تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا
تاریخ و دگرگونی ایران زمین

تاریخ و دگرگونی ایران زمین

کشور ما نیاز به خرد سازنده و مردم خرد گرا دارد. نوشته های این پایگاه تلاشی است در این راستا

سرنوشت ایرانیان مهاجر به کشور روسیه شوروی

عصر ایران - مهاجرت سوسیالیستی (Sosialist Migration) اصطلاحی است در اشاره به مهاجرت سوسیالیست‌ها و کمونیست‌های اقصی نقاط جهان به کشورهای سوسیالیستی بلوک شرق به ویژه اتحاد جماهیر شوروی.

این مهاجران معمولا متعلق به کشورهای جهان سوم یا کشورهای ناپیشرفتۀ اروپایی بودند، مثل یونان.

در ادبیات سیاسی ایران، اصطلاح "مهاجرت سوسیالیستی" بیشتر در مورد مهاجرت سیاسی ایرانیان به شوروی و کشورهای اقماری‌اش به کار می‌رود. اکثر این مهاجران، طبیعتا چپگرا بودند.

از آنجایی که سوسیالیست‌ها و کمونیست‌های ایرانی در سدۀ اخیر چهار موج عمدۀ مهاجرت به کشورهای بلوک شرق به ویژه شوروی را رقم زدند، اصطلاح "مهاجرت سوسیالیستی" در ادبیات مارکسیستی تا حد زیادی یادآور مهاجرت چپگرایان ایرانی را نیز تداعی می‌کند.

«مهاجرت سوسیالیستی»؛ از ظهور رضاشاه تا انحلال حزب توده

پس از کودتای 1299 و استقرار حکومت رضاخان، نخستین موج مهاجرت سوسیالیستی در ایران رقم خورد. موج دوم در 1325 پس از انحلال فرقۀ دموکرات آذربایجان رقم خورد.

پس از کودتای 28 مرداد، سومین موج مهاجرت سوسیالیستی در ایران پدید آمد و چهارمین موج هم پس از بهمن 1361 به دنبال انحلال حزب توده و سایر سازمان‌های چپگرا رقم خورد.

ایرانیان چپگرا، پیش از مهاجرت، جامعۀ شوروی را کعبۀ آمال سوسیالیستی خودشان می‌دانستند ولی با مشاهدۀ واقعیات سیاسی و اجتماعی شوروی، عمیقا سرخورده می‌شدند. با این حال هرچه زمان جلوتر می‌آمد، از وخامت اوضاع نیز کاسته می‌شد.

مهاجران موج اول، یعنی کسانی که پس از سال 1299 (یعنی در دهۀ 1930) به شوروی گریختند، در اوج دوران استالینیسم وارد شوروی شدند و بسیاری از آن‌ها پس از مدتی اعدام یا به سیبری تبعید شدند.

تورج اتابکی، مورخ، در تحقیقاتش نشان داده است که 5 هزار سوسیالیست و کمونیست ایرانی در دوران حکومت استالین در شوروی اعدام شدند. بسیاری از اعدام‌نشدگان نیز در بدترین شرایط ممکن در سیبری یا نقاط دورافتاده و سرد شوروی، به سختی زندگی کردند تا مرگشان در غربت فرا رسید.

از بین یونانی‌های چپگرایی که به شوروی مهاجرت کرده بودند نیز 50 هزار نفرشان در شوروی استالینیستی اعدام شدند.

ایرانیان سومین موج مهاجرت سوسیالیستی، اکثرا پس از مرگ استالین در شوروی به سر می‌بردند و به همین دلیل گرفتار اعدام‌های عجیب و بی‌دلیل حکومت استالین نشدند. اگرچه در شرایط چندان خوبی هم نمی‌زیستند.

مهاجران موج چهارم، در اواخر عمر حکومت شوروی وارد این کشور شدند و از حیث استانداردهای حقوق بشری با شرایط بهتری مواجه بودند ولی زندگی در شورویِ گرفتار در انبوه مشکلات اقتصادی، برایشان دشوار بود.

«مهاجرت سوسیالیستی»؛ از ظهور رضاشاه تا انحلال حزب توده

حدود 9 سال پس از ورود آن‌ها به شوروی، این کشور فروپاشید و اکثر ایرانیان سوسیالیست و کمونیست، به تدریج از شوروی راهی اروپای غربی شدند. افراد مرفه‌تر توانستند خودشان را به آمریکا برسانند.

برخی از این چپگرایان در اروپای غربی و آمریکا از سوسیالیسم و کمونیسم و مارکسیسم دست کشیدند، ولی بیشتر آن‌ها در قلب جهان سرمایه‌داری به نفی سرمایه‌داری و دفاع از حقانیت مارکسیسم و تحقق‌پذیری سوسیالیسم و کمونیسم ادامه دادند.

