تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

عملکرد لشکریان اعراب در ایران در دوران خلفای راشدین

عملکرد لشکریان اعراب در ایران در دوران خلفای  راشدین

"در واپسین سالهای شاهنشاهی ساسانی اوضاع کشور ایران آشفته گردید. به طوری که بعد از پادشاهی انوشیروان دادگر هرمزد بر تخت نشست و بعد از او خسرو پرویز که این دوره ها به نام دوره های شکوه و جلال ایرانیان نام گرفته است.ولی بعد از آنها در مدت کمتر از 6 سال در حدود 6 پادشاه بر تخت نشستند و اوضاع کشور رو به هرج و مرج میرفت . در سال 12 هجری یزدگرد سوم در یک کودتا نظامی توسط افسری به نام رستم فرخزاد(رستم فرخ هرمزد) بر تخت نشست تا شاید ایران به نظم گذشنه خود بازگردد . ولی یزدگرد جوانی میهن پرست ولی بی تجربه بود که برای پادشاهی تدبیر کافی نداشت . سلطنت او هیچ تاثیری در مرتب کردن اوضاع اجتماعی آن زمان نداشت و ایران به مرز فروپاشی و یا شاید بتوان گفت دور جدیدی از شاهنشاهی که افسران پارتی برای آن مبارزه میکردند قرار داشت .زیرا افسران پارتی در داخل با ارتش یزدگرد مقابله میکردند تا در یک کودتای نظامی به سلسله ساسانیان خاتمه دهند و سلسله جدیدی از پارتیان را روی کار بیاورند . با تمام این توصیف در سال 11 هجری ابوبکر در مدینه به جای پیامبر نشست و جنگهای خونین را آغاز کرد که با نام "رده" معروف گردید .

 او همه قبایل مدینه را متحد کرد و همه را در زیر یک پرچم در آورد . خیزشی بزرگی در عربستان آغاز شده بود تا مرزهای عراق و ایران را از آن خود کنند . زیرا عربستان از صحراهای سوزان و گرم و غیر قابل زندگی تشکیل میشد و آنان در آرزوی دست یافتن به مکانهایی سرسبز و آب و علف دار بودند .

 بخت از ساسانیان برگشته بود و کشور در آستانه تحولی نو و شاهنشاهی جدیدی قرار داشت در سال 12 هجری "مثی ابن حارثه " به فکر افتاد تا حمایت مدینه را جلب کند و با ابوبکر مذاکره نماید . او اوضاع آشفته ایران را تشریح کرد و از او خواست تا نیرو در اختیارش گذارد تا به جنوب فرات حمله کند و به نام گسترش اسلام غنایم بسیاری را کسب نماید . به گفته طبری : عربهای از شوکت و قدرت ایرانیان خبر داشتند و میدانستند که آنان ملتهایی هستند که جهان را به زیر سلطه خود در آورده اند . به همین جهت در فکر حمله به ایران نبودند و تنها قصد تصرف شهرهایی از عراق منجمله حیره را کردند .

در سال 12 هجری "خالدبن ولید" رهسپار حیره شد و از تمام قبایل درخواست کمک نمود . او در این جنگهای رشادتهایی از خود نشان داد که نام وی را سیف الله گذاشتند ( شمشیر الله ) . به گفته طبری : در میان راه به حیره دهستان های بساری برای ایجاد رعب و و حشت به آتش کشیده شد و آنان را ویران نمودند . بعد از ورود به حیره مردم شهر توان مبارزه را در خود ندیدند و قراردادی فی مابین آنان منعقد شد تا سالیانه 190 هزار درهم به مدینه باج پرداخت کنند خالد ابن ولید پس از پیروزی "حیره" و فتح آن شهر به فکر تصرف "مناطق آرامی نشین" عراق افتاد .

مردمان آنجا مسیحیان ایرانی بودند که با آرامش زندگی میکردند . خالد لشگر بزرگی را روانه آنجا نمود . افسر ارشد شهر برای آنکه حاضر به تسلیم نگردید و حاضر به فرار هم نشده بود تصمیم به زنجیر کردن خود و سربازانش کرد . که این نبرد بعد ها به " ذات السلاسل " مشهور گردید .

