تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

دولت های مستقر در ایران زمین قبل از تشکیل دولت ماد- بخش سوم

-دولت بابل (۱۸۹۴- ۵۳۸ پ.م)

بر سرزمینی که نام بابل بر خود گرفت، رویدادهای فراوانی در طول بیش از هفده قرن برآن گذشته است از جمله:

-          سلسله مستقل فرمانروایان  ۲۲۲۵- ۱۸۹۳ پ.م و

-          بابل کهن (اموری‌ها)   ۱۸۹۴ پ.م.- ۱۷۵۰ پ.م

-          دوره تسلط ایلام بر بابل ۱۷۵۰ – ۱۵۳۰ پ.م

-          بابل میانه (۱۵۳۰–۶۲۶ پ. م)-  حکومت کاسی‌ها

-          بابل نو (کلدانی) (۶۲۶–۵۳۸ پ. م)

حکومت داشتند. در طول این دوران طولانی دگرگونی های بسیاری در این دیار پدیدار شده و به تاریخ سپرده شده اند.

بین النهرین یک منطقه تاریخی در غرب آسیاست که بین دجله و فرات قرار دارد. این منطقه همان عراق امروزی ست ولی بخش هایی از آن در سوریه و ترکیه و ایران می باشد. تمدن بین النهرین یکی از قدیمی ترین تمدن های باستانی ست. بابل از قرن ۱۸ تا ۶ ق.م،  به مدت دوازده قرن ، یکی از پادشاهی های اصلی در بین النهرین باستان بود. در ابتدا یک شهر کوچک بود ولی در طول سلطنت پادشاه حمورابی به یک پایتخت بزرگ تبدیل شد. در طول سلطنت حمورابی، بین النهرین جنوبی به بابل معروف شد. تاریخ بابل به چهار دوره تقسیم می شود: اولین سلسله بابل، سلسله کاسیته، دوره وسطی بابل و امپراطوری نئو بابل.. بابلی ها مردمی مذهبی بودند که خدایان و معابد زیادی داشتند. آنها به طور قابل توجهی در پایه گذاری ریاضیات و نجوم نقش داشتند.

بابل (به اکدی: باب-ایلی، به معنی دروازهٔ خدا) یکی از تمدن‌های باستانی حوزهٔ میان‌رودان است. بابل در میان‌رودان در حوضهٔ رود فرات قرار داشت. مرکز این تمدن باستانی، شهر بابل بود که امروزه بقایا و آواره‌های به جا مانده از این شهر را تقریباً در ۸۸ کیلومتری جنوب بغداد امروزی و نزدیک شهر حله عراق می‌توان یافت.

ارتقای بابل به مقامی ارجمند در میان سلسله جنگجوی سومر و اکد شاید به منزله آخرین پیروزی سامیان بر سومریان باشد. بقای سامیان در مبارزه نژادی طولانی به سبب نیروی امدادی بود که از افراد نژاد خودشان می گرفتند، در صورتی که جمعیت سومری، پس از آن که در سرزمین سومر مستقر شدند، تنها ماندند و اقوامی دیگر از همان نژاد به آن ها نپیوستند.

 

تسلط مهاجران سامی نژاد عربستان بر بابل

موج عظیم سامی ها که در زیرآن نژاد سومری مستحیل و سر انجام ناپدید شد، از سواحل شرقی مدیترانه به فرات رسید. اما عموریان، یا سامی های غربی – مانند اسلاف خود در بابل شمالی اصلا از عربستان آمده بودند، زیرا اکنون به طور کلی این نظر پذیرفته شده است که شبه جزیره عربستان نخستین خاستگاه و گاهواره اقوام سامی بود.

عربستان مانند دشت های آسیای مرکزی- در حقیقیت یکی از پرورشگاه های نژاد انسانی بود، در طی دوره تاریخی می توان چهار مهاجرت عمده طوایف بیابانگرد سامی را رد یابی کرد که متوالیا از حاشیه شمالی چرا گاه های عربستان حرکت کردند و مانند سیل بر کشورهای مجاور ریختند.

