور اسلام از روی منابع غیرمستند رونویسی شده را بازسازی کنیم.
گوستاو روتشتین، اسلامشناس آلمانی اواخر قرن 19 میلادی به این موضوع اشاره دارد که تا زمانی که نوشتهها و گزارشات نویسندگان عرب و ایرانی شامل وقایعنامهها و شجرهنامهها به کمک اخبارمستقل نا وابسته تائید نشوند به صحت این اخبارباید تردید کرد.
اسلامینویسان معاصرایرانی توجهی به بناهای تاریخی، سنگنبشتهها و سکههای دو قرن اول هجری که تنها اسناد معتبر ازاین دوران هستند ندارند. این اسلامینویسان هر یک برای خود به نوعی تاریخ طبری، را شرح وبسط داند یا طور دیگری آنرا بیان کردهاند و تاریخ تخیلی قرن اول و دوم ایران را نوشتهاند. اما درنهایت این سوال مطرح است که آیا میتوان با تاریخ شفاهی یا به زبان دیگر با رجوع به حافظه فردی یا جمعی نسلهای که خود شاهد حوادث تاریخی نبودهاند گذشته اسلام و ایران را در قرون هفتم و هشتم میلادی را بازسازی کرد؟
یقینا این خلاف معمول تاریخنگاری مستند است. اکثر نویسندگان تاریخ واقعی اسلام معتقدند طبری، بیشتر کلکسیونر بود تا تاریخنویس. او اخبار دیگران را جمعآوری میکرده و این اخبار را بدون ارتباطشان به یکدیگر کنارهم میگذاشته. برای مثال طبری، به نقل از یزید بنحبیب، خبرفتح مصر را درکنار حمله به سودان قرارداده. بعد ازآنکه مسلمانان مصر را به تصرف خود درآوردند به منطقهای درشمال سودان بنام نوبیور لشگرکشی کردند معلوم نیست چه مدت زمانی بعد ازفتح مصر مسلمانان به شمال سودان حمله کردند؟
همچنین طبری اشارهای به علت گرفتن غنیمت یا پلی برای حملههای بعدی و وارد شدن سپاه مسلمانان به سودان نمیکند. مسئله دیگراین است که نسخه اصلی نوشتهها طبری، و دیگر نویسندگان عرب دردسترس ما نیستند و کتب حالحاضر از روی رونویسی آنان تهیه شدهاند، درچه زمانی تاریخ طبری، رونویسی شده است معین نیست، اما خط عربی رونویس شده در این کتاب نشان می ده که این خط اوائل قرن 10 میلادی نیست، بلکه خط مدرن عربی است و ، حداقل یک قرن بعد رونویسی، یا حتی حک واصلاح شده است.
فرد یا افرادی که رونویسی کردهاند میتوانستند متن اصل را عوض یا تغییر دهند. این بدین معنی است که حداقل 200 سال بعد کتابهای رونویسی شدهاند که محققان امروزی آنها را به طبری و نویسندگان عرب نسبت میدهند.
اما در خود این داستان نویسی های نگارش مسلمانان نیز ضد و نقیض گویی ها و نشان های وجود دارد که نشان می دهد این نوشته ها داستان سرایی ابتدایی هستند که نو نویسندگان به رشته تحریر درآورده اند.
در پی این مقدمه به یکی از روایت ها راوی طبری در مورد شرکت زنان در جنگ ایران و اعراب اشاره می کنیم که نشان از یک داستان سرایی کامل و عیار است. و سپس به اشکالات داستان نبرد بین ایرانیان اعراب عربستان می پردازیم.
الف- بیوه شدن زنان عرب در جنگ قادسیه و فداکاری رزمندگان اسلام برای تصاحب آن ها !!
سیف راوی جعل ها و دروغ های کتاب تاریخ طبری روایت میکند: در نبرد قادسیه هیچیک از قبایل عرب، از نظر کثرت زنان بی سرپرست و بی شوهر به پای قبیله بجیله و نخع نمیرسید، علت این امر این بود که خالد بن ولید در جنگهای خود در عراق، با کشتارهای دسته جمعی و نابودی اهل آن سامان، عراق را آماده سکنای مسلمانان کرده بود، و به این اطمینان و امید دو قبیله یمانی با تمامی خانمان های خود در جنگ قادسیه شرکت کردند. این جنگ یکهزارو هفتصد تن از مردان دو قبیله مزبور را بکام خود فرو برد (جه قبیله بزرگی بوده اند؟؟) و نتیجه این شد که در نخع و در بجیله یکهزار زن، شوهرهای خود را از دست دادند بیوه و بی شوهر شدند.
