حکومت خونبار و مردم کش پرولتاریای ولادیمیر لنین چگونه بود؟
در روسیه بعد از شورش کمونیست ها بهطور رسمی قدرت کشور در دست شورای کمیسرهای خلق و کمیته اجرایی که توسط کنگره کشوری شوراها انتخاب میشدند، قرار داشت اما در عمل، حزب کمونیست حاکم اصلی روسیه بود و اعضای حزب نیز از این مسئله آگاه بودند. تا سال ۱۹۱۸، کنگره شوراها و کمیته اجرایی به حاشیه رفتند و شورای کمیسرهای خلق بیتوجه به آنان کارهای خود را پیش میبرد؛ نتیجتاً، شوراها دیگر نقشی در اداره روسیه نداشتند. در سالهای ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹، دولت منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی را از شوراها بیرون کردند و روسیه به کشوری تکحزبی تبدیل شد.
دو نهاد پلیتبورو و اورگبورو در درون حزب تشکیل شدند تا در کنار کمیته مرکزی وظیفه تصمیمگیری حزب را برعهده داشته باشند؛ شورای کمیسرهای خلق و شورای کار و دفاع نیز باید از تصمیمات این سه نهاد پیروی میکرد. لنین مهمترین شخص در ساختار دولت بود؛ او در کنار ریاست بر شورای کمیسرهای خلق، در شورای کار و دفاع، کمیته مرکزی و پلیتبورو نیز عضویت داشت..تنها یاکوف اسوردلوف، دستراست لنین، از نظر قدرت و تأثیرگذاری با او قابل مقایسه بود اما اسوردلوف در مارس ۱۹۱۹ به دلیل آنفلوانزای اسپانیایی درگذشت. پس از درگذشت پاکوف اسوردلوف لنین یکه تاز قدرت در روسیه شد.
حکومت لنین بعد از در دست گرفتن قدرت، فرامینی صادر کرد.
1. اولین فرمان، فرمان زمین بود که مطابق آن، مقرر شد زمینهای اشراف و کلیسای ارتدکس ملی شده و توسط دولتهای محلی میان دهقانان توزیع شود. لنین در ابتدا قصد داشت از زمینها برای کشاورزی جمعی استفاده کند اما با این فرمان، تصاحب زمینها توسط دهقانان از سوی دولت به رسمیت شناخته شد..
2. در نوامبر ۱۹۱۷؛ دولت فرمان رسانهها را صادر کرد و در نتیجه، بسیاری از رسانههای مخالف تحت عنوان «ضدانقلابی» تعطیل شدند. دولت این مسئله را موقتی اعلام کرد اما بسیاری، از جمله در میان بلشویکها، از آن به دلیل از بین بردن آزادی رسانه انتقاد کردند.(این آزادی هیچگاه به دست نیامد)
3. در نوامبر ۱۹۱۷؛ لنین فرمان حقوق مردمان روسیه را صادر کرد؛ بر این اساس، اقوام غیر روس این حق را داشتند که از روسیه مستقل شوند و کشورهای خود را تأسیس کنند.
در نتیجه، بسیاری از ملل تحت فرمان روسها، مثل فنلاند، لتونی، استونی، لهستان و ممالک قفقاز اعلان استقلال کردند
دیری نپایید که بلشویکها (حکومت لنین ) تصمیم گرفتند بهطور فعالانهای از احزاب کمونیست این کشورهای تازه تأسیس حمایت کنند.
4. در پنجمین کنگره کشوری شوراهای روسیه در ژوئیه ۱۹۱۸، نام کشور از جمهوری روسیه به جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه شوروی تغییر کرد..
5. دولت همچنین با هدف مدرنسازی کشور، گاهشماری ژولینی (تقویم کشور) را با گاهشماری گریگوری که در اروپا استفاده میشد، جایگزین کرد.