نخستین حرکت نژادی بزرگ از این دست، حرکتی است که نتایج آن بیشتر از اکد یا منطقه شمالی بابل آشکار شد، محلی که سامی ها در زمانی که به دره دجله و فرات هجوم بردند، برای نخستین بار جای پایی به دست آوردند. دومین حرکت به عنوان حرکت کنعانیان یا عموریان از حرکت اول متمایز است. زیرا سبب اسکان یک جمعیت سامی در کنعان شد. ولی محال است بتوانیم بگوییم که فاصله زمانی میان این دو حرکت تا چه اندازه بوده است. شاید این فرایند مرحله ای مداوم بوده باشد و فقط جهت حرکت فرق داشته است. ولی مناسب خواهد بود که آن ها را با توجه به نتایجی که داشتند، به عنوان حرکت های جدا از یکدیگر بدانیم( سامی شدن کنعان پس از سامی شدن بابل) اما این حرکت متوالی موجب پیشرفت کامل آن ها شد.

درست است که بخش های وسیعی از مرکز عربستان در روزگار ما کاملا غیر قابل سکونت است ولی دلایل کافی در دست داریم که نشان می دهد وضع خشکی کنونی در دوره های باستان تا این اندازه نبوده است. دلایل قطعی در دست داریم که در آن جا سرزمین های نسبتا حاصلخیز میان مناطق مسطح ساحلی، از یک سو و سلسله کوه های شیبدار از سوی دیگر دیده می شود.

افراد بیابانگرد پس از اهلی کردن گله های خود و با وسایلی که داشتند، در چراگاه ها به امرار معاش می پرداختند و کاملا احساس رضایت می کردند و روش زندگی آن ها در طی نسلهای متوالی باقی ماند. آنان نمی توانستند دارایی برای خود گردآورند زیرا مجبور بودند که همه اثاثه خود را با خود حمل کنند و اطلاع آن ها از گذشته بی حادثه خود کاملا از روایات شفاهی ناشی می شد. نخستین کتیبه هایی که در عربستان به دست آمده است احتمالا متعلق به دوره ای است که قبل از سده ششم پیش از میلاد نبوده است و طبعا نمی تواند کار بیابانگردان باشد، بلکه کار طوایف سامی بوده که از سرگردانی رهایی یافته و در دهکده ها و شهرک ها در مناطق قابل زیست تر جنوب ساکن شده بودند.

عموریان یا سامی های غربی که ترقی خود بابل را به حمله آنان به بابل نسبت می دهند از مدتها پیش از بیابانگردی دست برداشته، و علاوه بر رسیدن به سطوح عالی تر کشاورزی- به تمدنی دست یافته بودند که تا اندازه ای زیاد تحت تاثیر تمدن بابل قرار گرفته بود.

تازه واردان (به بابل) احتمالا موفقیت سریع خود را در بابل تا حدود زیاد مربوط به این واقعیت می دانستند که بسیاری از طوایف مهاجر- پیش از آن – عناصر فرهنگ بابلکی را اتخاذ کرده و در طی اقامت پیشین خود در محیط تمدن اسکان یافته،  یک روش زندگی و یک تشکیلات اجتماعی به دست آورده بودند که با روش و تشکیلات کشوری که وارد آن شدند فرق زیاد نداشت.

در دوره حکومت سومو- آبوم –( ۲۲۱۲ -۲۲۲۵ ق م) موسس سلسله مستقل فرمانروایان  در شمال بابل همو یکی از مهاجرین بود که توانست از مقام کاهنی خود را به مقام شاهی برساند و جانشین وی سلسله ای تاسیس کرد که حدود سه قرن دوام کند. این تلاش ها حاکی از فعالیت مستمر ساکنان جدید در بابل بود. حتی اعضای بعدی سلسله جنبه اصلی سامی غربی را حفظ کردند. این واقیت نشان می دهد که که سامی های غربی در این دوره به تعداد بیشتری وارد این دیار شده اند.[1]

به این ترتیب می بینیم که سامی ها بابل را در دست می گیرند و در تحولات آن تاثیر گذار می شوند.

