تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

حزب توده ایران به دنبال چه نوع حکومتی در ایران بود؟

نوشته: نوروز دّرداری (فولادی)


حزب توده در ایران از بدو تاسیس خود در سال ۱۳۲۰ پیرو مکتب کمونیستی شوروی به رهبری ژوزف (یوسف) استالین بود. در همه سالهای فعالیت خود تا هنگام سقوط نظام شاهنشاهی ایران صرف نظر از هر گونه اقداماتی که در ایران صورت می گرفت اعم از مثبت و منفی با آن مخالفت می کرد. در همه این دوران تلاش داشت که رژیم سلطنی ایران را منهدم کند و حکومت کمونیستی را در ایران جا نشین کند ولی در هیچ یک نوشته های فراوان خود که در دوران رژیم شاهنشاهی چاپ و منتشر نمود و پس از آن در دهه اول انقلاب بسیاری از آنان تجدید چاپ شدند و نوشته های تازه فراوانی بر آن ها افزوده شد سخنی از نوع و محتوی نظام کمونیستی مورد نظر خود سخنی نگفته و نوشته شفافی در دست نیست. آن چه در این نوشته ها به صورت یکنواخت اشاره شده و می شود، حکومت دمکراتیک و یا حکومت توده مردم - پرولتاریا می باشد. این عنوان های یک نوع فریب است چون که ظاهر کلمات همان ادبیات مرسوم است اما معنی آن متفاوت و تنها در دست سردمداران اصلی حزب است. در این نوشته نمی توان به راحتی درک کرد که این حکومت چیست و درونش چه دارد در نوشته های نظریه پرداز معروف  حزب طبری و کتاب های سایر سایران حزب توده هم  شرح و بسط روشنی دیده نمی شود. در این نوشته کوتاه ما با درون مایه (آزادی ؟؟) مورد نظر توده ای ها و نوع گسترش حکومت مردمیش از زبان سر دبیر روزنامه پراودای مسکو آشنا می شویم و به نوع حکومت دمکرات؟ و آزادی ؟ مورد آرزوی توده ای ها کشور مان آشنا می شویم که مبارزه آن ها با دیکتاتوری شاهنشاهی برای چه نوع آزادی کمونیستی بود. در نوشته های بعدی به سایر ترفند و سوء استفاده از ادبیات جاری مردم برای سر پوش گذاشتن بر نیات اصلی حزب سخن خواهیم گفت.


مبنا و جایگاه حکومت در حزب توده

نیکولای بوخارین (1888- 1938) یکی از برجسته ترین متفکران و تئوریسین های بلشویکها بود که بین سالهای 1918 تا 1929، سردبیری روزنامه پراودا (حقیقت) را  در مسکو بر عهده داشت. او همچنین یکی از بنیانگذاران بین الملل سوم (کمینترن) بود. سرانجام بوخارین در بیدادگاههای استالین (1938) به اتهام کذب خیانت محکوم و تیرباران شد. وی تحقق نظام کمونیستی را چنین شرح می دهد:

«  برای تحقق به نظام کمونیستی، پرولتاریا باید مجموعه قهر (زور) و کلیه قدرت را در دست گیرد. پرولتاریا تا زمانیکه صاحب چنین قدرتی نباشد و تا وقتی که برای مدت معینی به طبقه حاکم تبدیل نشده باشد، نمی تواند دنیای کهنه را سرنگون بسازد. خود بخود قابل فهم است که بورژوازی بدون مبارزه، مواضع خود را تخلیه نخواهد کرد. زیرا برای آنها کمونیسم یعنی از دست دادن مواضع قدرت سابق، از دست دادن آزادی - مکیدن خون کارگران، از دست دادن حق سود، بهره، رباخواری و از این قبیل.