اما مهاجرین (مشارکت کننده در جنگ قادسیه در عین شرکت در جنگ در پی کار نیک و خدا پسندانه مردانه هم بودند) چون با کمال بزرگواری آن زنان بی شوهر را تحت حمایت و سرپرستی خود قرار داده به ازدواج خویش در آوردند، این ازدواج در خلال نبرد (قادسیه)، و همچنین پس از پیروزی بر دشمن صورت گرفت و از آن یکهزار و هفتصد بانوی شوهر از دست داده حتی یک تن بجز «اروی» دختر عامر هلالیه نخع بی سر پرست باقی نماند.
از این بانو نیز پس از نبرد قادسیه، بکیربن عبدالله ( همان سوار کار دلیری که اسبش با وی سخن گفت!!) و عتبة بن فرقد اللیثی، و سماک بن خرشه انصاری خواستگاری بعمل آوردند.
«اروی» که این خواستگاران نام آور عرب را می بیند، از انتخاب یکی از آنها حیران می ماند، ناچار از خواهرش «هنیده» که همسر قعقاع تمیمی بود کمک میخواهد تا نظر شوهرش را در این مورد جویا شود. «هنیده» موضوع را با همسرش در میان میگذارد، قعقاع در پاسخ میگوید: من با زبان شعر آنان را توصیف میکنم، تو آنرا بنظر خواهرت برسان تا انتخاب همسر از میان آنها برایش آسان شود.
آنوقت چنین میسراید: «اگر خواهان درهم و دیناری سماک آن مرد انصاری یا فرقد را به همسری خود انتخاب کن. و اگر مرد نیزه افکن و سوارکاری دلیر میخواهی، بکیر را برگزین، هر یک از ایشان از مجد و افتخار پایگاهی دارند، و من از فردای ایشان خبر دارم حال خود دانی!». [11]
گویی که راوی این داستان - خود همراه رزمندگان در میدان جنگ و پس از آن پی گیری امر ازدواج زنان بیوه شده و مامور ثبت و شمارش ازدواج ها در طول نبرد و پس از آن بوده و این وقابع را در دفتر ازدواج های خود به ثبت رسانده است؟؟
ب: تحلیل نبرد بین ایرانیان و اعراب در قادسیه: به روایت طبری و دیگران
1. در مورد انتخاب فرمانده کل نیروهای ایران رستم فرخ هرمزد (فرخزاد): نوشته اند که رستم راضی به این فرماندهی و رفتن به میدان جنگ نبود و به اصرار یزدگرد شاه ایران این ماموریت را قبول کرد.
بر اساس اسناد و مدارک موجود و نوشته های همین مورخین اسلامی می دانیم که: سلطنت یزدگرد جوان هم که خود بازیچة دست بزرگان بود البته با مخالفت مدعیان مواجه شد که هم در آذربایجان و هم در خراسان با او به معارضه برخاستند و بعضی از آنها به نام خود سکه زدند. معارضان خود آلت دست نجبای و الیت یا مرکز بودند، و سلطنت یزدگرد نیز که آنها با آن به معارضه برخاسته بودند مثل سلطنت خود آنها مبنی بر توافق نجبای تیسفون بود. با آن که سلطنت به اسم او بود قدرت واقعی در دست رستم و متحدانش بود - که سرانجام بر سلطنت این کودک نابالغ توافق پیدا کرده بودند.[12]
بر اساس نگارش همین داستان سرایان - یزدگرد در هنگام جنگ ایران و اعراب حدود بیست سال سن داشت و برخی نیز او را ۱۵ ساله نام برده اند. بنا بر این در جایگاه شاهی وزنه ای نبود. رستم که نایب السطان و وزیر اعظم بود، خود همه کاره کشور بود و شاه نفوذی در میان درباریان نداشت.
رفتن به جبهه تصمیم خود رستم می توانست باشد و همین نویسندگاه آورده اند که در این ماموریت او - فیروزان از سپهبدان رقیبش را نیز مامور به جنگ کرد و همراه خود به میدان اعراب برد تا برای کودتا در غیابش نگرانی نداشته باشد. یعنی سپاه ایران از دو فرمانده ورزیده و با سابقه درخشان ( باز هم بر اساس نوشته همینان) استفاده کرده است. همراه با فرمانده هان نامدار دیگر مانند: بهمن جادویه و بندوان، مهران رازی، گلینوش و... نیز در این نبرد حضور داشته اند. و این در حالی است که در بسیاری از جنگ های ایران و نیزانس تنها یک یا دو فرمانده ارشد مدیریت را بر عهده داشتند. اما در جنگ اعراب که ایرانیان آن ها را به شمار نمی آوردند علاوه بر نایب السلطنه و فرمانده کل سپاه ایران همه فرمانده نظامی ایران نیز برای رو به رویی با عرب های تازه به دوران رسیده بسیج شدند.؟؟
2. عمر بن خطاب امیر مومنان عرب در مدینه به فرماندهانش در جنگ با ایران دستور دا ده بو د که برای نبرد وارد خاک ایران نشوند، تا بتوانند هنگام عقب نشینی راحت فرار کنند.