بر اثر اختلاط با ساکنان پیشین آن منطقه همان  کنعانیان[2]  معروف در تاریخ را به وجود آوردند. این مهاجرین که مردمی با زبان سامی بودند، ولی آمیزه ای مختلف از خون نژاد مدیترانه ای و سیاه پوست فروتر در رگهایشان جریان داشت. بر اساس کاوشهای انجام گرفته در فلسطین اسنادی به دست آمده است که نشان می دهد که آن ها در اوضاع زندگی در کنعان تحولی عمیق پدید آوردند.آنان بر کار و کوشش، به جای کلبه های ساده ساکنان نخستین خانه های از آجر و سنگ و به جای دهکده ها – شهرهایی با دیوار های ضخیم به وجود آوردند. برای آبیاری تونلهای عظیم ساختند و برای خدایان خود پرستشگاه ها ساختند.از آنان مهرهای استوانه ای شکل به دست آمده است که مشابه مهرهای بابلی هستند.

 

 

دوره توسعه بابل(۱۷۹۲ تا ۱۵۹۲ ق.م)

در سال ۱۹۰۰ پیش ازمیلاد عیلام میانرودان را به تصرف خود درآورد. موقعیت بابل کهن ۱۸۹۴ پ.م. توسط اموری‌ها تقویت شد. با درگیری طولانی سومری‌ها در جنوب و بابلی‌ها در شمال میانرودان، سرانجام اقتدار بابلی‌ها تحت سلطه حمورابی ۱۷۹۲–۱۷۵۰ پ.م. تثبیت شد.

با فتوحاتی که حمورابی، ششمین پادشاه سلسله اموری، انجام داد این شهر مبدل به مرکز حکومتی شد که بر تمامی میان‌رودان جنوبی و بخش‌هایی از آشور (شمال عراق امروزی) سلطه داشت. جدا از اهمیت سیاسی این شهر به عنوان مرکز حکومت اموریان، موقعیت جغرافیایی این شهر نیز برای تجارت و کارهای حکومتی مناسب بود. از طرف دیگر ثروت و قدر و منزلتی که این شهر کسب کرده بود آن را به هدف مناسبی برای حمله خارجی‌ها مبدل کرده بود.[3]

در زمان حمورابی شیوهٔ جدید مدیریت که تمرکز قدرت در مرکز و دربار بود به کار گرفته شد و قدرتی که در اختیار فرمانروایان ولایات بود به پادشاه تفویض شد و حکومت پادشاهی مدعی داشتن سرمنشاء الهی شد. اقتدار بابل در دنیای قدیم آنچنان بود که در دولت‌های بعدی دنیای قدیم اثرگذار شد. به ویژه قوانین حمورابی که لوح‌نوشتهٔ آن در شوش یافته شده. حمورابی را واضع اولین قانون نوشته و مدون می‌دانند.

شخصیت ممتاز حمورابی (۲۱۲۳-۲۰۸۱ ق -م) که ۴۳ سال سلطنت کرد به غیر از کشورگشایی با تدوین قانون نامه بزرگ تاریخی خود نظم و آیینی در آن سرزمین برقرار ساخت که تا آن ایام سابقه نداشت. این قانون مجموعه است از آزاد منشانه ترین قانون ها و سخت ترین کیفرها که در ۲۸۵ ماده در کنار هم قرار گرفته است و از حقوق متعلق به اموال منقول و اموال غیر منقول و تجارت و صناعت و خانواده و آزارهای بدنی و کار و غیره بحث شده و بدون شک از مجموعه قوانین آشور که بیش از هزار سال پس از آن تدوین یافته، مترقی تر و به اصول تمدن نزدیک تر است و از پاره ای جهات به اندازه قانون یک کشور جدید اروپایی خوب است.