از این روست که انقلاب کمونیستی پرولتاریا، تغییر شکل کمونیستی جامعه، با خشم آگین ترین مقاومت استعمارگران برخورد می کند. اکنون وظیفه حاکمیت کارگری عبارت است از در هم شکستن بی رحمانه این مقاومت. ولی از آنجا که این مقاومت به طور اجتناب ناپذیر بسیار قوی خواهد بود، حکومت پرولتاریا همی می بایستی دیکتاتوری کارگران باشد. تحت عنوان دیکتاتوری نوعی حکومت قاطع و مصمم در سرکوبی دشمنان تفهیم میگردد.

بدیهی است که در چنین موقعیتی صحبتی از آزادی برای همه انسانها نمی توان در میان باشد. دیکتاتوی پرولتاریا با آزادی بورژوازی سر سازش ندارد. این دیکتاتوری درست از آن جهت ضروری است که آزادی بورژوازی را از او سلب نماید و دست و پایش را ببندد و هر گونه امکان مبارزه با پرولتاریای انقلابی را از او بگیرد. هر قدر مقاومت بورژوازی بزرگتر باشد، هر چه نا امیدانه تر قوایش را جمع کند، هر چه خطرناکتر گردد، به همان درجه هم باید دیکتاتوری پرولتاریا محکم تر و بی گذشت تر باشد، دیکتاتوری ای که در موارد استثنایی از اقدام به ترور نیز خودداری نکند.

 

تنها بعد از به زانو در آوردن کامل استثمارگران، بعد از سرکوبی مقاومتنشان، وقتیکه برای بورژوازی دیگر امکان صدمه زدن به طبقه کارگر وجود نداشته باشد، دیکتاتوری طبقه کارگر خفیف تر خواهد شد، در این میان بورژوازی سابق به تدریج خود را با طبقه کارگر د ر هم می آمیزد. دولت کارگری به مرور از بین می رود و تمام جامعه، به یک جامعه کمونیستی بدون هر گونه جدائی طبقاتی تبدیل میگردد.

تحت (حکومت) دیکتاتوری پرولتاریا، که فقط یک دستگاه گذر است، وسایل تولید همانطور که در ذات آنست، نه به تمام جامعه ، بلکه فقط به پرولتاریا و سازمان دولتی آن تعلق دارد.

طبقه کارگر، یعنی اکثریت مردم، تمام وسایل تولید را بطور موقت در انحصار خود میگیرد. به همین علت در اینجا مناسبات تولیدی کمو نیستی کامل موجود نیست در اینجا هنوز جدائی طبقاتی جامعه وجود دارد. هنوز یک طبقه حاکمه، یعنی پرولتاریا، انحصار تمام وسایل تولید توسط این طبقه جدید، یک قهر دولتی ( قهر پرولتری) که دشمنان خود را سرکوب میکند، موجود است.

اما به همان نسبت که مقاومت سرمایه داران، مالکان، بانکداران، ژنرالها و اسقف های سابق در هم شکسته می شود نظام جامعه دیکتاتوری پرولتاریا نیز بدون هر گونه انقلابی به مرحله کمونیستی وارد میگردد. دیکتاتوری پرولتاریا نه فقط اسلحه ای برای سرکوبی دشمن، بلکه در عین حال اهرمی است برای دگرگونی اقتصادی.

 از طریق این دگرگونی باید مالکیت اجتماعی جایگزین مالکیت خصوصی وسایل تولید گردد. این دگرگونی باید وسایل تولید و ارتباط را از چنگ بورژوازی بیرون بیاورد ( سلب مالکیت کردن). اما چه کسی مجبور است و باید آنرا انجام دهد؟ بدیهی است که این کار یک فرد نیست، اگر این کار را چند نفر و یا حتی گروههای کوچک انجام دهند در بهترین حالتش یک تقسیم حاصل می شود و در بدترین حالت به چپاولی ساده تغییر ماهیت میدهد.