ولی داستان سرایان عرب مدار، رستم فرمانده ایرانی و سایر فرمانده ایرانی را که همگی در جنگ های بی شمار با رومیان و دیگر همسایه های ایران ، مشارکت و سابقه طولانی داشتند، از فهم این مهم کنار گذاشته و نوشته اند که آن ها به این مهم در سیاست جنگی توجه نکردند برخلاف عمر که سابقه نبرد با عرب ها اطراف مدینه را آن هم به مدت بسیار کوتاهی بر عهده داشت، واردتر و آگاه تر از ایرانیان بودند چون که ایرانی ها، روی دخانه عتیق را با دست خود پر کرده و پل ساختند و از حوزه ایران خارج و سپاهیان را از رودخانه عبور دا ده وارد سرزمین نبرد که خارج از مرز ایران بود شدند.!!! و هنگام شکست ایرانیان د راین جنگ بسیاری از سربازان در همین رود غرق شدند!!.
عرب ها عاقل و دانا بودند ولی فرمانده توانمند ایرانی به این موضوع آگاه نبو د؟ و بی خبر از این سیاست بودند. این داستان ورزیدگی عمر را نسبت به فرماندهان ایرانی اثبات می کند؟؟
3. باز به نوشته همین قلمزنان مسلمان - زمان لشکر کشی در آخر زمستان بو د. رستم به جای حمله و جنگ در این فصل که مناسب برای ایرانیان بوده است متوجه نمی شود، ده ها هزار سپاهی را به مدت چهار ماه بیکار د ر این دشت اسیر کرده بود و در این چهارماه مشغول گفتگو با اعراب بود؟ چرا؟ این مدت طولانی مذاکره بی نتیجه سبب شد که زمان مناسب برای نبرد برای ایرانیان از بین برود و فصل تابستان با گرمای کشنده خود همراه با طوفان بر علیه سپاهیان ایران فرا رسد. آیا یک فرمانده خرد مند چنین سیاستی را پیشه می کند؟
چون که داستان سرا می خواهد نادانی فرمانده ایرانی را در برابر خلیفه مسلمینی که هیچ سابقه فرماندهی جنگی نداشته است را نشان دهد!و اعراب را که به مرز ایران لشکر کشیده بود به بهانه مذاکره سپاه ایران را عاطل و باطل نگهدارد؟؟
4 . خیانت سپاه دیلمیان ایران و سکوت رستم و فرماندهان ایرانی
همین قلمزنان نوشته اند که در آغاز نبرد قادسیه، چهار هزار سوار دیلمی با سپاه رستم همراه شدند؛ اما هیچکدام از آنان در نبرد شرکت نکردند. آنان سپاه مخصوص خسرو پرویز بودند و توسط خود او انتخاب شدهبودند. هنگامی که خسرو پرویز کشته شد غم و ناراحتی بر آنها چیره شد و حس بیگانگی در آنها جریان یافت. لابد به همین دلیل دنبال دوست بودند. هنگامی که رستم روانهٔ قادسیه شد، با او همراه شدند اما در حین نبرد ایرانیان را یاری نکردند و تنها به تماشای جنگ ایستادند.
این عمل دیلمیان موجب تعجب سعد فرمانده عرب و دیگر مسلمانان شد، پس مغیرة بن شعبه که با زبان پارسی آشنا بود ( از میان جنگجویان فراوان از اردو گاه ایرانیان گذر کرد !!) به سوی آنها رفت و علت شرکت نکردن آنها را در جنگ جویا شد و در جواب، آنان خود را بیپناهانی خواندند که خواستار اسلام هستند !!!