6. در نوامبر ۱۹۱۷، شورای کمیسرهای خلق طی فرمانی نظام قضایی روسیه را ملغی کرد و خواستار استفاده از «آگاهی انقلابی» به جای قوانین قدیمی شد.. دادگاهها را با نظامی دو دستهای جایگزین کردند — تریبونهای انقلابی برای رسیدگی به جرائم ضدانقلابی و دادگاههای خلق برای رسیدگی به جرائم مدنی و دیگر اتهامات. به این دادگاهها گفته شد قوانین پیشین را نادیده بگیرند و احکام خود را بر اساس فرمانهای شورای کمیسرهای خلق و «حس سوسیالیستی عدالت» صادر کنند.
7. در همان نوامبر، تغییرات عظیمی در نیروهای نظامی اعمال شد؛ درجات، عنوانهای و مدالهای پیشینی باطل شدند و از سربازان خواسته شد کمیتههایی برای انتخاب فرماندهانشان تشکیل دهند.
8. در اکتبر ۱۹۱۷، لنین ساعات کار در روسیه را به ۸ ساعت در روز محدود کرد. او همچنین دولت را موظف کرد تحصیلات رایگان و سکولار را برای تمام کودکان روسیه فراهم کند. همچنین نهادی برای رسیدگی به وضعیت یتیمان تاسیس . و برنامه جامعی برای مبارزه با بیسوادی عمومی آغاز شد که در طی آن ۵ میلیون نفر در کلاسهای سوادآموزی پایه شرکت کردند. قوانینی هم برای دستیابی به برابری جنسیتی تدارک دیده شد؛ به زنان حق خودمختاری اقتصادی دادند و محدودیتهای طلاق را برداشتند. سازمان ژنوتدل به همین منظور تأسیس شد.. روسیه تحت حکومت لنین اولین کشوری شد که سقط جنین در سهماهه اول را قانونی کرد..
9. لنین و حزب کمونیست که قصد نابودی دین سازمانیافته را داشتند،. در ژانویه ۱۹۱۸ جدایی دین از سیاست را اعلام و تعلیم دینی در مدارس را ممنوع کردند.
10. در نوامبر ۱۹۱۷، لنین فرمان سلطه کارگران را صادر کرد؛ مطابق این فرمان، به کارگران این امکان داده شد کمیتهای برای نظارت بر مدیریت کارخانه تأسیس کنند..
11. در همان ماه، طلاهای کشور مصادره و بانکها ملی شدند؛ لنین این اقدامات را قدم بزرگی به سوی سوسیالیسم مییافت.
12. در دسامبر، شورای کمیسرهای خلق نهادی به نام شورای عالی اقتصاد ملی تأسیس کرد که صنعت، بانکداری، کشاورزی و تجارت را تحت کنترل گرفت. کمیتههای کارخانهها تابع اتحادیههای تجاری بودند و اتحادیهها نیز خود تابع شورای عالی اقتصاد ملی؛ دولت به برنامه اقتصاد دستوری خود نسبت به منافع اقتصادی محلی فوریت بیشتری داده بود
13. در اوایل سال ۱۹۱۸، شورای کمیسرهای خلق تمام بدهیهای خارجی را باطل اعلام کرد و از پرداخت سود آنها سر باز زد..
14. در آوریل ۱۹۱۸، تجارت خارجی را ملی اعلام کرد و صادرات و واردات در انحصار دولت قرار گرفت..
15. در ژوئن ۱۹۱۸، زیرساختها و منابع عمومی ملی اعلام شدند، هر چند اسما در مالکیت دولت بودند. ملیسازی همهجانبه تا نوامبر ۱۹۲۰ طول کشید؛ در آن زمان، دولت مالکیت صنایع کوچک را هم در اختیار گرفت..
16. «کمونیستهای چپ»، یکی از جناحهای حزب بلشویک، این اقدامات را «میانهروی» میدانستند؛ آنها خواستار ملیسازی همه صنایع، زمینهای کشاورزی، تجارت، دارایی، حمل و نقل و ارتباطات بودند. لنین معتقد بود چنین برنامهای عملی نیست و دولت باید تنها صنایع بزرگ کاپیتالیستی را ملی کند و به صنایع کوچک تا زمانی که بزرگ شوند، اجازه خصوصی بودن دهد..