از اینرو قابل درک است که سلب مالکیت بورژوازی باید از طریق قهر (زورگویی)  متشکل پرولتاریا عملی گردد و این قهر متشکل درست همان دیکتاتوری دولت کارگری است.[1]



[1] از کتاب «الفبای کمونیزم» نوشته ی «بوخارین» و «پرئوبراژنسکی»- باز تکثیر نشرکارگری- سوسیا لیستی.آرشیو مارکسیست ها در اینترنت - https://www.marxists.org/farsi/archive/bukharin/works/1920/diktatoriye-poroletaria.htm

تسلط چپ و چپ اندیشان بر ادبیات و تاریخ ایران زمین


جریان چپ‌گرا نه تنها به شکل اندیشه‌های مارکسیستی، بلکه در قالب ادبیات رئالیسم سوسیالیستی فعالیت خود را طرح‌ریزی می‌کرد. عقاید چپ قوی‌ترین عقیده در میان نویسندگان مطرح قبل از انقلاب بود. میزان پای‌بندی هر یک از نویسندگان به عقایده چپ متفاوت بوده است و انعکاس این تفکرات در نویسندگان مختلف و در برهه‌های زمانی متفاوت به یک اندازه نیست.

سابقه حضور تشکل‌های مارکسیستی در ایران به زمان انقلاب مشروطه و تشکیل فرقه کمونیست ایران به سال ۱۹۱۷ به نام فرقه عدالت در باکو برمی‌گردد که آنها اولین کنگره را به سال ۱۹۲۰ در بندرانزلی برگزار کردند و خود را فرقه کمونیست ایران نامیدند و حیدر خان عمواوغلی را به عنوان دبیرکل برگزیدند.

همین فرقه با جنگلی‌ها اقدام به تاسیس جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران کردند. در دوران حکومت رضاشاه حزب کمونیست ایران به شدت سرکوب شد و بسیاری از اعضای آن مجبور به فرار به شوروی شدند. از سال‌ ۱۳۱۰ خورشیدی به بعد یک گروه روشنفکر به رهبری دکتر تقی ارانی که به گروه ۵۳ نفر معروف است آرمان‌های کمونیستی را پی گرفتند. موضوع وابستگی این گروه به کشور شوروی هنوز در پرده ابهام است. در هر حال اعضای این گروه و حزب کمونیست ایران به شدت سرکوب و زندانی شدند. ولی پس از سقوط رضا شاه و آزادی زندانی‌ها، باقیمانده اعضای حزب کمونیست ایران مبادرت به تاسیس حزب توده ایران کردند که حزبی وابسته به حکومت شوروی بود و سیاست‌های آن توسط حزب کمونیست شوروی و ک. گ. ب تعیین می‌شد.

در رابطه با اندیشه‌های افراد موسس این نهادهای چپ به گمان من اگر وابستگی اعضای حزب کمونیست ایران به بیگانگان و بویژه کشور شوروی محرز نشده است ولی به صراحت می‌توان گفت که حزب توده ایران با اهداف خاص و زیر نظر حزب کمونیست شوروی در ایران تاسیس شد و ماموریتش حفظ منافع آن کشور در ایران بود. نتایج اظهارات و مطالبی که از بینان گذاران و افراد شاخص جریان‌های چپ و حزب توده به دست می‌آید آن است که اغلب این افراد سواد بسیار محدود از کلیات مارکسیسم داشتند، بنابراین آشنایی دقیق و روشنی از اندیشه‌های مارکس نداشتند و شناخت نسبی آنها از طریق مدارک و بولتن‌های حزبی حاصل شده بود. حزب کمونیست ایران که بنیان فعالیت‌های چپ در کشور را گذاشت، چندان فعالیتی از لحاظ اشاعه و اطلاع رسانی و حتی ترجمه و انتشار نوشته‌های اصلی مارکس و انگلس و منابع دیگر را نداشت.