 

(نوروز دَرداری ـفولادی)

رونق و رواج فرهنگ سیاسی مسلط در دوره محمد رضا شاه


در دهه های پایانی قرن سیزدهم خورشیدی و دهه های آغازین قرن بیستم میلادی دو انقلاب بر روند تحولات ایران تأثیر بسیار عمیقی برجا گذاشت.

1.      انقلاب مشروطه بر پایه حکومت قانون برای مشروط کردن«قدرت مطلقه ی بی قاعده» در ایران و

2.      انقلاب سوسیالیستی بر پایه حکومت پرولتاریا جهت ایجاد جامعه بی طبقه کمونیستی در روسیه.

جدای از اثر این دو تحول بزرگ بر کل روند سیاسی کشور، بیشترین میزان تأثیر را اما بر فرهنگ سیاسی گذاشته است. فرهنگ سیاسی از آن موقع به بعد مملو شد از مفاهیم و واژه های برآمده از آرمان ها و ایده آل های انقلاب های مشروطه و سوسیالیستی.

مفاهیمی که آرمان های خاصی را نمایندگی می کردند که قانون، حکومت قانونی، عدالتخانه یا مجلس شورا، مساوات، برابری، عدالت و… از مهمترین آنها بودند. و مفاهیمی که طبقاتی را نمایندگی می کردند از جمله منورالفکران، آزادیخواهان، زحمتکشان، کارگران، دهقانان و… مفاهیمی که مجموع مردمان را بدان می نامیدند، همانند: ملت شریف، مردم آگاه، خلق قهرمان، خلق های تحت ستم و… مفاهیمی که منعکس کننده روحیات مردم یا گروهی از مردم مخاطب چون انقلابی، محافظه کار، ارتجاعی، پیشرو، وابسته، ایادی دشمن، خائن، بورژوا، سرمایه دار، فریب خورده، سرسپرده، نوکر اجانب و… مفاهیمی که کشورهای دیگر را بدان می نواختند، همانند استعمارگر، امپریالیسم، سرمایه داری، دشمن خلق ها، فاشیسم، لیبرالیسم و… مفاهیمی که با آن دولت های وقت کشور را مخاطب قرار می دادند، دولت وابسته، دولت سرسپرده، دولت غارتگر، دولت مزدور، دولت بی کفایت، دولت ضد مردمی، دولت ضد خلقی، دولت مستبد، دولت وطن فروش، دولت خائن، دولت ارتجاعی و

این مفاهیم و مفاهیمی بسیار دیگر از این دست با قدمت نزدیک به یک سده، فرهنگ سیاسی ای از خود در ایران برجا گذاشته است که مهمترین پایه های آن«دشمن و دشمن ستیزی» است و  «دولت ها همیشه وابسته و همواره خائن»  بودند و مردمانی که اگر با ما همفکر نباشند حتمأ واجد تمامی بدی هایند؛ و استحقاقشان نوکر اجانب، «ایادی دشمن و خائن» بودن است.

فرهنگ سیاسی ای که متأسفانه بیشتر برمدار اندیشه ها و منش های فعالان چپ (کمونیستی) برقرار شد و  وامداری اتدیشه های انقلاب مشروطه و منش های مشروطه طلبان به فراموشی سپرده شدند.

این پایه های سه گانه (دشمن و دشمن ستیزی – دولت ها همیشه وابسته و همواره خائن – دیگران ، ایادی دشمن و خاین هستند)که در دهه بیست خورشیدی با فعالیت های گسترده حزب توده نهادینه شد، پس از کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ و در دهه های چهل و پنجاه؛ وقتی که تب انقلابی گری بخش های عمده جهان و بویژه آمریکای لاتین و آفریقا را دربر گرفت، هم مستحکم ترشد و‌هم توسط ادبیات سیاسی انقلابی«روشنفکران پیرو» آذین بسته شد. آن استحکام ناشی از ستیزه جوئی و دشمن تراشی و هر کس با ما نیست برماست؛ و این آذین ناشی از پرستیژ و مُد روز ِروشنفکران، عاقبت فرهنگ سیاسی کشور را قالب زد تا با غلبه چنین قالبی کل فرهنگ سیاسی برپایه گفتمان چپ انقلابی استوار گردد.[1]

رقیب اصلی و دیرینه ایده آل ها، آرمان ها و اهداف انقلاب مشروطه هر چند استبداد و حاکمان مستبد بود؛ ولی همزمان با دوره مشروطیت با رقیب دیگری روبرو شد که از مرزهای شمالی سرازیر شده بود. این رقیب خواشته های آزادی و مشروطه ایران،‌«فکر انقلاب کمونیستی»بود.