17. او همچنین با کمونیستهای چپ دربارهٔ سازماندهی اقتصادی همنظر نبود؛ در ژوئن ۱۹۱۸، او اعلام کرد که سلطه مرکزی بر صنایع لازم است اما کمونیستهای چپ معتقد بودند هر کارخانه باید تحت سلطه کارگرانش باشد. کمونیستهای چپ و دیگر جناحهای حزب کمونیست که پیرو چشمانداز لیبرترین چپ بودند، از زوال نهادهای دموکراتیک روسیه انتقاد کردند.. در سطح بینالملل، بسیاری از سوسیالیستها نیز با رژیم لنین مخالفت کردند و با اشاره به اینکه در روسیه مشارکت سیاسی گسترده و دموکراسی صنعتی وجود ندارد، آن را سوسیالیستی ندانستند..
18. در اواخر سال ۱۹۱۸، کارل کائوتسکی، مارکسیست اهل چک و اتریش، رسالهای در نقد لنین نوشت و ماهیت ضددموکراتیکی روسیه شوروی را محکوم کرد. لنین پاسخ تندی به کائوتسکی داد..مارکسیست آلمانی رزا لوکزامبورگ نیز از کائوتسکی دفاع کرد. و آنارشیست روس پتر کروپوتکین قدرتگیری بلشویکها را «دفنشدن انقلاب روسیه» لقب داد..
19. تا اوایل سال ۱۹۱۸، بسیاری از شهرهای غرب روسیه به دلیل کمبود مواد غذایی درگیر قحطی شده بودند.
20. لنین کولاکها (آن دسته از دهقانان که ثروتمندتر بودند) را مقصر قحطی قلمداد و آنان را متهم کرد که برای سود بیشتر، غله را احتکار کردهاند.
21. در مه ۱۹۱۸، لنین فرمانی برای تشکیل یگانهای مسلحی صادر کرد که وظیفه داشتند غلات را از کولاکها بگیرند و در شهرها پخش کنند. در ژوئن، او خواستار تشکیل «کمیته دهقانان فقیر» برای یاری در این مسئله شد.
نتیجه این سیاست، بینظمی و خشونت گسترده اجتماعی بود زیرا یگانهای مسلح اغلب با دهقانان درگیر میشدند و همین به آغاز جنگ داخلی کمک کرد..
22. لنین در اوت ۱۹۱۸ در تلگرافی به بلشویکها پنتزا دستور داد با هدف سرکوب شورش دهقانان، ۱۰۰ نفر«کولاک معروف، ثروتمند و زالو» را به صورت عمومی اعدام کنند..
23. تصاحب دولتی غلات باعث شد دهقانان انگیزه خود برای تولید محصول بیشتر از نیاز شخصی را از دست دهند و در نتیجه، تولید کاهش یافت. در کنار اقتصاد دولتی، بازار سیاه رونق گرفت و لنین دستور داد سفتهبازان، حاضران در بازار سیاه و غارتگران اعدام شوند..
24 سوسیالیستهای انقلابی و سوسیالیستهای انقلابی چپ هر دو تصاحب مسلحانه غله را در پنجمین کنگره شوراها در ژوئیه ۱۹۱۸ محکوم کردند. لنین در دسامبر ۱۹۱۸ کمیته دهقانان فقیر را منحل کرد زیرا دریافته بود کمیته علاوه بر کولاکها، دیگر دهقانان را نیز سرکوب میکند و باعث پرورش حس مخالفت با دولت در آنها میشود
25. لنین به دفعات به نیاز به استفاده از وحشت و خشونت برای نابودی نظام قدیم و موفقیت انقلاب تأکید کرده بود.. او در نوامبر ۱۹۱۷ در سخنرانی برابر کمیته مرکزی اجرای شوراها گفت که «دولت نهادی است که برای اعمال خشونت ساخته شدهاست. در گذشته این خشونت را ثروتمندان انگشتشماری علیه تمام مردم اعمال میکردند. حالا ما میخواهیم [...] از خشونت برای حفظ منافع مردم استفاده کنیم.» او قویا با لغو مجازات اعدام مخالف بود..
