در بخش اول این نوشتار به موارد: سلسله مراتب نیازها مازولو برای انسان ها - ایجاد اختلالات روحی پس از حوادث -و «جنگ وقتی به اتمام می رسد تازه اثرات بنیادین و مخرب آن بروز پیدا می کند.» پرداختیم در این نوشتار به عواقب جنگ ها و مشکلات بر فرهنگ و روان مردم ایران می پردازیم.
II پندار اجتماعی عاملی برای ساخت فرهنگ ملی – در ایران
شایگان متفکر ایرانی و بسیاری از اندیشمندان جهانی نقش فرهنگ در پیشبرد و عقب ماندگی را در همه کشورها انکار ناپذیر می دانند. ساخت و کارآمد سازی فرهنگی نیز فرآیندی دراز مدت است که نیاز به عوامل و تلاش های بی شماری دارد. آنچه موجب ایجاد و پایداری یک فرهنگ میشود عاملی است به نام «مخیله یا پندار اجتماعی[1]«. مخیله اجتماعی بخش ناخود آگاه فرهنگ یک ملت است که انتقال معرفت فرهنگی در بستر آن صورت می گیرد.
تعریف مخیله یا پندار اجتماعی: به مجموعه ای از ارزش ها، نهادها، قوانین، و نمادهایی است که «افراد عادی» از طریق آن کل محیط اجتماعی خود را «تصور» و برداشت میکنند و این تصور اغلب در قالبهای نظری بیان نمیشود، بلکه به صورت های مختلف در رفتار، باورها، داستانها، افسانهها و غیره بروز پیدا کرده و به صورت دایمی ملکه ذهن میشود... تخیل (پندار) اجتماعی آن درک و برداشت مشترک جمعی است که به اعمال و رفتار همسان و همگانی مفهوم و مشروعیت گسترده می دهد
پندار جامعه شناختی :ظرفیت تغییر از یک دیدگاه به دیدگاه دیگری است. برای داشتن پندار جامعه شناختی ، فرد باید بتواند از موقعیت موجود خود دور شده و از یک دیدگاه جدید و جایگزین فکر کند.
تخیل جامعه شناختی: استفاده از تفکر تخیلی برای درک رابطه بین فرد (مشکلات شخصی) و فعالیتهای گسترده تر جامعه (مسائل عمومی) است.
نمونه ملموس پندار اجتماعی چیست؟ شاید بهترین و قابل لمس ترین نمونه این گونه پندار را می توان در مثال زیر مشاهده کرد:
از دست دادن شغل: فردی که کار خود را از دست می دهد، ممکن است که احساس شکست، ضعف، از خود باختگی و دلسردی کند. این شخص با احتمال زیاد هنگامی که خود را در آینه می بیند، به خود می گوید:« این تو بودی که کارت را به خوبی انجام ندادی؟ به قدر کافی تلاش نکردی؟ نتوانستی از عقلت به خوبی استفاده کنی؟ همین تو ، تو، خودت ......»
پندار جامعه شناختی چیست و چرا اهمیت دارد؟
پندار اجتماعی: "آگاهی از رابطه بین تجربه شخصی و جامعه گسترده تری است که شخص در آن زندگی می کند و ارتباط مستقیم دارد. «مخیله یا پندار اجتماعی»عاملیست که میان زندگی طبیعی وزندگی تاریخی تمایز ایجاد می کند. زندگی تاریخی- زندگی است که در طی تاریخ وجود داشته و تحولاتی در آن رخ داده است. زندگی طبیعی خاص جانوران است که طی تاریخ بدون هیچ تغییری باقی میماند، مثل زندگی زنبورها (دبره، 2000 :۷۳) (رژی دبره فیلسوف، روزنامهنگار، مقام سابق دولتی، استاد و نویسنده اهل فرانسه است.)
جامعه شناسان بر این باورند که: عناصر ثابتی در بشر موجود است که همواره همراه اوست و نسل به نسل منتقل میشود. این عناصر ثابت، «مخیله یا پنداراجتماعی»و ستون فقرات فرهنگ یک ملت را تشکیل میدهند که، به عنوان واسطه انتقال، نقش مؤثری در این فرایند دارند.