 "طبری" مینوسد خالد پس از کشتن سربازان دربند که در حدود 700 نفر بودند - زنجیر آنان را به عنوان غنیمت برداشت و افسر مافوق را گردن زد . وزن زنجیرها "هزار رطل" گزارش شد که در حدود 450 کیلوگرم بوده است . این جنگ در شهر کاظمه در شمال کویت واقع بود که در آن زمان زیر مجموعه امپراتوری ایران بوده است . این نخسین بار در تاریخ بشریت بود که زنان و مردان ایرانی توسط عربان قتل عام می شدند.

وقوع جنگ بین ایران و اعراب یکی از رویدادهای سرنوشت دگر گون کن و تخریب گر آن چه در ایران وجود داشت بود.

جنگ بزرگ و خانمان سوز ایران و اعراب در دوره خلیفه دوم عرب یعنی عمر بن خطاب صورت گرفت و هنوز دو سالی از شکست لشکریان ایران از سپاهیان عرب‌ها در نبرد نهاوند سپری نگشته بود که عمربن خطاب خلیفهٔ دوم در مسجد مدینه ترور و کشته شد (ذی الحجه سال ۲۳ هجری). ضارب او فردی ایرانی به نام پیروز نهاوندی و نامور به ابولولو بود که گویا در نبرد جلولا اسیر دست عرب‌ها شده بود. طبری زادگاه وی را نهاوند می‌داند.

 به نظر عبدالحسین زرین کوب می‌توان کشته شدن خلیفه به دست فردی از تبار ایرانیان را نشانه و نمادی از خشم و کینهٔ ایرانیان نسبت به اعراب برشمرد. از سوی دیگر در شهرها و مناطق مختلف ایران هرگاه فرصتی مهیا می‌شد مردم سر به شورش و طغیان برمی‌داشتند. به عنوان نمونه می‌توان به شورش مردم کوره شاپورخواست و کازرون پس از مرگ عمربن‌خطاب اشاره داشت.[1]

گزارش های اسلامی در مورد تسخیر ایرانشهر و ماوراءالنهر نشان می دهد که ترک گسترده دین زرتشتی، کم پیش می آمد. طی نخستین دهه های حکومت اعراب، فقط چند ایرانی به دلیل اعتقاد مومنانه خود به پیام محمد نبی(ص) آزادی و موقعیت، ثروت یا بی علاقکی به دین موبدان به اسلام گرویدند. در حالی که از سال 629م -8 ه.ق تا 632 م  ۱۱ ه.ق. هنگام ورود اعراب به تیسفون که یزدگرد سوم فرار کرده بود، زرتشتیان و درباریانی که در این شهر مانده بودند، دستور فرماندهان عرب را مبنی بر مسلمان شدن رد کردند.[2]  حتی سلمان فارسی که پیش از درگذشتش مدت کوتاهی حاکم آن شهر بود در به دست آوردن گروندگان به دین جدید موفقیت کمی داشت.

 

طبری از ابومخنف- لوط بن یحیی ازدی - راوی توصیفی قدیمی (حدود 633م برابر با 12 ه ق) از گرویدن (مردم) به اسلام را ثبت کرد. دستورات فرستاده شده برای اهالی تیسفون مقرر کرد:«هر کس (در صورتی که ) رو به جهت (صحیح) نماز بخواند، چنان که ما می خوانیم، و گوشتی بخورد که طبق آداب دینی (اسلام) ذبح شده باشد چنان که ما می خوریم- مسلمان است و از امتیازات ما برخوردار می شود و تکالیف ما را دارد».

این عبارت شرایط ظاهرا ساده ای برای مسلمان شدن و مسلمان ماندن جامعه طی سال های نخستین بیان می کرد که عبارت بود از انجام عبادت و رعایت عرف عموم. اما به طور کل در قدیم ترین منابع موجود تنها نمونه های اندک دیری از گرویدن به اسلام با وجود سهولت ظاهری، بیش تر به صورت استثنا باقی ماند تا قاعده.

گاه به گاه یک زرتشتی به منظور اجتناب از مرگ، به دین اسیر کنندگان خود در می آمد. زرتشتیانی که بعد از فرار یزگرد سوم و درباریان او در تیسفون ماندند، درخواست اعراب مبنی بر مسلمان شدن را رد کردند. حتی سلمان فارسی که پیش از درگذشتش مدت کوتاهی حاکم آن شهر بود، در به دست آوردن گروندگان به دین جدید موفقیت کمی داشت.