26. لنین در دسامبر ۱۹۱۷ دستور داد کمیسیون اضطراری مبارزه با ضدانقلاب و خرابکاری (چکا) تشکیل شود زیرا بیم داشت مخالفان بلشویکها دولتش را ساقط کنند. ریاست چکا به فلیکس ژرژینسکی سپرده شد..
27. شورای کمیسرهای خلق در سپتامبر ۱۹۱۸ فرمانی صادر کرد که آغازگر وحشت سرخ، نظام سرکوبی که توسط چکا انجام میشد، گردید. وحشت سرخ را گاه تلاشی برای نابودی کاملاً بورژوازی توصیف کردهاند. اما لنین قصد نداشت تمام این طبقه را نابود کند، بلکه به دنبال نابودی آنهایی بود که قصد داشتند از نو حکومت خود را برقرار کنند.اکثر قربانیان وحشت سرخ شهروندان ثروتمند یا اعضای سابق رژیم تزاری بودند؛. دیگر قربانیان، مخالفان بلشویکها و اقشاری مثل تنفروشان بودند.
28. چکا این امکان را داشت که افرادی که دشمن دولت محسوب میشدند را بدون کمکگیری از تریبونهای انقلابی محکوم و سپس حکم را اجرا کند.. اغلب کشتارهای چکا در تعداد زیادی انجام میشد؛.مثلاً چکای پتروگراد ۵۱۲ نفر را در چند روز اعدام کرد.. اسناد کافی برای مشخص کردن تعداد دقیق قربانیان وحشت سرخ وجود ندارد اما مورخان آن را میان ۱۰ تا ۱۵ هزار یا ۵۰ تا ۱۴۰ هزار نفر تخمین زدهاند.
29. لنین هرگز اجرای خشونت را تماشا نمیکرد یا شخصاً به آن متوسل نمیشد و به صورت عمومی از آن دوری میجست.. او در مقالاتش به ندرت خواستار اعدام کسی میشد اما بهطور معمول در پیامهای رمزگذاریشده یا یادداشت برای معتمدانش دستور به انجام آن میداد.. بسیاری از بلشویکها مخالفتشان با اعدامهای جمعی چکا یا عدم پاسخگویی سازمان را به صورت عمومی ابراز کردند.
30 حزب کمونیست تلاش کرد چکا را کنترل کند و در فوریه ۱۹۱۹ حق محکوم و اعدامکردن در مناطقی که در آنها رسماً حکومت نظامی برقرار نبود را از سازمان گرفت اما چکا به اعدام در سایر نقاط ادامه میداد.. تا ۱۹۲۰، چکا به قدرتمندترین نهاد روسیه شوروی تبدیل شده بود و در سایر دستگاهها اعمال نفوذ میکرد.
31 فرمانی به تاریخ آوریل ۱۹۱۹ زمینهساز تأسیس اردوگاههای توقیف شد. مدیریت این اردوگاهها ابتدا در اختیار چکا بود. اما بعداً آن را به نهاد تازهتاسیس گولاگ سپردند. تا پایان سال ۱۹۲۰، تعداد این اردوگاهها به ۸۴ عدد میرسید و ۵۰ هزار نفر در آنها زندانی بودند؛ تا ۱۹۲۳، تعدادشان به ۳۱۵ اردوگاه و ۷۰ هزار زندانی افزایش پیدا کرده بود. از این زندانیان بیگاری گرفته میشد. از ژوئیه ۱۹۲۲، روشنفکرانی مخالف بلشویکها پنداشته میشدند را به مناطق سخت روسیه یا خارج از کشور تبعید میکردند. لنین شخصاً فهرست کسانی که اینگونه با ایشان برخورد میشد را بررسی میکرد..