اطلاعات آنها منحصر به تعدادی مقاله و انتشارات حزبی و نشریاتی بود که جامعیت درستی از دیدگاه‌های علمی چپ در آن یافت نمی‌شد. اغلب این آثار پر از محتویات تبلیغاتی و شعاری بودند. بسیاری از این نوشتارها بر مبنای یک رویکرد ساده انگارانه ماتریالیستی و بر اساس اعتقاد به تکامل تک خطی همه جوامع بر محور مبارزات طبقاتی علیه امپریالیسم نوشته شده بودند. تئوری‌هایی سطحی که هیچ کدام به عملکرد اجرایی واقعی نرسیده بود و از حوزه شعار فراتر نمی‌رفت. آنها حتی در آن زمان هیچ مطالعه‌ای روی کتاب‌های «مانیفست کمونیست» و «سرمایه» مارکس نداشتند و بهترین منابع در دسترس‌شان روزنامه‌ها و نشریات کمونیستی شوروی بود که در آنها مقالات تحریف شده و تبلیغاتی وجود داشت. بسیاری از این افراد وقتی که به علتی مجبور به فرار از ایران می‌شدند، در دوره‌های توجیهی کوتاه مدت در شوروی، با الفبای حزب کمونیست آشنایی پیدا می‌کردند.

این آشنایی هم آنگونه از متون تدریسی برمی‌آید چگونگی خدمتگذاری به شوروی و جاسوسی برای آنها بود. حتی احسان طبری باسوادترین فرد حزب توده ایران، هنگامی که به مسکو فرار کرد، توانست در دانشگاه‌های مسکو و مدارس حزبی به تحصیل بپردازد و وضعیت مناسب‌تری از لحاظ اطلاعات آکادمیک چپ پیدا کند. بنابراین به گمان من بسیاری از احزاب و شخصیت‌هایی که به مارکسیسم شهره شده‌اند، اطلاعات دقیق و علمی از اندیشه‌ها و فلسفه مارکس نداشتند و اگر خردک سوادی داشتند، مارکسی بود که از دید لنین برایشان شرح داده بودند. حتی بسیاری از افراد و نیروهای حزب کمونیست شوروی هم اطلاعات‌شان به همین صورت بود.(
گفت‌وگو با حسن گل محمدی به مناسبت زادروز کارل مارکس- خبرگزاری کتاب ایران)

نویسندگان و ادبیات و هنر چپ‌گرا را نمی‌شود به احزاب چپ در ایران تقلیل داد چون همان‌طور که می‌دانیم نویسندگان چپ طیف وسیعی از فضای هنری و ادبی دوران پیش از انقلاب را به خودشان اختصاص داده بودند و میزان تعلق خاطر فکری و عملی آنها به موازین حزبی متفاوت بود اما به‌طور قطع تشکیل کانون نویسندگان در سال 1347 نقطه عطف مهمی در بررسی جریانات و تحولات ادبی چپ در ایران پیش از انقلاب به شمار می‌آید.

سال 1347 طی نشستی که با حضور نویسندگان متعددی در خانه جلال آل‌احمد و سیمین دانشور تشکیل شد، کانون نویسندگان ایران رسماً آغاز به کار کرد که سیمین دانشور، محمود اعتمادزاده (به‌آذین)، نادر نادرپور، سیاوش کسرایی، داریوش آشوری، اسماعیل خویی، غلامحسین ساعدی و بهرام بیضایی از اعضای اصلی آن بودند. نقطه عطف بعدی در تحولات کانون در سال 1358 به وقوع پیوست که تصمیم به اخراج سیاوش کسرایی، به‌آذین، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و برومند گرفتند. این تصمیم نهایتاً به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل اعضاء توده‌ای، به همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران شد.

تعامل و ارتباط مستمر نویسندگان و شاعران با یکدیگر در بسط اندیشه چپ در ایران سهم بالایی داشت. بسیاری از نویسندگان خودشان مستقیماً ارتباط حزبی روشنی با جناح چپ نداشتند اما تحت تاثیر فضای غالب و از طریق ارتباط با دوستان نویسنده، مترجم و شاعر خودشان تحت تاثیر این فضا قرار می‌گرفتند. به عنوان مثال شما برای خواندن آثار کلاسیک ادبیات دنیا چاره‌ای جز رفتن سراغ ترجمه‌های به آذین نداشتی و خب طبیعی است که او به عنوان یک نویسنده و مترجم چپ‌گرا، خواه ناخواه مخاطبان خودش را با این فضاها درگیر میکرد.