 

وقتی به تاریخ رجوع کنیم خواهیم دید: اعراب در بخشهای مختلف ایران نبردهای سخت و طولانی و خونینی داشتند ، و اکثر این نبردها به دستور خلیفه دوم و سوم عرب و لشکریان معاویه بود. حمله اعراب به ایران توام بود با  ویرانی ،کشتار، غارت و اسارت مردم کشور که به طور اجمال به برخی از آن ها اشاره می شود: 

در 12 مارس سال 637 میلادی(سال ۱۶ ه.ق) شهر افسانه ای تیسفون به دست تازیان افتاد. اعراب پس از ورود به شهر بلافاصله دست به تاراج گشودند و غنائم بسیار زیادی به ویژه از کاخ ایوان خسرو (طاق کسری) به دست آورند.

-          گروهی از سربازان عرب گریختگان را پی گرفتند و کشتار وغنمیت به اندازه ای بود که آنان تنها 300 هزار زن و دختر به اسیری گرفتند. و حدود 60 هزار تن از ایشان همرا با 900 شتر پر از طلا به دارالخلافه اعراب  فرستاده شدند.

-          در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری (سکو- جایگاه) بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. به عنوان باج به فاتحین دین اسلام بپردازند. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰- کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷) 

-          در تخاصم اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵) 

-          در یورش اعراب به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011) 

-          در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند بر خلاف دستور صریح قران، همگی را گردن زدند.[3] (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶) 

-          در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه‌ی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکان‌های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک‌یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیه‌ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می‌بردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹) 

-          در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همه‌ی مردم شهر را بجز یک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303) 

-          در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه «آنروز از وقت صبح تا نماز شام می‌کشتند و غارت می‌کردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282) 

-          در حمله‌ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸) 

 

-         قتیبه بن مسلم قوای مسلمان خود را به طرف شهر سمرقند که بزرگان آن تقاضای صلح کرده بودند، حرکت داد. اما بیش تر سغدیان سمرقند حاضر به قبول حضور مسلمانان نبودند و رهبران خود را به دلیل پذیرفتن شکست خلع کردند. در نتیجه – قتیبه مجبور شد درگیر جنگ های متعددی با اهالی شود. در حالی که جنگ جریان داشت، رهبر جدید سغد نامه ای به حکمران تاشکند(شاش) نوشت و در خواست کمک کرد. او با عده زیادی سرباز  به نجات او شتافت. مسلمانان با آن ها رو یا روی شدند و جنگ سختی در گزفت. سر انجام – قتیبه  با حمله ای غافلگیرانه دشمن را تار و مار کرد.

 

همانطور که در بخارا اتفاق افتاد- ایرانیان مغلوب مجبور به واگذاری خانه های خود به سپاهیان اسلام شدند. هنگامی که قتیبه اهالی را وادار کرد که «شهر را تخلیه کنند، مسجدی بسازند و منبری بر پا کنند.... به سغدیان گفت من (این شهر را) به شما پس نخواهم داد، جنگجویان (من) در این جا خواهند ماند». سپس مسلمانان امانات مذهبی را ضبط کردند. به این ترتیب سمرقند به صورت مرکزی اسلامی در آمد و زرتشتیان خانه ها و موسسات جدیدی در نزدیکی آن بنا کردند. با وجود این جدال متوقف نشد و در نتیجه زرتشتیان بسیاری برای استفاده به عنوان برده و صیغه به دست مسلمانان اسیر شدند

 

جنایات اعراب تنها به این شهر‌ها ختم نشده است و اینها تنها گوشه‌ای از تاراج ایران به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت می‌کند. 

این کشتارها و قتل و غارت ها و اسیر گرفتن ها رافرماندهان اعراب وحشی به نام اسلام و رواج دین اسلام مرتکب می شدند در حالی که همه این اقدامات بر خلاف دستورهای قرانی بود و هست. گویی که خسرو پرویز که خود در میان اعراب(حمیره) پرورش یافته بود، خصلت آنان را به درستی دریافته و تشریح کرده بود.در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ -سخنی از خسرو پرویز نقل شده که می‌گوید: " اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کاردنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند. فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می‌کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می‌خورند. از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند."