جزء دیگر تشکیل دهنده نظریه ، واسطه شناسی است. از نظر دبره، سپهر عبارت است از شرایط و موقعیتهایی که در اثر حاکمیت یک رسانه شکل میگیرد؛ انتقال حاصل تأثیر رسانه و فضاست (دبره، 2000 :98) رسانه در اکوسیستمی از کاربردها و وظایف اجتماعی قابلیت تأثیرگذاری پیدا میکند. رسانه جدید به سادگی جایگزین رسانه قبلی نمیشود. خود - دبره - مثال میزند که واگنهای بخار در ابتدا مشابه واگنهای اسبی قدیمی بود، همانگونه که اتومبیل شبیه گاریهای اسبی سابق، و برنامه های تلویزیونی مشابه برنامه های رادیویی بود )دبره، 2000 :100 .)منظور او از آوردن مثالهای بالا این است که ظهور یک رسانه به تنهایی مؤثر واقع نمیشود، مگر آنکه سپهر مناسبی برای اثربخشی آن وجود داشته باشد. که سنت شفاهی بر آن حاکم است. در این مورد دبره به سه سپهر اشاره می کند:
1ـ سپهر زبانی: که در آن صنعت چاپ، سپهر نوشتن، نظام پادشاهی، و ایمان رواج مییابد.
2ـ سپهر ترسیمی: که در آن ایدئولوژیهای سیاسی، مفهوم ملت، و قوانین پدیدار میشوند
3ـ سپهر تصویری رسانه های دیداری ـ شنیداری، الگوها، فردگرایی، و عقاید شخصی ظاهر میشود.
در هر یک از این سپهرها یک رسانه حاکم است و محیط را تحت تأثیر قرار میدهد (دبره، 2000 :116.)
دلالت گفتمانی اولویت را به کلمات میدهد ولی در دلالت تصویری اولویت با تصاویر است. نوع اول اهمیت شایانی به معنای متون میدهد، در حالی که نوع دوم نمیپرسد «معنای یک متن فرهنگی چیست؟»، بلکه میپرسد «متن فرهنگی چه میکند؟» (لیوتار، 1979 :135.)
یکی از تاثیر گذاران بر پندار اجتماعی انتقال ارثی مفاهیم کهن است. (یونگ، 1377 :11 .)تصور ذهنی نزد یونگ به مثابه مخزنیست که در آن «تجربیات قرون و اعصار گذشته» بدون هیچگونه تغییر و تحولی ً، رسوب میکند. این تصور بر این فرض ضمنی استوار است که ذهن همانند ظرفیست که اولا پذیرای تأثیرات خارج است بدون آنکه هیچگونه عکس ً العملی داشته باشد، و ثانیا، تجربیات اکتسابی از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد و، به بیان دیگر، موروثیست (یونگ، 1377 :28). البته یونگ، برای گریز از انتقاد خردگرایان، بعدها نظرش را اصالح کرد و فقط «قدرت»به خاطر آوردن کهن الگوها را موروثی دانست(یونگ، 1377 :87.(
رژی دبره متفکر فرانسوی هم معتقد است عقاید فردی نه یک پدیده شخصی، بلکه مربوط به امور جمعیست؛ اموری که در ناخودآگاه یک قوم ذخیره شده و نسل به نسل منتقل میشود. از نظر وی نمیتوان انسان را از خاطرات و وضعیت تکنیکی جدا کرد. حذف این عناصر از انسان، مانند حذف خاک و فتوسنتز از گیاه است.
دبره تحت تأثیر گرایشهای مارکسیستی، دغدغه تغییر در جامعه دارد. او طی تجربیاتش دریافت که عاملی قویتر از خواست و اراده فردی وجود دارد که مانع ایجاد تغییر در جامعه میشود. از این رو، مفهوم «مخیله/ پندار اجتماعی» را ساخت ثابت جامعه معرفی کرد و مرادش این بود که انسان ً ها در طول تاریخ حیاتشان دائما تحت تأثیر عناصری که ناخودآگاه جمعی آنها را میسازند، قرار میگیرند و با تولید عناصر مادی به آن تجسم میبخشند. این سازه های مادی شده در ادوار بعدی حامل ارزشهایی میشوند که مخیله جمعی را تقویت میکند.