و خود را از دیگر ایرانیان متفاوت دانستند، آنها بر این باور بودند که در بین ایرانیان دیگر نیکنام نیستند. هنگامی که سعد این سخنان را از مغیرة شنید، آنان را پذیرفت و پس از آنکه دیلمیان همه فورا مسلمان شدند و در میان سکوت و سکون فرماندهان ایرانی از میان سپاهیان ایران جدا شده و به سپاه اعراب پیوستند و هیچ یک از فرماندهان ایرانی این نقل و انتقال چهار هزار نفری را ندیدند و از آن جلوگیری نکردند و آن ها نیز با انتخاب خود به قبیلهٔ تمیم پیوستند و پس از آن در جنگهای دیگر بین مسلمانان و ایرانیان در سپاه اسلام جنگیدند که از جملهٔ این نبردها میتوان به جنگ مدائن و نبرد جلولا اشاره کرد.[13] و به کشتار ایرانیان مشغول شدند.؟؟
هنگام وقوع این اتفاق فرماندهان ایران، اصلا متوجه خیانت این تعداد عظیم سپاهیان ایرانی نشدند و کسی سراغ آن ها نرفت ولی یک عرب فارسی دان از جبهه مخالف به سوی لشکریان ایران روانه شد و به درد دل آن ها که ندیده و نشنیده عاشق دین تازه شده بودند، از میان لشکریان ایران با سلام صلوات عبور داده و وارد قشون اسلام شدند. این داستان به شوخی وطنز هم شبیه نیست تا چه رسد به حقیقت. طبیعت هم به کشته شدن رستم کمک می کند!!
5. ایرانیان سابقه ای طولانی در جنگ با روم شرقی داشتند و چنانچه قبلا همین داستان سرایان خود گزارش داده اند این جنگ ها بیش دو دهه ادامه داشته است. هر کدام از این نبردها ماه ها به درازا می کشید. چگونه است که این جنگ با بیش از یک صد هزار جنگده ایرانی در برابر گروه اندکی عرب تنها ۴ روز ادامه داشت؟. و این سپاهیان با آن فرماندهان با تجربه در برابر این رزمندگان صحرایی شکست نکبت باری داشته اند.؟؟ تنها معجزه می توانست چنین سرنوشتی را رقم زند؟؟ تنها داستان سراها می توانند چنین وقایع را خلق کنند.
و اما در میدان نبرد. ایرانیان بعد از چهار ماه معطلی و انتظار بی حاصل در بیابان های خشک و نامساعد در برابر سپاه اندک عربان!! جنگ را شروع کردند. روزی که نبرد قادسیه آغاز شد را «یوم ارماث» میگویند. جنگ با رجزخوانیهای دو طرف و درگیریهای تن به تن آغاز شد و تا پاسی از شب ادامه یافت. سپاه ایران فیلهای خود را وارد صحنهٔ نبرد کردهبود و فیلها به جناح راست و چپ هجوم بردند، نیروها را پراکنده کردند و به قلب سپاه نیز آسیب سختی وارد کردند؛ اما زمانی که اعراب تصمیم به گریختن گرفته بودند، سعد با کمک گرفتن از ایرانیان داخل سپاه اسلام و همچنین یاری افراد قبیلهٔ تمیم توانست سپاه خود را نجات دهد
طبری این چنین مینویسد:
«به روز ارماث وقتی سعد دید که فیل گروهها را پراکنده میکند و کار خویش را از سر گرفته، کس پیش ضخم و ملسم و رافع و عشفق و دیگر یاران پارسی آنها که مسلمان شدهبودند، فرستاد که بیامدند و از آنها پرسید: جای حساس فیل کجاست؟ گفتند: خرطوم و چشمها وقتی آسیب بیند، دیگر کاری از فیل ساخته نیست. »
به این ترتیب کمک و راهنمایی ایرانیان، موجب حملهٔ مسلمانان به فیلداران شد و فیلها نیز زخمی و فلج شدند و از طرف دیگر عاصم بن عمرو و افراد قبیلهاش که سوارکارانی شجاع و آموزش دیده بودند به درخواست سعد، از پشت به فیلها حمله کردند و کمانداران سپاه نیز تمام فیل سواران را هدف قرار دادند و هنگامی که فیلسواران مشغول دفاع از خود بودند عاصم و همراهانش با بریدن بند تختها، سواران را سرنگون کردند. فیلهای زخمی به دنبال شاپور مجروح، از صحنهٔ جنگ گریختند و در این حین آسیب زیادی به سپاه ایران وارد کردند
با این وجود بهمن جادویه و گلینوش توانستند اعراب را شکست داده و سوارانشان را فراری دهند. سپس تیراندازان ایرانی آنان را تیرباران کردند، اتمام جنگ نزدیک بود که سعد برای چهارمین بار تکبیر کرد و فریاد الله اکبر او موجب تجدید حیات افرادش شد و اینگونه آنان به سختی به پایداریشان ادامه دادند و چند ساعت پس از آغاز شب هر دو سپاه به اردوگاههای خود بازگشتند. گفته شد در روز ارماث، پانصد نفر تنها از قبیلهٔ بنی اسد که پیشرو سپاه اسلام بودند کشته شدند، گویا در روز اول نبرد اعراب تلفات زیادی داشتند و در همان روز فعالیت زنان نیز در جنگ آغاز شد و زخمیها برای مراقبت کردن و مردگان برای دفن شدن به آنان سپرده شدند.