32 در مه ۱۹۲۲، لنین طی فرمانی خواستار اعدام روحانیون مخالف بلشویکها شد؛ در نتیجه، بین ۱۴ تا ۲۰ هزار تن از آنان کشته شدند.. علاوه بر کلیسای ارتدکس روسیه که بیشترین آسیب را دید، سیاستهای دینستیز حکومت بر کلیساهای کاتولیک و پروتستان، مساجد اسلامی و کنیسههای یهودی نیز اثر گذاشت..
33 قحطی روسیه در سالهای ۲۲–۱۹۲۱ که تا حدودی ناشی از خشکسالی بود، شدیدترین قحطی بود که این کشور از سالهای ۹۲–۱۸۹۱ تجربه کرده بود؛ قحطی ۲۲–۱۹۲۱ منجر به مرگ حدود پنج میلیون نفر شد.
34 تصاحب غلات توسط دولت و همچنین صادرات مقادیر زیاد غلات بر شدت قحطی افزود. دولت آمریکا برای کمک به قربانیان قحطی اداره امداد آمریکا را برای توزیع مواد غذایی در روسیه ایجاد کرد. لنین به این کمک مشکوک بود و آن را از نزدیک زیر نظر داشت..در جریان قحطی، پاتریارک تیخون از کلیساهای ارتدوکس خواست تا داراییهای غیرضروری خود را برای کمک به گرسنگان بفروشند و دولت نیز این اقدام را تأیید کرد.
35 در فوریه ۱۹۲۲، شورای کمیسرهای خلق پا را فراتر گذاشت و دستور داد تمام اشیاء با ارزش متعلق به نهادهای مذهبی به زور تصاحب و فروخته شوند.. تیخون با فروش اقلام مورد استفاده برای عشای ربانی مخالفت و بسیاری دیگر از روحانیون نیز در برابر این تصاحبها مقاومت کردند که حاصل آن درگیریهای خشونتآمیز بود.
36 در ژانویه ۱۹۲۰، دولت شغل را برای شهروندان ۱۶ تا ۵۰ الزامی کرد. لنین همچنین خواستار اجرای پروژه برقرسانی انبوه (به نام طرح گوئلرو) شد که از فوریه ۱۹۲۰ آغاز گردید؛ اعلامیه لنین («کمونیسم در کنار برقرسانی کلِ کشور قدرت شوروی است») در سالهای آتی بارها مورد استفاده قرار گرفت
37 در سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ مخالفتهای محلی با تصاحب غلات منجر به شورشهای دهقانی ضدبلشویک در سراسر روسیه شد که از سوی دولت سرکوب شدند. از جمله آنها، قیام تامبوف بود که ارتش سرخ آن را سرکوب کرد.
38 در فوریه ۱۹۲۱، کارگران در پتروگراد دست به اعتصاب زدند و در نتیجه در شهر دولت حکومت نظامی اعلام کرد و در ارتش سرخ برای فرونشاندن تظاهرات اعزام شد. در ماه مارس، شورش کرونشتات با قیام ملوانان بندر کرونشتات علیه دولت بلشویک آغاز شد؛ آنان خواستار این بودند که به همه سوسیالیستها آزادی بیان، به اتحادیههای کارگری مستقل آزادی گردهمایی و به دهقانان اجازه فروش محصول در بازار آزاد داده شود و از تصاحب غله معاف شوند. لنین اعلام کرد که شورشیان توسط سوسیالیستهای انقلابی و امپریالیستهای خارجی گمراه شدهاند و خواستار سرکوب خشونتآمیز شد. تحت رهبری تروتسکی، ارتش سرخ این شورش را در ۱۷ مارس فرونشاند که منجر به کشتهشدن هزاران نفر و اسارت بسیاری دیگر در اردوگاههای کار اجباری شد.[1]
اصلاحات اقتصادی گورباچف(آخرین رهبر کمونیست شوروی) در زمانی که وضعیت بسیار وخیمتر از گذشته بود، با فضای باز سیاسی همراه شد. این همزمانی، ارکان سیستم آهنین شوروی را به هم ریخت. مردم شدیداً خواستار این اصلاحات بودند. اما این اصلاحات با مخالفت هسته مرکزی قدرت شوروی، یعنی حزب کمونیست روبرو گردید. برای متوقف کردن اقدامات گورباچف، آنها دست به ِ کودتا زدند، اما مردم از ترس برگشت به دوره ِ ی خفقان ِ گذشته از مخالفان سر سخت ِ نظام سوسیالیستی مانند بوریس یلتسین (اولین رئیس جمهور منتخب جمهوری روسیه)، دفاع کردند و کودتا شکست خورد.