دبره نیز مانند یونگ عناصر ثابتی در « مخیله اجتماعی»بشر قائل است که همواره همراه اوست و نسل به نسل منتقل میشود. این عناصر ثابت،«مخیله اجتماعی»و ستون فقرات فرهنگ یک ملت را تشکیل میدهند که، به عنوان واسطه انتقال، نقش مؤثری در این فرایند دارند.
امروزه مفهوم «مخیله اجتماعی»به تدریج در میان متفکران رواج مییابد. و در نوشته های اندیشمندان اسلامی هم راه پیدا کرده است. کتاب عقل سیاسی در اسلام نوشته عابد الجابری نمونه ای از این کتابهاست. در این کتاب نویسنده با تکیه بر مفهوم «مخیله اجتماعی»به بازبینی حوادث جامعه اسلامی بعد از رحلت پیامبر(ص) پرداخته است. وی معتقد است که سه عنصر قبیله، غنیمت، و عصبیت، عناصر نهفته در «مخیله اجتماعی»اعراب بود که در جریان حمله به ایران و تقسیم بیت المال بر رفتار اعراب تأثیر گذاشت
. نمونه دیگر کتاب مکتب تبریز جواد طباطبایی است. او در این کتاب، که از روشی مشابه واسطه شناسی بهره برده، چنین بیان میکند که :ایرانیان به سبب برخورداری از عناصر فرهنگ سنتی در مواجهه با تحولات جدید، این تحولات را از خلال فرهنگ سنتی خود درک کردند و از این رو روح این نوآوریها در ایران تأثیری نگذاشت یا دستکم تأثیر اندکی بر جا گذاشت.[2]
تخیل یا پندار جامعه شناختی ظرفیت دگر اندیشی از دیدگاهی به دیدگاه دیگر است.برای داشتن تخیل جامعه شناختی، فرد باید بتواند از وضعیت موجود کنار بکشد و از دیدگاهی تازه ومتفاوتی به آن بیندیشد. این امر ما را ملزم می کند که «خودمان را از روال روزانه و معمول مان دور کنیم واز منظر و اندیشه تاره ای با آن ها رو به رو شویم.».برای کسب معرفت، مهم این است که به جای پیروی از یک روال معین گذشته و شرایط موجود و وابستگی های شخصی خود را رها کرده دور شد و امور را در یک دامنه گسترده تری بررسی کنیم.
تاریخ عنصر مهمی در تخیل جامعه شناسی است. این وقایع مختلف تاریخی هستند که، جامعه مدرن را به عنوان یک کل و هر فرد درون آن را شکل داده است. به فرد اجازه می دهد تا براساس تجربیات گذشته ببیند زندگی او در مقایسه با دیگران در کجاست. میلز استدلال می کند . بنا بر این می توان گفت که : فقط در صورتی می توان خود را درک کرد که واقعاً قادر باشیم شرایط پیرامونی و تاریخی خود را درک کنیم.[3]
زندگی انسان، علاوه بر اینکه تابع قواعد فیزیکی و فیزیولوژیکیست، تحت تأثیر تجربیات اکتسابی هم هست؛ تجربیاتی که از گذشته به ارث برده است.
آنچه فرهنگ را حفظ و قابل انتقال میکند، صورت مادی شده آن است. دبره دو مفهوم سازمان مادی شده و مواد سازمان یافته را در این ارتباط مطرح میکند. او برای توضیح منظورش از تعبیر بایگانی استفاده می کند . بایگانی کردن وجه تمایز انسان از دیگر جانوران است؛ عاملی که زندگی طبیعی را از زندگی تاریخی متمایز میکند. هرچند بعضی حیوانات، مانند دلفینها، با هم ارتباط دارند، ولی ذخیره خاطرات و تجربیات مختص انسان است. این همان فرایندیست که مخیله اجتماعی را پدید میآورد؛ مفهومی که دبره از حوزه روانشناسی وام گرفته است.