تاثیر حزب توده در رواج ادبیات رئالیستی در ایران

با برافتادن رضاشاه و روی کار آمدن محمدرضای جوان در مقطع سال‌های 1320 تا کودتای 28 مرداد 1332 نوعی فضای نسبتا آزاد سیاسی در کشور شکل می‌گیرد که برگزاری کنگره نیز یکی از بارزترین نمودهای آن به شمار می‌آید. به گواهی تاریخ، حزب توده، جریان اصلی مارکسیسم در ایران، در همان سال‌ها در اوج تفوّق بوده است. طی سال‌های 1320-1328، که این حزب فعالیت آزادانه داشت، اعضای آن به 300 هزار نفر می‌رسد که برای جمعیت نه چندان بسیار آن دوران شگفت‌انگیز است. پس از 28 مرداد 1332 و ترور بحث‌انگیز شاه، که منجر به منع فعالیت آشکار حزب شد و نیز دست‌کم تا سال 1342، که می‌تواند آغاز گرایش به ایدئولوژی اسلامی دانسته شود، حزب توده و به طور کلی ایدئولوژی کمونیستی- سوسیالیستی نیروی مسلط در فضای سیاسی روشنفکری به شمار می‌رفته و حتی پس از پاگیری جنبش اسلامی، تا انقلاب اسلامی، ادامه تاثیر سوسیالیسم را در این فضا شاهدیم. در نهایت، با نیم نگاهی به تاریخ زندگی ادیبان آن دوران نیز این تاثیر تأیید می‌شود. تقریبا همه نویسندگان و شعرای آن دوران، دست کم برای دوره‌ای، از اعضا (یا هواداران) حزب توده بوده‌اند.

به طور کلی رمان‌و نوشته های چپ از حیث محتوایی دو ویژگی اصلی دارند که بحث درباره محرومیت و فقر و مخالفت کلّی با گذشته و کلیه مظاهر کهنه‌گرایی رئوس آن است. به همین دلیل هم هست که از نگاه آنان گذشته همیشه محکوم است و این گذشته خرافات، سنت‌های دینی و نظام سلطنتی را یکجا در بر می‌گیرد. وفق تفکر چپ هم سنن ایرانی و نظام پادشاهی محکوم است و هم نظام مذهبی و خرافات دینی و اینها به هیچ وجه از هم جدایی‌پذیر نیستند.

از حیث فرمی هم دو ویژگی وفاداری به واقعیت و اهمیت دادن به شخصیت‌پردازی دو ویژگی مهم آثار نویسندگان چپ‌گرا محسوب می‌شود که تقریبا در تمام آثار داستانی آن‌ها نمود دارد که بی‌گفت‌وگو بزرگ علوی مهم‌ترین نماینده آن در ایران به شمار می‌آید و کتاب‌های "ورق پاره‌های زندان"، "گیله مرد" و "چشم‌هایش" از موفق‌ترین آثار او در این زمینه است.

-          محمود اعتمادزاده (م.ا. به‌آذین) (1293–1385) نویسنده، مترجم و فعال سیاسی بود. به‌آذین فعالیت‌های ادبی خودش را از سال 1320 –و زمانی که به علت جراحت در جنگ جهانی دوم یک دست خود را از دست داده بود– با انتشار داستان‌های کوتاه آغاز کرد. اما به گمان من رمان "دختر رعیت" او یکی رمانهای خوب ایرانی است که طیّ آن مهمترین اندیشه‌های چپ پرورده شده است.