یلتسین در بالای تانکی که برای مهار تظاهرکنندگان آمده بود با شهامت علیه کودتا سخنرانی کرد. این دومین باری بود که یکی از رهبران روسیه در بلای زرهپوش برای مردم سخنرانی میکرد. نخستین بار لنین بعد از برگشت از تبعید در ایستگاه راه آهن پتروگراد از بالای زرهپوش برای انقلابیون سخنرانی پر شور و هیجانی کرد و آنها را به قیام علیه دولت موقت، با شعار "زنده باد انقلاب سوسیالیستی" تحریک و تشویق نمود. این بار یلتسین حتا در برابر مقاومت مجلس شوروی (دوما) و بست نشینی نمایندگان حزب کمونیست و ِ مدافعان حفظ سوسیالیسم، دستور به توپ بستن مجلس را داد.
حکومت شوراها فاجعه بارتر از این نمی توانست خاتمه یابد. وقایع به گونه ِ ای رقم خورد که جامعه از طرح اصلاحات گورباچف ِ برای حفظ سوسیالیسم گذر کرد و رهبری به دست یلتسین ِ ضدسوسیالیسم افتاد و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بهم ریخت، و جمهوریهای پانزده گانه شوروی استقلال یافتند و هر کدام به راه خود رفتند.
بدین صورت کشور متحد باقی می ماند که گورباچف در رأس آن باشد. این گونه بود که یلتسین وارث قدرت در جمهوری روسیه شد و گورباچف از بالاترین مقام سیاسی کشور ساقط شد و اصلاحات مورد نظر او به راهی رفت که جای سوسیالیسم را رسما سرمایه داری شبه مافیایی گرفت. با این دگرگونیها ابر قدرت شوروی به لبه پرتگاه خطرناکی رسیده بود که حتا نفع غرب هم در جلوگیری از فروپاشی کامل آن بود. زیرا عواقب خطرناک بهم ریختن کامل شوروی میتوانست جهانگیر بشود.
گورباچف خواستار حفظ تمامیت شوروی همراه با اصلاحات مورد نظر ِ خود بود. اما حوادث گوناگون و در رأس آنها، کودتا، این خواست را به تاریخ سپرد و دیکتاتوری کارگران و سوسیالیسم که با شبه کودتایی پایان یافت.
چرا نظام سوسیالیسم و حکومت کمونیستی شوروی شکست خورد؟ یکی از دلایل چنین است:
- اریک هابسباوم اعتقاد دارد که :در قرن بیستم جهان دگرگون شد. اما پیروان دگماتیست مارکس همچنان ِ سخنان مربوط به وضعیت سده ی نوزدهم را تکرار کردند. یعنی در این مورد ایراد به مارکس وارد نیست بلکه به پیروان جزمگرای او وارد است ِ که این تفاوت زمانی را در نظر نگرفتند. کما این که هنوز مارکسیستهای اُرتدوکسی هستند از جمله طرفداران قلیل بازمانده از حزب توده در کشور خودمان – بر این باور هستند که نظریه های مارکس در قرن نوزده را می توان در سده ی بیست و یکم برای رهایی جهان از دشواری های فعلی به کار گرفت.و اگر این نظریه ها شکست خورده و می خورند -در این موارد مارکس هیچ نقشی نداشته است.