بایگانی مردم سرزمین ما از حملات اعراب، که در اثر آن کشور ویرانه، مذهب دگرگون، هزاران نفر کشته و هزاران نفر اسیر برده شده، هزاران زن و دختر و پسر به عنوان مالیات از خانواده جدا و در بازار برده فروشی به حراج گذاشته شدند. بیش از دو قرن طوق حقارت و بندگی بر گردن داشته اند و حق انتخاب نام ایرانی، نوشتن به خط ایرانی و در پاره ای از نقاط حق سخن گفتن به زبان مادری را نداشتن و به علاوه پرداخت انواع مالیات ها و از دست دادن امنیت خانه و خانواده و ..... در بایگانی اجتماعی خود چه چیزی نگه داشته بودند؟
امویان تلاش کردند تا زبان عربی را بر مردم زیر فرمانشان تحمیل کنند. به عنوان مثال حجاج ابن یوسف که از استفاده از زبان فارسی در دیوانهای اداری راضی نبود، دستور داد تا این زبان با عربی جایگزین شود، اتفاقی که معمولاً به راحتی انجام نمیپذیرفت و در بیشتر مواقع با خشونت روی میداد.[4] گزارش خشونتهای اعمال شده توسط امویان علیه فرهنگ ایرانی، در نوشتههای متفکرانی مانند ابوریحان بیرونی و ابو الفرج اصفهانی [5] بازتاب پیدا کردهاند. بیرونی در گزارش فراموش شدن زبان خوارزمی از این میگوید که سپاه عرب همه کسانی که میتوانستند به خوارزمی صحبت کنند را کشتند، تا تنها کسانی که خواندن و نوشتن بلد نبودند، باقی ماندند.[6]
سیاستهای خشونت آمیز در قبال ایرانیان تا زمان پیش از ظهور بنیعباس در منابع تاریخی بسیار دیده میشود. به عنوان مثال فرستاده خلیفه در اصفهان تکتک موالیانی را که موفق به پرداخت مالیات خود نشده بودند را سر برید. یا مثلا منابع تاریخی مانند الکامل نوشته ابن اثیر گزارش دادهاند که سعد ابن عاس در سال ۶۵۱ (در جریان فتح گرگان توسط مسلمانان در دوره خلفای راشدین) تمام مردم شهر تمیشه[7] را کشت، به جز یک نفر.[8]
ابن اثیر مینویسد: مسلمانان در میان گرگانیان افتادند و همی کشتار کردند؛ و ایشان خود را به مسلمانان سپردند و به فرمان یزید بن مهلب تسلیم کردند. او زنان و کودکان را به اسیری گرفت و رزمندگانشان را کشتار کرد و تا دو فرسنگ بر دار آویخت، دوازده هزار تن از ایشان را به دشت گرگان کشاند و گفت هر که خونخواه است میتواند دل خنک سازد. مردان مسلمان چهار چهار و پنج پنج میکشتند. او بر خونها آب بست و در آسیاب ریخت تا با خون ایشان گندم آرد کند و نان پزد و بخورد و سوگند خود پایان برد. گندم ارد کرد و نان پخت و خورد. گویند چهل هزار تن از ایشان را بکشد.[9]
مردمی که در این دوران کوچکترین نقشی در حکومت، دولت و حتی امور اجتماعی و فرهنگی جامعه خود نداشتند و در تمام طول این دو قرن برده بی اصل و نسب حکمرانان و مردم بی فرهنگ عرب بودند ،چه خاطره ای مناسب و قابل ارزش داشته اند که آن را برای نسل های بعدی منتقل کنند، جز ریا، تقلب، تظاهر، تسلیم و سازشکاری!! این دوره از تاریخ ایران زمین دارای چه ارزش اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی دینی داشته است؟
حکومت دمشقیها (معاویه و اخلافش) دستاوردی جز ارتجاع و بازگشت به شرک جاهلی و دوران توحش نداشت. امویان برای دستیابی به خلافت، به حیله و قدرت شمشیر متکی بودند و کوشیدند تا به هـر وسیله ای خلافت را در خاندان خویش موروثی سازند. آنان نمایندگان قدرت قبایلی قریش بودند؛ بنابراین شمشیر، ثروت و نسب اشرا فیت را مهمترین مبانی مقبولیت خود میدانستند. ایرانیان هیچ نقش و جایگاهی در این حکومت قبیله قریش نداشت. آنان خود را سرور و آقای ایرانیان و مردم ایران را موالی(برده اسیر) می نامیدند.