-          احمد محمود یکی از مهم‌ترین چهره‌های ادبی چپ در ایران شناخته می‌شود که آثارش از هر لحاظ قابل توجه است. معروف‌ترین رمان او، همسایه‌ها، در زمرهٔ آثار برجستهٔ ادبیات معاصر ایران شمرده می‌شود. آخرین اثر او، درخت انجیر معابد برنده‌ی اولین دوره جایزه هوشنگ گلشیری شد. در در جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در ایران، کتاب مدار صفر درجه نیز جایزه‌ی هیئت داوران را به خود اختصاص داد که به دلایل سیاسی این جایزه به احمد محمود داده نشد.

-          نادر ابراهیمی در اشعار قبل از انقلابش چپ است اما در نوشته‌ها و آثار داستانی پس از انقلابش دیگر کاملاً پوست انداخته و به جناح مذهبی پیوسته. ابراهیمی واقعا مردم را دوست داشت و این امر در آثار او امر برجسته‌ای است. وابستگی و علاقه مندی او به مواریث کهن هم از دیگر نقاط برجسته اوست که البته این دو ویژگی فصل مشترک او و آل‌احمد به شمار می‌آید.

"سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد" درباره امام خمینی (ره) و "مردی در تبعید ابدی" درباره ملاصدرای شیرازی به خوبی نمودار این نحو تفکرات او در سال‌های پس از انقلاب است.

به نظر می رسد که با وقوع انقلاب اسلامی تسلط چپ بر ادبیات ایران قطع شده باشد. این برداشت به دلیل عدم چاپ نوشته های قلم به دستان معروف این گروه باشد. در حالی که همچنان در مورد نادر ابراهیمی اشاره شد، اینان پوسته را عوض کرده اند و به صورتی دیگر نه تنها ادبیات بلکه تاریخ ایران را نیز وسیله قرار داده اند.

نمونه کامل و معروف این دسته یرواند ابراهیمیان است.

-           یرواند آبراهامیان تا کلاس سوم در مدرسه ای در ایران تحصیل کرد، سپس پدر و مادرش او را در سال ۱۳۲۹ برای ادامه تحصیل در مدرسه ای شبانه‌روزی، به بریتانیا فرستادند و به سال ۱۳۴۲ درجهٔ کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در رشته تاریخ اروپا از دانشگاه آکسفورد دریافت کرد. آبراهامیان پس از مهاجرت به آمریکا موفق به گرفتن دکترای خود، در سال ۱۳۴۸ از دانشگاه کلمبیا شد. وی همواره از اعضای مهم و موثر چپ اندیشان در آمریکا بوده است.

-          در دهه هفتاد میلادی، آبراهامیان از فعالان و اعضای کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی بود که با حکومت محمدرضا پهلوی مخالف بودند.

-          در نیویورک و در سال ۱۳۵۴ (۱۹۷۶) او نایب رئیس «کمیته برای آزادی هنر و اندیشه در ایران (CAIFI)» به عنوان بخشی از «حزب کارگران سوسیالیست»، حزبی تحت تاثیر از تروتسکیسم بود.

-          کمیته مربوطه که از سال ۱۳۵۱ ریاست رضا براهنی و کی بویل را داشت، توانسته بود در خارج از ایران مجموعه‌ای از تأثیرگذارترین و مهم‌ترین بیانیه‌های نهادهای حقوق بشری را با امضای چهره‌های مهم بین‌المللی برای فشاری بی‌سابقه به حکومت پهلوی صادر کند.

از جمله کتاب های معروف وی که به زبان فارسی ترجمه و به توصیه و رواج چپ اندیشان ایران در دانشگاه های ایران و مطبوعات ایران به یکی از پر فروش ترین کتاب های این دوره از ایران تبدیل شده است. کتاب ایران بین دو انقلاب است.

-          کتاب آبراهامیان نمونه‌ای از یک تاریخ‌نویسی ایدئولوژیکی بسیار سطحی و سخیف است و، در واقع، اگر از کلّیاتی که دربارۀ مبارزۀ طبقاتی و توصیف جنبه‌های اجتماعی ایران آمده صرف نظر کنیم می‌توان گفت اثری فاقد اهمیت است.