این پادشاه در مقدمه قانون خود می گوید: خدایان به من که حمورابی هستم فرمان دادند تا چنان کنم که عدالت بر زمین فرمانروا باشد. گناهکاران و بدان را براندازم و از ستم کردن توانا بر ناتوان جلوگیرم و روشنی را بر زمین بگسترم و آسایش مردم را فراهم سازم. این منم که هنگام سختی دست کمک به جانب ملتم دراز کرده ام و مردم را بر آن چه در بابل دارند ایمن ساخته ام. من حاکم ملت و خدمتگزار هستم که کارهای او مایه خشنودی انونیت [4]است».

با افزایش ثروت عمومی- مردم بابل لباس های رنگا رنگ با صور و نقوش مختلف معمول و رواج یافت. آن ها پاپوشهای زیبایی به پا می کردند. مردان در دوره حمورابی عمامه بر سر می گذاشتند. زنان با گردن بند و دستبند و نظر قربانی خود را می آراستند و گیسوان خود را با مهره ها زینت می دادند. مردان عصای منبت کاری شده به دست می گرفتند و به کمرهای خود مهره های زیبایی آویخته داشتند تا با آن اسناد و نامه های خود را مهر کنند. کاهنان کلاه های مخروطی شکل بر سر می گداشتند. شهر زیبای بابل که در دو هزار سال پیش از میلاد مسیح یکی از ثروتمندترین و زیبا ترین شهرهایی بود که تاریخ قدیم شاهد آن بود.

اما این شهر زیبا و ثروتمند هشت سال پس از مرگ حمورابی مورد هجوم قوم کاسیان – که مردمی کوهستانی بودند قرار گرفت. این قوم گرسته و جنگ جو که سال ها به چشم حسرت به ثروت و نعمت بابلیان می نگریستند سرانجام بابل را تسخیر کردند و قدرت را در این دیار به دست گرفتند. و به مدت شش قرن بر بابل حکومت کردند. در ۱۵۹۵ ق.م، ارتش هیتی ها [5]به بابل حمله کرد و آنجا را غارت کرد. ویرانی شهر باعث شد کاسیته ها به راحتی کنترل شهر را بدست گیرند.

با مرگ حمورابی، آشوریان که از زیر سلطه بابلی ها بیرون آمده بودند، کم کم خود را باز یافته و توانستند کشور مقتدری بوجود آورند. مردان جنگجوی آشور هر از چند گاهی به کشور های همسایه، حمله و اموالشان را غارت می کردند. یکی از پادشاهان بزرگ آنها بنام آشورنصیرپال دوم (حدود ۸۵۰ قبل از میلاد) با استفاده از روش های خشونت آمیز و بی رحمانه چنان حکومتی در آشور برقرار کرد که نامش تا سالیان دراز در تمام عالم وحشت می آفرید.

 

حکومت کاسی‌ها در بابل(۱۵۳۰ تا ۱۱۶۸ ق.م)

در هزاره سوم ق.م کاسی ها مهمترین قبایل بومی آسیایی ( غیر آریائی ) [6]دامنه های زاگرس به شمار میرفتند. محل اصلی سکونت آنان لرستان، کرمانشاه و بخشی از همدان امروزی بوده است که از چندین قرن پیش از تاریخ یاد شده ( هزاره سوم ق.م ) در آنجا ساکن بودند و به تدریج با افزایش شمار افراد و نیروی قبیله ای فراوان، منطقه ای گسترده از دامنه های جنوبی دریای مازندران تا کردستان و کناره های غربی کویر مرکزی ایران را زیر چتر خود درآوردند. کاسی ها در نیمه هزاره دوم ق.م با گروه های آریائی مهاجر درهم آمیختند و از این زمان نیروی آنها افزایش یافت، آنان به دره رود دیاله سرازیر شدند و حملاتی را به بابل آغاز کردند. برای نخستین بار نام آنان در زمان پادشاهی سامسو ایلونا پسر و جانشین حمورابی که در بابل فرمانروایی داشت دیده میشود. در زمان او کاسی ها به بابل هجوم آوردند ولی شکست خوردند. ایلامیان آنان را به نام کوسی، و آشوریان به نام کاشو میشناختند.