قاضی عبدالجبار معتزلی به نقل از استادش مینویسد: «اولین کس از حاکمان بنی امیـه که به تفکر جبر قائل شد و آن را آشکار کرد، معاو یه بود او همه کارها ی خود را به قضا و قدر الهی مستند میکرد و پس از و ی این اندیشه در میان زمامداران امـوی رواج یافـت.»[10] امویان با تغییر و تحریف مفاهیمی ماننـد «خلیفـه» توانـستند بـرای خـود مـشروعیت(کاذب) به دست آورند؛ تغییر معنوی خلیفه پس از تبدیل اصطلاح «خلیفه رسولاالله» به «خلیفـه» و تغییر معنای خلیفه به «حاکم» و آنگاه تبدیل این حـاکم (خلیفـه) بـه «خلیفـة االله» آنقـدر معنای آن را عوض کرد که ح اکم در کنار خـدا می نشـست و جانـشین خدا در روی زمـین شده بود. مردم چگونه می توانستند با جانشین خدا در بیفتند؟
از ابتدای حکومت اعراب و پس از گشودن ایران در هیچ یک از دوره حاکمان عرب، به علوم عقلی نیز کمترین توجهی نمیشد و علوم عقلی در این دوره به جز حرکت هایی جزیی، به حالت تعطیل در آمده بود. یکی از عوامل این اتفاق، اعتقاد اعراب از جمله عمر، عثمان و امویان به برتری نژاد عرب بر سایر اقوام بود. آنان کارهای دیوانی، نویسندگی و معلمی را پست می دانستند و خود از آن کارها دوری میجستند و اینگونه کارها را به موالی واگذار میکردند. حسن ابراهیم حسن مینویسد: «اما عربان که این فرهنگ را یافته و به برکت آن از صحرانشینی بیرون شده بودند، به ریاست و اشتغالات آن از علم باز ماندند که اهل دولت و نگهبانان و سیاستمداران آنان بودند و از فراگرفتن علم نیز عار داشتند که به پندار ایشان علم از جمله صنایع بود و اهل ریاست پیوسته از صنعت و حرفه و لوازم آن بیزار بودند و این کارها را به عجمان و دورگه ها واگذاشتند و علم آموختن را وظیفه ایشان دانستند که بدین گروه بودند و علوم از ایشان بود، از این رو در تحقیرشان مانند دیگر اهل صناعت افراط نمیکردند و چون قدرت از عرب برفت و به عجم افتاد، علوم شریعت به نزد اهل قدرت غریب بود که از منبع آن بیگانه بودند و عالمان که به پندار قدرتمندان از ایشان نبودند خوار شدند که کارشان را در امور ملک و سیاست نفع واضح نداشت»[11]
عامل ترویج مباحث عقلی عمدتاً ایرانیان بودهاند که به واسطة تمدن دیرینه و آشـنایی قبلیشان با فرهنگهای مختلف (یونانی، هندی و رومی) آمادگی ورود و طرح مباحث عقلـی را پیرامون دیانتی که قلباً آن را پذیرفته بودند، داشتند؛ اما اعراب البتـه از چنـان سـابقه ای برخوردار نبودند و طبیعی است که برخی از آنان در قبال طرح مـسایل عقلـی کـه در بـین آنان سابقه نداشته است، واکنش چندان مساعدی نداشته باشند. ابن عبد ره، در ایـن بـاره چنین میگوید: «اعاجم همیشه پادشاهان و شهرهایی داشتنهاند و احکامی کـه بـدان پـای بند بودند و فلسفهای که پدید آوردهاند...