 هرچند سربازان روسی- شوروی پس از پایان دو جنگ جهانی بالاخره با فشار آمریکا ایران را تخلیه کردند و به تهاجم مستقیم پایان داده بودند، ولی«تهاجم انقلابی» به صورت مستقیم و غیرمستقیم همچنان با قوت ادامه داشت؛ تا پس از آن و به مدت طولانی ایران در معرض صدور انقلاب کمونیستی قرار گیرد. این صدور انقلاب کمونیستی عاملان مختلف و متعدد داشت که مجری آن در ایران، حزب توده بود که با کمک شوروی، تشکیلات عریص و تطویل و امکانات فراوانی برای ترویج آن پدید آورده بود. این حزب در تمامی دوره های حیات قانونی و حتی در دوران غیرقانونی خود، در خدمت و تلاش برای ادامه سیاست شوروی در ایران بود.

این تهاجم فکری و اندیشه، هرچند با همه تلاش های مستقیم و غیرمستقیم منجر به تشکیل حکومت کمونیستی در ایران نشد و حتی هرچند به گرایش وسیع مردم به«مرام اشتراکی» نیز منتهی نشد، تا مردمان کمونیست شوند؛ اما با این حال غالب شدن گفتمان انقلابی، احساسی، ستیزه جو و… بر فرهنگ سیاسی به میان نویسندگان و چالشگران بویژه در دو دهه چهل و پنجاه و انقلاب برآمده ی از آن، گواه موفق بودن این تهاجم است. و این بدان معناست که کمونیست ها براستی توانستندانقلاب  تخریب گر خویش را به ایران صادر کنند؛ هرچند نظام برآمده ی از آن، لباس کمونیستی برتن نداشت. ولی فرصت هایی بی شماری را از دست مردم به در آورد و یک نوع اندیشه دشمن پنداری همه در میان مردم پراکند. دروغگویی، سفید را سیاه جلوه دادن و همه را نوکر بیگانه پنداشتن را رواج و رونق داد.

دشمن شماره یک تمامی خلق های جهان، از جمله مردم ایران، امپریالیسم غرب بود و نه شرق. شرقی که به دور خود دیوار آهنین کشیده بود، و کل مردم خود را در یک زندان بزرگ اتحاد شوروی زندانی کرده  بود؛ اما در تعیین مصداق ها هرچند اختلافاتی در میان گروه های مختلفِ کمونیستی در ایران دیده می شد ولی با مرکزیت حزب توده، دشمن اصلیِ«خلق های ایران» نیز آمریکا معرفی شد، نه انگلیس و روسیه و دیگران. روسیه ای که بخش بزرگی از کشور ما را در دوران همسایگی اشغال کرده بود.

عمده ترین اثرات فرهنگ منحط و مخرب سیاسیِ برآمده از اندیشه های چپ در ایران، فراوان است از جمله :

۱- به حاشیه بردن ایده آل های مشروطه و شعارهای آن انقلاب.لگد مال کردن فرهنگ سیاسی مشروطه طلبی

۲- ایجاد دشمنی بین ملت ایران و دولت های آن اعمم از کارآمد و فاسد

۳-- به حاشیه بردن هرنوع اندیشه و عملِ سیاسیِ مستقل، با برچسب وابستگی به امپریالیسمِ جهانی.و گرامی داشت شوروی!!

۴. دشمنی شدید با ملی گرایی بعنوان یک امر ارتجاعی و کارشکنی در حرکت های ملی.

۵- ترویج و بسط«بداخلاقی های سیاسی» از طریق رواج ادبیات ستیزه جویانه و پرخاشگر، و شورش مدار با انواع برچسب ها و انگ ها.

۶- ضدیت با منافع ملی و تلاش برای دستیابی به منافع حزبی – مرامی، به هر قیمتی و با هر روشی.

۷.تأکید اغراق آمیز و ترویجِ روحیه« دشمن» و«دشمنی» در قالب«هرکس با ما نیست، برماست»؛ که به مرور بدل به فرهنگِ سیاسیِ مسلط هم در جامعه شده است . و ....[2]



[1] بعد از انقلاب سال ۵۷  این فرهنگ ها به مفاهیمی چون مستضعفان، کوخ نشینان، استکبار جهانی و… را جایگزین مفاهیم مورد استفاده چپ انقلابی گردید.

[2]  با استفاده از نوشته ی :فرهنگ سیاسی ایران معاصر در سیطره‌ی اندیشه‌های چپ وابسته - روزبه ایرانی

: ۹ دی ۱۳۹۷