سرانجام سپاه کاسی به ریاست گانداش برای فتح بابل حمله کرد و بابل فتح شد. در سال ۱۵۳۰ ق.م. سلسله کاسی‌ها به سلطنت سلسله حمورابی در بابل پایان دادند. حکومت کاسی‌ها بر بابل تسلط پیدا کرد و بیش از (؟)۴۰۰ سال ادامه یافت. کاسیان موفق شدند بر عیلام نیز مسلط شوند و شوش را مدت‌ها اداره نمودند.[7]

کاسی ها که زیر فرمانروایی گانداش ( گدش ) به بابل یورش آورده بودند، توانستند در دوره سامسو دیتانا واپسین شاه زنجیره نخست بابلی، آن شهر را تصرف کرده و به عمر زنجیره آموری بابل در سال ۱۷۳۱ ق.م پایان دهند. آنان در تمام دوره تسلط خود به هیچ وجه با مردم بومی درنیامیختند و شخصیت نژادی خود را پاس داشتند. فرهنگ و ویژگی های فرهنگی خاصی را بوجود آوردند که شهرت فراوان داشت. برخی از آثار آن دوره در لرستان، کرمانشاه و همدان امروزی بدست آمده است که منحصر به فرد هستند. آنان همچنین سرزمینی که امروزه بخشی از مازندران، سراسر گیلان، جنوب البرز تا کناره های کویر مرکزی، آذربایجان و کردستان را شامل میشود در اختیار داشتند. به احتمال فراوان نام دریای کاسپین ( دریای مازندران ) که در منابع کهن آمده است و مُعرب آن قزوین است و همچنین نام کاشان از نام این مردم گرفته شده است. همچنین نام بانو کاساندان، همسر کوروش بزرگ.

کشورداری و حکمرانی کاسی ها در بابل تغییرات مهمی را در زندگی بابلیان بوجود آورد، که مهمترین آن، جدا از وارد کردن اسپ، اصلاح محاسبه تقویم بود. به جای به کار بردن نظام دشوار قواعدی برای تاریخ گذاری که از سومری ها به سامیان به ارث رسده بود و بر اساس آن هر سال بر پایه ی نام پیچیده ای که از یک واقعه بزرگ یا سنت مذهبی پایه گذاری میشد، کاسی ها نظامی ساده تر را که عبارت از تاریخ گذاری سنوات بر پایه سلطنت فرمانروایان بود متداول ساختند.

فرمانروایی کاسی ها در بابل نزدیک به شش قرن تداوم داشت، این حضور چنان تأثیرگذار بود که یکی از زنجیره های نُه گانه بابلی، به نام زنجیره کاسی ها در تاریخ شناخته شده است. دلیل برتری و اتحاد کاسی ها را بر مردمان میانرودان، باید نتیجه شناسایی اسپ در نزد آنان دانست. کاسی ها از این حیوان بهره های بسیاری بردند. بهره وری از اسپ تغییرات مهمی در زندگی آنان و بعدها در زندگی بابلیان بوجود آورد.

پیش از آن از الاغ و گاو برای حمل و نقل بهره وری میشد، ولی با آمدن کاسی ها اسپ ناگهان در سراسر آسیای غربی به بهترین حیوان بارکش تبدیل شد. پیش از این زمان « خر کوهستان » – نامی که بابلیان به اسپ داده بودند – حیوانی کمیاب بود و قدیمی ترین اشاره ای که به آن شده، در زمان حمورابی بوده است. هنگامی که کاسی ها در مجاورت بابل زندگی میکردند شماری از آنان در کشتزارهای بابلی ها استخدام شدند و آنان برای بردن محصولاتی که در برابر کار روزانه به آنان داده میشد از اسپ بهره میبردند. پس از مدتی بابلیان نیز بهره وری از اسپ را فرا گرفته و خود کاسی ها را برای نگهداری از اسپان استخدام کردند.[8]  بر اساس نوشته دیاکونوف :موضوع اهلی کردن اسب ها به کاسیان شهرت دارد.

کاسیان در هنر فلزکاری که آهن هم در ردیف آن‌ها بود، مهارت بسیار داشتند و نیز در سوارکاری از اقوام دیگر چالاک‌تر و ماهرتر بودند و همین قوم «کاسی» بود که نژاد اصیل اسب را به میانرودان آورد و این نژاد اسب از آنچه سومری‌ها داشتند، برتری یافت و نیز نوشته‌ها و دستورهایی دربارهٔ تعلیم و نگهداری اسب از آنان باقی مانده‌است که نشانهٔ عشق و علاقهٔ آنان به اسب و سوارکاری است..[9]

 

سقوط کاسیان

 اضمحلال کامل سلسله کاسی ها در سال ۱۱۶۸ ق.م توسط شاه عیلامی (شوتروک ناهونته دوم) صورت گرفت. در هزاره اول ق.م این قوم در سرزمین اصلی خود قرار گرفته بودند همواره با فشار دولت آشور مواجه بودند. پس از آن  در زمان هخامنشی ها باجگذار دولت پارس شدند و بالاخره در زمان اسکندر مقدونی سرزمین ایشان به تصرف وی درآمد ولی بعدها استقلال خود را به دست آورند.[10]

 



[1]  کینک لئوناردو – تاریخ بابل از تاسیس سلطنت تا غلبه ایرانیان – ترجمه دکتر رقیه بهزادی ناشر انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۸۶  ص۱۳۶

[2] کنعان منطقه‌ای باستانی در جنوب سوریه که حدودا از دویست سال قبل از میلاد به منطقه فلسطین تعمیم داده است و امروزه فلسطین، فلسطین اشغالی، لبنان، اردن، سوریه بخشی از آن را در خاک خود دارند. این منطقه در دوره عمارنه در پایان عصر برنز اهمیت ویژه‌ای داشته چرا که محل پیوند روابط امپراتوری‌های باستانی مصر، هیتی و آشور بوده‌است. نام این منطقه در نوشته‌های مربوط به هزاره چهارم پیش از میلاد آمده‌است. ریشه‌شناسی کلمه کنعان یعنی واژه کن در زبان‌های آرامی، عبری و عربی به معانی خم شدگان، شکست خوردگان و فراریان اطلاق می‌شود.(شاید به دلیل همین مهاجرت ها به آن ها لقب فراریان و ... داده شده است)

[3] Babylon.» Encyclopædia Britannica. 2008

[4] الهه سامیان شمال غربی

[5] هیتیان مردمانی باستانی بودند که به زبان هیتی که از شاخهٔ آناتولی خانوادهٔ هندواروپایی صحبت می‌کردند و کشوری پادشاهی در آناتولی (ترکیه امروزی) و میان‌رودان شمالی و سوریه تأسیس کردند و پایتخت آن‌ها شهر خاتوشا (۱۱۸۰ تا ۱۶۰۰ ق. م) بود.هیتی‌ها معروف به مهارتشان در ساختمان و استفاده کردن از ارابه و از پیشروان عصر آهن و ساخت مصنوعات از آهن بودند.

[6]  برخی از باستانشناسان از جمله گریشمن – سایکس – هال بر این باور هستند که کاسی ها آریایی و از نژاد مادها بودند.( ضیاء پور جلیل مادها و بنیان گذاری نخستین شاهنشاهی در غرب ایران. انجمن آثار ملی ۱۳۵۱ ص ۱۰۹)

[7] Babylon.» Encyclopædia Britannica. 2008

[8]عادلفر باقر علی و صالح امین پور- تاریخ تمدن های شرق - انتشارات دانشگاه پیام نور  

[9]کالیکان ویلیام - باستان شناسی و تاریخ هنر در دوران مادها و پارسی ها -ترجمه گودرز اسعد بختیاری

[10]  بشاش کنزق رسول  دایره المعارف بریتانیکا ص ۲۹۳-۲۹۴ به نقل از قوم کاسی(کاسیت ها) نوشته مهدی رازانی