- برخلاف اریک هابسباوم، برخی فروپاشی شوروی را مستقیم به ایدئولوژی اکتبر خوانده میشد. بعدها "انقلاب کبیر اکتبر" نام گرفت. کودتا به رهبری لنین تقریباً بدون خونریزی علیه دولت موقت روسیه انجام گرفت.
- بلشویکها و متحدانشان ساختمان های دولتی و دیگر مکانهای استراتژیک را در پایتخت روسیه یعنی شهر پتروگراد (در حال حاضر سن پترزبورگ) اشغال کردند و دولت جدیدی با ریاست لنین تشکیل دادند.
درگیری نظامی بعد از انحلال مجلس مؤسسان که اکثریت نمایندگان منتخب آن از ِ حزب اس آر ها بودند؛ آغاز شد. دستور ِ انحلال مجلس مؤسسان را لنین صادر کرده بود..ولی به یوتوپیای [1]مارکسیستی ارتباط میدهند.
دانیل چیروت مینویسد: رجوع به مشکلات اقتصادی برای فروپاشی کافی نیست. موفقیتهای زیادی هم دراین کشورها بوده است. از نظرنظامی به هرحال بسیار پیشرفت کرده بودند. مردم کشورهای بلوک شرق از تحصیلات عالی و خوبی برخوردار بودند. او مینویسد درست است که کشورهای اروپای شرقی نسبت به غرب از امکانات کمتری برخوردار بودند اما همزمان کشورهای فاسد، فقیر، نابرابر و ناعادلانه تر از کشورهای بلوک شرق در جهان کم نبودند، ولی چرا دولتهای کمونیستی بدون مقاومت فروپاشیدند؟
او خود پاسخ میدهد، در وضعیتی که مردم این کشورها از تحصیلات بالایی برخوردار بودند ایدئولوژی و یوتوپیای سوسیالیسم و به طور مشخص مارکسیسم که پایه و اساس این دولتها بود اعتبارش را ازدست داده بود و وعده ها، پایه و اساس نداشت. به طور یقین جوزف استالین و دیگر رهبران مارکسیست این را میدانستند. در غیراین صورت مشروعیت سوسیالیسم از بین میرفت.
به همین دلیل به دروغ متوسل میشدند. چیروت در ادامه میافزاید: از سال1920 دروغ، روی دروغ انباشته شده بود. هرچه فاصله میان واقعیت و وعده بیشتر میشد طبعاً از اعتبار جامعههای لنینیستی کاسته میشد. در کشورهای جهان سوم هم که به ایدئولوژی سوسیالیستی گرایش وجود داشت کمکم به این نتیجه رسیدند که شیوه ی مهندسی اجتماعی دگرگون شده و رشد و پیشرفت غربی کاراتر است در نتیجه به آن سو گرایش پیدا کردند. بنابراین نه تنها در کشورهای سوسیالیستی بلکه درتمام جهان توهم نسبت به سوسیالیسم و مارکسیسم از بین رفت. حزبهای سوسیالیستی در کشورهای غربی نیز تنها در حرف سوسیالیست باقی ماندند. .[2]
[1]آرمانشهرخواهی (به انگلیسی: utopianism) عبارت است از دلبستگی به ایجاد یا خیالپردازی دربارهٔ یک نظم اجتماعی آرمانی. از روزگار افلاطون تاکنون بسیاری از نویسندگان طرح جامعههای آرمانی ریختهاند و همچنین بسیاری از گروههای دینی و بهبودخواهان سیاسی در اروپا کوششهایی برای برپا کردن جامعههای آرمانی کردهاند ــ و از جمله مارکسیست های ارتدکس