در آن دوران وحشتناک، نپذیرفتن اسلام به معنی از دست رفتن جان و مال و ناموس بود. اسناد جنایات اعراب در ده‌ها کتاب معتبر بیان شده است که آن را غیر قابل انکار می‌کند. اعرابِ شبه‌جزیرهٔ عربستان در طی گشودن پیاپی شهرهای ایران قساوتی در خور شهرت تاریخیشان بروز دادند. سوزاندن شهر، آتش زدن کتب، برکندن درختان، کشتار مردان و برده‌ گرفتن زنان و کودکان و فروش آنان در بازارهای عربستاناز جمله این جنایت بود.

مورخین می نویسند که بارها کار بدانجا رسانیدند کهمردانکه مردان اسیر را می‌کشتند تا جوی خون برانند.ایرانیان در جنگ جلولاء و جنگ نهاوند از خود مقاومت درخشانی نشان دادند. اعراب مسلمان در این جنگ سفاکی و خشونت بسیار. در این جنگ تعداد فراوانی از زنان و کودکان ایرانی به اسارت رفتند و از اموال و غنیمت‌ها؛ چندان نصیب اعراب مسلمان گردید که در هیچ کتابی انیازهاندازه ی آن ذکر نشده است.

 این جنایات و کشتار اعراب - اثرات روحی و روانی فراوانی بر مردم کشور ما وارد ساخته و نتایج رقت و دهشتناک آن چنانی بر جای گذاشت که تا دو قرن پس از آن کشور ما سرزمین مردگان و سکوت پیشگان شد.

در دو قرن پس از تسلط مرگبار اعراب وحشی هیچ نشانی از نوشته و تاریخ و سرگذشتی از این دوران بر جای نمانده است چون که این سلطه گران بی تمدن و فرهنگ با هر چه نوشته ای به استثنای قران دشمنی داشته و آن ها را نابود کرده بودند. چنانچه در مورد کتاب‌سوزی عرب‌ها در خوارزم، ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه عن القرون الخالیه فصل سوم در بخش تاریخ اهل خوارزم، چنین می‌نویسد: 

-          «قتیبة بن مسلم (حاکم خراسان  ) هر کس را که خط خوارزمی می‌دانست از دم شمشیر گذرانید و آنانکه از اخبار خوارزمیان آگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس می‌کردند ایشان را نیز به دستهٔ پیشین ملحق ساخت بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمی‌شود آن‌ها را دانست »5 

در آیین مسلمانان آن روزگار آشنایی به خط و کتابت بسیار نادر بود و پیداست که چنین قومی تا چه حد می توانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. تمام قراین و شواهد نشان می دهد که عرب از کتاب هایی نظیر آنچه امروز از ادب پهلوی باقی مانده است فایده ای نمی برده در این صورت جای شک نیست که در آن گونه کتاب ها به دیده حرمت و تکریم نمی دیده است… نام بسیاری از کتاب های عهد ساسانی در کتاب ها مانده است که نشانی و موجودیتی از آن ها باقی نیست… پیداست که محیط مسلمانی برای وجود و بقای چنین کتاب ها مناسب نبوده است و سبب نابودی آن کتاب ها نیز همین است. باری از همه ی قراین پیداست که در حمله اعراب بسیاری از کتاب های ایرانیان، از میان رفته است.[5]

دولتشاه سمرقندی در کتاب تذکره الشعرا (صفحهٔ ۲۶) می نویسد:«عبدالله بن طاهر ( ایرانی و دست نشانده خلیفه عرب) به روزگار خلفای عباسی، امیر خراسان بود. روزی در نیشابور (به مسند) نشسته بود. شخصی کتابی آورد و به تحفه پیش او بنهاد. (امیر) پرسید: این چه کتاب است؟ (مرد) گفت: این قصه وامق و عذرا است و خوب حکایتی است که حکما بنام شاه انوشیروان جمع کرده اند. امیر فرمود: ما مردم، قرآن خوانیم و به غیر از قرآن و حدیث پیغمبر چیزی نمی خوانیم و ما را از این نوع کتاب، در کار نیست. این کتاب، تألیف مُغان (زرتشتی ها) است و پیش ما مردود است. (پس فرمود) تا آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو او بهر جا از تصانیف عجم و مغان کتابی باشد جمله را بسوزانند[6]