، اما عرب، حکمرانی که آنها را مطیع و ظالمـان را قلع و قمع و دست سفیهان را کوتاه کند، نداشته اند؛ بنابراین هیچ اثری در صناعت و فلسفه نداشته اند، جز شعر که آن را عجم نیز داشته است»(5 ،ج: 2 ،ص: 86 .( ابن صاعد اندلسی نیز در این باره میگوید: «خداوند از فلسفه چیـزی بـه اعـراب نـداده است و طبع آنان را نیز مهیای توجه به آن نیافریده است . من هیچ کس را کـه واقعـاً عـرب باشد و معروف به تفلسف، نمیشناسم مگر أبویوسف یعقوب بن اسحاق کندی(م.360 هـ.ق - (م.334هـ.ق)» و ابو محمد حسن همدانی4 ،ص: 45 .(
آیا این بایگانی خاطرات ایرانیان از اعراب که به صورتی نفرت انگیز و مملو از زشتی و حقارت و ظلم و قساوت اعراب بود، آنان را سخی کرده و دانششان را بالا برده بود، سمت ها و شغل های برجسته ای داشتند؟ آیا فرهنگ سازندگی و خرد انسانی آن ها را ارتقاء داده بود؟ در این بایگان جز شکست، تحقیر، بی سوادی، دریوزگی و موهوم پرستی و تسلیم و رضا در برابر حوادث چه اندوخته ای در یافته و به نسل های بعدی منتقل کردند؟ مخیله اجتماعی این مردم در بایگانی مغزی خویش چه ذخیره داشتند.
در تمام طول این دو قرن از ابتدای حکومت اعراب تا نیمه های اولیه حکومت عباسیان، ایران هیچ متفکر، اندیشمند، فیلسوف، و به طور کلی یک دگرگون ساز فکری تولید نداشته است. تنها یک نفر به نام ابوموسی جابر بن حیان (زادهٔ حدود سال ۱۰۰ هجری شمسی معادل با ۷۲۱ میلادی در طوس بوده که وی هم در بغداد که شهرکی به دور از حاکمان و در گوشه ای زندگی می کرده و اثری از خود در تلاش های شیمیاگری و فلسفی آن هم به زبان عربی به یادگار گذاشته است.[12].
[1] Social Imaginary
[2] فریبرز محرمخان - »مخیله اجتماعی« مفهومی میان رشته ای فصلنامه مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی، دوره ششم، شماره 2 ،بهار 1393 ، ص 90-71
[3] Nuesse, C. J.; Mills, C. Wright (1959). "The Sociological Imagination". The American Catholic Sociological Review. 20 (3): 249.
[4]Cambridge History of Iran, by Richard Nelson Frye, Abdolhosein Zarrinkoub, et al. Section on The Arab Conquest of Iran and . Vol 4, 1975. London. p.46
[5] کتاب (الاغانی), جلد ۴ ص ۴۲۳
[6] الآثار الباقیة عن القرون الخالیة),ص ۳۵-۳۶.
[7] از شهرهای باستانی و تاریخی مهم در خطه طبرستان بوده است.
[8] Islamic Medicine, 2002, p. 16 به نقل از ویکیدیا دانشنامه آراد
[9] تاریخ کامل نوشته ابن اثیر جلد هفتم ترحمه حسین روحانی
[10] قاضی عبدالجبار بن احمد همدانی، (بیتا)، المغنی، تحقیق توفیق الطویل وسعید زاید، بیجا: وزارة الثقافـة والارشاد القومی، ص. 4 .
[11] برهیم حسن، حسن. تاریخ سیاسی اسلام. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: بدرقه جاویدان،1388.ص ۹۳۶
[12] ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ص۴۰۹، ترجمه عزیز الله عطاردی، انتشارات عطارد، ۱۳۷۳.