وی در پیش گفتار کتاب می نویسد:«کتاب حاضر، در واقع، بنیادهای اجتماعی سیاست در ایران را تحلیل و این موضوع را بررسی می‌کند که چگونه توسعۀ اقتصادی‌ـ سیاسی، به تدریج، ویژگی‌های زندگی سیاسی در ایران را از انقلاب مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی شکل داده است.»[۵] در واقع، این تاریخ، در اصل، ایرانِ تاریخِ حزبِ توده بوده، اما با شکست آن حزب به «تاریخ ایران میان دو انقلاب» تبدیل شده است. چنان‌که از «درآمد» می‌توان دریافت، نویسنده، مانند همۀ تاریخ‌نویسان مارکسیست، کمابیش، مارکسیست ــ یا بهتر بگویم : نئومارکسیستِ ــ غیر انتقادی است و نتوانسته نظریۀ مارکسیستی را به محک مواد تاریخ ایران را بزند.

-          با این همه، کتاب (ایران بین دو انقلاب) آبراهامیان، به‌رغم سطحی و غیر علمی و تاریخی بودن آن، خالی از جنبه‌های مُضرّ نیست که یکی از مهم‌ترین آن‌ها آبی است که با همکاری مترجمان به آسیاب تجزیه‌طلبان می‌ریزد و چون از جبهۀ چپ می‌آید خطرات آن دیده نمی‌شود.

-          کتاب انباشته از بدفهمی‌هایی است که چون فعال سیاسی حزب توده بوده نه ایران را به درستی می‌شناخته و نه معنای بسیاری از واژه‌های فارسی را به درستی می‌فهمیده ناچار رطب و یابسِ تبلیغات حزب کمونیست شوروی را به هم بافته است. اساس کتاب، مانند هر اثر مارکسیستی چپ، توضیح طبقاتی جامعۀ ایران است و همین جاست که آبراهامیان معیار غلط و مفسده‌جویانۀ خود و هم‌حزبی‌هایش را وارد می‌کند. در توضیح «ساختار قومی ایران» به قوم «فارس» برمی‌خوریم که در فارسی به معنای اهل استان فارس باید باشد، در حالی‌که نویسنده‌ـ مترجمان گمان کرده‌اند فارس یکی از اقوام ایرانی است که بیش از شصت در صد جمعیت ایران را تشکیل داده است. در این تقسیم، ترک‌زبانان در برابر ایرانیان‌ـ «فارس» قرار دارد و آن‌گاه گروه سوم «سایرین‌ـ قاجار» نیز بر این دو افزوده شده است..( آبراهامیان، همان، ص. ۱۶٫) ابراهیمیان این سایرین را برای اولین بار کشف کرده است؟ گروه ترک‌زبانان به «سایرین‌ـ قاجار» نیز برمی‌خوریم که معلوم نیست این سایرین چه کسانی هستند و چند در صد از این قاجاران به زبان قجری سخن می‌گویند؟

-           «فرض اساسی در سراسر کتاب این رهیافت نئومارکسیستی یی.پی. تامسون است که بر خلاف دیدگاه مارکسیست‌های اُرتدوکس طبقه را نباید به سادگی برحسب رابطه‌اش با شیوۀ تولید، بلکه باید در بستر تاریخی و تعارض اجتماعی آن با دیگر طبقات موجود درک کرد»

جای تاسف است که از کتابی که کاری جز جعل تاریخ برای حزب توده نمی‌کند، در دانشگاه‌های کشور درس داده می‌شود

برای دریافت شرح کامل محتویات ناپیدای این کتاب که همان تبلیغ چپ روی روسی در ایران است به مقاله دکتر جواد طباطبایی در زیر مراجعه شود:

http://bonyadhomayoun.com/?p=19476