این حاکم یکی ایرانی تبار و منصوب عرب بوده و با کتاب فارسی چنین رفتاری داشته است. اعراب به این گونه اقدامات بسنده نکردند بلکه به دلیل ضرورتها برای اداره ی خراسان به همراه وجود بحرانهای جمعیتی و قبیله ای در سرزمین عراق و آشفتگیهای ناشی از حضور قبایل متعدد، حاکمان عراق را متوجه ترغیب قبایل عرب برای مهاجرت به خراسان کردند. این مهاجرتها همراه با سیاستهای تشویقی و نیز تنبیهی حکام هم بود. زیاد بن ابیه در سال۴۵ قمری، به ولایت بصره راه یافت و افرادی را به امارت شهرهای مختلف از جمله مرو، ابرشهر (نیشابور)، طالقان و فاریاب، مروالرود، هرات، بادغیس، پوشنگ و قادس گمارد؛ زیرا مناطق مختلف ایران، پیش از این توسط امیرنشین‌های بین‌النهرین یعنی کوفه و بصره اداره می‌شد و این سیاست تا حدود نیمه قرن اول هجری جریان داشت. زیاد هم چنین در سال ۵۱ قمری، ربیع بن زیاد حارثی را همراه حدود پنجاه هزار نیروی کوفی و بصری و خانواده‌هایشان به خراسان فرستاد.بسیار واضح است که تعداد افراد غیرجنگی اعم از زنان و کودکان همراه با این مهاجران، از سه برابر این تعداد کمتر نبوده است.با این احتساب، شمار اعرابی که در این کوچ بزرگ به سمت خراسان حرکت کردهاند با توجه به جمعیت خانواد ههای عرب بیگمان از دویست هزارنفر نمیبایست کمتر باشد .[7]

این گروه عظیم که تعداد زیادی هم بعدا به آنان اضافه شد نیاز به مسکن و شغل داشتند. و حکومت اعراب تامین درآمد آن ها را اکثرا از محل جزیه، مالیات و مصادره اموال ایرانیان تامین می کرد.

بلاذری مینوسید : "اشعث ابن قیس" آذربایجان را فتح کرد و درب آن شهر را به روی سپاه اعراب گشود . در زمان عثمان وی والی آذربایجان شد او شماری زیادی از خانواده های عرب را روانه آذربایجان کرد تا در آنجا سکنی گزینند . عشایر عرب از بصره و کوفه و شام راهی آذربایجان شدند . به گفته وی عده معدودی از عربان زمینهای عجمان را خریدند . لیکن اکثر عربان برای مصادره کردن زمینهای مجوسان با یکدیگر مسابقه نمودند - یعنی هر گروهی هرچه میتوانست مصادره میکرد . بدین صورت اموال و زمینهای ایرانیان یکی پس از دیگری به تاراج گذاشته شد .

 

 انگیزه های مختلف از جمله وجود منافع بسیار در مهاجرت قبایل عرب به سمت خراسان مؤثر بود. استقرار اقوام عرب مسلمانمهمترینمسلمان مهمترین سیاستی بود که به راحتی توانست تداوم سلطه مسلمانان را در سرزمین پهناورخراسان به همراه داشته باشد. حکام اعراب این سیاست را بعدا در بسیاری از ایالت های ایران به کار گرفتند و به این وسیله یک نظام نظارت و جاسوسی گسترده ای بر رفتار و کردار خانواده های ایرانی را ساماندهی کند. به این ترتیب در بسیاری از خانواده های ایرانی یک خانواده عرب اسکان داده شدند. در یک چنین شرایطی نگهداری هر گونه کتاب ایرانی یک دلیل نامسلمان بودن به حساب می آمد. و احتمالا بسیاری از ایرانیان ناگزیر شدند که کتاب های موجود خانوادگی خود را از بین ببرند..

