نگرانی فروغی و دیگر مشروطه خواهان درست بود؛ محمدعلی میرزا به مجرد رسیدن به سلطنت دشمنی خود با مشروطه را آشکار کرد. وی نمایندگان مجلس شورای ملی را به مراسم تاجگذاری دعوت نکرد و از امضای قانون حکم سلطنت مشروطه و متمم قانون اساسی خودداری کرد؛ اقدامی که خشم نیروهای مقاومت را در پی داشت و شاه نهایتا مجبور به امضای آن شد. اما دشمنی وی با مشروطه ادامه پیدا کرد و با همکاری روسها به لیاخوف دستور داد مجلس را به توپ ببندد و استبداد صغیر در نتیجه این اقدامات آغاز شد.
محمدعلی شاه عقده عجیبی نسبت به روشنفکران و مشروطهخواهان دگراندیش داشت؛ پس از به توپ بستن مجلس دستور داد جلوی چشمش جهانگیر خان صور اسرافیل و ملک المتکلمین را خفه کنند و دستور قتل سید جمال الدین واعظ و بسیاری دیگر از استبداد ستیزان را نیز صادر کرد.
اما مقاومت سراسری مشروطه خواهان نهایتا جواب داد و وی از سلطنت خلع شد و به روسیه تزاری گریخت. در آنجا به عمهاش فروغ الدوله نامهای نوشت که به خوبی نشانگر روحیات قجری وی بود: «عمهجان، مرا سرزنش نکن که به سفارت اجنبی پناهنده شدم. آمدنم از ترس نبود. دیدم این سلطنت دیگر به دردم نمیخورد. گیرم با اینها صلح کردم یا زورم رسید و همه را کشتم. باز رعیت ایران، این نوکرهای نمک به حرام، مرا دوست نخواهند داشت. تک و تنها با یک مملکت دشمن چه کنم! اگر نیامده بودم به سفارت روس، میریختند و در همان قصر سلطنتآباد مرا میکشتند و زن و اولادم را اسیر میکردند.»