در میان آن همه سر و صدای شمشیر و کشتار در میدان جنگ به یک باره- فریاد الله اکبر سعد ( که احتمالا از بلندگوهای بسیار قوی استفاده می کرد) در همه میدان پیچید و به گوش رزمندگان تازی در میدان وسیع و دشت پهناور جنگ رسید و این فریاد موجب تجدید حیات افرادش شد و اینگونه آنان به سختی به پایداریشان ادامه دادند و چند ساعت پس از آغاز شب هر دو سپاه به اردوگاههای خود بازگشتند. گفته شد در روز ارماث، پانصد نفر تنها از قبیلهٔ بنی اسد که پیشرو سپاه اسلام بودند کشته شدند، گویا در روز اول نبرد اعراب تلفات زیادی داشتند و در همان روز فعالیت زنان نیز در جنگ آغاز شد و زخمیها برای مراقبت کردن و مردگان برای دفن شدن به آنان سپرده شدند..
(چه عجب که ایرانیان ها توانستند که در برابر اعراب رشید و جنگجو خودی نشان دهنده؟؟ داستان سرا احتمالا این موضوع را برای هیجان خواننده ها به قلم کشیده است؟ و گر نه تازیان قابل شکست نیستند.؟
6. روز دوم جنگ
اعراب روز دوم را با امید به رسیدن نیروی کمکی آغاز کردند و آن را «یوم اغواث» نامیدند، ابی عبیده فرمانده سپاه اسلام پس از فتح دمشق به دستور عمر، سپاه خود را به فرماندهی هاشم بن عتبة بن ابیوقاص و مقدمهٔ سپاه را به فرماندهی قعقاع بن عمرو به سوی سپاه تحت فرمان سعد فرستاد تا به آنان یاری برسانند.
افراد سعد که به صحت این خبر اطمینان نداشتند با رسیدن مقدمهٔ سپاه و قعقاع نیرو یافتند و به مبارزه پرداختند. قعقاع که فردی شجاع و با تدبیر بود، نیروهای خود را به دستههای ده نفری تقسیم نمود و با ورود هر دسته به میدان نبرد، فریاد الله اکبر، به نشان شادی برمیخواست. نزدیک ظهر بود که هاشم و سپاه اصلی رسیدند و بیتعلل وارد میدان شدند و در این هنگام بین اعراب این سخن تکرار میشد: این همان مرد است که ابوبکر در حق او گفته سپاهی این مرد را در میان دارد و هرگز پا به فرار نمیدارد.!!!
قعقاع درخواست مبارزهٔ تن به تن کرد و بهمن جادویه گام جلو نهاد و هنگامی که با او روبهرو شد، قعقاع او را شناخت و فریاد انتقام و خونخواهی سر داد و در آخر موفق به کشتن بهمن جادویه شد. قتل جادویه، سردار بزرگ ایران توسط قعقاع موجب نیرو یافتن سپاه اسلام و تضعیف سپاه رستم شد، پس از مرگ او فیروزان و بندوان، برادران رستم برای جنگ تن به تن آماده شدند و حارث بن ظبیان نیز به قعقاع پیوست. بندوان در نبرد به دست حارث کشته شد اما در مورد مرگ فیروزان اختلاف نظر وجود دارد، برخی معتقدند او همانجا و به دست قعقاع کشته شد و برخی همچون عمرو بن شاس بر این باورند که او فرار کرده است و پس از مدتی در واقعهای دیگر کشته شده است. ایرانیان در روز دوم نیز از فیلها استفاده کردند؛ اما مسلمانان با انتخاب تعدادی شتر جسور و پوشاندن آنان با پالان و باجل، به آنان ظاهری ترسناک دادند، هر شتر را تعدادی پیادهنظام محافظت میکرد، سپس آنها را روانه سپاه ایران و به سواران ایرانی حمله کردند و نتیجهٔ مطلوبی نیز دریافتند. زنان عرب در روز دوم نیز به دفن کردن مسلمانان کشتهشده پرداختند و در نتیجه در صحنهٔ جنگ تنها اجساد سپاه رستم دیده میشدند که این باعث دلگرمی سپاه اسلام و از سوی دیگر باعث ناامیدی سپاه ایرانی میشد؛ زیرا آنان مدام همرزمان و دوستان خود را زیر سم اسبان و کشته شدگان میدیدند.
Ø آیا عقل سالم قبول می کند که فرماندهی سپاه ایران سرداران به نام خود را که باید سپاه را مدیریت و هدایت و رهبری کند را به جنگ تن به تن با اعراب ناشناخته به میدان جنگ بقرستد و همه آن ها نیز با وجود سوابق طولانی در نبردها، به دست قهرمانان عرب کشته شوند. آیا این تصمیم را هم رستم فرمانده ایران گرفته است. اگر چنین است باید به عقل و خرد وی شک کر د. قصد داستان سرا هم همین بوده است.
7. روز سوم نبرد
در روز سوم، که «یوم عماس» گفته میشود جنگ شدیدتر و سختتر از قبل بود، ایرانیان در روز سوم نیز از فیلها استفاده کردند و آنهایی که تقریباً نیرو داشتند را وارد میدان نبرد کردند و اطراف هر فیل تعدادی سوارهنظام و پیاده قرار دادند تا از آنها مراقبت کنند و همین کار باعث شد که اسبهای مسلمانان رم نکنند و حضور فیلها در نبرد بیفایده و تقریباً بیاثر شد؛ سپس قعقاع بن عمرو چشم شاپور، فیل سفید سپاه ایران را کور کرد و باعث عقبنشینی آن شد. سپاه ایران در این زمان از سلاحی استفاده کرد که اعراب به آن «حسک» میگفتند، ایرانیان حسک را که مهرههایی آهنین و خاردار بودند، در میدان نبرد و بین سواران میریختند و به این ترتیب مهرهها در سم اسبها فرورفته و مانع پیشروی یا حملهٔ آنان میشدند. اعراب که آنان را مانع خود میدیدند اقدام به جمعآوری مهرهها نمودند. از طرفی در مدت این سه روز، اعرابی که در سپاه رستم بودند، او را ترک کرده، گریخته یا به مسلمانان پیوسته بودند، همچنین پیادگان و موالی نیز یا کشته شدهبودند یا راه اعراب را در پیش گرفتهبودند و تنها وفاداران به رستم و آنان که دفاع از سلطنت ساسانی را دفاع از وطن میدانستند باقی ماندهبودند. جنگ در روز سوم، شکل فجیعی به خود گرفتهبود و دو هزار نفر از سپاه اسلام کشته و مجروح شدند و تعداد به قدری زیاد بود که زنان نتوانستند به تمام کشته شدگان و مجروحان رسیدگی کنند و ده هزار کشته و مجروح ایرانی نیز در میدان نبرد افتادهبودنددر این روز خود هاشم بن عتبه به سپاه سعد پیوست که اگر حمایت او نبود اعراب به احتمال زیاد شکست میخوردند.
Ø در میان سپاه ایران خائنین زیاد بودند و خیلی ها نیز کشته شدند و پاره ای نیز در همان نبرد مسلمان شدند و به عرب ها پیوستند !! تنها کسانی در جنگ باقی ماندند که وابسته به رستم فرمانده ایران و گروهی نیز طرفدار وطن و سلطنت بودند. در برابر دو هزار کشته عرب ها ایرانیان ده هزار کشته یعنی ۵ برابر از دست رفتند. راوی شجاعت اعراب و ناپاداری ایرانیان را در این بخش نمایش می دهد.
8. د ر میدان جنگ، در این نبرد ایرانیان تنوع زیادی در سلاح داشتند و از ابزارهای بسیار استفاده میکردند که این ابزار عبارت بودند از: زره، کلاهخود، بازوبند، زانوبند، موزه و سپر، شمشیر دو لبه نیزه، تیر و کمان، تیرهای پنچگانه گرز، تبرزین و در آخر سلاحی که به آن «کمند» میگفتند؛ سپاهیان ماهر آن را بر روی دشمن میانداختند و توسط قلاب آن را میکشیدند تا فرد کشته شود. ولی لشکریان اعراب تنها به سپاه باور و اعتقاد مجهز بودند و با همان باور هم جنگیدند و ایران را شکست دادند.!!!
9. روز چهارم نبرد قادسیه
در روز چهارم که همان «یوم القادسیه» است، شانس با سپاه اسلام یار شد و تندباد و طوفانی شروع به وزیدن کرد، گرد و خاک به سمت سپاهیان رستم وزید، در این هنگام موقعیت سپاه اسلام به گونهای بود که گرد و خاک به پشت آنان اصابت میکرد اما مستقیم به روی ایرانیان برخورد میکرد؛ مشاهده و مبارزه برای آنان سخت شدهبود و آنان را از جای خود کنده و به عقب میراند. باد خیمهٔ رستم را کند و قعقاع به سوی چادر او راه افتاد، اما پیش از آن رستم برای فرار از گرد و خاک در پناه شتری که زر حمل میکرد نشست؛ در این هنگام هلال بن علقه التیمی برای غارت بار شتر آمد و با شمشیر آن را برید و بار بر روی رستم افتاد و مهرههای کمر او را شکست. رستم افتان و خیزان با کمر شکسته شده خود را به رود رسانید، اما هلال او را دنبال کرده و از آب بیرون کشید و بدون آنکه او را بشناسد، رستم را کشت و آنگاه با به مشام رسیدن بوی عطرش فهمید که او فرمانده سپاه ایران است. پس با خوشحالی به سوی تخت رستم رفت و فریاد زد: «به خداوند کعبه سوگند که من رستم را کشتم.» اعراب در اطراف تخت جمع شدند، اما از شدت گرد و خاک قادر به دیدن یکدیگر نبودند و در آخر رستم را زیر سم اسبان و آغشته به خون یافتند. در این بین سپاه ایران آشفته شد و عدهای کشته و عدهای نیز به دنبال گلینوش که به فرار مشهور بود، وارد آب شدند و غرق گشتند؛ درفش با ارزش کاویانی نیز که توسط یزدگرد به رستم دادهشدهبود بهدست مسلمانان افتاد و سپاه یزدگرد شکست خورد.
قصه کشته شدن رستم فرخ هرمزد فرمانده سپاه و نایب السلطنه ایران
Ø همین باد ی که خداوند به کمک عرب ها فرستاده بود، خیمهٔ رستم را هم از جا کند (خیمه رستم در میدان جنگ بوده ؟) و قعقاع به سوی چادر او راه افتاد، (این قعقاع هم خود یک رستم و پهلوان عربی است در این جنگ و نامش در میان نام ها درخشان؟؟) اما پیش از آن رستم برای فرار از گرد و خاک در پناه شتری که زر (!!) حمل میکرد نشست؛ در این هنگام هلال بن علقه التیمی برای غارت بار شتر آمد ( چون که او درون بار را که زر بود از عالم غیب کشف کرده بود !) و با شمشیر بند بار آن شتر زر بار را برید و بار زرها بر روی رستم افتاد و مهرههای کمر او را شکست.!!! رستم افتان و خیزان با کمر شکسته شده خود را به رودخانه رسانید،( رودخانه هم باید چند قدمی در میدان یا نزدیک میدان بوده باشد؟) اما هلال او را دنبال کرده و از آب بیرون کشید و بدون آنکه او را بشناسد، رستم را کشت و آنگاه با به مشام رسیدن بوی عطرش فهمید که او فرمانده سپاه ایران است( عطر رستم در میان این همه باد و خاک و فرو رفتن در آب هنوز معطر بود !!این عرب ازنوع عطری که رستم به کار می برد نیز قبلا آگاه بود؟؟) پس با خوشحالی به سوی تخت رستم رفت و فریاد زد: «به خداوند کعبه سوگند که من رستم را کشتم.»
اعراب در اطراف تخت جمع شدند، اما از شدت گرد و خاک قادر به دیدن یکدیگر نبودند و در آخر رستم را زیر سم اسبان و آغشته به خون یافتند. در این بین سپاه ایران آشفته شد و عدهای کشته و عدهای نیز به دنبال گلینوش که به فرار مشهور بود، وارد آب شدند و غرق گشتند؛ درفش با ارزش کاویانی نیز که توسط یزدگرد به رستم دادهشدهبود بهدست مسلمانان افتاد و سپاه یزدگرد شکست خورد. عرب ها هلهله زنان کشور را تصرف کردند؟؟
در مورد این روایت کشته شدن رستم نیز چند سوال وجود دارد:
1. این شتر که بار زر داشت، مال که بود؟ حتما اعراب؟ چون که ایرانیان از شتر در این جنگ استفاده نمی کردند
2. عرب ها این زر را از کجا می آوردند و چرا شتر را وارد میدان نبرد آورده بودند؟
3. عرب برای غارت بار شتر خودشان تسمه را برید؟ آیا می خواست که زر را بار خودش کند؟ پس چرا بندش را پاره کرد؟
4. رستم یل پهلوان ایران زمین چادرش را در میدان نبرد بر پا کرده بود؟ آیا یک فرمانده در میدان اسکورتی ندارد و به تنهایی به میدان می رود . یا بر بلندی مشرف به میدان نظاره گر است تا به موقع فرمان صادر کند و گروهی گرد او هستند که فرمانش را به میدان برند؟؟
5. در این نبرد درفش کاویانی که در جنگها همراه فرماندهٔ لشکر حمل میشد، به دست فردی به نام ضرار بن الخطاب نخعی افتاد و آن را به قیمت سی هزار درهم فروخت. درفش که مزین به جواهرات گرانبها بود نزد عمر فرستاده شد و بعد پارهپاره و تقسیم شد. چگونه این پرچم دار ایرانی درفش را به یک عرب ؟ پرچمداران معمولا از جنگاوران به نام هستند و هنگام کشته شدن پرچم را فرد دیگری به دست می گیرد. گویا همه در این نمایشنامه دروغین تنها بودند. رستم تنها بود، شتر زر دار تنها بود و پرچم دار هم تنها؟؟
این داستان ها که توسط انبوه مورخین اسلامی با تفاوت های اندک چنین گزارش شده است و برای دستیابی به منابع خبری آن می توانید به ویکی پدیا دانشنامه آزاد – جنگ تیسفون – مراجعه و منابع آن ها را مشاهده و مطالعه کنید از دو حال خارج نیست:
1. این نوشته های مورخینی است که بیش از دو قرن – دویست سال و بیشتر - بعد از این جنگ نوشته شده اند در حقیقت اکثرا خیالی، داستان من درآوردی ساخته پرد اخته آنان است .به قول حافظ:
- جنگِ هفتاد و دو ملّت همه را عُذر بِنِه ----- چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
بنا برای بدون آن که ارزش تاریخی برای آن ها قایل شویم به عنوان داستان تاریخ آن ها را بایگانی کنیم:
2. اما اگر این نوشته ها را واقعی و نزدیک به واقعی بدانیم باید در عقل و خرد فرمانده عالی سپاهیان ایران یعنی رستم فرخ هرمزد و سایر سپهبدان ایران شک کنیم که آن ها از الفیای رزم و میدان رزم و مدیریت رزم بی خبر و بی بهره بوده اند و این همه تعریف و تمجید که در شاهنامه فردوسی در مورد رستم فرخ هرمزد نوشته را حماسه و خیال بافی بدانیم.
اما یک حقیقت را نمی توان کتمان کرد و آن غلبه سپاهیان جهل و عقب مانده اعراب بر ایران ساسانی است. وجود ده ها خلیفه اموی و عباسی مظهری از این شکست و بدبختی است. اما چگونگی این شکست و عوامل آن به سبب کتاب سوزان پی در پی در تاریخ ۱۴۰۰ ساله ایران در میان اسناد و نوشته ها از بین رفته است. شاید تلاش پژوهشگران برای دسترسی به مدارک جدید و اسناد کشورهای همجوار ایران در آن دوران در آینده بتواند این معمای کهنه در حل کند.
همچنان که در مورد تاریخ باستانی عربستان سعودی اسناد تازه ای یافت و اطلاعات بهتری در مورد تمدن این دیار به دست داده است باید به این انتظار نشست که اثار و اسناد تازه ای در این کشفیات به ما کمک کنند تا راستی و درستی دگرگونی تاریخ ایران و اعراب را بهتر دریابیم..
[1] باستانشناسان شهری ۴۰۰۰ ساله در عربستان سعودی کشف کردند – ۲۱ آبان ۱۴۰۳- ایندپندنت فارسی
[2] Chr. J. Robin (2017). "L'Arabie à la veille de l'islam dans l'ouvrage de Aziz al-Azmeh, The emergence of Islam in Late Antiquity" (به فرانسوی). Vol. 21. Topoi. pp. 291–320..
[3] همان پیشین
[4] Ilkka Lindstedt (2017). "Pre-Islamic Arabia and early Islam". Routledge Handbook on Early Islam (به انگلیسی). Routledge. p. 159 .
[5] Robin همان ص ۶۵
[6] همان پیشین ص ۵۲۲
[7] روبین همان ص ۱۳۳
[8] تاریخ نگاران و رویداد قادسیه (مقاله پژوهشی حوزه) - سید اصغر محمودآبادى- منبع: مجله تاریخ اسلام 1380 شماره 7
[9] Leon Nemoy, Barakat Ahmad's "Muhammad and the Jews", The Jewish Quarterly Review, New Ser. , Vol. 72, No. 4. (Apr. , 1982), pp. 324-326.
[10] ابوجعفر محمدبن جریر طبری خالق تاریخ طبری». پرشین فا. محمدعلی ناظری. ۲۰۱۸-۱۱-۱۰.
[11] بررسی حوادث بعد از جنگ قادسیه در افسانه های سیف –دایره المعارف طهور
[12] زرینکوب، عبدالحسین: روزگاران، تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی. تهران، ،1311 انتشارات علمی، صص 255-254
[13] مشکور، محمدجواد (۱۳۶۶). تاریخ ساسانیان جلد(۲). تهران: دنیای کتاب.