معاویه برای گسترش دین اسلام در میان مردم ایران تلاش کرد. دههاهزار خانواده عرب را در مناطق ایران، به ویژه در خراسان مستقر کند که آمیزش قوم عرب و ایرانی راهی برای گسترش تعالیم اسلامی و زبان و فرهنگ عربی باشد. اما به نظر میرسد که هدف معاویه در اینجا قبل از اینکه گسترش اسلام باشد، بیشتر برای استفاده از حضور اعراب برای مقابله با شورشهای احتمالی ایرانیان بالاخص در خراسان بود.6 

ولی‌ پس‌ از چندی‌ همین‌ امر موجب‌ تشدید درگیری‌ در مناطق‌ مختلف‌ ایران‌ شد چرا که‌ این‌ قبایل‌ که‌ ریشه‌ در عصیبت‌ جاهلی‌ خود داشتند درگیر اختلافات‌ طایفه‌ای‌ و قبیلگی‌ شده‌ و به‌ تشنج‌ در این‌ مناطق‌ دامن‌ زدند.دسته بندیهای این اقوام عرب که با نام کلی تر اعراب یمانی و اعراب مضری از گذشته های دور بوجود آمده بود همانگونه به اعراب مهاجر در شرق ایران منتقل شد و باعث درگیریهای شدید در طول دوران حکومت امویان شد. 

از ایران چه باقی ماند؟ شهرها ویران، دهات به آتش کشیده شده، قصرها تخریب، درباریان- سران لشکری و کشوری کشته شده، ذخایر کشور غارت شده، زنان و کودکان اسیر و در بازارهای عربستان به حراج گذاشته شده، مردان به بردگی و بیکاری گماشته شده و کتاب و کتابخانه ها به خاکستر تبدیل شدند. مدارس تعطیل و حتی نامگذاری به اسامی ایرانی ممنوع شد و همه قلم ها شکسته و معابد در هم کوبیده شدند. ایران سرزمین ارواح آشفته و سرگردان و مردمی دل شکسته ، پریشان روح و درهم شکسته شدند.

با هجوم عرب، قومی که اندیشه و فرهنگی متفاوت با ایرانیان داشتند، چهارچوب فکری ایرانیان چنان دچار گسیختگی شد که می‌توان آسیب این ضربه فکری در تداوم ایران را بیشتر از آسیب حمله مغول دانست. آنچه اعراب در غارت‌های خود کردند، تخریب نظام فکری بود امّا مغولان عمدتاً در پی تخریب‌های فیزیکی بودند و به دلایلی، اصلاً در قید ایدئولوژی نبودند

در این دوره از حکومت اعراب بادیه نشین که نه از تمدن و نه از اصول جوانمرد خبری داشتند و آن چه که آن ها در پی اش بودند، کشتار، تخریب، غارت، برده گیری و کنیز شکاری بود. آن ها نه تنها داشته های فیزیکی ما را ویران کردند بلکه با رواج وحشی گری و قتل و کشتار و چپاول ایران را به سرزمین مردگان تبدیل کردند. این اقدامات سربازان، سرداران و خلیفه های عرب چه تاثیری بر روح و روان و جسم و جان و داشته ها و فرهنگ ایران زمین بر جای گذاشت و چه دگرگونی هایی در فرهنگ ایرانیان پدید آورد؟



[1] زرین کوب - تاریخ ایران بعد از اسلام؛ ص ۳۴۸

[2] Bowwoth C. Edmound- -The History of Saffarids of Sistan and the Maliks of Nimruz- Costa Mesa,CA Mazda Publishers 1994 – p 50-58

[3] آیه لا اِکْراهَ فِی الدّین (سوره بقره: ۲۵۶) بخشی از آیة الکرسی است که به مسلمانان توصیه می‌کند، غیرمسلمانان را به پذیرش دین اسلام مجبور نکنند و بر آزادی و اختیار انسان در پذیرش دین تأکید دارد. این آیه هنگامی نازل شد که عده‌ای از انصار قصد اجبار فرزندان خود به پذیرش دین اسلام را داشتند. به گفته علامه طباطبایی، بی‌قید و شرط بودن آیه، نشان می‌دهد همه انسان‌ها از جمله کفرپیشگان نیز نباید با اکراه به پذیرش دین وادار شوند.

[4] ابن اسفندیار – تاریخ طبرستان صص 222-223                                             

[5] زرین کوب – دو قرن سکوت - انتشارت امیرکبیر ص ۹۶،۹۷

[6] دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعرا، صفحهٔ ۲۶

[7] فرای، تاریخ ایران ازاسلام تا سلاجقه، ج4 ،ص 3

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد